آثار طبيعت و مزاج محمد سلطانى باب اول: طبيعت ضرورت بحث از طبيعت يكى از امور بدنى بسيار مؤثر در اخلاق و رفتار انسان كه در كتب طب و طبيعيات مطرح شده، «طبيعت» است. طبيعت و طباع بدن از مبادى كليدى مؤثر در بدن انسان و نفس انسان است. طبيعت بدن و نفس بر […]
آثار طبيعت و مزاج
محمد سلطانى
باب اول: طبيعت ضرورت بحث از طبيعت
يكى از امور بدنى بسيار مؤثر در اخلاق و رفتار انسان كه در كتب طب و طبيعيات مطرح شده، «طبيعت» است. طبيعت و طباع بدن از مبادى كليدى مؤثر در بدن انسان و نفس انسان است. طبيعت بدن و نفس بر يكديگر تأثير مىگذارند. هم نفس مؤثر در طبيعت است و با استخدام طبيعت امور بدنى را تدبير مىكند و هم طبيعت مؤثر در نفس است و اقتضائات خود را به نفس تحميل مىكند كه در اصطلاح اهل سلوك از آن تعبير مىشود به حكومت نفس بر طبع و حكومت طبع بر نفس. هواهاى نفسانى در انسان منشأهايى دارد كه از جمله آنها طبيعت است. طبيعت هر شخصى با شاكله تكوينى خود اقتضائات خاصى دارد كه اگر حاكم بر نفس باشد، به عنوان هوا و تمايلات نفسانى آنها را بروز مىدهد و مبارزه با هواى نفس از اين منظر يعنى حاكم كردن نفس انسانى كه همان عقل است، بر طبيعت و اقتضائات آن. «الهى … و عقلى مغلوب و هوائى غالب». به سبب اعتدال طبيعت با اجتماع شرايط ديگر، اخلاق و رفتار معتدل خواهد شد؛ چنانكه امور بدنى انسان هم معتدل خواهد شد، و از طرفى با عدم اعتدال آن، اخلاق و رفتار غير معتدل مىشود؛ همانگونه كه امور بدنى انسان نيز مثل هضم و جذب و دفع اعتدالش را از دست مىدهد.
بنابراين براى تهذيب اخلاق، بايد طبيعت و طباع بدن معتدل شود تا مانع تكامل نفس نشود؛ چنانكه براى صحت كامل بدن هم بايد طبيعت معتدل شود. شيخبهايى روايتى را از اميرمؤمنان على عليه السلام چنين نقل فرموده است: «من اعتدلت طباعه صفي مزاجه و من صفي مزاجه قوي اثر النفس فيه و من قوي اثر النفس فيه سما الي ما يرتقيه و من سما الي ما يرتقيه تخلق باخلاق النّفسانيّه و من تخلق باخلاق النفسانيه صار موجوداً بما هو انسان دون موجوداً بما هو حيوان و دخل في الباب الملكي »؛ يعنى كسى كه طباع او معتدل باشد، مزاجش صفا دارد و از كدورت و ثقل و انحراف در اقتضائات دور است و چنين مزاجى حاكم بر نفس نيست و اقتضائات غيرمعتدلى ندارد تا به نفس تحميل كند و نفس براى اصلاح اين اقتضائات غير معتدل، مجبور باشد از عالم قدس منصرف شود و به اصلاح امور غير معتدل بدن بپردازد، بلكه نفس حاكم بر اين مزاج است و تأثيرش در مزاج قوىتر از تأثير مزاج است در نفس، و بدن را به سوى خود مىكشد و بدن را نيز همسنخ خود مىكند و آثار ملكوتى را در بدن ظاهر مىكند.
بنابراين چنين شخصى داراى چيزى است كه او را ارتقا مىدهد و رفعت و ارتقاى انسان اگر به دنبال نفس ناطقه قدسى انسان باشد، باعث تخلق انسان به اخلاق قدسى نفس انسانى مىشود و نتيجه اين ارتقا، انسان شدن و دور شدن شخص از حيوانيت و داخل شدن او به ملكوت است. طباع در اين روايت همين طبيعت است و تعبير به طباع هم بعداً روشن خواهد شد كه به چه لحاظ است. در اين روايت شريف، سبب و طريق اعتدال اخلاق و تكامل نفس، اعتدال طباع و طبيعت دانسته شده است. روايات زياد ديگرى هم در اين بحث وارد شده كه هر كدام به بحث از زواياى مختلف طبيعت پرداختهاند. از همين جاست كه معلوم مىشود كه طبيعت از امورى است كه دخل در شاكله انسان دارد و آيه شريفه هم مىفرمايد: «كُلّ يَعْمَلُ علي شاكِلَته؛ رفتار هر كسى از شاكله او نشئت مىگيرد». امور مؤثر در شاكله متعدد است؛ از جمله آنها طبيعت بدنى انسان است كه با تعديل آن، قدم مؤثرى در اصلاح شاكله انسانى برداشته مىشود.
اينها همه از يك طرف. اما از طرف ديگر، طبيعت در امور بدنى و افعال صادر از بدن و واقع در بدن، اولين مبدأ است؛ به طورى كه امور هفتگانهاى در بدن هست كه قوام بدن به آنهاست و آن امور عبارتاند از: اركان، مزاج، اخلاط، ارواح، اعضا، قوا و افعال، و با اينكه اينها غير از طبيعتاند، آنها را امور طبيعيه مىنامند؛ چون كه اين امور يا صادر از طبيعتاند يا طبيعت به نحوى در آنها دخل و تصرف دارد. بعضى فرمودهاند كه برخى از اين امور به منزله مادهاند براى طبيعت و بعضى به منزله صورتاند براى طبيعت، با اينكه اين امور ماده و صورتاند براى بدن انسان، نه طبيعت بدن انسان، و اين نيست مگر به خاطر شدت تأثير طبيعت در اين امور هفتگانه.
به همين خاطر بررسى اين بحث اهميت ويژهاى دارد. در اين بررسى بايد روشن گردد كه طبيعت چيست؟ اعتدال آن چگونه باعث اعتدال اخلاق مىشود؟ تعديل طباع چگونه است؟ طبيعت چه ارتباطى با بدن، چه ارتباطى با نفس، چه ارتباطى با محيط اطراف، و چه ارتباطى با كواكب دارد؟ آيا تغيير طبيعت، ممكن است؟ اينها سؤالاتى است كه به ذهن مىرسد و همه ضرورت يك بحث فنى را مىرساند و ما به حول و قوه الهى به بررسى كلمات اصحاب طب و طبيعيات در اين باره خواهيم پرداخت و سعى مىكنيم هر بحثى را به بعضى از روايات اين باب مزين و متبرك كنيم، انشاءالله.
این مطلب بدون برچسب می باشد.