۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » نکات کوتاه
  • 31 ژانویه 2017 - 8:56
  • 287 بازدید
پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که…
پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که…

پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که…

پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که از مراجع بزرگ نجف بوده، براي يك پيرمرد رفيقي ما داشتيم نقل كرده بود كه او نقل مي‏كرد و مي‏گفت: دو تاجر هندي ديدن ابوی ما آمدند و دو تا مرواريد درشت براي او هديه آورده بودند. مرواريدها خيلي درشت بود. ما هم در خانه خيلي وضعمان […]

پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که از مراجع بزرگ نجف بوده، براي يك پيرمرد رفيقي ما داشتيم نقل كرده بود كه او نقل مي‏كرد و مي‏گفت:
دو تاجر هندي ديدن ابوی ما آمدند و دو تا مرواريد درشت براي او هديه آورده بودند. مرواريدها خيلي درشت بود. ما هم در خانه خيلي وضعمان درهم بود. ابوی ما دستور داده بود كه از سهمین(خمس) مصرف نمي‏كنيم بلکه گاهی هدایایی می رسید، دست و بالمان باز مي‏شود.
مرحوم آسيد ابوالحسن يك بچه عقب افتاده هم داشته است. مي‏گفت اين دو تاجر هندي که اين دو تا مرواريد را تك تك هديه آورده ‏بودند؛ گذاشتند و رفتند. بلافاصله دو تا طلبه سيد رسيدند و گفتند: آقا! ما مي‏خواهيم ‏ازدواج كنيم و دست و بالمان بسته است و …
مي‏گفت: مرحوم آسید ابو الحسن اصفهانی دست‏هايش را باز كرد و يكي‏ از مرواردید ها را براي اين و يكي‏اش را براي آن سید گذاشت و فرمود: برويد امور ازدواج و خانه و زندگي‏تان را رديف كنيد.
🔹پسر آقا گفته بود: من آمدم و اعتراضم را ابراز کردم که ‏بابا! ما اين قدر دست و بال خودمان درهم است. يك برادر عقب افتاده براي من گذاشته‏ايد و الآن شما هم که سنتان بالا است؛ حالا هم كه يك چيزي مي‏رسد اين را فوري مي‏دهيد؟!
🔸ايشان فرموده ‏بودند: « بابا! من از مديسه اصفهان كه نجف آمدم ، وقتي نجف رسيدم ، تنها دو ريال پول داشتم؛ با اين دو ريال يك ‏پوست گرفتم كه رويش بنشينم؛ دیگر در اتاق هيچي نبود؛ و يكی دو تا ظرف و يك آفتابه و دیگر دو ريالم تمام شد. حتی براي مطالعه چراغ نداشتم. در قسمت توالت‏هاي مدرسه يك چراغ روغني داشت دائم روشن بود. شبها كتابم را بر مي‏داشتم آنجا در وضو خانه مي‏رفتم. همان زمان افرادی بودند كه دسته چراغدان‏هايشان ‏ طلايي بود. ديديم كه خداوند هم بالأخره ما را تأمين كرد تو هم نگران نباش. بالأخره خداوندي كه من را از آن وضع كشانده تا اينجا فكر كار شما را هم‏ كرده است.»
عزتي كه گاهي خداوند متعال به روحاني با تقوا مي‏دهد، در دنيا معادل ندارد.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*