محمد سلطانى درآمد صحت، هديه اى الهى و از نعمتهاى بزرگى است كه خداوند حكيم به انسان ارزانى داشته است. اطبا و حكيمان از ديرباز تا امروز در تلاش بودهاند راههايى بهتر و دقيقتر براى حفظ تندرستى و درمان بيمارىها ارائه دهند و گامهاى بلندى نيز برداشتهاند. از سوى ديگر، بحث اخلاق در جوامع […]
محمد سلطانى
درآمد
صحت، هديه اى الهى و از نعمتهاى بزرگى است كه خداوند حكيم به انسان ارزانى داشته است. اطبا و حكيمان از ديرباز تا امروز در تلاش بودهاند راههايى بهتر و دقيقتر براى حفظ تندرستى و درمان بيمارىها ارائه دهند و گامهاى بلندى نيز برداشتهاند. از سوى ديگر، بحث اخلاق در جوامع بشرى- به ويژه در عصر حاضر- دغدغه فرزانگان و از آرزوهاى بلند آنها بوده است، تا همراه سلامت جسم، روح و روان نيز سالم و از رذايل و اضطرابها و افسار گسيختگىها، بدور باشد.
طب اسلامى با راهكارهايى كه اهلبيت عليهم السلام در اين گستره ارائه كردهاند، تأمين كننده اين خواستهها است. با عمل به اين دستورات، شاهد جامعه و افرادى با فضايل اخلاقى و خانوادههايى سالم و صميمى با آداب و رسومى صحيح و ارزشمند خواهيم بود؛ از اينرو علم طب را مىتوان يارى كننده علم دين شمرد؛ زيرا زمينهساز تربيت و رساندن انسان به كمال و دورى از رذايل مىباشد.
امام صادق عليه السلام به مردى فرمود: انَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبِيبَ نَفسِكَ و بُيِّنَ لَكَ الدّاءُ وَ عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَةِ وَ دُلِلْتَ عَليَ الدواءِ فَانْظُر كَيفَ قِيامُكَ عَلي نَفْسِكَ؛[۱]
تو طبيب خودت قرار داده شدهاى؛ درد و بيمارى برايت گفته شده و نشانههاى سلامتى و صحت به تو آموخته شده است و بر دواها راهنمايى شدهاى؛ پس ببين براى [سلامتى] خودت چه مىكنى و چه رفتارى دارى.
از آنجا كه اسباب سته ضروريه [/ شش چيز ضرورى انسان] از مهمترين مباحث علم طب است و بيشترين ارتباط با صحت و اخلاق را دارد، بحث را بر همين اساس پيريزى كرده و به گفت و گو مىنشينيم.
غذا، هوا و ساير امور ششگانه كه «اسباب سته ضروريه» ناميده مىشوند، در سلامت، اخلاق و شكلگيرى صفات در انسان، نقش اساسى داشته و رعايت يا عدم رعايت آنها مىتواند در روح و روان انسان- به ويژه براى اهل معرفت- موانعى ايجاد كند يا براى رسيدن به كمالات ياريگرش باشد.
در روايات بسيارى به ارتباط تنگاتنگ بين غذا و اخلاق و زمينهساز بودن آن در رشد و تأثير آن در صفات خوب و بد اخلاقى، اشاره شده است. امام صادق عليه السلام فرمود: «زياد خوردن گوشت يا چهل روز ترك آن، خلق و خوى انسان را بد مىكند[۲] و ميوه بِهْ، قلب را قوى، ترسو را شجاع مىكند و غم و اندوه را از بين مىبرد».[۳] به فرموده آيت الله بهجت، غذا، منشأ علم و ايمان و كفر در افراد مىشود.[۴]
بنابراين بحثى فراگير در اين موارد ششگانه- كه هر انسانى براى ادامه زندگى بدآنها نياز دارد- از مهمترين و كاربردىترين مباحث طب اسلامى است. همچنين شناخت و رعايت آنها، تأمين كننده صحت و سلامت افراد جامعه مىباشد و در طريق مجاهدت و داشتن نفس قدسى، بسيار مهم و ضرورى است؛ بدين سبب به بحث درباره اين مجموعه مىپردازيم، تا راهى كوتاه و آسان فرا روى بندگان و سالكان الىالله گشوده باشيم؛ انشاءالله.
نزد اطبا، سبب به چيزى گفته مىشود كه بالذات [/ به خودى خود] بر مسبب [/ اثر] خود مقدم باشد؛ مانند تعادل مزاج[۵] كه سببِ صحت و بر آن مقدم است. اين اسباب به اعتبارى دو گونه هستند:
اسباب ضرورى، شش چيز هستند: ۱٫ هوا ۲٫ خوردنيها و آشاميدنىها ۳٫ خواب و بيدارى ۴٫ حركت و سكون ۵٫ استفراغ[۶] و احتباس[۷] ۶٫ اعراض نفسانى؛ مانند خشم و غضب. توضيح هر يك از اين امور ششگانه مفصل خواهد آمد.[۸]
پيش از آغاز بحث غذا، ذكر چند نكته لازم است:
آب، مانند غذا از اسباب ضرورى براى حيات است. بدن براى هضم، رقيق و لطيف كردن غذا براى نفوذ بهتر و آسانتر در رگها و سلولها، به آب نياز دارد؛ از اين رو آب، متمم و كامل كننده غذا به شمار مىرود، نه قسمى ديگر؛ بلكه آب و غذا، هر دو يك قسم از اسباب ضرورى بدن هستند.
الف. ماده و جرم.
ب. صورت نوعى: چيزى كه باعث مىشود دو جسم، از نظر آثار تفاوت پيدا كنند. تمايز و تفاوت موجودات، به اين صورت نوعيه است كه مثلًا برخى انسان مىشوند و برخى سنگ و …. ممكن است برخى چيزها داراى يك مزاج باشند؛ اما صورت نوعيه آنها با هم متفاوت باشد؛ مانند نعنا و ريحان كه هر دو گرمند؛ اما از جهت صورت نوعيه مختلف هستند؛ بدين سبب، از جهت شكل و رنگ و بو متمايزند.
پ. كيفيت مزاجى: حرارت، برودت، يبوست و رطوبت.
غذاها و خوراكىها به اعتبار هر يك از اين سه جهت، تأثير خاصى در بدن دارد. غذاهايى كه مىخوريم، از هر يك از اين جهات در بدن تأثير دارند. گاهى تأثير يك جهت، آن قدر كم مىشود كه محسوس نبوده و قابل اعتنا نيست؛ مثلًا مادهاش، اخلاط و خون توليد مىكند و كيفيت، ايجاد سردى، گرمى و … و صورت نوعيه آنها علاوه بر يارى از جهت كيفيت در عمل خود، آثار ديگرى هم ممكن است در بدن داشته باشد؛ مانند تقويت طبيعت بدن و برخى از اعضا مثل مغز، قلب، كبد و ….
نكته
تأثيرات صورت غذا تنها منحصر در بدن نيست؛ بلكه در نفس هم تأثيراتى به جا مىگذارد و آثار اخلاقى براى نفس انسانى دارد، مثلًا در روايات وارد شده است كه خرما حلم را زياد مىكند.[۹]
اميرمؤمنان حضرت على عليه السلام فرمود:
انار را با پيه آن بخوريد؛ چون معده را دباغى مىكند و هر دآنهاى از آن، قلب را حيات و زندگى مىبخشد، نفس را نورانى و وسوسههاى شيطان را چهل روز از انسان قطع مىكند.[۱۰]
و درباره خرماى برنى فرمود:
شيطان را دور مىكند و بنده را به خدا نزديك و از شيطان دور مىسازد.[۱۱]
اين تأثيرات، مربوط به صورت نوعى غذاها است.
تأثيرات خوراكىها در بدن، گاهى در هر سه جهت (ماده، صورت و كيفيت) به طور مساوى مىباشد و در برخى، تأثير ماده نسبت به آن دو جهت ديگر، غالب است. در برخى، تأثير كيفيت غالب است و در بعضى تأثير صورت غالب است و در بعضى ديگر كيفيت و صورت غالب مىباشد و ….
تأثير يك يا دو جهت از اين سه جهت هم شدت و ضعف دارد و اين به معناى عدم تأثير يك جهت نيست؛ بلكه به معناى اين است كه اثر جهت ديگر، قابل اعتنا نيست؛ مثلًا در دواى مطلق، تأثير به كيفيت غالب است و تأثير به ماده و صورت، خيلى كم خواهد بود؛ به طورى كه قابل اعتنا نيست و در غذاى دوايى، تأثير كيفيت و ماده سردى، خشكى و گرمى هستند كه از اينها تعبير به مزاج مىشود و غذاها بلكه هرچه ما در اطراف خود مىبينيم از يك يا دو تاى اين مزاجها تركيب شده مانند آب كه تر و سرد است بنابراين انسآنها از جهت مزاج و طبيعت به چهار دسته تقسيم مىشوند كه لازم است هر شخصى مزاج خود را بشناسد و با تدبير و اتخاذ رژيم غذايى و امور ديگر مزاج خود را به اعتدال برساند تا راه براى رسيدن به اعتدال اخلاقى هموار شود. البته اين موضوع در طب بحث دامنهدار و گستردهاى است كه در آينده در جاى خود خواهد آمد.
غالب است و …. با توجه به آنچه گفته شد، غذا و دوايى كه وارد بدن مىشود، غالباً فعل و انفعالاتى دارد و طبيعت و حرارت غريزى بدن، در آن تأثير مىگذارد و تجزيهاش مىكند و غذا و دوا هم متقابلًا در بدن اثرهايى دارند و به اعتبار تأثير آنها در بدن، نمودار فوق به دست مىآيد:
بنابراين آنچه وارد بدن مىشود، از جهت تأثير در بدن و قوا و ارواح، دوازده قسم مىشود:[۱۲]
در شماره بعد به شرح و توضيح اين اقسام دوازدهگانه و چگونگى عمل و تأثير آنها مىپردازيم.
نتيجه
در اين مقاله با امور ششگآنهاى آشنا شديم كه حيات انسان به آنها وابسته است. اين امور، در اصطلاح اطبا به «اسباب ضروريه سته» معروف است كه يكى از آنها، خوراكىها است. خواركىها، خود به دوازده نوع تقسيم مىشوند و روشن شد كه غذاها، اجزاى تحليل رفته بدن را جبران و قواى درونى را تقويت مىكنند، و همچنين در حفظ و تغيير مزاج و صحت بدن، مؤثر بوده و در اخلاق و خلق و خوى انسان تأثير مستقيم دارند. وقتى جسم و مزاج، به واسطه تدبير و تنظيم غذايى به اعتدال رسيد، انسان به اعتدال اخلاقى نزديكتر مىشود و ظهور و بروز صفات غير اخلاقى، مانند غضب، سستى و … در او كمتر خواهد بود.
پیوستها:
[۱]. كافى، ج ۲، ص ۳۵۴، باب محاسبة العمل، ح ۶٫
[۲].كافى، ج ۱، ص ۳۵۸، ح ۴ و ۷٫
[۳] . بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۵٫
[۴] . در محضر آيت الله بهجت، ص ۳۳۷٫
[۵] . مزاج: از نظر طبى انسآنها غير از ماده و شكل ظاهرى داراى چهار حالت و طبيعت مختلف يعنى رطوبت، سردى، خشكى و گرمى هستند كه از اينها تعبير به مزاج مىشود و غذاها بلكه هرچه ما در اطراف خود مىبينيم از يك يا دو تاى اين مزاجها تركيب شده مانند آب كه تر و سرد است بنابراين انسآنها از جهت مزاج و طبيعت به چهار دسته تقسيم مىشوند كه لازم است هر شخصى مزاج خود را بشناسد و با تدبير و اتخاذ رژيم غذايى و امور ديگر مزاج خود را به اعتدال برساند تا راه براى رسيدن به اعتدال اخلاقى هموار شود. البته اين موضوع در طب بحث دامنهدار و گستردهاى است كه در آينده در جاى خود خواهد آمد.
[۶] . استفراغ: دفع و خارج كردن اجزاى غذا كه اگر دفع نشود، در بدن متعفن و فاسد مىشود و منجر به هلاكت مىگردد؛ خلاصة الحكمه، محمد حسين عقيلى، اسماعيليان، اول، ج ۱، ص ۴۸۸٫
[۷] . احتباس: حبس و نگاهداشتن غذا در بدن تا به خلط صالح و خون تبديل شود. توضيح هر كدام از اين اصطلاحها در جاى خود مشروحاً خواهد آمد؛ همان.
[۸] . خلاصة الحكمه، ج ۱، ص ۳۹۰٫
[۹] . بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۲۸٫
[۱۰] . عن جعفربن محمد الصادق عليه السلام عن آبائه عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال: كل الرمان بشحمه فانّه دبّاغ للمعده و فى كل حبة منها اذا استقرّت فى المعدة حياة للقلب و انارة للنفس و تقرض وساوس الشيطان اربعين صباحا و الرمان من فواكه الجنة قال الله عزوجل( فيها فاكهة و نخل و رمان)؛ طب الائمه، ابنا نيسابورى، ص ۶۲۲٫
[۱۱] .« … تخبّل الشّيطان … و تقرب من الله و تباعد عن الشيطان …»؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۲۸، ح ۱۱٫
[۱۲]. خلاصة الحكمه، ج ۱، ص ۴۳۰٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.