۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » صفحه اصلی » مقالات برگزیده
  • 06 ژانویه 2016 - 14:02
  • 1236 بازدید

علم و عمل‏؛ دانستن، مقدمه انجام است‏

محمد نورى‏ اشاره‏ انسان دردمندى كه انبان بزرگ ابهام‏‌هاى خود را گشوده و چشم انتظار دستورالعمل است، از اين دستورالعمل‏‌ها چه بهره‏اى در نظر دارد؟ آيا جز اين است كه مى‏‌خواهد پس از يافتن راه، حركت كند و پس از گرفتن دستور، اجرا نمايد؟ اگر اين گونه نيست و قصد عمل وجود ندارد، آگاهى از […]

محمد نورى‏

اشاره‏

انسان دردمندى كه انبان بزرگ ابهام‏‌هاى خود را گشوده و چشم انتظار دستورالعمل است، از اين دستورالعمل‏‌ها چه بهره‏اى در نظر دارد؟ آيا جز اين است كه مى‏‌خواهد پس از يافتن راه، حركت كند و پس از گرفتن دستور، اجرا نمايد؟ اگر اين گونه نيست و قصد عمل وجود ندارد، آگاهى از اين بيهوده است. كسى كه آهنگ حركت ندارد، چرا بى‌‏جهت، وقت و فكر و نشاط خود را صرف يافتن و آموختن نقشه مسير كند؟ همان بهتر كه در بى‏خبرى بماند؛ زيرا دانستن، مقدمه انجام دادن است و عمل، نتيجه علم.

  1. دانستن براى عمل‏

امام اميرالمؤمنين فرمود:(ثَمَرَةُ العِلمِ العَمَلُ بِهِ‏)؛[۱]

ميوه دانش، به كار بستن آن است.

عالم ربانى، حضرت آيت الله‏‌بهجت در اين باره مى‌‏فرمايد:

جماعتى هستند كه وعظ و خطابه و سخنرانى را كه مقدمه عمليّات مناسبه مى‏باشند، با آن‏ها معامله ذى المقدمه مى‏‌كنند؛ [آن را هدف نهايى مى‏‌دانند، نه مقدمه هدف‏] كانّه دستور اين است كه بگويند و بشنوند؛ براى اينكه بگويند و بشنوند، و اين اشتباه است. تعليم و تعلّم، براى عمل مناسب است و استقلال ندارند.[۲]

اين هشدار اوّليه، از آن رو است كه گمان نشود «علم» به تنهايى كافى است. به دست آوردن علم و شناخت نقشه مسير، آغاز راه است نه پايان راه، بنابر اين هر كس بايد تصميم بگيرد «آنچه ياد مى‏‌گيرد، انجام دهد» و بر اين تصميم، صادق و استوار باشد.

  1. مى‏‌دانى؛ عمل كن‏

كسى كه بنا دارد با يافتن دستور عمل، برنامه زندگى خود را تنظيم كرده و پيش برود، در معرض اين سؤال قرار مى‌‏گيرد: آيا در مواردى كه به وظيفه آگاهى داشته‏‌اى و «به يقين» مى‏‌دانستى چه چيز تو را به سمت كمال پيش مى‌‏برد، عمل كرده‏‌اى كه اكنون در پى دستور جديد هستى؟ «گزاره‏‌هاى يقينى ما» براى آغاز حركت كافى است و عمل به همين گزاره‏‌ها، صداقت ما را در ادعايمان و تصميممان روشن مى‌‏كند. نقل شده است نقش انگشتر مبارك امام حسين عليه السلام اين جمله بود:

عَلِمتَ فَاعمَل‏[۳]دانستى؛ پس عمل كن.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏‌فرمايد:عَلَى العالِمِ أَن يَعمَلَ بِما عَلِمَ، ثُمَّ يَطلُبَ تَعلُّمَ ما لَم يَعلَم‏[۴]

بر عالم است آنچه را مى‌‏داند به كار بندد، سپس به دنبال دانشى رود كه نمى‏‌داند.

انّكُم إلَى العَمَلِ بِما عَلِمتُم أَحوَجُ مِنكُم إلى تَعَلُّمِ ما لَم تَكونوا تَعلَمون‏

شما به عمل كردن آنچه مى‏دانيد، نيازمندتريد، تا آموختن آنچه نمى‌‏دانيد.

باز، سخنى از حضرت آيت الله‏‌ بهجت را از نظر مى‏‌گذرانيم:

آقايانى كه طالب مواعظ هستند، از ايشان سؤال مى‌‏شود: آيا به مواعظى كه تا به حال شنيده‏ايد، عمل كرده‏‌ايد يا نه؟ …. آيا اگر عمل به معلومات- اختياراً- ننمايد، شايسته است توقّع زيادتى معلومات؟[۵]

هر كس براى آينده تصميم گرفته است آنچه ياد مى‌‏گيرد، انجام دهد، به گذشته بازگردد كه تاكنون چه ياد گرفته است و به همان عمل كند. هر كس اعتراف دارد كه علم، مقدمه عمل و عمل، نتيجه علم است، انبوه مقدمات بى‏‌نتيجه‏‌ا‌‌ى را كه فراهم آورده است، به نتيجه برساند.

راه خداوند است (يا مَن سَبيلُهُ واضِحٌ لِلمُنيبين‏)[۶] نبايد توقع داشته باشيم استادى خبير، توصيه ويژه‏اى براى ما صادر كند كه هيچ پيامبر و امام و عالمى آن را بيان نفرموده و در هيچ كتاب و دفترى سابقه نداشته است.

  1. فقط هر چه مى‏دانى عمل كن؛ نمى‏‌دانى، عمل نكن‏

بزرگان علم و عمل توصيه كرده‏‌اند آدميان براى حركت خود، مسيرى مطمئن و مستحكم انتخاب نمايند و همه عمل خود را بر مدار «علم و يقين» تنظيم كنند؛ يعنى تا هنگامى كه از «صحت» و نيز «فايده يا ضرورت» كارى مطمئن نشده‏اند، به آن اقدام ننمايند. اقدام به كار، بدون ايمان و اطمينان به آن، زبانه‏‌هاى تزلزل، ترديد و دودلى را در وجود ما شعله‏‌ورتر مى‌‏سازد؛ پس هر چه مى‌‏دانيم «صحيح و مفيد» است و فقط هر چه مى‌‏دانيم «صحيح و مفيد» است عمل كنيم.

امام صادق عليه السلام:العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلى غَيرِ الطَّريقِ، فَلايزيدُهُ سُرعَةُ السَّيرِ إلّا بُعداً؛[۷]

كسى كه بدون بينش عمل كند، همچون كسى است كه در بيراهه رود، چنين كسى هر چه تند رود، از راه دورتر مى‌‏افتد.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله:مَن عَمِلَ عَلى غَيرِ عِلمٍ، كانَ ما يُفسِدُ أكثَرَ مِمّا يُصلِح‏؛[۸]

كسى كه بدون علم، عمل كند، آنچه خراب مى‌‏كند، بيش از آن است كه درست مى‏‌كند.

باز هم سخنانى از عالم بزرگوار حضرت آيت الله بهجت: آنچه را كه دانستيم، عمل نماييم و آنچه را كه ندانستيم، توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود، هرگز پشيمانى و خسارت در ما راه نخواهد داشت. اين عزم، اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداى بزرگ، أولى به توفيق و يارى خواهد بود.[۹]

خداوند، توفيق مرحمت فرمايد كه آنچه را مى‏‌دانيم، زير پا نگذاريم و آنچه نمى‌‏دانيم توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود؛ نباشيم از آن‏ها كه گفته‌‏ا‌‌‌ند:

پى مصلحت مجلس آراستند                                       نشستند و گفتند و برخاستند[۱۰]

خداشناس، مطيع خدا مى‏شود و سر و كار با او دارد. آنچه مى‏داند موافق رضاى اوست، عمل مى‏نمايد، و در آنچه نمى‏داند، توقف مى‌نمايد تا بداند. و آن به آن، استعلام مى‏‌نمايد و عمل مى‌‏نمايد يا توقف مى‌‏نمايد. عملش، از روى دليل، و توقّفش، از روى عدم دليل.[۱۱]

ملتفت باشيد. خيلى احتياط بكنيد. احتياط شما هم فقط در همين است كه از يقين تجاوز نكنيد.[۱۲]

  1. عمل كنى، مى‌‏يابى‏

«عمل به آنچه مى‌‏دانيم»، يك تأثير بسيار مهم و شگفت‏انگيز به دنبال دارد و آن «روشن شدن مجهولات و مشتبهات» ما است.

همان گونه كه مطالعه، مباحثه و حضور در مجلس درس، از راه‏هاى تحصيل علم محسوب مى‏شوند، يكى از راه‏هاى كسب و افزايش علم، «عمل به معلومات» است. در آيات و روايات، به صراحت و با زبان‏هاى مختلف، بر اين واقعيّت تأكيد شده است كه: عمل، نور دانشى جديد فرا راه انسان مى‏تاباند و مسير حركت او را روشن مى‌‏كند.

در قرآن كريم آمده است:

(يا أيُّهَا الَّذين آمنَوا، إن تَتَّقُوا اللهَ يَجعَل لَكُم فُرقاناً)[۱۳]؛

اى مؤمنان! اگر تقواى الهى پيشه كنيد، خداوند براى شما فرقان [/ قدرت تشخيص حق از باطل‏] قرار مى‏دهد.

(وَ الّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا)[۱۴]؛

كسانى كه در راه ما مجاهدت و كوشش نمايند، محقّقاً به راه‏هايمان هدايتشان مى‏كنيم.

(اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله‏)[۱۵]؛

تقواى الهى پيشه كنيد و خداوند شما را مى‌‏آموزاند.

(وَ إن تُطيعوهُ تَهتَدوا)[۱۶]

اگر خدا را اطاعت كنيد، هدآيت خواهيد يافت.[۱۷]

روايات نورانى پيشوايان معصوم عليهم السلام نيز اين حقيقت درخشان را چنين بيان داشته است:

امام صادق عليه السلام:العِلمُ مَقرونٌ إلَى العَمَلِ، فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَن عَمِلَ عَلِمَ‏؛[۱۸]

علم و عمل به هم بسته شده‏اند؛ هر كس بداند، عمل كند و هر كس عمل كند، بداند.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ (عَلَّمَه) اللهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم‏؛[۱۹]

هر كس به آنچه مى‏داند عمل كند، خداوند، آنچه را ندانسته به او مى‌‏آموزد.

امام صادق عليه السلام:مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ كُفِى ما لَم يَعلَمُ‏؛[۲۰]

هر كس به آنچه مى‌‏داند عمل كند، از آنچه نمى‏داند كفايت شود.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

ما أَخلَصَ عَبدٌللهِ عزَّوَجَلَّ أَربَعينَ صَباحاً إلّا جرت يَنابيعُ‏ الحِكمةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ‏؛[۲۱]

هيچ بنده‏اى براى خدا چهل روز خالص نگردد، مگر آنكه چشمه‏‌اى حكمت از قلبش بر زبانش جارى شود.

عارف ربانى، حضرت آيت الله‏‌ بهجت در دستورالعمل‏‌هاى خود به طالبان حقيقت بر اين قانون الهى بسيار تأكيد مى‌‏ورزد:

آيا مى‌‏دانيد كه هر كه عمل كرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مى‌‏فرمايد؟

آن چيزهايى را كه مى‏داند اگر عمل كند، آن چيزهايى را كه نمى‌‏داند مى‌‏فهمد … وقتى به آن‏ها عمل كردى، روشن مى‏شود. به همان دليلى كه اين‏ها را براى شما روشن كرد، آن‏هاى ديگر را هم روشن مى‏‌كند.[۲۲]

استاد، علم است و معلّم، واسطه است. عمل به معلومات بنماييد و معلومات را زير پا نگذاريد، كافى است.[۲۳]

براى درك بهتر از اين واقعيت شگرف، راننده‏اى را در نظر بگيريم كه قصد دارد در تاريكى شب به مسافرت رود. لامپ‏هاى اتومبيل، تنها مسافت بيست مترى پيش روى او را روشن كرده و راننده فراتر از اين مسافت، ديد ندارد. اگر اين شخص، به بهانه اين كه تمام مسير جاده در معرض ديد او نيست از حركت باز ايستد، آيا در نظر خردمندان محكوم نمى‌‏شود؟

روش عاقلانه اين است كه با استفاده از همين روشنايى حركت كند و پيش رود. اگر اين مسير روشن را طى كند، بيست مترِ بعدى براى او معلوم مى‌‏شود. از اوّل نمى‌‏توان انتظار داشت كل مسير، روشن و تابناك باشد و حركت را نمى‌‏توان متوقف بر چنين انتظارى نمود. حركت را بايد با مقدار مسلّم آغاز كرد.

كسى كه آدرس منطقه‏‌اى دور دست را مى‏پرسد، نبايد توقّع داشته باشد تا پايان راه را قدم به قدم براى او ترسيم كنند. جاده اوّليه را نشانش مى‌‏دهند و به او مى‏‌گويند: «پيش رو، به دو راهى كه رسيدى، آن جا بپرس يا تابلوهاى نصب شده بر سر دو راهى، مسير حركت آينده تو را روشن مى‏‌كند». در هر صورت، اين مرحله نخست را بايد طى كنى تا مرحله دوم را بيابى، و مرحله دوم را بايد طى كنى تا توان درك مرحله بعد را داشته باشى.

بله؛ اگر از ابتدا براى تو معلوم نيست كه اين جاده تو را به هدف مى‏رساند يا نه، نبايد در آن پا بگذارى؛ ولى اگر اطمينان دارى از همين جاده، بايد رفت، و نمى‌‏دانى پس از رسيدن به دو راهى چه بايد كرد، اين مقدار معلوم را طى كن، به دو راهى كه رسيدى، براى تو معلوم خواهد شد.

مجهولات ما هر چند فراوان و چشمگير، به منزله نيمه خالى ليوان است و نبايد تمام توجه ما را به خود جلب كند. بخشى از اين ليوان پر است كه بايد از آن بهره جست. اين، كليد زرّين نجات از سرگردانى و تحيّر است. تزلزل و ترديد، توقف ايجاد مى‌‏كند و در مقابل، ايمان، حركت و نشاط، مى‌‏آفريند. با دانستن اين حقيقت تابناك، به دارايى علمى و يقين موجود خود توجه مى‌‏كنيم و با نهايت ايمان و اطمينان پيش مى‏رويم، نه اين كه با تمركز در كانون مجهولات و مشتبهات، به تحيّر و توقّف مبتلا شويم. انسان (با استفاده از سرمايه علمى خود) مى‌‏تواند در صعود به قله كمال يك لحظه هم متوقّف نشود؛ به شرط اين كه از اين دارايى علمى استفاده كند:

علم ۱-) عمل ۱-) علم ۲-) عمل ۲-) علم ۳-) عمل ۳

  1. عمل نكنى، نمى‌يابى‏

كسى كه بناى عمل ندارد، بايد بداند كه قابليت هدآيت ندارد. كسى كه نمى‏‌خواهد برود، نمى‌‏تواند نقشه كل مسير را درك كند. علم و آگاهى، يكباره حاصل نمى‏شود. نبايد براى به دست آوردن همه مجهولات، اصرارِ بيهوده ورزيد. تربيت و تكامل انسان، تدريجى و وابسته به عمل است. با عمل كردن و پيش رفتن ظرفيت انسان براى فهم افزايش مى‌‏يابد[۲۴] امام صادق عليه السلام فرمود:العَمَلُ وِعاهُ الفَهمِ‏؛[۲۵]

عمل، ظرف (و زمينه‏‌ساز) فهم است.

بنابراين كسى كه عمل نمى‌‏كند، نبايد توقع فهم و هدآيت داشته باشد؛ زيرا ظرفيت لازم را ندارد.[۲۶]

آنچه مى‏دانيد عمل كنيد، و در آنچه نمى‌‏دانيد احتياط كنيد تا روشن شود، و اگر روشن نشد، بدانيد كه بعضى معلومات را زير پا گذاشته‏‌ايد. طلب موعظه از غير عامل، محل اعتراض است. قطعاً مواعظى را كه شنيده‏ايد و مى‌‏دانيد، عمل نكرديد وگرنه روشن بوديد.[۲۷]

اگر ديد باز هم توقف دارد، بداند- به طور يقين- بعضى از معلومات را زير پا گذاشته است. كفشش ريگ دارد؛ خوب دقت نكرده كه اين ريگ را خارج كند.[۲۸] پس قاعده هدآيت الهى اين گونه است: كسى كه عمل كند، حتماً هدآيت مى‏‌شود؛ ولى كسى كه بناى عمل ندارد، هدآيت نمى‌‏شود.

  1. خطر از دست دادن يافته‏‌ها

كسى كه عمل نمى‏كند، علاوه بر اين كه از به دست آوردن علم محروم مى‏شود، با يك خطر سهمگين نيز مواجه است كه از دست دادن يافته‏‌ها است. همان طور كه با عمل به يقينيات امور مشتبه يقينى مى‏شود عمل نكردن به يقينى‏ها امور يقينى مشتبه مى‏گردد. آن كس كه به حقيقتى دست يافته است، بايد با عمل خود، شكرگزار اين نعمت باشد وگرنه آن را از دست خواهد داد. آنكس كه عمل نمى‏كند، در وجود خود، ابهام و ظلمت مى‏آفريند؛ يعنى پس از اين كه به صحت، حقانيت يا فايده كارى يقين يافت، دوباره در آن ترديد مى‏كند.

اين فرايند را مى‏‌توان اين گونه بيان كرد: كسى كه مى‌‏داند و خلاف دانسته خود عمل مى‌‏كند از دلخواه خود پيروى كرده است. او در حقيقت نتوانسته است از هواى نفس خود دست بردارد و «خوب» را بر «خوش» ترجيح دهد. اين ضعف و ناتوانى در مخالفت با خواهش نفس، بسيار ناموجّه و در نظر شخص، بى‏درنگ محكوم است. انسان، براى نجات از اين محكوميت، به توجيه حركت خود مى‏پردازد و با فلسفه بافى و استدلال‏تراشى، در حق جلوه‏دادن تصميم خود و نجات از عذاب وجدان مى‏كوشد. همين تلاش نامبارك، آرام آرام چهره حقيقت را غبارآلود كرده و ترديد مى‌‏آفريند. در اين موقعيت، شخص، بافته‏هاى خود را باور و يافته‏‌هاى خود را از دست داده و از مسير هدآيت گمراه شده است.

(وَ لاتَتّبِعِ الهَوى فَيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ الله‏)؛[۲۹]

از خواسته دل پيروى مكن كه تو را از راه خدا گمراه مى‌‏كند.

اميرالمؤمنين عليه السلام:من اتبع هواه اعماه و أصمه و أذله و أضله‏؛[۳۰]

هر كس از دلخواه خود متابعت نمايد، [اين متابعت يا هواى نفس‏] او را كور و خوار و گمراه مى‌‏كند.

آفة العقل الهوى‏[۳۱]آفت عقل، هواى نفس است.

بر پايه روايات، پيروى از خواهش‏‌هاى نفس و عمل نكردن به حق، ابزار ادراكى و قدرت تشخيص آدمى را از كار مى‌‏اندازد. همين هشدار- گويا و صريح- در نهج البلاغه چنين آمده است.

لاتجعلوا علمكم جهلًا و يقينكم شكّا، اذا علمتم فاعملوا، و إذا تيقنتم فأقدموا[۳۲]

علم خود را به جهل، و يقين خود را به شك تبديل نكنيد. هر گاه دانستيد، عمل كنيد و هر گاه يقين كرديد، اقدام نماييد.

دانستن و عمل نكردن، گونه‏‌اى از نفاق است كه به از دست دادن باور مى‏انجامد. با از دست دادن باور و فراهم آمدن ترديد، استحكام و اطمينان زندگى از بين مى‏‌رود و انسان در صحنه‏‌ا‌ى سراسر حيرت و ظلمت قرار مى‏گيرد.

ذهب الله بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون‏[۳۳]

خداوند، نور منافقان را مى‏زدايد و آن‏ها را در تاريكى‌‏ها چنان رها مى‌‏كند كه هيچ نمى‏بينند.

يخرجونهم من النور الى الظمات‏[۳۴]

[خدا] آنان را از نور، به سوى تاريكى‏‌ها بيرون مى‏‌برد.

يادآورى: توجّه فراوان به مجهولات و بزرگ‏نمايى گزاره‏هاى متزلزل، اغلب برخاسته از كوتاهى و ناتوانى در انجام وظايف مسلّم و مسؤوليت‏هاى قطعى است. كسى كه به وظايف خود پايبند نيست، براى توجيه سستى و كوتاهى خود به دنبال بهانه مى‏گردد، و چه بهانه‏اى بهتر از «نمى‌‏دانم»؟ با اين بهانه، تا مدتى مى‌‏توان در پيشگاه خود و جامعه سرافراز باشد. سيد شهداى انقلاب اسلامى، آيت الله‏‌بهشتى مى نويسد:

تمايل به بى‌‏بندوبار زيستن، زمينه قبول هر مطلب جدى را- هر قدر هم روشن و مستدل باشد- در ما ضعيف كرده يا از بين برده است. گويى دوست داريم همواره در حال شك باقى بمانيم، مبادا گرفتار وظيفه شويم .. اين بيمارى واگير يعنى رواج سفسطه و وسواس در يك جامعه، كه نتيجه مستقيم آن، رواج شك‏هاى بى‏هدف و غير تحققى است، جامعه را با خطر بزرگى روبه‏رو مى‏كند؛ خطر بى‌‏مسلكى. در چنين جامعه‏‌اى، به زحمت مى‏توان چهارتا آدم هم فكر پيدا كرد. به محض اين كه چهار نفر دور هم جمع شدند، آن قدر از اين طرف و آن طرف، در كارشان وسواس و سفسطه و شك‏هاى بى‏‌اساس نفوذ مى‏كند كه قابل توصيف نيست. در اين چنين جامعه‏اى، ديگر نه وحدتى پيدا مى‌‏شود و نه مسلكى پا مى‏گيرد. وقتى جامعه‏ا‌ى بى‌‏مسلك شد، به راحتى و بدون مقاومت قابل توجه، برده ديگران مى‌‏شود، به همين سبب، يكى از برنامه‏‌هاى مؤثر استعمارگران در سرزمين‏‌هاى استعمار زده، شك پراكنى و مبارزه با ايمان به هر نوع مسلك سازنده و مؤثر است.[۳۵]

پس استقبال از شكّ و سؤال پيش از پرداختن به آگاهى‏‌ها و باورها، اغلب براى رهايى از قيد تعهد و فرار از سختى مسؤوليت است. كسى كه بناى انجام وظيفه و اداى تكليف دارد، از مسلّمات آغاز مى‏‌كند و در ميانه امواج سهمگين ترديد، به گزاره‏‌هاى يقينى چنگ مى‏‌زند.

انسان، هميشه مكلّف است، هر چند ميان انبوه مجهولات قرار گيرد و نمى‌‏تواند از دايره مسؤوليت خارج شود، هر چند محدوديت‏هاى فراوان او را احاطه كند. اين امانت سنگين بر دوش او باقى است؛ زيرا خدا او را صاحب اختيار و اراده آفريده است.

آيت الله بهجت:

ما از عهده تكليف خارج نمى‏‌شويم؛ بلكه بايد از عمل نتيجه بگيريم و محال است عمل ما بى‌‏نتيجه باشد و نتيجه، از غير عمل حاصل شود.[۳۶]

«علم»، «توان» و «توجّه» سه شرط عمده تكليف است. كسى كه «نمى‏داند»، «نمى‏‌تواند» يا «توجه ندارد»، تكليف ندارد؛[۳۷] امّا خداوند ساختار وجودى انسان را چنان قرار داه است كه بهانه اى براى فرار از تكليف در دست نداشته باشد.

اكنون به بررسى شروط سه گانه تكليف مى‌‏پردازيم:

شرط اوّل: علم‏

انسان، در تراكم شديد سؤال‏ها و ابهام‏ها نيز از علم تهى نمى‌‏شود. ما گاهى تصور مى‏‌كنيم مشكل عمده ما در پيمودن مسير كمال، «جهل» است و بايد اين ناآگاهى‏‌ها و سرگردانى‌‏ها برطرف شود تا مسير حركت ما هموار گردد؛ ولى چنين نيست و ما هميشه به اندازه لازم براى حركت، آگاهى داريم. گزاره‏هاى يقينى ما براى آغاز راه كافى است و بهانه كمبود علم، از ما پذيرفته نمى‌‏شود. انسان در هر موقعيّت و شرايط، به اوّلياتِ وظايف خود آگاه است.

«فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها»[۳۸]«قَد تَبَيَّنَ الرُشدُ مِنَ الغَى‏»[۳۹]

خداوند شر و خير انسان را به او الهام كرد. راه هدآيت از گمراهى، تبيين و روشن شده است.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است:

إِنَّ لَكُم عِلماً فَاهتَدوا بِعِلمِكُم‏؛ علم [هميشه‏] براى شما هست؛ پس به علم خود، هدآيت جوييد.[۴۰]

آيت الله بهجت:

هيچ كس نيست كه بگويد هيچ چيز نمى‏دانم. [اگر بگويد]، دروغ مى‌‏گويد. هر كسى- غير معصوم- بعضى چيزها را مى‌‏داند و بعضى چيزها را نمى‏داند؛ آن چيزهايى را كه مى‏‌داند، اگر عمل كند، آن چيزهايى را كه نمى‌‏داند، مى‌‏فهمد.[۴۱]

شرط دوّم: توان و اختيار

يكى ديگر از شرايط تكليف، توان است؛ يعنى نمى‌‏توان كسى را كه بر انجام كارى قدرت ندارد، به آن كار تكليف يا توصيه كرد. با زوال قدرت، تكليف هم ساقط مى‌‏شود، بنابراين، مسؤوليت ما هميشه در دايره توانايى ما محصور است. مراد از قدرت در اين جملات، تنها نيروى بازو و قدرت بدنى نيست؛ نيروى فكرى، عادات و توانمندى‌‏هاى روحى، ابزار و وسايل، همكار و همراه (نيروى انسانى)، قوانين و فرهنگ عمومى، و خلاصه مجموعه امكانات مادى و معنوى، در «اختيار» ما در انجام يك كار تأثير دارد.

دردآور و تأسف‏انگيز اين كه ما هميشه با محدوديت مواجهيم. بسيارى از كارهايى را كه لازم مى‏دانيم، به سبب نداشتن سرمايه مالى، و امور ديگرى را به سبب نداشتن ابزار و وسايل كافى نمى‏‌توانيم انجام دهيم. گاهى عادات گذشته ما مانع از انجام يك عمل مى‏‌شود. گاهى فرهنگ عمومى و شرايط اجتماعى، اجازه حركت به ما نمى‏‌دهد. گاهى نياز به همكارى ديگران داريم و هيچ كس يارى نمى‏‌كند. گاهى فرصت كافى براى عمل باقى نمى‏‌ماند. گاهى سرزنش ديگران، روحيّه ما را خرد و انگيزه ما را سست مى‏‌كند. گاهى خستگى شديد بر ما فشار مى‏‌آورد. گاهى سر و صداى محيط، تمركز ما را بر هم مى‏زند، و خلاصه درگيرى با انواع محدوديت‏ها و جبرها ما را به ستوه مى‏‌آورد. در چنين شرايطى چه بايد كرد؟

  1. تو مى‏‌توانى‏

اين درست است كه انواع محدوديت‏ها و ناكامى‌‏ها ما را احاطه كرده و اجازه فعاليت‏‌هايى از ما سلب شده است؛ ولى نمى‌‏توان انكار كرد كه در بدترين شرايط و با وجود بالاترين حجم محدوديّت، انسان از اختيار و توان تهى نمى‏شود و هميشه توان و اختيارى- هر چند اندك- واجازه فعاليّت‏هايى- هر چند كوچك- براى او باقى مى‏ماند. همين توان اندك، محدوده مسؤوليت ما را مشخص مى‏‌كند. هميشه و در همه جا «ما مى‌‏توانيم»، و به همان اندازه كه مى‏‌توانيم وظيفه‏منديم؛ پس هيچ وقت بدون تكليف نمى‌‏مانيم.

مهم‏ترين وجه امتياز انسان از حيوان، همين اختيار و آزادى او است. انسان، در بدترين شرايط «مى‌‏تواند» بهترين باشد و در بهترين شرايط، «مى‌‏تواند» بدترين شود. كمبود امكانات و بدى شرايط، بهانه پذيرفته شده‌‏اى براى فرار از مسؤوليت نيست.

اگر از ما درباره كافر نمونه و الگوى كفر بپرسند، به احتمال قوى يكى از سردمداران كفر، مثل ابوسفيان را معرفى مى‌‏كنيم. ولى قرآن كريم، همسر نوح و همسر لوط را نمونه اعلاى كفر مى‏‌شناسد؛ زيرا آن‏ها تحت نظر دو پيامبر خدا و دو بنده صالح او بودند و بالاترين دارايى براى رشد معنوى را در اختيار داشتند، امّا كمترين بهره را نبردند؛ يعنى با اختيار خود همه اين امكانات را ضايع كردند. در مقابل، آسيه همسر فرعون را مؤمنِ ايده‏آل نمونه و ضرب المثل ايمان معرفى مى‌‏كند؛ زيرا در بدترين شرايطِ رشد معنوى و در فقر شديدِ امكانات، ارتباط خود را با خدا حفظ مى‏‌كند و بيشترين بهره انسانى را براى خود فراهم مى‌‏آورد:

(ضرَب اللهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَاة نُوحٍ وَ امْرَأَة لُوطٍ كانَتَا تحْت عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صلِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنهُمَا مِنَ اللهِ شيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّخِلِينَ* وَ ضرَب اللهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا امْرَأَت فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَت رَب ابْنِ لى عِندَك بَيْتاً فى الْجَنَّةِ وَ نجِّنى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ‏)[۴۲]

خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [كه‏] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند، و كارى از دست [شوهران‏] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: «با داخل شوندگان داخل آتش شويد.»

و براى كسانى كه ايمان آورده اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه كه گفت: «پروردگارا، پيش خود در بهشت خانه اى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان.»

قرآن كريم در وصف فرعون مى‏گويد:(فَاستَخَف قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ‏)[۴۳]

قومش را ذليل و زبون داشت و آنان همه مطيع او شدند.

پس از بيان اين جمله قرآن به جاى اين كه به عتاب و ملامت فرعون بپردازد، قوم او را محكوم مى‌‏كند:(إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ‏)

آن‏ها مردمى فاسق و نابكار بودند.

يعنى در شرايط سختى كه فرعون براى مردم پديد آورده بود، قدرت و اختيار مردم و مسؤوليت آن‏ها ساقط نشد. پس هيچ كس نبايد براى شانه خالى كردن از بار تكليف، شرايط اجتماعى را بهانه كند؛ زيرا در تراكم انبوه مشكلات و محدوديت‏ها، باز هم «مى‏‌توان» و به قدر همان توان «مى‌‏بايد» حركت كرد.

توجه دائم به نيمه پر ليوان (توانايى‌‏ها) و اعتقاد راسخ به امكان حركت، ايمان و اميد را در دل ما زنده مى‏كند و حركت مى‌‏آفريند. اين اعتقاد راسخ، اگر با آلودگى به شبهات و توجه به كمبودها و محدوديت‏ها و تكرار آيه يأس، آسيب ببيند و ايمان و اميد، به شك و ترديد بدل شود، باعث توقف حركت مى‏‌گردد. بايد بدانيم تا در اين دنيا هستيم، دست به گريبان كاستى‏ها و محدوديت‏ها خواهيم بود، و هيچ وقت نمى‌‏توانيم همه امكانات مطلوب خود را فراهم آوريم. بايد باور كنيم در اين عالم، به شرايط ايده‏‌آل و صد در صد رضايت بخش، دست نخواهيم يافت و همه آرزوهاى ما برآورده نخواهد شد. هميشه آرمان‏هاى ما با واقعيّت موجود فرسنگ‏ها فاصله دارد؛ زيرا طبعِ بى‏‌نهايت طلبِ انسان، به حدِّ مشخصى قانع نيست و به محدود، رضايت نمى‌‏دهد.

بنابر اين توقّع داشته باشيم تمام شرايط و امكانات آماده شود تا به راه افتيم، هيچ وقت از جاى خود حركت نمى‏كنيم. بايد از امكانات موجود بهره گرفت و در حيطه اختيار، مسؤوليت خود را انجام داد. تأمين شرايط ايده‏‌آل و امكانات كامل، آرزويى دست نايافتنى است كه نبايد منتظر تحقيق‏ نشست و عمل را به تأخير انداخت. بايد هميشه اين گونه فكر كرد كه: «من مى‌‏توانم و مسؤوليت دارم».

شرط سوّم: توجّه‏

يكى از مهم‏ترين شرايط تكليف «توجّه» است. انسان در حين غفلت، تكليف ندارد، و به شرطى كه اسباب غفلت را خود فراهم نكرده باشد، آدمى در برابر عمل اشتباه خود بازخواست نمى‌‏شود؛ امّا چنين نيست كه هميشه بى‌‏توجّه و غافل باشد. توجّه و تذكر در مواردى وجود دارد و در همان موارد انسان وظيفه‏‌مند است. در لحظه‌‏اى كه غفلتِ انسان به توجه تبديل مى‏‌شود، در همان لحظه تكليف بر عهده او مى‌‏آيد.

(إِمَّا يُنسِيَنَّك الشيْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكرَى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ‏)

و اگر شيطان از ياد تو برد، پس از تذكر با گروه ستمگران منشين.

(وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً أَوْ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ذَكَرُوا اللهَ فَاستَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ …… وَ لَمْ يُصرُّوا عَلى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏)[۴۴]

آنان كه چون كار زشتى كنند يا بر خود ستم روا دارند، خدا را به ياد مى‏آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‌‏خواهند … و بر آنچه مرتكب شده‏اند- در حالى كه مى‏‌دانند- پافشارى نمى‏‌كنند.

هيچ كس حق ندارد به بهانه غفلت در يك مورد، در همه موارد، از عمل دست بكشد. به محض از بين رفتن عارضه غفلت، انسان مكّلف مى‏‌شود برابر توجّهِ خود، عمل كند.

حضرت آيت الله بهجت مى‌‏فرمايد:

يك دقيقه خود را در ياد خدا ديديد، اختياراً خود را منصرف ننماييد. و به انصراف و غفلت غير اختيارى اهميّت ندهيد.[۴۵]

به اين ترتيب روشن شد راه حركت انسان براى قدم اوّل هميشه باز است. انسان مجموع امكانات لازم، شامل «آگاهى»، «توانايى» و «توجّه» را براى پيمودن قدم اوّل در اختيار دارد. اين امكانات هميشه از حد نصاب، بالاتر است و انسان را از عذر و بهانه خلع سلاح مى‏كند، پس مشكل عمده ما در راهِ عمل، ندانستن يا نتوانستن نيست. مشكل اصلى ما سستى و كوتاهى است و نا آگاهى، ناتوانى يا غفلت، تنها در جايگاه پوششى براى مخفى نگاه داشتن آن به كار مى‌‏رود.

  1. بركت استفاده از سرمايه‏

اگر انسان از سرمايه علم، توان و توجّه خود به خوبى بهره گيرد، سرمايه او افزايش مى‏يابد و دايره اختيار او وسيع‏‌تر مى‏‌شود. اين وعده ضمانت شده الهى و قانون هستى است. اگر انسان، آن جا كه مى‏‌داند و مى‏‌تواند و توجّه دارد عمل كند، بهره دانش و توان و توجه او افزون‏تر مى‏‌شود.

(وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسراً)[۴۶]

هر كس تقوا ورزد، خداوند به فرمان خود براى او گشايش و سهولت قرار دهد.

تقوا عبارت است از انجام وظيفه. و وظيفه به علم و قدرت و توجه مشروط است؛ بنابر اين تقوا يعنى آن‏جا كه مى‌‏دانى و مى‌‏توانى و توجّه دارى، عمل كنى. بر پايه اين آيه مبارك، اگر چنين كنى، خداوند گستره امكانات و اختيار تو را بيشتر مى‏كند؛ يعنى سرمايه آگاهى، توان و توجّه تو را افزايش مى‏دهد و تو را از بن‏بست‏ها و محدوديت‏ها خارج مى‏‌كند.

(وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يجْعَل لَّهُ مخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْث لا يحْتَسِب‏)[۴۷]

هر كس تقوا ورزد، خداوند براى او محل خروج [از مشكلات‏] قرار مى‏دهد و او را از جايى كه گمان نمى‌‏برد، روزى مى‌‏بخشد.

(إِن تَنصرُوا اللهَ يَنصرْكُمْ وَ يُثَبِّت أَقْدَامَكمْ‏)[۴۸]

اگر خدا را يارى كنيد، خدا شما را يارى مى‌‏كند و ثابت قدمتان مى‏‌گرداند.

تمام آنچه به نظر ظاهرى از روى تصادف، براى انسان پيش مى‌‏آيد، بر اساس حساب و كتاب و برنامه دقيقى است كه خداوند متعال طراحى آن را بر عهده دارد.

اين حساب و كتاب و برنامه دقيق، به پشتوانه اعمال اختيارى انسان است؛ يعنى هر كس بايد ببيند آن جا كه مى‏‌دانسته و مى‌‏توانسته و توجه داشته، چه كرده كه براى او چنين امرى- خير يا شر- مقدّر شده است؟

گاهى انسان با دست يافتن بر كتابى يا آشنايى با شخصى يا شنيدن مطلبى، از خطر بزرگى رهايى مى‌‏يابد و سرنوشت آينده‏اش بيمه مى‌‏شود. ما اين حادثه را يك اتّفاق يا شانس مى‌‏بينيم؛ در حالى كه اين مقدّرات، به اعمال اختيارى ما گره خورده و برخاسته از عمل ما است. در مقابل، گاهى انسان از قرار گرفتن در محيطى يا آشنايى با شخصى يا مشاهده منظره‏اى يا شنيدن سخنى، در معرض آسيبى سخت قرار مى‏‌گيرد. نعمت‏ها و بلاها، توفيق‏‌ها و گمراهى‌‏ها و خلاصه انواع مقدّرات ما، بى‏سبب و بدون محاسبه بر ما وارد نمى‌‏شوند. حوادث ريز و درشت جهان هستى، از دست كارگردان حكيم خارج نمى‏‌شود. اين رخدادهاى به ظاهر تصادفى، در پشت پرده هستى به تناسب عمل ما تهيه و توليد شده و تنها با تغيير روّيه ما، تغيير مى‏‌كند.

(إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏)[۴۹]

خداوند، حال هيچ قومى را دگرگون نمى‏‌كند، تا خود آن قوم، حالشان را تغيير دهند.

پیوست‌ها:

[۱] . غرر الحكم، ح ۴۶۲۴٫

[۲] . به سوى محبوب، ص ۳۵٫

[۳] . ارشاد القلوب، ص ۱۵۱٫

[۴] . غرر الحكم، ح ۶۱۹۶٫

[۵]. به سوى محبوب، ص ۳۹٫

[۶]. مصباح كفعمى، ص ۲۵۷؛ مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.

[۷] . امالى صدوق، ۳۴۳٫

[۸] . محاسن، ۳۲۴٫

[۹] . به سوى محبوب، ص ۲۳٫

[۱۰] .همان، ص ۴۰٫

[۱۱] . همان، ص ۴۶٫

[۱۲]. همان، ص ۷۲٫

[۱۳] . سوره انفال: ۲۹٫

[۱۴] . سوره عنكبوت: ۶۹٫

[۱۵] .سوره بقره: ۲۸۲٫

[۱۶] . سوره نور: ۵۴٫

[۱۷] . اين آيات نيز به اين مضمون اشاره دارد:« وَ مَن يُؤمن بِاللهِ يَهدِ قَلبَه»( سوره تغابن: ۶)،« ذلِكَ الكِتابُ لاريبَ فيه هُدى للمتقين»( سوره بقره: ۲)« وَاعبُد رَبَّكَ حتّى يَأتِيك اليَقينُ»( سوره حجر: ۹۹)،« فَأَمّا مَن أعطى وَ اتَّقى وَ صَدّقَ بِالحُسنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِليُسرى … إنَّ عَلَينا لَلهُدى»( سورة ليل: ۵- ۱۲)؛ لَئِن شَكَرتُم لأزيدَنَّكُم»( سوره ابراهيم: ۷).« وَ مَن يَتّقِّ اللهَ يجعل لَهُ مَخرجاً وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِب»( سوره طلاق: ۲ و ۳)؛« وَالَّذينَ اهتَدَوا زادَهُم هُدى»( سوره محمد: ۱۷)؛« اتَّقُوا اللهَ و آمِنوا بِرَسولِهِ يُؤتِكُم كِفلَينِ مِن رَحمَتِه وَ يَجعَل لَكُم نوراً تَمشونَ بِهِ»( سوره حديد: ۲۸)؛« إنَّ الَّذينَ آمنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ يَهديهِم رَبُّهُم بِإيمانِهِم.»( سوره يونس: ۹)؛« فَليَستَجيبوا لى وَ ليُومِنوا بى لَعَلَّهُم يَرشُدونَ( سوره بقره: ۱۸۶).

[۱۸] . منية المريد، ص ۱۸۱٫

[۱۹] . حليه الاولياء، ج ۱۰؛ اعلام الدين، ص ۳۰۱٫

[۲۰]. توحيد، ص ۴۱۶؛ ثواب الاعمال، ص ۱۶۱٫

[۲۱]. ميزان الحكمه، ح ۴۸۰۵

[۲۲] . به سوى محبوب، ص ۳۹٫

[۲۳] . همان، ص ۵۶٫

[۲۴] . شبيه اين قانون در آموزش فنون، هنرها و حرفه‏ها نيز وجود دارد؛ تا هنگامى كه آموخته‏هاى تئورى به عمل، تجربه و تمرين گره نخورد، دريافت كاملى از آن‏ها به دست نمى‏آيد.

[۲۵] .اعلام الدين، ص ۹۶٫

[۲۶]. مربيان بزرگ، بر اساس همين قاعده در تربيت انسان به نحو تدريجى اقدام مى‏كنند. آيت الله بهجت مى‏فرمايد:« بعضى‏ها مى‏خواهند معلّم را تعليم نمايند كيفيت تعليم را از متعلّمين ياد بگيريد!»( به سوى محبوب، ص ۳۵).

[۲۷] . به سوى محبوب، ص ۲۸٫

[۲۸] . همان، ص ۷۸٫

[۲۹] .سوره ص: ۷۲٫

[۳۰] . غرر الحكم، ح ۹۱۶۸٫

[۳۱] . غرر الحكم، ح ۳۹۲۵٫

[۳۲] . نهج البلاغه، ح ۲۷۴٫

[۳۳] . سوره بقره: ۱۷٫

[۳۴] . سوره بقره: ۲۵۷٫

[۳۵] .ايدئولوژى اسلامى، ص ۱۳٫

[۳۶] . به سوى محبوب، ص ۳۷٫

[۳۷] . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم: وُضِعَ عَن أُمَّتى … الخَطاءُ وَ النّسيانُ وَ ما لايَعلَمونَ وَ ما اضطُرّو إلَيهِ وَ ما استُكرِهوا عَلَيه؛[ تكليف، در] اين موارد از امّت من برداشته شده است: اشتباه، فراموشى، آنچه ندانند، آنچه توانش را ندارند، آنچه بدان ناچارند، آنچه بدان مجبور شوند …( كافى، ج ۲، ص ۴۶۳).

در اين حديث، عنوان اوّل به شرطيت« توجه»، عنوان دوّم و سوّم به شرطيت« علم» و عناوين بعد، به شرطيت« توان» اشاره دارد.

« قدرت» عبارت است از امكان انجام و ترك. كسى كه امكان انجام عملى را ندارد« عاجز» و نيز كسى كه امكان ترك عملى را ندارد« مجبور و مضطر» است و داراى قدرت نيست.

[۳۸].سوره شمس: ۸٫

[۳۹] . سوره بقره: ۲۵۶٫

[۴۰] . نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶٫

[۴۱] . همان، ص ۷۸٫

[۴۲] . سوره تحريم: ۱۰- ۱۱٫

[۴۳] . سوره زخرف: ۵۴٫

[۴۴] . سوره آل عمران: ۱۳۵٫

[۴۵] . به سوى محبوب، ص ۵۷٫

[۴۶] .سوره طلاق: ۴٫

[۴۷] .سوره طلاق: ۲ و ۳٫

[۴۸] . سوره محمد: ۷٫

[۴۹] .سوره رعد: ۱۱٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *