۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » صفحه اصلی » مقالات برگزیده
  • 06 ژانویه 2016 - 11:06
  • 242 بازدید

آب يا سراب‏

سيد حبيب حسينى ‌‌‌‌ اشاره ‌‌‌‌ بى ‌‌‌‌شك داشتن، استاد و راهنما، يكى از اركان و شرايط حتمى راه خدا است. بزرگان و عالمان ربانى هم به لزوم آن اشاره داشته ‌‌‌‌اند؛ چنان ‌‌‌‌كه جناب حافظ مى ‌‌‌‌فرمايد: طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن ‌‌‌‌                           ظلمات است بترس از خطر گمراهى ‌‌‌‌ در […]

سيد حبيب حسينى ‌‌‌‌

اشاره ‌‌‌‌

بى ‌‌‌‌شك داشتن، استاد و راهنما، يكى از اركان و شرايط حتمى راه خدا است. بزرگان و عالمان ربانى هم به لزوم آن اشاره داشته ‌‌‌‌اند؛ چنان ‌‌‌‌كه جناب حافظ مى ‌‌‌‌فرمايد:

طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن ‌‌‌‌                           ظلمات است بترس از خطر گمراهى ‌‌‌‌

در اين ‌‌‌‌باره، در آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام شواهدى مى ‌‌‌‌توان يافت كه اين نوشتار، در صدد بيان آن نيست و آن را به فرصتى ديگر موكول مى ‌‌‌‌كنيم. آنچه بسيار مهم است و از گلوگاه ‌‌‌‌هاى حساس و چه بسا پرتگاه ‌‌‌‌هاى خطرناك راه خدا است، مرحله انتخاب استاد و راهنماى طريق الهى است چرا كه مدعيان اين معنا در زمانه ما زياد شده ‌‌‌‌اند و بسيارند كسانى كه به واسطه ندانستن شرايط و علامت ‌‌‌‌هاى اولياى حقيقى خداوند، فريب افرادى را خورده ‌‌‌‌اند كه از مال و جان آن ‌‌‌‌ها سوء استفاده ‌‌‌‌هاى فراوانى كرده و نه تنها آن ‌‌‌‌ها را به مقصود نرسانده ‌‌‌‌اند، بلكه همه اشتياق و استعداد و سرمايه جوانى اين صادقان ساده ‌‌‌‌انگار را به باد داده و حتى آنان را از پرداختن به معنويت و راه خدا، پشيمان كرده ‌‌‌‌اند. شرح اين فريب ‌‌‌‌خوردگى ‌‌‌‌ها- به ويژه در زمان ما- مثنوى هفتاد من كاغذ شود. هر از چند گاهى داستان يكى از اين مدعيان دروغين را در رسانه ‌‌‌‌ها مى ‌‌‌‌شنويم.

حساسيت اين مطلب، ما را بر آن داشت تا با بهره ‌‌‌‌گيرى از ارشادات بزرگان و دقت در سيره آنان، به علايم و خصوصيات عرفاى راستين بپردازيم، تا مشتاقان طريق الهى، كمتر دچار اين مشكلات شده و بتوانند سراب را از آب تشخيص داده، از اين مرحله به سلامت بگذرند. در نتيجه، ملاك ‌‌‌‌ها و علايم مهم و حقيقى را از دغل ‌‌‌‌بازى ‌‌‌‌هاى بعضى افراد جدا كرده، فريب ايشان را نخورند؛ ان شاء الله.

اشتباه بزرگ و خطرناك ‌‌‌‌

بسيارى از افرادى كه مشتاق رسيدن به زندگى سراسر معنوى و پاك مى ‌‌‌‌شوند و متوجه مى ‌‌‌‌شوند بدون استاد و راهنما، پيمودن اين مسير، ممكن نيست، براى شناخت استاد واقعى، دچار يك اشتباه بزرگ مى ‌‌‌‌شوند. ايشان گمان مى ‌‌‌‌كنند هركس بتواند كار خارق العاده ‌‌‌‌اى انجام دهد يا براى نمونه خبر از نهان و امور غيبى افراد بدهد، بى ‌‌‌‌شك، ولى خدا است و بى ‌‌‌‌ترديد مى ‌‌‌‌تواند او را به آرزويش كه داشتن زندگى سراسر معنوى است، برساند؛ در حالى كه اين تفكر، بسيار غلط و خطر ناك است؛ چرا كه ممكن است انسان را در دام مدعيان نابه ‌‌‌‌حق بيندازد.

بايد توجه داشت نفسى كه خداوند، در درون همه انسان ‌‌‌‌ها قرار داده، از قابليت ‌‌‌‌هاى فراوانى برخوردار است. اگر مدتى به نفس آدمى رياضت تحميل شود، به او سخت بگذرد و تحمل كند، پس از مدتى، نفس انسان داراى قوت و نيروى خاص و جديدى مى ‌‌‌‌شود و با اين نيرو، مى ‌‌‌‌تواند كارهاى فوق العاده انجام دهد. اين، لزوماً دليل بر حقانيت صاحب اين نيرو نيست و ربطى هم به عقايد و دين و مرام افراد ندارد. اگر كسى كافر هم باشد و به نفس خود رياضت ‌‌‌‌هاى شاق بدهد به اين امور مى ‌‌‌‌رسد، همان ‌‌‌‌گونه كه نمونه ‌‌‌‌هاى آن، بين مرتاضان هندى يا صوفيان غيرشيعى زياد بوده و هست.

بايد به اين نكته هم توجه داشت كه اين قبيل كارها، مى ‌‌‌‌تواند منشأهاى زيادى داشته باشد كه هركدام از اين منشأها با هم كاملا متفاوت هستند؛ براى نمونه، اطلاع از امور غيبى و ناگفته ‌‌‌‌هاى افراد- همان ‌‌‌‌طور كه ممكن است به واسطه الهامات الهى باشد كه توسط فرشتگان به قلوب با صفا و منور اولياى الهى مى ‌‌‌‌افتد- ممكن است از مواردى باشد كه شياطين يا اجنه به دوستان خود ابلاغ مى ‌‌‌‌كنند؛ پس صرف اطلاع دادن از غيب، نمى ‌‌‌‌تواند دليل قطعى بر حقانيت اطلاع ‌‌‌‌دهنده باشد و بايد ملاك ‌‌‌‌ها و خصوصيات اصلى و مهم را بررسى كرد.

قرآن كريم چنين مى ‌‌‌‌فرمايد: إِنَّ الشَّياطينَ لَيوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُون ‌‌‌‌[۱]

همانا شياطين، به دوستان خود، مخفيانه مطالبى القا مى ‌‌‌‌كنند، تا با شما به مجادله برخيزند. اگر از آن ‌‌‌‌ها اطاعت كنيد، شما، بى ‌‌‌‌ترديد مشرك خواهيد بود.

امام صادق عليه السلام نيز مى ‌‌‌‌فرمايد: «هيچ مؤمنى نيست، مگر اين كه براى قلب او، دو گوش در سينه ‌‌‌‌اش مى ‌‌‌‌باشد؛ گوشى كه در آن، شيطان وسواس خناس مى ‌‌‌‌دمد و گوشى كه در آن، ملك مى ‌‌‌‌دمد. پس خداوند، مؤمن را به وسيله اين ملك تاييد مى ‌‌‌‌كند و اين است معناى قول خداوند در قرآن كه: «و خداوند، آنان را به وسيله روحى از سوى خود، تأييد كرد».[۲]

پس در شناخت اولياى الهى اكتفا نمودن به امور خارق العاده، اشتباه بزرگى است و بايد ملاك ‌‌‌‌هاى اصلى و مهم را مد نظر قرار داد. در رساله سير و سلوك منسوب به علامه بحر العلوم رحمة الله عليه چنين مى ‌‌‌‌خوانيم:

و اما استاد عام، شناخته نمى ‌‌‌‌شود، مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنيه و ملاحظات تماميت ايمان جوارح و نفس او.

و زنهار به ظهور خوارق عادات و بيان دقائق نكات و اظهار خفاياى آفاقيه و حباياى انفسيه و تبدل بعضى از حالات خود به متابعت او، فريفته نبايد شد؛ چه اشراف بر خواطر و اطلاع بر دقائق و عبور بر ماء و نار و طى زمين و هوا و استحضار آينده و امثال اين ‌‌‌‌ها، در مرتبه مكاشفه روحيه حاصل مى ‌‌‌‌شود و از اين مرحله تا سرمنزل مقصود، راه بى نهايت است. و بسى منازل و مراحل است و بسى راهروان، اين مرحله را طى كرده و از آن پس افتاده به وادى دزدان و ابالسه داخل گشته و از اين راه، بسى كفار را اقتدار بر بسيارى امور حاصل.[۳]

علائم و ملاك ‌‌‌‌هاى واقعى براى شناخت اولياى الهى ‌‌‌‌

  1. تقيد كامل به شرع مقدس ‌‌‌‌

به دلايل فراوان عقلى، قرآنى و روايى، بايد خداوند متعال، همه آنچه انسان براى رسيدن به معنويت و كمال بدان نياز دارد را بيان كند كه اين كار را توسط پيامبر گرامى ‌‌‌‌اسلام صلى الله عليه و آله انجام داده است. آن حضرت مى ‌‌‌‌فرمايد:

به خداوند سوگند! هيچ عملى كه شما را به جهنم نزديك مى ‌‌‌‌كند نيست، مگر اين ‌‌‌‌كه آن را براى شما بيان نمودم و شما را از آن نهى كردم و هيچ عملى كه شما را به بهشت نزديك مى ‌‌‌‌كند نيست، مگر اين كه آن را براى شما بيان نمودم و به آن، امرتان كردم.[۴]

خود اهل بيت صلوات الله عليهم كه الگو و سر آمد همه سالكان و عارفان هستند- بلكه عارفان حقيقى آن ‌‌‌‌ها هستند- تا آخر عمر و در جاى جاى زندگى خود به دستوراتى كه مى ‌‌‌‌فرموده ‌‌‌‌اند، عمل مى ‌‌‌‌كردند. و تا خود، خرما خوردن را ترك نمى ‌‌‌‌كردند، به ديگران ترك كردن آن را سفارش نمى ‌‌‌‌نمودند.[۵] آيات قرآن نيز غالباً در نخستين بار، به خود نبى اكرم صلوات ‌‌‌‌الله ‌‌‌‌عليه خطاب مى ‌‌‌‌كرد و آن حضرت، عمل مى ‌‌‌‌نمودند، سپس به ديگران خطاب مى ‌‌‌‌كرد؛ مانند: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْت و من تاب معك»[۶].

پس ما براى پيمودن اين راه، به هيچ راه و دستورى خارج از دستورات اهل بيت عليهم السلام نياز نداريم. همان ‌‌‌‌گونه كه بزرگان راه رفته و به مقصد رسيده فرموده ‌‌‌‌اند، راه رسيدن به كمال معنوى، همان التزام عملى كامل به دستورات اسلام و اهل بيت عليهم السلام مى ‌‌‌‌باشد و جز اين، راهى نيست.

قلّه نشين وادى معنا، عارف كامل حضرت آيت الله ملاحسينقلى همدانى رحمة الله عليه مى ‌‌‌‌فرمايد:

مخفى نماند بر برادران دينى كه به جز التزام به شرع شريف در تمام حركات و سكنات و تكلمات و لحظات و غيرها راهى به قرب حضرت ملك الملوك- جل جلاله- نيست و به خرافات ذوقيه اگر چه ذوق در غير اين مقام خوب است- كما دأب الجهال والصوفيه (خذلهم الله جل جلاله) [چنانچه روش نادانان و صوفيه كه خداوند خوارشان سازد اين است ‌‌‌‌]- راه رفتن لايوجب الا بُعدا [جز دور گشتن چيزى ديگرى را موجب نمى ‌‌‌‌شود]. حتى شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ايمان به عصمت ائمه ‌‌‌‌اطهار صلوات الله عليهم آورده باشد، بايد بفهمد كه از حضرت احديت دور خواهد شد و هكذا در كيفيت ذكر بغير ما ورد عن السادات المعصومين عليهم السلام [به غير آنچه كه از معصومان عليهم السلام به دست ما رسيده است ‌‌‌‌] عمل نمايد.

بناء على هذا بايد مقيد بدارد شرع شريف را و اهتمام نمايد هر چه در شرع شريف اهتمام به آن شده و آنچه اين ضعيف از عقل و نقل استفاده نموده ‌‌‌‌ام، اين است كه اهم اشيا از براى طالب قرب، جد و سعى تمام در ترك معصيت است. تا اين خدمت را انجام ندهى، نه ذكرت و نه فكرت، به حال قلبت فايده نخواهد بخشيد؛ چرا كه پيشكش و خدمت كردن كسى كه با سلطان در عصيان و انكار است، بى ‌‌‌‌فايده خواهد بود. نمى ‌‌‌‌دانم كدام سلطان اعظم از اين سلطان عظيم الشأن است و كدام نقار[۷] اقبح از نقار با او است.[۸]

ما بيش از اين كه به كرامات و غيب ‌‌‌‌گويى ‌‌‌‌هاى افراد، نظر داشته باشيم، بايد به اخلاق و رفتار و تقيد آن ‌‌‌‌ها به شرع مقدس توجه كنيم. اگر ديديم شخصى خلاف شرع مى ‌‌‌‌كند يا در محضر او، غيبت و تهمت به ديگران روا مى ‌‌‌‌دارند و او ساكت است، بايد بدانيم علامات اولياى خدا در وى نيست. ما بايد امثال مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، آن عارف فرزانه را ملاك قرار دهيم كه وقتى يك نفر به ناگاه در محضرش غيبت مى ‌‌‌‌كند، با ناراحتى مى ‌‌‌‌فرمايد: «چهل روز مرا به زحمت ‌‌‌‌انداختى ‌‌‌‌[۹]»[۱۰] يا امثال استاد بزرگ، مرحوم آيت الله سيد على قاضى رحمة الله عليه را مد نظر قرار دهيم كه از بس به دستورات اسلام مقيد بود و مستحبات و مكروهات را رعايت مى ‌‌‌‌كرد، بعضى افراد تحمل نمى ‌‌‌‌كردند[۱۱] و … همان ‌‌‌‌طور كه برخى اطرافيان عارف فرزانه، مرحوم آيت الله كشميرى رحمة الله عليه درباره وى چنين شهادت مى ‌‌‌‌دهند: مدتى كه با ايشان بودم، يك گناه از اين آقا نديدم؛ يك خلاف شرع از او نديدم يا مثلا اگر غيبتى مى ‌‌‌‌خواست بشود، خيلى عجيب مراقب بود؛ حواسش جمع بود …، يا حتى حرف لغو و بيهوده نمى ‌‌‌‌زد.[۱۲]

از اين ‌‌‌‌رو است كه وقتى از آن عالم ربانى و امثال او درباره بهترين و مستقيم ‌‌‌‌ترين راه پرسيده مى ‌‌‌‌شود، عالم بودن به شريعت مقدس را از شرايط مهم استاد مى ‌‌‌‌داند و مى ‌‌‌‌فرمايد:

راه علماى راه رفته زاهد از دنيا را برويد. كسى كه مى ‌‌‌‌خواهد هادى مسير باشد، بايد از قرآن و اهل بيت جدا نشده باشد و اعتقاداتش هم محكم باشد.[۱۳]

چرا كه فقط عالمان ربانى هستند كه هم به مشكلات و دردهاى سلوك واقفند و هم از درمان ‌‌‌‌هايى كه خداوند به لطف خود، لابه ‌‌‌‌لاى كتاب خود و سنت پيامبرش نهاده است، خبر دارند و مواظبند حرفى و راهى خلاف خواست خداوند و مخالف دستورات دينى ارائه ندهند.

عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربانى نيست ‌‌‌‌

  1. ايجاد انقلاب درونى ‌‌‌‌

از علايم مهم ديگر اولياى الهى، تأثيرى است كه همنشينى با آن ‌‌‌‌ها در درون انسان مى ‌‌‌‌گذارد، انسان را به ياد خدا مى ‌‌‌‌اندازند و محضر آن ‌‌‌‌ها، نورانى و مقدس و با صفا است؛ آن ‌‌‌‌چنان ‌‌‌‌كه رغبت ‌‌‌‌ها به دنيا، كم شده و تمايل بيشترى براى توجه به آخرت و رسيدن به معنويت در درون، پديد مى ‌‌‌‌آيد. در واقع، اولياى حقيقى، همان ‌‌‌‌ها هستند كه حضرت عيسى على ‌‌‌‌نبيناوآله ‌‌‌‌و عليه السلام در پاسخ به پرسش حواريون كه با چه كسى همنشين شويم، فرمود:

كسى كه ديدنش شما را به ياد خداوند بيندازد و صحبت ‌‌‌‌هايش، بر علم شما بيفزايد و عملش، رغبت شما را به آخرت افزايش دهد.[۱۴]

وقتى از عارف فرزانه، حضرت آيت الله انصارى همدانى مى ‌‌‌‌پرسند چگونه مدعيان دروغين سلوك را بشناسيم، در جواب مى ‌‌‌‌فرمايد: اول، اين ‌‌‌‌كه اين افراد خلاف شرع انجام نمى ‌‌‌‌دهند. دوم، اين ‌‌‌‌كه نشستن در مجالس آن ‌‌‌‌ها، التهاب درونى ايجاد مى ‌‌‌‌كند.[۱۵]

امثال ملاحسينقلى ‌‌‌‌ها، با يك جمله ساده، انسان ‌‌‌‌ها را متحول كرده، نجات مى ‌‌‌‌دهند؛ حتى اگر مقابلشان شخصى مثل عبد فرار، خلافكار مشهور نجف باشد يا كسانى باشند كه مشغول لهو و لعب هستند كه با خواندن چند بيت شعر حكيمانه، آن ‌‌‌‌چنان در درونشان تحول ايجاد مى ‌‌‌‌كند كه نه تنها عمل زشتشان را ترك مى ‌‌‌‌كنند، بلكه چنان گريه و زارى مى ‌‌‌‌نمايند كه صداى ناله ‌‌‌‌شان از راه دور به گوش مى ‌‌‌‌رسد؛[۱۶] شخصيت بى ‌‌‌‌نظيرى كه وقتى افراد از جلسه اخلاق او خارج مى ‌‌‌‌شدند، نفس قدسى ايشان با آنان چنان كرده بود كه از خود بيخود بودند؛ به گونه ‌‌‌‌اى كه ديگران از راه رفتن آن ‌‌‌‌ها مى ‌‌‌‌فهميدند اينان از درس اخلاق ملاحسينقلى همدانى رحمة الله عليه مى ‌‌‌‌آيند.[۱۷] و اين تاثير نفس، به دست نمى ‌‌‌‌آيد، مگر با عمل و التزام به آنچه مى ‌‌‌‌گفته ‌‌‌‌اند. امام صادق عليه السلام مى ‌‌‌‌فرمايد:

هرگاه عالم به علم خود عمل نكند، موعظه او از قلوب زايل مى ‌‌‌‌شود؛ همان ‌‌‌‌گونه كه آب باران، از سنگ زايل مى ‌‌‌‌شود.[۱۸]

درباره مجالس حضرت آيت الله سيد عبدالكريم كشميرى رضوان ‌‌‌‌الله ‌‌‌‌عليه چنين نقل مى ‌‌‌‌كنند:

هر وقت كنار ايشان مى ‌‌‌‌نشستم، به طور قلبى ياد خدا مى ‌‌‌‌افتادم. پيش او اگر از دنيا حرف مى ‌‌‌‌زدى، مثل اين بود كه پيش بزرگى دارى حرف زشتى مى ‌‌‌‌زنى؛ انسان خودش خجالت مى ‌‌‌‌كشيد.[۱۹]

  1. كتمان سر

از ديگر نشانه ‌‌‌‌هاى اولياى خداوند، كتوم بودن ايشان است؛ به گونه ‌‌‌‌اى كه مصممند ديگران از عناياتى كه به آن ‌‌‌‌ها شده است خبردار نشوند و خبر دادن از آن ‌‌‌‌ها را براى خود گناه بزرگى مى ‌‌‌‌شمارند. حتى به شاگردان هم تاكيد مى ‌‌‌‌كنند كوچك ‌‌‌‌ترين مطلبى را از خود فاش نكنند و آن را از مهالك بزرگ مى ‌‌‌‌دانند.[۲۰]

اشخاصى مانند مرحوم آيت الله سيد على ‌‌‌‌

قاضى رحمة الله عليه كه به يقينِ اطرافيان، داراى طى ‌‌‌‌الارض بوده ‌‌‌‌اند، تا آخر عمر كتمان مى ‌‌‌‌كنند. شخصى از اهل نجف، آيت الله قاضى را در مشهد الرضا عليه السلام ديده و حل مشكلش را از آن بزرگوار خواسته بود. پس از آن، متوجه شده بود همان روز، آن عالم ربانى را در نجف ديده ‌‌‌‌اند. آن شخص، پس از مدتى در نجف به خدمت آيت الله قاضى، رسيده بود تا سرّ قضيه را بداند. آن عارف واصل كتمان كرده و فرموده بود: «همه مى ‌‌‌‌دانند من در نجف بودم».[۲۱]

در مقابل، مدعيانى دروغين هستند كه از كوچك ‌‌‌‌ترين مطلبى براى خود معجزه و كرامت مى ‌‌‌‌سازند و مقامات خيالى خود را نُقل مجالس كرده، در ويترين افتخارات خود نصب مى ‌‌‌‌كنند و در انتشار و اشاعه آن، از هيچ وسيله و امكاناتى دريغ نمى ‌‌‌‌كنند. از نام مقدس امام زمان عليه السلام و تشرفات خيالى يا دروغين خود، چه سوء استفاده ‌‌‌‌هايى كه از بعضى افراد ساده لوح نمى ‌‌‌‌كنند و ايمان و اعتقاد ايشان را به باد مى ‌‌‌‌دهند؛ در حالى كه آن ‌‌‌‌ها كه به حقيقت، خدمت حضرت مهدى عليه السلام مى ‌‌‌‌رسيدند، يا فاش نمى ‌‌‌‌كردند يا اگر هم ناخواسته فاش مى ‌‌‌‌شد، افراد را قسم مى ‌‌‌‌دادند تا بعد از مرگشان، به ديگران نگويند.

هنگامى از حضرت آيت الله كشميرى رحمة الله عليه درباره تشرفاتى مى ‌‌‌‌پرسند كه برخى افراد ادعا مى ‌‌‌‌كنند، مى ‌‌‌‌فرمايند:

اگر شنيديد مثلًا فلان آقا ادعاى رؤيت يا تشرف به خدمت حضرت را كرد، جدى نگيريد و اين مسائل را به اهلش بسپاريد.

از قول برخى از مرتبطين با آن عالم بزرگوار نقل شده است: ايشان، با اين موضوع كه شخصى حضرت را ببيند و ادعا كند، مخالف بود. از خود ايشان نيز كسى يك كلمه در اين باره نشنيد؛ چرا كه عقيده ‌‌‌‌شان اين بود كه امام زمان عليه السلام سرّ خدا است و ملاقات آن بزرگوار هم سرّ است و اگر كسى مدعى اين قضيه بشود، اين معناى سرّ بودن از بين خواهد رفت. اين اشاره هم در صحبت ‌‌‌‌هاى ايشان بود كه تشرف، يك حالى، يك هديه ‌‌‌‌اى براى انسان مى ‌‌‌‌آورد كه ادعا كردن، آن را از بين مى ‌‌‌‌برد.[۲۲]

  1. مناعت طبع ‌‌‌‌

ما شأن بزرگان دين را بالاتر و والاتر از آن مى ‌‌‌‌دانيم كه بگوييم از عناياتى كه به ايشان شده بود، سوء استفاده مادى نمى ‌‌‌‌كرده ‌‌‌‌اند؛ ولى وضع زمانه و شيادانى كه اين زمان، لباس تقدس پوشيده و به جان و مال مردم مى ‌‌‌‌تازند و هزاران جوان تشنه را فريب داده از هستى مادى و معنوى ساقط مى ‌‌‌‌كنند، ما را ملزم كرد از مناعت طبع اولياى حقيقى خداوند بنويسيم، تا حساب پاكان، از ناپاكان جدا افتد.

آرى؛ از ديگر خصوصياتى كه مى ‌‌‌‌توان با توجه به آن، خوبان را شناخت اين است كه ايشان اگر در اوج فقر و نياز هم باشند، باز از جايگاه رفيع خود و نفوذشان در دل مريدان، براى تأمين نيازهاى خود استفاده نمى ‌‌‌‌كنند و با توكل بر الطاف حق و مناعت طبع و قناعت، روزگار خود را با عزت سپرى مى ‌‌‌‌كنند و حتى خود، اهل بذل و بخشش هستند.

درباره عارف واصل، مرحوم آيت الله سيد على قاضى رحمة الله عليه نقل شده است با وجودى كه عيال ‌‌‌‌وار بود و در شدت فقر بسر مى ‌‌‌‌برد و مهمان ‌‌‌‌ها و مراجعان بسيار داشت، به هيچ وجه، اظهار نياز نمى ‌‌‌‌كرد و حتى به ديگران هم كمك مالى مى ‌‌‌‌نمود. حتى اگر مريدان او مانند حاج سيد هاشم حداد كه با همه وجود به آن بزرگوار و صداقت و پاكى ‌‌‌‌اش اعتقاد داشت، مى ‌‌‌‌خواستند در اين باره اقدامى كنند، اجازه نمى ‌‌‌‌داد. اگر بدون اطلاع او چيزى تحويل خانه ‌‌‌‌اش مى ‌‌‌‌دادند و او مطلع مى ‌‌‌‌شد، اظهار ناراحتى مى ‌‌‌‌كرد و در كمال پاكى و سادگى و مناعت طبع زندگى مى ‌‌‌‌نمود.[۲۳]

حتى خانه آن عارف كامل، بسيار محقر و كوچك بود و تنها دو اتاق تو در تو داشت و بودند كسانى كه تمايل داشتند براى وى منزل مناسبى تهيه كنند؛ ولى او قبول نمى ‌‌‌‌كرد.[۲۴]

اين است سيره اولياى الهى. در مقابل، كسانى هستند كه با نقل و ادعاى بعضى مطالب، براى خود، دكانى باز كرده و به غارت دين و دنياى مردم و آباد كردن دنياى خود مشغول هستند.

  1. دعوت نكردن به خود

از ديگر خصوصيات بارز اولياى خدا اين است كه از نفس گذشته و انانيت خود را زير پا نهاده ‌‌‌‌اند. آنان، به جاى اين ‌‌‌‌كه خود را در نظر مريدان، بزرگ و صاحب مقامات جلوه دهند، با رفتار و گفتار، پيوسته به خدا و اهل بيت عليهم السلام دعوت مى ‌‌‌‌كنند. منيت و خود فروشى، در منش آن ‌‌‌‌ها مشاهده نمى ‌‌‌‌شود و از شهرت و مقام و توجه مردم، گريزانند و سراسر، محو ياد خدا و ارتباط با اولياى او هستند. آنان، از مدح كردن ديگران، آزرده مى ‌‌‌‌شوند. حتى گاهى اجازه نمى ‌‌‌‌داده ‌‌‌‌اند يك عكس ساده از ايشان گرفته شود.

درباره عارف كامل، حضرت آيت الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رضوان ‌‌‌‌الله ‌‌‌‌عليه چنين نقل مى ‌‌‌‌كنند كه اجازه نمى ‌‌‌‌داد، علاقه ‌‌‌‌مندان، از او عكس بگيرند. مريدان او تصميم گرفتند موقعى كه آقا در حال نماز است از وى عكس تهيه كنند؛ لذا تنها يك عكس از آن عارف عظيم ‌‌‌‌الشأن در دست است كه آن هم در حال قنوت نماز است.[۲۵]

حضرت آيت الله سيد عباس كاشانى دامت ‌‌‌‌بركاته درباره مرحوم قاضى رحمة الله عليه چنين نقل مى ‌‌‌‌كنند:

يك بار كه درس ايشان تمام شد، فردى به نام آشيخ ابراهيم را صدا كردند و به ايشان فرمودند: «من با شما كارى دارم». ما چند نفر هم آن ‌‌‌‌جا نشسته بوديم. ديديم آقا به ايشان فرمودند: «شنيده ‌‌‌‌ام پريشب در منزل حاج صادق (از مشاهير و پولدارهاى نجف) در منبر، اسم من را آورده ‌‌‌‌اى اگر به حرام و حلال معتقد هستيد، من راضى نيستم- نه بالاى منبر، نه غيرآن- يك كلمه از من اسم بياوريد». مى ‌‌‌‌فرمودند: «اگر بفهمم هركدام از اين آقايان كه درس من مى ‌‌‌‌آيند، در حق من مبالغه مى ‌‌‌‌كنند، حرام است؛ من راضى نيستم».

به بعضى از شاگردانشان مى ‌‌‌‌فرمودند: «بينى و بين الله راضى نيستم درباره من مجلس تشكيل دهيد؟».[۲۶]

آنچه ذكر كرديم، شمارى از علائم استاد حقيقى اخلاق بود كه به لحاظ ضرورت ‌‌‌‌هاى اين زمان به آن پرداختيم، وگر نه براى اولياى خدا، علامت زياد است و به تعبيرى، همه حركات و سكنات آن ‌‌‌‌ها مى ‌‌‌‌تواند علامت و نشانه ‌‌‌‌اى باشد، تا ما در دام دروغگويان نيفتيم.

نكات پايانى ‌‌‌‌

  1. پس از احراز علائم فوق، ابتدا بايد مدتى احتياط كرد و خود را دربست در اختيار ديگران قرار نداد و از خداوند عاجزانه و مكرر، هدايت و شناخت راه صحيح را خواست.
  2. اگر دقت ‌‌‌‌هاى لازم را به خرج نداديم و بى مهابا خود را در اختيار افراد مدعى قرار داديم و از اين راه متضرر شديم، تقصير و اشكال با خود ما است، نه با راه روشن كمال و فرداى قيامت، حجتى نداريم.
  3. اين ‌‌‌‌طور نيست كه هر ولى خدايى سمت استادى داشته باشد و بتواند افراد با استعدادهاى مختلف را راهبرى كند؛ چرا كه لازمه اين كار، احاطه علمى داشتن به همه مسيرها و همه دردها و درمان ‌‌‌‌ها و از طرفى احاطه علمى به شاگرد را مى ‌‌‌‌طلبد. هدايت ديگران، رزقى است كه خداوند، به بعضى از اولياى خود مى ‌‌‌‌دهد و به گفته بزرگان، راهبرى و استادى، خود شاخه ‌‌‌‌اى از حكمت است. هرچند كه زيارت همه اولياى الهى بركات ويژه خود را دارد و مى ‌‌‌‌تواند در انسان، ايجاد انگيزه نمايد و نكاتى را روزى انسان كند؛ اما بحث استاد و شاگردى، مقوله ديگرى است.
  4. معمول بر اين بوده است كه اولياى الهى چند دهه از عمر خود را به تزكيه و مجاهده و طى مراتب عالى كمال مى ‌‌‌‌پرداخته ‌‌‌‌اند و وقتى از نفسانيت گذشته و حالات عرفانى و اخلاقى برايشان ملكه مى ‌‌‌‌شد و به شرايط و ثبات لازم مى ‌‌‌‌رسيدند، مأمور مى ‌‌‌‌شدند از افراد مستعد، دستگيرى كنند. معمولًا اين حالت دهه ‌‌‌‌هاى پايانى سن ايشان بوده كه به پختگى كامل رسيده بوده ‌‌‌‌اند؛ پس اگر جوانانى را ديديم كه مدعى سمت استادى سير و سلوك هستند، در اين موارد بايد بيشتر احتياط كرد؛ به ويژه كه افتخار مصاحبت و شاگردى بزرگان را هم نداشته باشند. همچنين بايد دقت كرد زيادند كسانى كه چند جلسه ‌‌‌‌اى در جلسات خصوصى يا حتى عمومى بزرگان شركت داشته و سپس ادعا كرده ‌‌‌‌اند شاگرد فلان بزرگ هستيم؛ در حالى كه بين شاگردى و شركت در جلسه اخلاق بزرگان، تفاوت بسيار است.
  5. در طول تاريخ عرفان شيعى، كمتر مشاهده شده است خانمى واقعاً به سمت استادى سير و سلوك رسيده و بتواند ديگران را به مقصد برساند. البته اين به اين معنا نيست كه بانوان به مقامات عالى نمى ‌‌‌‌رسند؛ چنان ‌‌‌‌كه بوده ‌‌‌‌اند زنانى مانند بانو مجتهده امين كه در دامن اسلام پرورش يافته و به معنويت بالايى رسيده ‌‌‌‌اند؛ اما بحث استادى اقتضاءات علمى و عملى ويژه خود را مى ‌‌‌‌طلبد؛ لذا در اين زمانه كه اشتياق رسيدن به مسائل معنوى، به ويژه ميان خواهران زياد شده است و به تبع آن، مدعيان هم بين آنان زياد شده اند، شايسته است خواهران بزرگوار، در برخورد با اين قبيل افراد كه بعضاً مدعى ارتباط با امام زمان عليه السلام و گرفتن دستور و … هم هستند احتياط كامل را رعايت بفرمايند.
  6. بايد بيش از اين ‌‌‌‌كه خود در صدد انتخاب استاد باشيم، با دعا و مددجويى از خدا و توسل به اهل بيت عليهم السلام، بخواهيم ما را به افراد صادق هدايت كنند؛ چرا كه اگر طلب ما صادقانه باشد و جهاد لازم را انجام داده باشيم، خداوند متعال، وعده هدايت داده است. خود او فرمود:

وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين ‌‌‌‌[۲۷]

پی‌نوشت‌ها:

[۱] . سوره انعام: ۱۲۱٫

[۲] .« عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»( بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۴۷).

[۳] . رساله سير و سلوك منسوب به علامه بحر العلوم، ص ۱۶۸٫

[۴] . وَ قَالَ صلى الله عليه و آله إِنَّهُ وَ ا للهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه( بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۴۵).

[۵] . اشاره به واقعه خاصى است كه درباره حضرت امير عليه السلام و طفلى كه طبيب، او را از خوردن خرما منع كرده بود، اتفاق افتاده است.

[۶] . سوره هود: ۱۱۲٫

[۷] . نقار: گفت ‌‌‌‌وگو و ستيزه كردن.

[۸] . تذكرة المتقين، ص ۱۹۰٫

[۹] . ترجمه رساله لقاءالله، سيد احمد فهرى، ص ۱۰۴٫

[۱۰] . منظور اين عارف بزرگ، اين بوده است كه حال بايد چهل روز خود را به رياضت و توبه و تضرع بيندازد، تا اين اثر سوء كه بر دل نورانى و لطيفش وارد شده است، پاك شود. اين، هم بيانگر اثرات مخرب گناه و هم اوج لطافت روحى آن بزرگوار است؛ چرا كه ديگران هم غيبت مى ‌‌‌‌شنوند؛ اما چرا چنين تأثيرى را احساس نمى ‌‌‌‌كنند.

[۱۱] . روح مجرد، ص ۴۶۲٫

[۱۲] . شيدا، ص ۲۳۷٫

[۱۳]. شيدا، ص ۱۲۰٫

[۱۴] .قَالَ رَسُولُ اللهِ ص قَالَتِ الْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَي يَا رُوحَ اللهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ( الكافى، ج ۱، ص ۳۹، باب مجالسة العلماء و صحبتهم …).

[۱۵] . در كوى بى نشانها، ص ۷۳٫

[۱۶] . جهت رعايت اختصار اصل ماجرا را نقل نكرديم جهت اطلاع بيشتر مراجعه نماييد به: مقدمه تذكره المتقين، ص ۲۱ و چلچراغ سالكان، ص ۸۹٫

[۱۷] . ناگفته هاى عارفان، ص ۱۸۲٫

[۱۸] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا( الكافى، ج ۱، ص ۴۴).

[۱۹]  شيدا، ص ۱۲۷٫

[۲۰]  اسوه عارفان، ص ۱۰۶، رساله سيروسلوك( منسوب به سيد بحر العلوم)، ص ۱۶۳٫

[۲۱]  همان، ص ۱۱۲، مهر تابان، ص ۳۷۱٫

[۲۲]. كتاب شيدا، ص ۱۹۵٫

[۲۳]  صلح كل، ص ۱۷۰٫

[۲۴]  اسوه عرفان، ص ۱۷۰، صلح كل، ص ۱۵۴٫

[۲۵]  طبيب دلها، ص ۱۷۸، همين روحيه، درباره عارف دلسوخته اهل بيت عليهم السلام مرحوم مجتهدى رحمة الله عليه نقل شده است.

[۲۶] صلح كل، ص ۱۷۳٫

[۲۷]  سوره عنكبوت: ۶۹٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *