۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » نکات کوتاه
  • 23 اکتبر 2017 - 8:08
  • 367 بازدید
داستان قاسم بن هارون الرشید (قسمت آخر)
داستان قاسم بن هارون الرشید (قسمت آخر)

داستان قاسم بن هارون الرشید (قسمت آخر)

حالا آن ها هم براى قاسم نگرانند و دنبالش مى‏ گردند. اين مرد رفت در مسير هارون يك جايى ايستاد همین که هارون آمد رد بشود انگشتر را به هارون داد و گفت صاحب اين انگشتر سلام رساند و گفت: لاتَمُوتَنَّ عَلى غِفلَتِك فَاِنَّ الطَّريقَ بَعيدٌ بَعيدٌ 🔸هارون نگاه كرد شناخت كه این انگشتر قاسم […]

حالا آن ها هم براى قاسم نگرانند و دنبالش مى‏ گردند. اين مرد رفت در مسير هارون يك جايى ايستاد همین که هارون آمد رد بشود انگشتر را به هارون داد و گفت صاحب اين انگشتر سلام رساند و گفت:
لاتَمُوتَنَّ عَلى غِفلَتِك فَاِنَّ الطَّريقَ بَعيدٌ بَعيدٌ
🔸هارون نگاه كرد شناخت كه این انگشتر قاسم است. گفت صاحبش كجاست؟
گفت: قَضى نَحبَه،ُ یعنی فوت کرد.
گفت بيا برويم با خودش بردش و گفت براى من از صاحب انگشتر تعریف کن. او هم شروع كرد همه را گفتن، مى‏ گويند هارون خيلى گريه ‏كرد. زبيده مادر او هم پشت پرده گريه ‏كرد.
🔹ببینید قاسم بن هارون همه امكانات برايش آماده است ولي گذشت کرد و شهوات را رها کرد و به سعادت و خوشبختی ابدی فکر کرد. خيلى مرد مى‏ خواهد كه انواع شهوات برایش مهیا بشود اما دنبالشان نرود و به حد ضرورت از آن ها استفاده كند تا اینکه تاوان نخواهد بدهد.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *