مسعود آذربايجانى اشاره: روح و روان آدمى، از جمله موضوعات مهمى بوده است كه از ديرباز، ذهن انديشمندان و متفكران را به خود مشغول كرده است. نتيجه آن نيز ارائه يك دسته نظريات روانشناسانه است كه در بستر زمان دچار تغيير و تحول شده است؛ به طورى كه اين تحولات در شرايط فعلى نيز به […]
مسعود آذربايجانى
اشاره:
روح و روان آدمى، از جمله موضوعات مهمى بوده است كه از ديرباز، ذهن انديشمندان و متفكران را به خود مشغول كرده است. نتيجه آن نيز ارائه يك دسته نظريات روانشناسانه است كه در بستر زمان دچار تغيير و تحول شده است؛ به طورى كه اين تحولات در شرايط فعلى نيز به نحو مبنايى ادامه دارد. از طرف ديگر، منابع دينى ما سرشار از معارف روانشناختى انسان است كه متاسفانه تاكنون- به رغم تلاشهائى كه صورت گرفته- به جامعه ارائه نشده است. بر اين اساس، لازم است ضمن ارائه معارف ناب اهل بيت عليهمالسلام در اين زمينه، مقايسهاى هم با آن مكاتب داشته باشيم. براى نيل به اين مقصود، از وجود جناب حجت الاسلام والمسلمين دكتر مسعود آذربايجانى عضو هيأت علمى پژوهشگاه حوزه و دانشگاه كه در هر دو زاويه داراى تخصص ويژهاى هستند بهره گرفتيم.
اميدواريم اين، باب خيرى باشد تا در شمارههاى بعدى در يك باب مستقل، به آن بپردازيم. در اين شماره عوامل مؤثر بر تحول اخلاقى را بررسى خواهيم كرد.
روانشناسى در جايگاه «مطالعه علمى رفتارها و فرايندهاى روانى انسان»[۱]، مىتواند فضايل و رذايل اخلاقى را نيز از حيث واقعيت روانشناختى آنها در انسان بررسى كند و رفتارهاى متناسب با آنها را كاوش نمايد و به توصيف، تبيين و حتى پيش بينىهاى علمىدست يازد.
برخى پرسشهاى قابل بحث در اين حوزه عبارتند از: آيا انسان به لحاظ روانشناختى، قدرت انتخاب و اختيار براى انجام فعل اخلاقى دارد؟ آيا رفتارهاى ما همگى خود محور آن است؟ آيا خودگرايى روان شناختى بر ما حاكم است؟ اراده اخلاقى و وجدان اخلاقى در انسان چگونه قابل تبيين است؟ تفاوتهاى روانى افراد چگونه بر افعال اخلاقى تأثيرگذار است؟ و ….
در اين جستار، صرفاً به يكى از اين پرسشها پاسخ خواهيم داد: «عوامل مؤثر بر تحولات روانى و اخلاقى انسان كدامند؟» به عبارت ديگر به طور كلى چه علل و زمينههايى باعث مىشود يك فرد به سمت فضايل اخلاقى يا رذايل اخلاقى كشيده شود يا رفتارهاى متناسب با آنها را به فعليت رساند يا حتى تحول شخصى و شخصيتى در جهت مثبت يا منفى داشته باشد؟
ساحران فرعون، فضيل بن عياض، بشر حافى و حر بن يزيد رياحى از نمونههاى شاخص تحول اخلاقى از باطل به حق در فرهنگ و انديشه اسلامى هستند. افرادى چون روژه گارودى (تحول از كمونيسم به اسلام)، يوسف اسلام (خواننده اروپايى مسلمان شده) و پروفسور لگنهاوسن (استاد دانشگاه در رشتهفلسفه دين و تحول از مسيحيت به اسلام) و … نيز از جمله موارد شهير و معاصر ما در اين موضوع هستند. البته نمونه هاى كمتر مشهور در گوشه و كنار جامعه فراوان است. به ويژه در خودمان نيز تحولات اخلاقى در سطح رفتار و صفات را مىتوانيم جستو كنيم و به سادگى بيابيم.
در روانشناسى، صرفاً بر دو عمل پايههاى زيستى و محيطى تأكيد مىشود؛ در حالى كه آموزههاى دينى دو عامل اراده و مبادى غيبى را نيز مى افزايد:
هنگام تشكيل نطفه، ويژگىها و صفات پدر و مادر (و حتى برخى از نياكان) از طريق «ژنها» در هسته سلول به كودك منتقل مى شود كه اصطلاحاً آن را وراثت يا عامل ارثى گويند. از طريق دو قلوهاى همسان، ويژگىهاى متأثر از وراثت قابل مطالعه و بررسى است.[۲]
افزون بر خصوصيات فيزيكى و فيزيولوژيكى، مانند شكل ظاهرى صورت، رنگ پوست، مو، بلندى و كوتاهى قد، رنگ چشم و برخى نقصهاى جسمانى مانند لب شكرى، كف پاى صاف و …، ويژگىهاى روانى نيز به طور فى الجمله تحت تأثير وراثت هستند: برخى عقب ماندگىها (۱۵۰ نقص ژنتيك شناخته شده)، هوش، شخصيت، طول عمر و آسيبهاى روانى آمادگى ژنتيك در آنها مؤثر است. در روايات، صفات اخلاقى چون وفادارى، بى وفايى، شهامت، بزدلى، نجابت، رذالت، پستى و خونسردى به عوامل ارثى نسبت داده شده است.[۳]
امير المؤمنين عليه السلام در وصف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
خداوند نهال اصلى آن حضرت را از بهترين معادن استخراج نمود و نهال وجودش را در اصيلترين سرزمينها غرس كرد و شاخه هستى او را از زمينى كه پيامبران را از آن آفريد، به وجود آورد؛ همان درختى كه امينان درگاه خود را از آن برگزيد. فرزندان او، بهترين فرزندان هستند و خاندانش نيكوترين خاندانها ….[۴]
آن حضرت، شهامت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و ناپايدارى يكى ديگر از پسرانشان (محمد حنفيه) برابر دشمن را از صفاتى مىشمارند كه از مادرانشان به ارث بردهاند.[۵] البته پرسشهايى كه همچنان نيازمند مطالعه و بررسى بيشترند، عبارتند از: دقيقاً كدام يك از فضايل و رذايل اخلاقى تحت تأثير وراثت است؟ معيار و ملاك آن چيست؟ اين صفات تا چه حد از عوامل ارثى ناشى مىشود؟
مقصود، عواملى است كه پس از تشكيل نطفه از طريق محيط بر انسان وارد مى شود. اين عوامل شامل محيط درون رحمى (پيش از تولد) مانند اكسيژن، مواد غذايى، حرارت، احوال مادر، ضربههاى فيزيكى و روانى، تشعشعات و داروها است. محيط طبيعى پس از تولد، مانند آب و هوا، تغذيه و منطقه جغرافيايى و محيط اجتماعى نيز شامل خانواده، مدرسه، همسالان، جامعه، فرهنگ، دين، رسانههاى جمعى، محل كار و نهادهاى سياسى مىشود. پايههاى محيطى به صورتهاى مختلف بر فرد تأثيرگذار است و زمينههاى تغيير يا تحول را به وجود مىآورد. انواع تأثيرات محيط عبارتند از: رشد و شكوفايى استعدادها، شكلدهى هدايت رفتار، الگودهى به شخصيت فرد، آموزش و انتقال اطلاعات و بالأخره جامعه پذيرى از طريق انتقال آداب و رسوم و هنجارهاى اجتماعى. در خصوص ارزشهاى اخلاقى و فضايل و رذايل مىتوان همه اين تأثيرات را به حساب آورد: محيط مساعد، موجب رشد و شكوفايى زمينههاى اوليه وراثتى در فضايل يا رذايل مىشود و مىتواند رفتار فرد را هدايت كند و الگوهاى مناسبى براى شخصيت وى فراهم سازد.[۶] در عين حال، اطلاعات مورد نياز درباره عواقب امور و نيكوكار و بدكار با مشاهده محيط اجتماعى و تاريخى قابل دسترسى است. مهمترين تأثير پايههاى محيطى، تربيت اخلاقى است كه با روشهاى الگوپذيرى، همانند سازى، موعظه اخلاقى و … حاصل مىشود.[۷] خانواده نيز يكى از مهمترين اركان پايههاى محيط در تحولات اخلاقى است.
از نمونه هاى تأثير محيط اجتماعى در فضيلت و رذيلت در قرآن كريم، داستان پسر نوح است:
وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنّى أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ[۸]
نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو [درباره نجات خاندانم] حق است؛ و تو از همه حكم كنندگان برترى».
فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نيست. او عمل غير صالحى است [/ فرد ناشايستهاى است] پس آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه. من به تو اندرز مى دهم تا از جاهلان نباشى».
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
دوستان و همنشينان نيز تأثير بسزايى در تغييرات و تحولات اخلاقى ما دارند. امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايند:
الصديق افضل الذخرين؛ دوست، بالاترين اندوخته ها و گنجينه ها را فراهم مى كند.
پرسش جدّىاى كه اينجا مطرح است اين كه اگر صرفاً وراثت و محيط، منشأ رفتارها و صفات اخلاقى ما باشد، جايگاه مسؤوليت و تكليف انسان چه مى شود؟ اينجا عامل اراده مطرح مى شود.
اطاعت و عصيان، در قلمرو اختيار و مستلزم اعمال ارادى است؛ ولى اغلب مردم، به دليل شانه خالى كردن از مسؤوليت، ملموس نبودن اراده و مكانيزم هاى دفاعى براى توجيه عملى تمايل دارند همه رفتارهاى خود را به عوامل خارج از حيطه اراده و اختيار انسان نسبت دهند؛ در حالى كه ارسال رسل و انزال كتب، تكليف و مسؤوليت دينى و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ همگى مبتنى بر وجود اراده و اختيار در انسان است. افزون بر اين، رشد و تحول انسان در ابعاد معنوى و اخلاقى، به ويژه مستند به اراده است. منظور از اراده، نوعى توانايى روانى ويژه انسان است كه شخص بر اساس آن، مىتواند در قلمرو خاصى، تأثيرات زيستى و محيطى را تحت تسلط خويش در آورد و با گزينش خود، رفتار و مسير رشد را به طور آگاهانه انتخاب نمايد.
اگر هم بيشتر روانشناسان به جبر محيطى (مانند رفتارگرايان) يا جبر درونى (مانند روانتحليل گران) تمايل دارند، روانشناسان شناختى، با تأكيد بر ارگانيسم فعال انسان در پردازش اطلاعات و آگاهى و روانشناسان انسانگرا با تأكيد بر خود شكوفايى و خلاقيت و آزادى، گرايش قابل توجهى به مبانى اراده در انسان داشته اند.
نقش اراده در رفتارهاى اخلاقى در مراحل شكلگيرى رفتار آگاهانه، يعنى هنگامه توجه، ادراك، احساسات و انگيزش ظهور مى كند و مى تواند با محدود كردن و كنترل نمودن تأثير عوامل زيستى و محيطى به طور فعّال وارد عمل شود. رشد اراده از طريق رشد آگاهى، تمرين اعمال ارادى و از طريق فرهنگ كلى جامعه امكان پذير است.
امام صادق عليه السلام مرز ميان اعمال اختيارى و غير اختيارى را امكان ملامت و سرزنش انسان مى داند:
… ما استطعت ان تلوم العبد عليه فهو منه و ما لمتستطع ان تلوم العبد عليه فهو من فعل الله. يقول الله تعالى للعبد: لم عصيت؟ لم فسقت؟ فهذا فعل العبد و لا يقول له: لم مرضت؟ لم قصرت؟ لم ابيضت؟ لم اسودت؟ لانه من فعل الله تعالى ؛[۹]
آنچه كه مىتوانى بنده را بر آن ملامت و سرزنش كنى، آن امر، از بنده صادر شده است و آنچه را كه نمى توانى بنده را بر آن سرزنش كنى؛ آن از افعال خداوند متعال است.
خداى متعال به بنده مى گويد: «چرا گناه كردى؟ چرا فسق ورزيدى؟» اين فعل بنده است؛ ولى خدا به بنده نمىگويد: چرا مريض شدى؟ چرا كوتاه هستى؟ چرا سفيد هستى؟ چرا سياه هستى؟ چون كه همه اينها از افعال خداى متعال است.
در روايت ديگر، آن حضرت شرايط و مقدمات يك رفتار آگاهانه اختيارى را نبودن موانع محيطى و اجتماعى، سلامت جسمى، رشد طبيعى و فيزيكى بدن و بالاخره فراهم شدن متعلق رفتار شمرده و متذكر مىشوند كه آماده شدن همه اين شرايط، شخص را مجبور نمى كند حتماً رفتارى از او سر بزند؛ بلكه خود او است كه در آخرين مرحله نيز مى تواند ميان انجام يا ترك رفتار، يك طرف را انتخاب كند.[۱۰]
اعمال عبادى به ويژه روزهدارى، تقوا و خويشتندارى مقابل حرام، كفّ نفس و مخالفت با نفس هنگام ارتكاب، از مواردى است كه در آموزه هاى دينى براى تقويت اراده پيش بينى شده است. پرسش مهمى كه اينجا قابل طرح است، سهم ويژه عوامل محيطى و ارثى مقابل اراده است؟ به تعبير ديگر تا كجا و تا چه حد،اراده انسان مى تواند مقابل پايه هاى زيستى و محيطى مقاومت كند؟ آيا شدت و ضعف اراده نيز خود محصول وراثت و محيط نيست؟ اين پرسش، نيازمند بررسى و كاوش جدى تر در مجال ديگر است.
نكتهاى باقى است: آيا مجموعه عوامل تأثير گذار بر رشد اخلاقى انسان، صرفاً همين سه مورد است؟ آيا عامل ديگرى در كار نيست؟ اينجا مبادى غيبى را با عنوان عامل مستقل مطرح مىكنيم.
بر اساس بينش اعتقادى، توحيد افعالى، خداوند به صورت طولى بر همه افعال و رفتار ما مؤثر است و در همه عوامل و پايه هاى وراثتى، محيطى و ارادى نيز حضور دارد. افزون بر اين، آيات قرآن، مبادى غيبى و در رأس آن، خداوند را عامل مستقل ذكر مىكند كه به طور جدى در عرصه هستى فعال هستند، و بر اعمال اخلاقى و فضايل و رذايل نيز تأثيرگذار است و مى تواند با تمهيد مقدمات و زمينههاى لازم، توفيق عبد را در تحول اخلاقى فراهم كند يا اينكه موجبات سلب توفيق را ايجاد نمايد.
چگونگى و فرايند اين تأثيرگذارى نيازمند بحث مستقلى است، در اين مجال مختصر، صرفاً به برخى شواهد اين موضوع اشاره مى كنيم:
الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيبَ فيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ* الَّذينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ وَ يقيمُونَ الصَّلاه وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ ينْفِقُونَ[۱۱]
الف، لام، ميم* اين است كتابى كه در [حقانيت] آن، هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است* آنان كه به غيب ايمان مى آورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند.
يكى از ويژگىهاى پارسايان و تقوا پيشگان، ايمان به غيب است؛ يعنى باور كنند كه عوامل غيبى وجود دارد و در زندگى آنان تأثير گذار است. اين عوامل، شامل خداوند- جلّ جلاله- فرشتگاه الهى، شياطين و برخى امور ديگر است.
قالَتِ الْيهُودُ يدُ اللهِ مَغْلُولَه غُلَّتْ أَيديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يداهُ مَبْسُوطَتانِ …[۱۲]
و يهود گفتند: «دست خدا بسته است». دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند؛ بلكه هر دو دست او گشاده است …
خداوند، منطق يهود كه خداوند را دستبسته و غير فعال در حيات و هستى معرفى مى كند، محكوم و مردود مى داند و صريحاً دست قدرت الهى را گشاده و مبسوط مى داند:
يسْئَلُهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ كُلَّ يوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ[۱۳]
هر كس در آسمانها و زمين است، از او درخواست مى كند. هر زمان، او در كارى است.
كل يوم هو فى شأن بخوان مرو را بيكار و بى فعلى مدان
در آيات بسيارى نيز به مصاديق اين موضوع اشاره شده است:
هُوَ الَّذى أَنْزَلَ السَّكينَه فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيزْدادُوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ …[۱۴]
او است آن كس كه در دلهاى مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند. و سپاهيان آسمانها و زمين از آنِ خدا است ….
إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّى مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَه مُرْدِفينَ* وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ …[۱۵]
[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مىطلبيديد؛ پس دعاى شما را اجابت كرد كه: «من شما را با هزار فرشته پياپى، يارى خواهم كرد».
و اين [وعده] را خداوند جز نويدى [براى شما] قرار نداد، و تا آنكه دلهاى شما بدان اطمينان يابد.
إِنَّ الشَّياطينَ لَيوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيجادِلُوكُمْ …[۱۶]
و در حقيقت، شيطانها به دوستان خود وسوسه مىكنند، تا با شما ستيزه نمايند.
خداوند هدايت، ايمان، طهارت قلب و حتى تزكيه را به ويژه به خودش اسناد مى دهد:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ الله يزَكّى مَنْ يشاءُ …[۱۷]
آيا به كسانى كه خويشتن را پاك مىشمارند ننگريستهاى؟* [چنين نيست،] بلكه خداست كه هر كس را بخواهد، پاك مى گرداند ….
بلكه هر گونه تحول اخلاقى و تزكيه را مرهون لطف و فضل و رحمت الهى مى داند:
… وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَيكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لكِنَّ الله يزَكّى مَنْ يشاءُ وَ الله سَميعٌ عَليمٌ[۱۸]
و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمىشد؛ ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند و خدا [است كه] شنواى دانا است.
در روايات نيز مباحث توفيق و سلب توفيق، استدراج، عنايت حق و … فراوان است از جمله آنها، اين حديث مشهور نبوى است:
انَّ لربكم فى أيام دَهرِكُم نَفَحاتٍ الا فَتَعرَّضُوا لَها[۱۹]
؛ همانا پروردگارتان را در روزگار شما، نفحه ها [ى رحمتى] است. هان كه خود را در معرض آن قرار دهيد.
رؤياهاى صادقه، الهام و اشراق و بشارتهاى آسمانى در اين زمينه قابل توجه است.
ويليام جيمز و كارل گوستاو يونگ، از روانشناسانى هستند كه تأثيرگذارى مبادى غيبى بر رفتارهاى انسان و تحولات اخلاقى را مى پذيرند. يونگ، بويژه رؤياها را هم منابع اطلاعاتى و آگاهى بخش و هم ضمير ناهشيار و تأثيرگذار ياد مى كند.
در اين بخش نيز پرسشهاى چندى قابل پيگيرى و بررسى است: قواعد و معيارهاى تأثيرگذارى عوامل غيبى چيست؟ رابطه اين عوامل با اراده انسان چگونه است؟ آيا منوط و مشروط به اعمال خاصى است؟ آيا مى تواند بدون هيچ شرطى عمل كند؟ در هر صورت، اثرگذارى اين عوامل، با توجه به اختيارى بودن كسب فضايل و رذايل چگونه قابل تبيين است؟
البته اين پرسشها در جاى خود پاسخ مقتضى و در خورى دارد كه در مجال ديگرى به آنها مى پردازيم. در خاتمه، اين پرسش را براى مخاطبان باكياست و فطانت اين جستار طرح مى كنيم:
آيا همه عوامل تأثيرگذار در تحولات اخلاقى انسان در همين چهار مورد و زيرمجموعه هاى آنها قابل احصا و اندراج است؟ آيا عامل ديگرى در كار نيست؟ آيا امورى مانند اوضاع كواكب و ستارگان در سعادت و شقاوت انسانها دخالت دارند؟ به نظر مى رسد پرونده اين بحث همچنان باز است.
گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحى تو اى تو سلطان سخن
پیوستها:
[۱] .هيلگارد، زمينه روان شناسى، ج ۱، ترجمه براهنى، ص ۳۵٫
[۲].( ر. ك. روان شناسى با نگرش به منابع اسلامى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، فصول ۹ ۵).
[۳]. شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج ۱۴، ص ۵۴- ۷۵٫
[۴]. نهج البلاغه، خ ۹۴٫
[۵] . شيخ عباس قمى، تتمه المنتهى، ص ۱۲٫
[۶] .. ر. ك. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۵۵٫
[۷] . ر. ك. احمد ديلمى و آذربايجانى، اخلاق اسلامى، بخش سوم.
[۸] .. سوره هود: ۵۴ و ۴۶٫
[۹] . بحار الانوار، ج ۵، ص ۵۹٫
[۱۰] . همان، ج ۵، ص ۸٫
[۱۱] . سوره بقره: ۱- ۳٫
[۱۲] . سوره مائده: ۴۶
[۱۳] . سوره الرحمن: ۹۲٫
[۱۴] . سوره فتح: ۴٫
[۱۵] . سوره انفال: ۹ و ۱۰٫
[۱۶]. سوره انعام: ۱۲۱٫
[۱۷] . سوره نساء: ۹۴٫
[۱۸]. سوره نور: ۱۲٫
[۱۹] . بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۲۱٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.