مهدى جعفرى اشاره: نشانه ها و علايم، نقش مهمى را در تعيين يك بيمارى روانى ايفا مى كنند. در واقع شناسايى علايم، راه را براى درمان هموار مى كند. اضطراب هم داراى علايمى است. بعضى از نشانه ها در بدن و يا در رفتار و روان بروز مى كنند. ممكن است همه اين علايم در […]
مهدى جعفرى
اشاره:
نشانه ها و علايم، نقش مهمى را در تعيين يك بيمارى روانى ايفا مى كنند. در واقع شناسايى علايم، راه را براى درمان هموار مى كند. اضطراب هم داراى علايمى است. بعضى از نشانه ها در بدن و يا در رفتار و روان بروز مى كنند. ممكن است همه اين علايم در يك فرد مضطرب نباشند يا برخى از آنها در مورد فردى صادق باشند و در فرد ديگرى صادق نباشند، ولى در عين حال قطعاً لازمه اضطراب وجود بعضى از اين علايم است. در اين مقاله با استفاده از منابع روانشناسى علايم را در مقوله هاى مجزايى دسته بندى مى كنيم:
همان طور كه در تعريف اضطراب هم آمده بود، پاره اى از علايم جسمانى لازمه اين بيمارى روانى است، چرا كه هر حالت هيجانى علاوه بر داشتن يك مؤلفه روانى، داراى يك مؤلفه بدنى هم مى باشد. اين علايم در كودكان مضطرب مثل بزرگسالان مشاهده مى شود. بر اساس تحقيقات گسترده محققان در دهه هاى اخير، نشانه هاى اضطراب درنخستين هفته ها و ماههاى زندگى هم شناسايى شده است و بروز آنها در جسم كودكان بسيار حايز اهميت مى باشد.[۱]
اضطراب گرچه يك بيمارى روانى و درونى است، اما اين علايم در جسم و رفتار هم به طور ناخودآگاه بروز مى كند و نمى توان آن را كتمان كرد. امير مؤمنان على- سلام الله عليه- در كلامى زيبا و پرمعنا مى فرمايد: كسى چيزى را در ضمير خود مخفى نمى كند مگر اينكه در سخنانى كه از دهان او مى پرد و در چهره و قيافه اش، آشكار مى گردد.[۲]
علايم جسمانى را مى توان به دو دسته تقسيم كرد: علايم ظاهرى، علايم داخلى.
الف) علايم ظاهرى:
گاهى در شخص مضطرب، علايمى بروز مى كنند كه هر كس او را ببيند، مى تواند پى ببرد كه او دچار يك حالت روانى است. اين علايم عبارتند از:
– آشفتگى چهره و درهمى وضع موى سر و صورت و همچنين انقباض هاى خفيف در پلك ها، گشاد شدن مردمك چشم و …؛- عرق كردن كف دست به گونه اى كه ما در دست دادن به او احساس مى كنيم و همچنين رنگ پريدگى، سرخ شدن رنگ پوست كه اين به خاطر تحريك زياد
اعصاب است؛- لرز، سراسيمگى، دردهاى عضلانى؛- دشوار بودن سخن گفتن؛[۳]
– نيمه باز بودن و خشكى دهان؛[۴]
– اختلال هاى خواب: بى خوابى و بيدارى طولانى يكى ديگر از علايم ظاهرى است؛
عدم تعادل: در حالت اضطراب انسان كنترل خود را از دست مى دهد و رفتار غير منطقى و نامعقولى پيدا مى كند؛[۵]
ب) علايم داخلى:
گاهى اضطراب همراه با برخى از علايم مى باشد كه در ظاهر مشخص نيست، برخى از آنها عبارتند از:
– سيستم تنفسى: افزايش دفعات تنفس، كوتاهى تنفس، تنفس نا مرتب، احساس فشار در سينه.
– سيستم قلبى و عروقى: افزايش ضربان قلب، افزايش يا كاهش فشار خون.[۶]
– سيستم گوارشى: تهوع، استفراغ، آروغ زدن، اسهال، سوء هاضمه، شكم درد، كاهش وزن، بى اشتهايى يا افزايش اشتها، يبوست، احساس درد هنگام بلع غذا.[۷]
– دستگاه ادرارى: تكرار و افزايش دفعات ادرار، بى اختيارى ادرار.[۸]
– دستگاه عصبى: فشار و هيجان، سردرد، ضعف و تاريكى ديد، ميگرن.
– سيستم مترشحه داخلى: افزايش كار غدد تيروئيد و ادرنال (فوق كليوى)، اختلال غده هاى درون ريز.[۹]
– سيستم عضلاتى- اسكلتى: احساس كوفتگى و درد، افزايش كشش عضلانى و ضعف عضلات.[۱۰]
– سيستم تناسلى: كاهش ميل جنسى در مردان و زنان، افزايش ميزان خونريزى در دوران قاعدگى در خانم ها.[۱۱]
سرگردانى يكى ديگر از مؤلفه هاى تعريف بود. اضطراب، به خاطر داشتن ماهيت روانى داراى علايمى چند است:
– ناتوانى در آراميدگى: شخص مضطرب قدرت و توانايى لازم را در آرامش عضلانى و آرام سازى طبيعى خود ندارد.[۱۲]
– ناتوانى در حل مشكلات: يك احساس ناتوانى در مقابله با مشكل ها و برنيامدن از عهده مشكلات در شخص به وجود مى آيد.[۱۳]
– ناتوانى در تمركز فكر: براى شخص مضطرب تمركز در فكر، دشوار است و در نتيجه تصميم گيرى در امورى كه مبتنى بر تفكر است برايش ممكن نيست.
– خستگى: خستگى مفرط از ديگر علايم روانى اضطراب است.[۱۴]
– احساس ناراحتى و نگرانى: همان طور كه ذكر شد اضطراب احساس رنج آورى است، پس شخص مضطرب يك احساس ناراحتى در طول مدت اضطراب دارد.
كودكان مبتلا به اضطراب از جدايى در خارج از منزل احساس ناراحتى مى كنند و اين ناراحتى هميشه با آنها است.
– احساس ناامنى: وقتى كودكى رفتارهاى همچون درآويختن و چسبيدن به ديگران و محيط را از خود نشان مى دهد، نشانه اضطراب است، چون در اين حالت شديداً احساس ناامنى مى كند.[۱۵]
– احساس ترس بى جا: كودك مضطرب همواره با احساس ترس مبهمى زندگى مى كند، مثل اينكه خود را در لب پرتگاهى مى بيند و بيم آن دارد تا هر لحظه حادثه اى اتفاق بيفتد.[۱۶]
– وحشت زدگى شبانگاهى: بروز مكرر اين
روآيت ديگرى است كه در پاسخ مادر اين گونه گفت: «يَا أُمَّاهْ قَلَّ بَيَانِى وَ كَلَّ لِسَانِى لَعَلَّ سَيِّداً يَرْعَانِى» (مادر جان! بيانم كوتاه شده، و زبانم از گفتار بازمانده، شايد بزرگى مرا تحت نظر گرفته!) بحار الانوار، ج ۴۳،
اختلال نشانه يك اضطراب است.
– ترس از سرزنش ديگران: كودك در مورد قضاوت ديگران از نتايج كارش نگران است و براى دستيابى به تأييد و عدم سرزنش آنها تلاش مى كند.
– تحريك پذيرى و زود رنجى: شخص مضطرب چون يك حالت نگرانى دارد، در برخى موارد زود رنجيده مى شود.
– ترس از مرگ: يكى ديگر از علايم شخص مضطرب اين است كه از مرگ وحشت دارد. ما در بخش عوامل اضطراب به علت ترس از مرگ اشاره خواهيم كرد.
– احساس فشار و هيجان: اين احساس به خاطر اين است چيز ترسناكى در شرف وقوع است.
– احساس تشويش: در حالت اضطراب يك حالت تشويش به انسان دست مى دهد كه به وسيله قشر مخ درك مى شود.
– كاهش فراخوانى خاطرات: شخص در حال غلبه اضطراب دچار ضعف حافظه مى شود، به گونه اى كه خاطرات خود را فراموش مى كند.
– ناتوانى در تخيل: در اثر اين ناتوانى فرد نمى تواند يك عبارت را به عبارت ديگر ربط دهد.
– عدم ثبات در رأى: شخص مضطرب در كوتاه مدت، رأى و تصميمش تغيير مى كند.
– ضعف تمركز: بر اثر اضطراب، توانايى تمركز و قدرت حافظه دچار اختلال مى شوند.
– دقت در جزييات: شخص مضطرب به صورت وسواس گونه اى در جزئيات دقت مى كند.
– احساس تقصير و گناه: كودك مضطرب هميشه احساس مى كند كه كارى را درست انجام نداده است و از اين بابت هميشه احساس تقصير و گناه مى كند.
– احساس كمبود محبت: كودك مضطرب هميشه درجهت كسب تأييد ديگران تلاش مى كند.
– احساس تنهايى و بيچارگى: شخص مضطرب به خاطر اينكه داراى يك حالت روانى است، هميشه خود را از ديگران جدا مى بيند و احساس تنهايى مى كند.
– احساس درماندگى: در اضطراب چنان احساس درماندگى و ناتوانى به شخص دست مى دهد، كه قدرت انجام هر كارى از او سلب مى شود.
– احساس حسادت: شخصى كه داراى اضطراب است، هميشه به افرادى كه از امنيت و آرامش نسبى برخوردار هستند، حسادت مى ورزد.[۱۷] اين علامت براى شخص حسود در روايات اسلامى آمده است، حضرت على- سلام الله عليه- كلامى زيبا در بيان خصوصيت شخص حسود دارند، آن حضرت مى فرمايند: براى شناخت حسود همين بس كه او غمگين مى شود در حالى كه تو شادمان هستى.[۱۸] و يا در روايتى ديگر مى فرمايند: حسود از شرور و بدى ها خوشحال مى شود و از سرور و خوشحالى ديگران، غمگين مى گردد.[۱۹]
خشم: خشم يكى از هيجانات نيرومندى است كه در انسان نهاده شده است، و از سالهاى اوليه رشد بروز مى كند و اغلب رفتارهاى پرخاشگرانه را بدنبال دارد. حضرت على- سلام الله عليه- مى فرمايد: شدت خشم و غضب گفتار را دگرگون، استدلال را مايل و فهم را مشوش مى كند.
گاهى خشم بيانگر اضطراب فراوان است.[۲۰] بروز اين خشم در رفتار انسان حاكى از ناپايدارى هيجانى شديد است، چه زيبا فرموده است حضرت على- سلام الله عليه- كه: خشم و غضب صاحبش را هلاك مى كند و زشتى هايش را آشكار مى سازد.
– اختلال توجه: رفتار نامنظم كودك و پرداختن به فعاليت هاى متعدد بدون اينكه رغبتى به آنها داشته باشد، بيانگر اضطراب درونى اوست.
– تخريب گرى: كودك مضطرب از كنترل رفتار خود ناتوان است وممكن است به تخريب گرى بپردازد.[۲۱]
در پايان اين فصل به علايم مرگ و لحظات آخر زندگى كه در روايات به «سكرات الموت» تعبير شده است، مى پردازيم؛ چرا كه آن لحظه از لحظات حساس و اضطراب زا است. امير مؤمنان على- سلام الله عليه- آن لحظه را چنين ترسيم مى فرمايد:
سكرات مرگ و حسرت از دست دادن آن چه داشتند بر آنها هجوم آورد، در سكرات مرگ اعضاى بدنشان سست گردد و در برابر آن رنگ خود را باختند، سپس كم كم مرگ در آنها نفوذ كرد، بين آنها و زبان شان جدايى افكند. او همچنان در ميان خانواده خود با چشم نگاه مى كند و با گوش مى شنود … گوش و زبانش از كار مى افتد به طورى كه در ميان خانواده اش نمى تواند با زبانش سخن بگويد …
با دقت در اين بيان نورانى برخى از علايمى كه روان شناسان براى اضطراب ذكر كرده اند، مى توان استخراج كرد. علايمى چون رنگ پريدگى، دشوار بودن سخن گفتن به وضوح از اين بيانات مى توان استفاده كرد. در آن لحظه حساس به خداوند متعال پناه مى بريم و اميدواريم كه اهل بيت (عليهم السلام) ما را تنها نگذارند. ان شاء الله.
آثار اضطراب
بى ترديد هر بيمارى روانى در زندگى افراد و رفتار آنها در اجتماع، اثر گذار است. اضطراب هم به خاطر داشتن ماهيت روانى، از اين قاعده مستثنى نيست. آن چه از اضطراب به ذهن مى آيد، همان حالت رنج آور بودن آن است؛ ولى مى توان براى اين حالت روانى، آثار مثبتى هم تصور كرد. در اين فصل ما ابتدا از آثار مثبت اضطراب سخن مى گوييم، و سپس به پيامدهاى منفى آن، اشاره مى كنيم:
يك) آثار مثبت
اضطراب به ميزانى كه صدمه آفرين نباشد، و توان كار را از آدمى سلب ننمايد، امرى مفيد است و مى تواند منشأ آثار مثبتى باشد؛ اين امر از آن بابت است كه اضطراب داراى صورت انگيزه اى و نقش محرك است و باعث ظهور و بروز بسيارى از پاسخها مى شود. به همين منظور مى توان از اضطراب استفاده اندك كرد و آنرا موجب رشد دانست و حتى در مواردى از اضطراب براى تكامل شخصيت مى توان بهره گرفت، زيرا آدمى را وا مى دارد تا از خطرات گوناگون خود را دور دارد؛ با توجه به نكته اى كه در فصل دوم از اين كتاب، ذكر كرديم و اضطراب را در مواردى با خوف قابل تطبيق دانستيم، از اين رو اضطراب را در داشتن آثار مثبت، مى توان همچون خوف ممدوح دانست.
به اعتقاد بسيارى از روانشناسان و روان پزشكان اضطراب تجلى واكنش جنگ و گريز براى حفظ جان انسان در رويارويى با خطر است.[۲۲]
شايد اين هم حكمتى باشد كه در همه افراد به ميزانى ولو اندك اضطراب وجود دارد. البته اين بدان معنا نيست كه ماهيت آن سود رسان باشد و بايد در ايجاد آن كوشش كرد. به هنجار يا نابهنجار بودن اضطراب، بستگى به علت، شدت و مدت آن دارد.[۲۳]
اضطراب به منزله بخشى از زندگى هر انسان، در همه افراد در حدى اعتدال آميز وجود دارد و در اين حد به عنوان پاسخى سازش يافته تلقّى مى شود به گونه اى كه مى توان گفت: اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب مى رفتيم.[۲۴]
بنابراين مقدار معتدل اضطراب، براى رشد تكامل شخصيت لازم است و در همه افراد بشر وجود دارد، در ذيل به برخى از آثار مثبت اضطراب اشاره مى كنيم:
عامل احتياط: فقدان اضطراب ممكن است ما را با مشكلات و خطرات قابل ملاحظه اى مواجه كند. اضطراب متعادل يا نرمال سبب عكس العمل متناسب با خطر مى باشد، و شخص را وادار به دفع خطرات از خود مى كند.[۲۵] اضطراب ما را وا مى دارد تا براى معاينه اى كلى به پزشك مراجعه كنيم، و لذا گفته اند: اضطراب براى بقاى حيات ضرورت اساسى دارد؛ به اين معنا كه يك درد هيجانى است كه مانند درد جسمانى به صورت يك فرآيند اخطار و هشداردهنده عمل مى نمايد. اضطراب سبب مى شود كتابهايى را كه از كتابخانه به عاريت گرفته ايم بازگردانيم و در يك جاده لغزنده با احتياط رانندگى كنيم و … بدين ترتيب زندگى طولانى تر، سازنده تر و بارورترى داشته باشيم.
بنابراين، اضطراب به منزله بخشى از زندگى هر انسان، يكى از مؤلفه هاى ساختار شخصيت وى را تشكيل مى دهد. از اين زاويه مى توان پاره اى از اضطراب هاى دوران كودكى و نوجوانى را بهنجار دانست و تأثير مثبت آنها را بر فرآيند تحول پذيرفت؛ چرا كه اين فرصت را براى افراد فراهم مى آورد تا مكانيزم هاى سازشى خود را در جهت مواجهه با منابع تنيدگى زا و اضطراب انگيز گسترش دهند. به عبارت ديگر مى توان گفت كه اضطراب در پاره اى از مواقع سازندگى و خلاقيت را در فرد ايجاد مى كند؛ امكان تجسم موقعيت ها و سلطه بر آن را فراهم مى آورد و يا آنكه بر مى انگيزد تا به طور جدى با مسؤليت مهمى مانند آماده شدن براى يك امتحان و يا پذيرفتن يك وظيفه اجتماعى مواجه شود.[۲۶]
فرويد در نوشته هاى اواخر عمر خود (۱۹۳۶) بين سه نوع متفاوت از اضطراب تمايز قائل شده است، اضطراب عينى يا اضطراب در برابر واقعيت كه هر كسى آن را تجربه مى كند و قابليت واكنش به خطر واقعى است، آنگونه كه در جهان خارج رخ مى دهد. فرويد مشخص مى كند كه چنين اضطرابى هم منطقى، و هم متناسب با محرك مى باشد. چنين اضطرابى شيوه سريع و سازگارانه است كه فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل مى شود. اما اضطراب اخلاقى و روان رنجورى موجب مشكلات روانى مى گردد.[۲۷]
در روايات اسلامى اين نكته آمده است كه چه بسا يك ترس سبب شود كه شخص را به محل امنى و پناهگاهى برساند، امام على- سلام الله عليه- مى فرمايد: چه بسا شخص خائفى كه ترسش او را به جايگاه امنى در آورد.[۲۸]
عامل حركت: اگر در ما، كار و تلاش اضطراب گونه اى نباشد، شور لازم را براى حركت نخواهيم داشت، پس اضطراب عامل حركت و از جاى برخاستن است. نگرانى ناشى از احساس تحقير سبب مى شود كه شاگرد براى موفقيت در امتحان تلاش كند، چون در مورد اضطراب امتحان دو علت ذكر مى كنند: يكى ترس از شكست است كه اگر شخص موفق نشود، پيش ديگران تحقير مى شود و اين در واقع همان عزت نفس است كه با موفقيت حاصل مى شود و علت دوم ترس از انجام كار، كه احتمالًا هدفهاى انتخاب شده با هدفهاى واقعى يكى نيستند و جواب سوال غلط باشد، كه اولى مسلم و آشكار، دومى پنهان است.[۲۹]
عامل سرعت: اضطراب عامل سرعت و شتاب در امور مى شود و آدمى را وا مى دارد كه كار خود را باسرعتى هر چه بيشتر انجام دهد و در صحنه از ديگران عقب نماند.[۳۰]
انگيزة دقت: اضطراب انسان را وامى دارد كه در ذهن خود اين تشويش را داشته باشد كه نكند كارش ناقص باشد، مهندس را واميدارد كه در ابداع خود احتياط نمايد واين سبب اختراعات مى شود.
تعادل: اضطراب با اينكه يك واكنش ابتدايى است، با اين حال داراى بازتاب مخصوصى است و انسان را از بعضى انفعالات درونى رها مى سازد. اضطراب و هيجان داراى نيرويى است كه يك نوع تعادل در احساس آدمى برجا مى گذارد و در آن حال با سرچشمه اى بسيار عميق مربوط است كه هنوز انگيزه آن بر ما پوشيده است.[۳۱]
عامل نظم: نظمى كه آدمى در زندگى روزمره، در غذا و لباس و در قرار دادن هر چيز در جاى خود دارد ناشى از اضطراب متعادل است. زن خانه دارى كه هميشه كبريت را در جاى خود مى گذارد از يك سو به خاطر خطر آفرينى آن و از سوى ديگر اين كه وقتى برق خانه قطع شد چراغ را روشن كند. البته اين نظم را مى توان به عنوان عامل پيشگيرى از اضطراب در اين گونه موارد دانست.
رشد و پويايى: همان طور كه قبلًا ذكر شد مقدار متعادل اضطراب، موجب رشد و تكامل شخصيت مى شود، و در پويايى برخى از اعمال بشر، اضطراب متعادل مقام اصلى را اشغال مى كند، چون اضطراب پاسخ طبيعى در مقابل تهديد است. بعنوان مثال اضطراب ناشى از نگرانى از امنيت مالى ممكن است:
– فردى را وادار به جمع كردن ثروت بنمايد؛- فرد ديگر را وادار به طرح واقع بينانه در سرمايه گذارى بيمه و برنامه دوره بازنشستگى نمايد؛- از طرفى در فردى ثالث موجب وابستگى كامل گردد.
در نتيجه اضطراب، همچون موتور محركى است كه اگر به وسيله عقل و درآيت انسان هدآيت شود، و جهت گيرى درستى پيدا كند، آثار مثبتى از جمله آنچه گذشت و غير آن مى تواند داشته باشد، وگرنه عامل مخربى خواهد شد.
دو) آثار منفى
اگر چه اضطراب تا حدودى مفيد است، اما اين حالت ممكن است جنبه مزمن و مداوم بيابد كه در اين صورت نه تنها نمى توان پاسخ را سازش يافته دانست، بلكه بايد آنرا به منزله منبع شكست، سازش نايافتگى و استيصال گسترده اى تلقى كرد كه فرد را از بخش عمده اى از امكاناتش محروم مى كند، و داراى آثار مخربى بر روح و روان و حتى جسم آدمى است كه به برخى از آنها در ذيل اشاره مى كنيم:
الف) آثار روانى
يأس و نااميدى: اضطراب زندگى فرد را تا حد زيادى تلخ مى كند، او را از تمام تماس هاى انسانى باز مى دارد و اميد او را به ايجاد يك زندگى آرام، نابود مى كند.[۳۲] فرد مضطرب از شكست و بخصوص شكست معنوى بشدت هراس دارد و هنگامى كه بعد از مدتها ترديد، بالاخره عملى را انجام مى دهد، از كرده خود پشيمان مى شود و حتى اعمال بسيار ناچيز نيز ممكن است سبب ايجاد حالت حمله در شخص مضطرب بشود. افرادى كه شديد مضطرب يا تحت فشار روانى هستند، افكار خود ترديدى و خود تقبيحى از خود نشان مى دهند و خود را شكست خورده و نا اميد و درمانده مى دانند و اين را به خود تلقين مى كنند و ديدگاه كاملًا مأيوسانه اى به آينده زندگى پيدا مى كنند.[۳۳]
احساس تنهايى: فرد مبتلا به اضطراب هميشه احساس بيچارگى و تنهايى مى كند. او متكى به ديگران است و از اين اتكاء رنج مى برد، بنابراين، خود را آدم بدبخت و بيچاره اى مى پندارد و نسبت به ديگران احساس عناد و كينه مى نمايد. به نظر مى رسد تاكتيك هاى مهر طلبى در واقع نوعى پناه جويى است و حاكى از احساس درماندگى است. چرا كه شخص مضطرب با وجود اين حالت روانى هميشه خود را تنها و بى چاره مى داند.
ب) آثار رفتارى
ترس از آينده: فرد مضطرب هميشه از آينده مى ترسد و اين ترس در رفتار و فعاليت تأثير نموده، اغلب باعث حمله هاى عصبى در او مى شود. اضطراب از آينده از جمله موانعى است كه اگر در روح فرد نفوذ كند عزم و تصميمش را درهم مى شكند. شخص مضطرب هميشه در شك و ترديد بسر مى برد و نمى تواند در هيچ موردى به سرعت تصميم بگيرد، زيرا از اشتباه كردن مى ترسد و عدم تصميم را به تصميم غلط ترجيح مى دهد.[۳۴] اين وسواس و يا بد بينى نسبت به كارهاى خود هميشه تأثير منفى بر زندگى او مى گذارد.
عامل اختلال در نوجوان : عدم تعادل در حالات و رفتار و عملكردها، اتخاذ مواضع و افت انديشه و تفكر و تحصيل، ضعف در كار و تلاش، بروز بيمارى هاى عصبى، و تغيير هويت شخص نوجوان يا جوان از آثار منفى اضطراب است و پيامد اين اثر اين است كه كار تربيت و هدآيت اين نسل دشوار مى گردد.[۳۵] گر چه برخى از اين آثار در افراد مضطرب در سنين ديگر هم ديده مى شود؛ اما جوان به خاطر اضطرابى كه از تغييرات جسمانى او ناشى مى شود بيشتر اين حالت در او بروز مى كند و اثر منفى بر فعاليت هاى او مى گذارد.
عامل وسواس: اضطراب ها در مواردى مى توانند زمينه را براى نابسامانى رفتارى و اختلال در اعصاب نيز فراهم آورند. بسيارى از روانكاوان ريشه و منشاء وسواس را درونى مى دانند و براى اضطراب در اين زمينه نقش فوق العاده اى قايلند. به عنوان مثال كودكى كه خود را آلوده كرده است، براى مقابله با اضطراب ناشى از آن، كه به علت نگرانى از امر و نهى مادر پديد مى آيد، خود را بطور مكرر مى شويد. تكرار اين امر زمينه را براى عادت و يا پيدايش افكار وسواس فراهم مى آورد كه نگران كننده و صدمه آفرين است.[۳۶] البته گاهى ممكن است وسواس زمينه را براى بروز اضطراب فراهم كند، پس اضطراب و وسواس لازم و ملزوم يكديگرند.
ج) آثار عاطفى- هيجانى
عامل عصبانيت و خشم: شخص مضطرب ممكن است ناگهان عنان خشم را رها كرده و به كسانى كه به آنها اتكا داشته، به شدت حمله كند، ولى معمولًا جرأت اجراى منويات خود را ندارد و احساس تقصير و پشيمانى مى كند و همين باعث مى شود تا به خود حمله نموده و خويشتن را سرزنش كند.
سركوبى عواطف: اضطراب يكى از علل مهم سركوب كردن عواطف مى باشد، اين موضوع به ويژه هنگامى صادق است كه اضطراب با احساس تقصير توأم شود. به عنوان مثال اضطراب سبب مى شود آدمى عشق و محبت خود را فراموش كرده و حالت رحم و دلسوزى خود را ناديده بگيرد؛ بنابراين در برابر جريانات زندگى، لذت و نشاط كافى نداشته باشد.
ه-) آثار اجتماعى
از بين رفتن فرصت ها: اضطراب و نگرانى از آينده، تأسف و افسوس بر گذشته از جمله موانعى هستند كه اگر در روح كسى نفوذ نمايند، عزم و تصميمش را در هم مى شكنند، و او را خودباخته و مرعوب مى سازند، نگرانى از آينده و افسوس بر گذشته سد راه سعادت آدمى هستند.
افسوس بر گذشته و اضطراب از آينده مانند موريانه، ريشه هاى اميد و اراده را در ضمير مردم مى خورند و آنانرا بطورى مردد و احياناً مأيوس مى نمايند كه از سعى و كوشش دلسرد شده و گاهى از انجام وظايفى كه بر عهده دارند سر باز مى زنند. اين دو مانع روانى نمى گذارند مردم از فرصت موجود و از نيرويى كه اكنون در اختيار دارند، بدرستى استفاده كنند و موجبات پيروزى و موفقيت خود را فراهم آورند. بدبختانه بيشتر مردم از زن و مرد، پير و جوان در تمام شئون فردى و اجتماعى به اين بيمارى روحى گرفتارند و از شكنجه هاى جانكاه افسوس و نگرانى، همواره رنج مى برند. به همين جهت بسيارى از فرصت هاى عزيز را بى ثمر و رايگان از كف مى دهند و پس از آن در آتش حسرت و ندامتى كه خود افروخته اند مى سوزند.
در روايات اسلامى سفارش شده است كه هيچ وقت بر گذشته افسوس و حسرت نخوريد و در مورد آينده، هم نگران و مضطرب نباشيد. حضرت على- سلام الله عليه- مى فرمايد: افسوس هاى گذشته را، در دل خود بيدار مكن! كه تو را از آمادگى آينده باز مى دارد.[۳۷] در جاى ديگر درباره اضطراب و نگرانى از آينده به خاطر رزق و روزى مى فرمايند: غم فرداى نيامده را بر امروز موجودت تحميل مكن [۳۸] يعنى بار امروز را به خاطر فردا سنگين منما و غصه آنچه هنوز نيامده مخور و در مورد آن نگران و مضطرب نباش.
تأثير منفى بر زندگى: كاهش قدرت براى برخورد با مسائل آن طور كه هستند، عدم راه حل براى مسائل، عدم قدرت براى سازگارى با تغييرات و كمتر لذت بردن از زندگى از ديگر آثار منفى اضطراب به شمار مى رود.[۳۹] چرا كه شخص مضطرب در برخورد با مسائل نمى تواند سريع تصميم بگيرد و راه حلى براى مشكلات پيدا كند؛ از اين رو غالباً از مشكلات زندگى وحشت دارد و در نتيجه نمى تواند بهره كافى و لذتى وافر از زندگى ببرد.
پیوستها:
[۱] . ر. ك. پريرخ، دادستان، روانشناسى مرضى، ج ۱، ص ۶۶٫
[۲] .. نهج البلاغه، ص ۶۲۸، حكمت ۲۶٫
[۳] . ابن شهر آشوب در كتاب مناقب آل ابيطالب از فضايل ابوالسعادات روآيت كرده كه حسن بن على- عليه السلام- هفت ساله بودند كه درمجلس رسول خدا- صلى الله عليه و آله- حضور مىيافت و آنچه به رسولخدا- صلى الله عليه و آله- وحى مىشد مىشنيد و آن را حفظ مىكرد و نزد مادرش فاطمه- سلامالله عليها- مىآمد و آنچه را حفظ كرده بود براى مادر باز مىگفت و هنگامى كه على- عليه السلام- به نزد فاطمه- سلامالله عليها- مىآمد آن علوم را از فاطمه مىشنيد و چون از آن بانوى بزرگوار مىپرسيد: از كجا اين علوم را فرا گرفتهاى؟ پاسخ مىداد كه از فرزندت حسن! به دنبال اين ماجرا روزى على- عليه السلام- در خانه پنهان شد و حسن كه قسمتى از وحى را شنيده بود به خانه آمد و همين كه خواست آنچه را كه شنيده بود مانند روزهاى ديگر به مادر خود بازگويد، دچار لُكنت زبان شد، و نتوانست آنچه را شنيده بود بيان كند. فاطمه( سلام الله عليها) درشگفت شد، و علّت را از او پرسيد؟ و كودك در جواب گفت:« لَا تَعْجَبِينَ يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ كَبِيراً يَسْمَعُنِى فَاسْتِمَاعُهُ قَدْ أَوْقَفَنِى».( اى مادر تعجب مكن كه بزرگى[ اكنون] به سخن من گوش مىدهد، و همان گوش دادن اوست كه مرا از گفتار بازداشته!) ابن شهر آشوب دنبالة حديث را اين گونه نقل كرده كه گويد:« فَخَرَجَ عَلِى ع فَقَبَّلَهُ» يعنى در اين وقت على- عليه السلام- از مخفىگاه بيرون آمد و حسن را بوسيد. و در روآيت ديگرى است كه در پاسخ مادر اين گونه گفت:« يَا أُمَّاهْ قَلَّ بَيَانِى وَ كَلَّ لِسَانِى لَعَلَّ سَيِّداً يَرْعَانِى»( مادر جان! بيانم كوتاه شده، و زبانم از گفتار بازمانده، شايد بزرگى مرا تحت نظر گرفته!) بحار الانوار، ج ۴۳،
[۴] .. اختلالات، ص ۵۳٫
[۵] . شخصيت عصبى زمانةما، ص ۵۵- ۳۴٫
[۶] . مباحث عمده در روانپزشكى، ص ۸۰٫
[۷] . خلاصه روانپزشكى، ج ۲، ص ۴۷۶٫
[۸] . فشار روانى، اضطراب و راههاى مقابله با آن، ص ۵۸٫
[۹] . زمينة روانشناسى، ج ۲، مترجم: محمد تقى براهنى و ديگران، ص ۱۹۵٫
[۱۰] .. مشكلات و اختلالهاى روانى، ص ۱۹۱٫
[۱۱] . همان، ص ۸۱٫
[۱۲] . همان، ص ۱۹۵٫
[۱۳]. همان.
[۱۴] . همان.
[۱۵] . همان.
[۱۶]. ر. ك. على، قائمى، مسألة ترس و اضطراب كودكان، ص ۲۲۲٫
[۱۷] . همان، ص ۲۲۰٫
[۱۸] . بحارالأنوار ج ۷۰ ص ۲۵۶٫ يَكْفِيكَ مِنَ الْحَاسِدِ أَنَّهُ يَغْتَمُّ فِى وَقْتِ سُرُورِكَ
[۱۹]. سفينه البحار و مدينه الحكم و الآثار، ج ۲، ص ۳۲۰٫ شِدَّةُ الْغَضَبِ تُغَيِّرُ الْمَنْطِقَ وَ تَقْطَعُ مَادَّةَ الْحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الْفَهْمَ.
[۲۰]. ميزان الحكمه، ج ۲، ص ۲۳۱٫ الغضب يُردى صاحبه و يبدى معايبه.
[۲۱] .همان.
[۲۲] . شناخت درمانى و مشكلات روانى، ص ۱۵۳٫
[۲۳] . مباحث عمده در روانپزشكى، ص ۸۳٫
[۲۴] . روانشناسى مرضى، ج ۱، ص ۶۰ به نقل از استيفن، ۱۹۸۲ به نقل از كامر ۱۹۹۵٫
[۲۵]. بهداشت روانى، ص ۱۷۵٫
[۲۶] . پريرخ، دادستان، پيشين، ص ۵۹ و كلارنس ج، راو، پيشين، ص ۷۷٫
[۲۷] . فشار روانى، اضطراب و راههاى مقابله با آن، ص ۶۵٫
[۲۸] . غرر الحكم، ص ۳۲۵٫ كم من خائف و فد به خوفه على قراره الامن
[۲۹] . حال خوب، مترجم: مهدى قراچه داغى، ص ۳۸۲- ۳۶۳٫
[۳۰] . مسأله ترس و اضطراب كودكان، ص ۲۹۰٫
[۳۱] . دائره المعارف روانشناسى، ترجمه و اقتباس: عنآيت اللهشكيبا پور، ص ۱۲۸٫
[۳۲] . نظريههاى مشاوره و روان درمانى، ص ۵۵٫
[۳۳] .فشار روانى، اضطراب و راههاى مقابله با آن، ص ۱۲۴٫
[۳۴] . جوان از نظر عقل و احساسات، ص ۷۲٫
[۳۵] . مسألة ترس و اضطراب كودكان، ص ۲۵۳٫
[۳۶]. وسواس، ص ۸۲٫
[۳۷] . غرر الحكم، ص ۳۲۱٫ لا تشعر قلبك الهم على مافات فيشغلك عن الاستعداد بما هو آت.
[۳۸] . بحارالأنوار ج ۱۰۰ ص ۳۷٫ يَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِى لَمْ يَأْتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ الَّذِى قَدْ أَتَاكَ … شاعر چه زيبا سروده است:
مافات مضى و ما سياتيك فاين قم فاغتنم الفرصه بين العدمين
يعنى: آنچه از دست دادى، گذشته است و آينده هنوز نرسيده( بىجا غصه آن را مخور) هم اكنون بر خيز و اين لحظه را كه از هر دو طرف به نيستى مىرسد، غنيمت بشمار.« جعفر، سبحانى، رمز پيروزى مردان بزرگ، چاپ ۱۵، قم، نشر نسل جوان، ۱۳۷۲، ص ۸۹».
سعدى مىگويد: سعديا! دى رفت و فردا همچنان موجود نيست در ميان اين و آن فرصت شمار امروز را.
[۳۹] . روانشناسى استرس، ص ۱۲۷٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.