حالا آن ها هم براى قاسم نگرانند و دنبالش مى گردند. اين مرد رفت در مسير هارون يك جايى ايستاد همین که هارون آمد رد بشود انگشتر را به هارون داد و گفت صاحب اين انگشتر سلام رساند و گفت: لاتَمُوتَنَّ عَلى غِفلَتِك فَاِنَّ الطَّريقَ بَعيدٌ بَعيدٌ 🔸هارون نگاه كرد شناخت كه این انگشتر قاسم […]
حالا آن ها هم براى قاسم نگرانند و دنبالش مى گردند. اين مرد رفت در مسير هارون يك جايى ايستاد همین که هارون آمد رد بشود انگشتر را به هارون داد و گفت صاحب اين انگشتر سلام رساند و گفت:
لاتَمُوتَنَّ عَلى غِفلَتِك فَاِنَّ الطَّريقَ بَعيدٌ بَعيدٌ
🔸هارون نگاه كرد شناخت كه این انگشتر قاسم است. گفت صاحبش كجاست؟
گفت: قَضى نَحبَه،ُ یعنی فوت کرد.
گفت بيا برويم با خودش بردش و گفت براى من از صاحب انگشتر تعریف کن. او هم شروع كرد همه را گفتن، مى گويند هارون خيلى گريه كرد. زبيده مادر او هم پشت پرده گريه كرد.
🔹ببینید قاسم بن هارون همه امكانات برايش آماده است ولي گذشت کرد و شهوات را رها کرد و به سعادت و خوشبختی ابدی فکر کرد. خيلى مرد مى خواهد كه انواع شهوات برایش مهیا بشود اما دنبالشان نرود و به حد ضرورت از آن ها استفاده كند تا اینکه تاوان نخواهد بدهد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.