۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 30 مارس 2015 - 14:15
  • 785 بازدید
محو دلدار : آزادي در ساية تقوا  (خُلُق  ۱۰)
محو دلدار : آزادي در ساية تقوا  (خُلُق  ۱۰)

محو دلدار : آزادي در ساية تقوا (خُلُق ۱۰)

محو دلدار : آزادي در ساية تقوا  (خُلُق  ۱۰) متن سخنراني حضرت آيت الله ناصري اشاره: دنيا پوستين فرسودة غفلت بر تن دوستان خود پوشانده است و در اين ميان گروهي هستند پشت به دنيا كرده حقايقي را مي‌طلبند و از اين فرسوده لباس بيزار؛ به دنبال پوشش در شأن خود و راه خودند و […]

محو دلدار : آزادي در ساية تقوا  (خُلُق  ۱۰)

متن سخنراني حضرت آيت الله ناصري

اشاره: دنيا پوستين فرسودة غفلت بر تن دوستان خود پوشانده است و در اين ميان گروهي هستند پشت به دنيا كرده حقايقي را مي‌طلبند و از اين فرسوده لباس بيزار؛ به دنبال پوشش در شأن خود و راه خودند و در اين ميان ندايي از غيب لباسي مناسب آن گروه را معرفي مي‌كند و خطاب به آن حقيقت‌گرايان مي‌گويد «ولباسُ التّقوي ذلكَ خَيْر» و آن گروه مشتاق، كوي به كوي در جستجوي تقوا ره مي‌پويند تا شايد به متقين بپيوندند و پوستين فرسودة غفلت را با لباسي زيبا مبادله كنند. همام، حيرت‌زده به دنبال همين گمشده، از اميرمؤمنان عليه السلام درخواست كرد. «صِفْ لِيَ المتّقين؛ متقيان را براي من توصيف كن» و حضرت، خطبه‌اي طولاني در وصف متقين براي سيراب کردن اين تشنة كمال و تقوا بيان فرمودند. آيت‌الله ناصري در شرح اين خطبه، مقدمه‌اي در مورد تقوا دارند. در اين شماره اين مقدمه را مي‌خوانيد.
بسم الله الرَّحمن الرَّحيم
و لا حول و لا قوه الا بالله العليّ العظيم حسبنا الله و نعم الوکيل.
بحث دربارة خطبة همّام بود. او از اميرمؤمنان عليه السلام، درخواست كرد تا اوصاف و خصايص متّقين را بيان كند.
حضرت فرمودند: «اِتَّقِ الله وَ أحْسِنْ فَاِنَّ الله مَعَ الَّذينَ اتَّّقَوا وَالّذين هُم مُحْسِنون». عبارتِ «اِتَّقِ الله وَ أحْسِنْ» كلام حضرت است، ولي ادامه آن آيه قرآن است كه در آخر سورة نمل آمده.
اهميت تقوا
لفظ تقوا در قرآن هفده مرتبه و مشتقّات آن ۲۵۰ مرتبه ذکر شده است که مجموع آن ۲۶۷ مرتبه مي‌شود. اين واژه در نهج البلاغه ۴۵ مرتبه و مشتقّاتش متجاوز از صد مرتبه به كار رفته است. در كلمات ديگر ائمه علیهم السلام نيز فراوان از تقوا سخن گفته شده است. اينها همه نشان دهندة اهميت زياد آن است.
۱٫تقواي فردي
در شرع، تقوا به معناي خويشتن‌داري انسان  از مخالفت با حق است؛ يعني انسان خود را از ترك واجبات و به جا آوردن محرمات بازدارد. تقوا از وقايه است؛ يعني نگه‌داري. تقيّه هم به اين معناست؛ چون انسان خودداري مي‌كند از عملي كه برخلاف مرام اهل سنّت است تا كسي به عقايدش پي نبرد.
در آيات قرآن، گاهي خداوند مي‌فرمايد: «اِتَّقِ الله». گاهي فرموده است: «اِتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَه؛ از آتش جهنم بپرهيز و خودت را حفظ کن» در بعضي از آيات آمده است: «اِتَّقُوا فِتنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا منكم خاصَّه؛ بپرهيزيد از فتنه‌اي كه آثار آن مخصوص ظالمين نيست و غير ظالمين را هم فرا مي‌گيرد». در اين زمينه روايتي به خاطرم رسيد كه فرموده است خدا به يكي از پيامبران خبر داد كه قومش را عذاب مي‌كند. پيامبر علت عذاب همة قوم را پرسيد. خطاب شد كه خوبان، نهي از منكر نكردند و بدان را از كار ناپسندشان باز نداشتند. بنابراين بايد آنها هم عقوبت شوند. اگر كمي تأمل كنيم، درمي‌يابيم كه آنچه باعث شده تا اسلام به دست ما برسد، امر به معروف و نهي از منكر بوده است و مؤمنان در برابر كارها و ضوابطي كه برخلاف دستورهاي الهي است، ساكت نمانده‌اند. بنابراين بايد خود را از فتنه‌اي كه غير ظالمان را هم مي‌گيرد، حفظ  كرد. اگر فرزند شما، حجاب مناسبي نداشته باشد، اين يك فتنه است و وظيفة شما پدران و مادران اين است كه او را نهي كنند و اگر ساكت بمانند، همان عذاب و ناراحتي كه براي دختر ايجاد شده، براي پدر و مادر هم ايجاد مي‌شود. اگر كسي خلاف شرع انجام دهد و من هم بي تفاوت از كنار او بگذرم، من هم مانند او عذاب خواهم شد: «مَن رَضِيَ بِفِعلِ قومٍ فَهوَ مِنهُم؛ هر كس به كار مر001دمي راضي باشد، او نيز از آنان به شمار مي‌رود».
بنابراين تقوا، يعني عمل كردن بر طبق ضوابط الهي و فرمان‌بردار حق بودن، ‌در جميع رفتارها و كردارها؛ به گونه‌اي كه هيچ اراده و خواسته‌اي برخلاف اراده و خواستة الهي نباشد. هر چه مولا مي‌گويد، بنده انجام دهد. لذا بهترين القاب نبيّ اكرم، بندگي است. در سورة اسرا مي‌فرمايد: «سُبْحانَ الَّذي أسْري بِعَبْدِه لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرام». در تشهد مي‌گوييد: «أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه». رسول بعد از عبد ذكر شده است. اول بندگي كرد و بعد جامة رسالت پوشيد. حضرت موسي عليه السلام از پروردگار، فرق بين كليم و حبيب را پرسيد. حضرت حق فرمود: كليم، براي رسيدن به مرتبة كليمي، بايد چهل شبانه‌روز رياضت بكشد و ‌انزوا اختيار كند و آن‌گاه به او اجازه دهند كه به كوه طور برود و چند كلمه‌اي صحبت كند. اما حبيب، كسي است كه در شب، حضرت احديت بُراق را مي فرستد و با تشريفات تام او را به عرش مي‌برد. همة اينها در ساية عبوديت است.
تقوا حالتي نفساني و پليس دروني است كه باعث مي‌شود انسان طبق ضوابط انسانيت و مذهب عمل كند و ذره‌اي مخالفت نكند. او را ملزم مي كند كه واجباتش را به جا آورد و محرمات را ترك كند؛ و قرآن هادي و راهنماي كسي است كه اين حالت را داشته باشد و به چنين كسي وعده داده است كه «وَ مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحَتَسِب». تقوا مراتبي دارد و مرتبة اولش اين است كه انسان واجبات را به جا آورد و محرمات را ترك كند.
۲٫تقواي اجتماعي
نتيجه و ثمرة تقوا اختصاص به فرد ندارد، بلكه تقوا ضابطه‌اي است كه سبب حيات جامعه و بقاي حيات انسانيت نيز مي‌شود. بعضي گمان مي‌كنند كه تقوا محدوديت مي‌آورد؛ ولي تقوا محدوديت نمي‌آورد، ‌بلكه براي حيات بشر مصونيت ايجاد مي كند؛ چون تقوا مي‌گويد‌ ظلم و ‌خيانت نكن. اگر تقوا رعايت شود، اجتماع از همة پليدي‌ها مصون مي‌ماند. اگر حقوق اجتماع را رعايت نكنيم و آزاد به تمام معنا بشويم، ديگر حيات باقي نمي‌ماند و جامعه قدر ومنزلتي پيدا نمي‌كند. رعايت حقوق اجتماع، همان تقواست. پس تقوا مخالف آزادي نيست و مانند نماز، روزه و خمس از فروعات مذهب نيست، بلكه تقوا حالتي است كه سبب بقاي حيات اجتماع هم مي‌شود. همان گونه كه رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي، ما را از تجاوز به حقوق ديگران باز مي‌دارد و كسي نمي‌تواند بگويد پشت چراغ قرمز نمي‌ايستم، چون محدوديت مي‌آورد، تقواي اجتماعي هم مانند ايستادن در پشت چراغ قرمز است. انسان كفش مي‌پوشد تا پايش محفوظ و سالم و تميز بماند. پا نمي‌تواند بگويد كه چرا مرا محدود كردي؛ زيرا پوشاندن آن براي سلامت خودش و مصونيت از سرما و گرما و کثافات است. شرع مقدس که اين همه به تقوا سفارش کرده، مي‌خواهد مصونيت اجتماعي ايجاد کند، نه اينکه درصدد محدوديت مذهبي باشد.
حضرت صادق عليه السلام دربارة تقوا مي‌فرمايد: «التّقوي أنْ لا يَفْقُدُکَ حَيْثُ اَمَرَکْ وَلا يَراکَ حَيْثُ نَهاک؛ تقوا آن است كه حضرت حق در جايي که دستور داده است، تو را ببيند و در آنجا که ناراحت مي‌شود، تو را نبيند». به عبارت ديگر، واجبات و مستحباتت را انجام بده و محرّمات و مکروهات را ترک کن. حضرت صادق عليه السلام وارد مجلسي شدند، شخصي درخواست آب كرد و برايش شراب آوردند. حضرت تا اين وضع را ديد، از جا برخاست و فرمود: مجلسي که معصيت خدا در آن بشود، جاي من نيست، و از مجلس بيرون آمدند. اعمال ائمه اطهار، بايد سرمشق ما باشد. معصيت‌هايي که در مجالس مي‌شود، تمامش حجاب‌هاي ظلماني براي روحمان است و ما را لحظه به لحظه از خدا دور مي‌كند. نبايد در مجلسي که رضاي حق در آن نيست، وارد شويم و بايد اين گونه مجالس را ترك كنيم. اگر عذابي در چنين مجالسي نازل شود، همة حاضران را در برمي‌گيرد. حتي فرموده‌اند: اگر در چنين مجالسي کسي در اتاقي ديگر نماز بخواند، نمازش باطل است. ماندن در چنين مجالسي که محل فساد و لهو و لعب و ساز و آواز است، حرام است. هر لحظه که بيشتر بماني، حجاب‌هاي ظلماني بيشتر روحت را مي‌گيرد و از خدا دورتر مي‌شوي، حتي اگر در آن ذكر بگويي.
حضرت امير عليه السلام فرموده‌اند: «مَنْ مَلِکَ شَهْوَتَهُ کانَ تَقِيّا؛ هر کسي که جلو شهوتش را بگيرد، متقي است». شهوت هم مراتبي دارد: شهوت خوراک، شهوت لباس، شهوت مقام، شهوت عنوان، شهوت رياست، و تقوا شامل همة اينها مي‌شود. هر قدمي كه بر مي‌داريد، فقط بايد براي خدا باشد و انّيّت و خوديت در آن نباشد.
ادامه دارد…

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *