۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 09 آوریل 2015 - 14:26
  • 363 بازدید
محو دلدار : بحثی پیرامون طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (  خُلُق  ۲۰)
محو دلدار : بحثی پیرامون طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (  خُلُق  ۲۰)

محو دلدار : بحثی پیرامون طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ( خُلُق ۲۰)

محو دلدار : بحثی پیرامون طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (  خُلُق  ۲۰) برگرفته از سخنرانی آیت الله ناصری (دامت برکاته) بسم الله الرحمن الرحيم ولا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم … مي‌گويند روزهاي جمعه به امام زمان علیه السلام تعلق دارد؛ هر چند همه روزها و همه ساعات […]

محو دلدار : بحثی پیرامون طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (  خُلُق  ۲۰)

برگرفته از سخنرانی آیت الله ناصری (دامت برکاته)

بسم الله الرحمن الرحيم ولا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم …
مي‌گويند روزهاي جمعه به امام زمان علیه السلام تعلق دارد؛ هر چند همه روزها و همه ساعات متعلق به امام زمان علیه السلام است. بقاي زمان و زمانيات به وجود حضرت است. چطور تعلق نداشته باشد؛ در حالي كه روح عالم وجود، حضرت بقیة الله علیه السلام است؛ لكن روزهاي جمعه ارتباط بيشتري با حضرت دارد، نه اين‌كه ساير زمان‌ها با حضرت بي‌ارتباط باشد.
اشكال مربوط به طول عمر حضرت
اشکالي که دربارة حضرت، مطرح مي‌شود اين است كه حضرت بقیة الله علیه السلام بيش از هزار سال قبل متولد شد؛ در حالي كه معمولا عمرها بين پنجاه و شصت و هفتاد تا نود مي‌باشد. چطور ممکن است حضرت اين قدر عمر کند؟
پاسخ
دلائل طبيعي مرگ انسان‌ها، چهار چيز است: مرض‌هاي مزمن، غذاهاي غير مناسب، آب و هواي نامناسب و ناراحتي‌هاي روحي. اين چهار امر، سبب ضعف و فوت انسان مي‌شود. از طرفي مسلم است که چهار خِلط در وجود انسان هست؛ سودا، صفرا، خون و بلغم. اگر انسان بتواند اين چهار خلط را متعادل نگه دارد، بدنش هميشه صحيح و سالم است. تعادل اين چهار خلط، سبب بقاي انسان است. حضرت بقیة الله – روحي له الفدا- اين چهار خلط را در وجود خود متعادل نگه داشته است؛ لذا نه پير مي‌شود نه مريض.
اينجا يک سؤال فرعي را که بي‌ارتباط با بحث نيست مطرح کنيم و آن اين‌که، گاهي سؤال مي‌شود اگر امام زمان علیه السلام به کسي احتياج ندارد؛ پس اين‌كه بزرگان مي‌گويند براي امام زمان علیه السلام صدقه بدهيد و عبادات را محضر حضرت هديه كنيد و … براي چيست؟
در جواب مي‌گوييم: ‌حضرت، بيمه حق تعالي است. ذخيره الهي است و عُصاره عالم وجود است. حضرت حق، وجود امام زمان علیه السلام و حيات و صحتش را تا موقعي كه تشكيل حكومت جهاني بدهد، تضمين كرده است. اين مسلم است؛ ولي توسلات ما براي استفاده خود ما است؛ براي مثال، اين لامپي كه اينجا روشن است، هيچ احتياجي به من ندارد. من احتياج به نور دارم. پس موقعي كه صدقه براي حضرت دادم، مثل دست گذاشتن روي كليد است که نور ولايي وجود خودم را روشن كرده‌ام و خودم استفاده مي‌كنم، نه امام زمان علیه السلام .عبادات و صدقات، براي اين است كه ما از وجود حضرت استفاده بكنيم و بين من و وجود حضرت، ارتباطي باشد.
جواب دوم
حضرت، امامِ زمان است. امام زمان علیه السلام مقدم بر زمان است. ما يك زمان داريم و يك زمانيات. زمان، مقدار گذشت وقت است. آنچه در اين وقت قرار بگيرد را زماني مي‌گويند. امام زمان علیه السلام خارج از زمان و زمانيات است. نه داخل در زمان است و نه داخل در زمانيات؛ بلكه امامِ زمان و مقدم بر زمان است؛ يعني در عالم امر و در عالم مجردات است. محيط به عالم وجود است؛ لذا زمان در حضرت اثر نمي‌كند. آن چيزي كه جوان را پير مي‌كند، آن چيزي كه نو را كهنه مي‌كند، آن چيزي كه دور را نزديك مي‌كند، زمان است و امام زمان علیه السلام خارج از زمان و مقدم بر زمان است. ما، مؤخر از زمان هستيم. مي‌گويد : «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» ۱ انسان، مؤخر از عصر است. عصر يعني زمان و زمان، مقدم بر من است و من، زماني هستم؛ لذا زمان روي من اثر مي‌كند؛ اما حضرت بقیة الله، صاحبِ زمان است، امام زمان است؛ مثل امام جماعت كه مقدم بر جماعت است، امام زمان علیه السلام هم مقدم بر زمان است. زمان نمي‌تواند و حق ندارد در او اثر بكند.
به جان امام زمان علیه السلام قسم! هر روز صبح، خورشيد كه مي‌‌خواهد طلوع بكند، اگر امام زمان علیه السلام اجازه ندهد، طلوع نمي‌كند. خدا شاهد است هر روز عصر كه مي‌‌خواهد غروب بكند، از امام زمان علیه السلام اجازه مي‌گيرد و غروب مي‌كند. چنين خورشيد و منظومه‌اي كه طلوع و غروبش به اجازه حضرت باشد، چطور مي‌تواند در وجود حضرت سرايت بكند؟!
در روايات است موقعي كه حضرت ظاهر مي‌شود، در ظاهر، به سن چهل سالگي يا سي و پنج سالگي است. با وجود اين‌كه هزار و صد و هفتاد و شش سال از عمر شريفش رفته است، يك موي سفيد در وجودش نيست؛ علتش اين است كه زمان نتوانسته اثر بكند.
جواب سوم
وقتي خداوند بخواهد كسي را زنده بدارد، قدرت بر اين کار دارد. در واقع اولاً دليلي بر محال بودن طول عمر حضرت وجود ندارد و اين امر امکان عقلي دارد. حال اگر کسي در قدرت مطلق خداوند ترديدي نداشته باشد، به راحتي مي‌پذيرد که مسألة طول عمر حضرت هيچگونه اشکالي ندارد؛ زيرا «انّ الله علي کلّ شيء قدير».
در اين زمينه مطالب ديگري هست که -ان‌شاءالله- مواقع ديگر به آن مي‌پردازم. اينک داستاني دربارة حضرت عرض مي‌كنم.
داستان تشرف بحر العلوم يمني
خيلي از آقايان فعلي مرحوم آيت الله ميرجهاني رحمه الله را ديده‌اند. ايشان مي‌گفت: نجف، در دفتر مرحوم آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني رحمه الله مشغول بوديم. يك روز نامه‌اي از يمن آمد. نامه را بحرالعلوم يمني از علماي سني مذهب يمن نوشته بود. نامه را باز كرديم. در آن، شعر مفصلي بود و اين شعر را يك نفر از كساني كه قلبش مختوم به مهر نفاق در كاظمين بود، سروده بود. من حدود چهل و هشت سال قبل از اين، او را ديده بودم. سني متعصبي بود و در صحن حضرت موسي ‌بن جعفر علیهما السلام نماز جمعه مي‌خواند. تعدادي شعر دربارة مذمت شيعه‌ها و اين‌كه اين‌ها سامرا، در سرداب و زير زمين مي‌روند و مي‌گويند: امام زمان علیه السلام اينجا است؛ گفته بود و شيعه‌ها را مسخره کرده بود.
اين اشعار را منتشر كرده بود. يكي از اين نامه‌ها را براي بحرالعلوم يمني از علماي سنّي يمن فرستاده بود كه شيعه‌ها، خرافات و مطالب واهيه‌اي دارند. او هم آن كاغذ شعر را داخل پاكت گذاشته بود و به آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني رحمه 003الله نوشته بود كه شما که مرجع و پناه شيعه هستي، جواب بده که اين خرافات چيست كه مي‌گوييد؟ اگر راست مي‌گويي، امام زمان علیه السلام را نشان بده؟
آقاي ميرجهاني گفت: نامه را باز كردم و خواندم. ناراحت شدم و خدمت آقاي سيد ابوالحسن رفتم. گفتم: آقا، اين شخصي كه در كاظمين اين اشعار را گفته يكي از آن‌ها را براي بحرالعلوم يمني فرستاده و او هم آن نامه را براي شما فرستاده است كه امام زمان علیه السلام را نشان بده. آيت الله اصفهاني فكري كرد و فرمود: «در جوابش بنويس كه بيا عراق، تا من امام زمان علیه السلام را به تو نشان بدهم». بلند شدم و چيزي نگفتم. پسر و داماد آقاي سيد ابوالحسن آمدند. پس از شنيدن جريان، گفتند: «مبادا اين مطلب را به بحرالعلوم بنويسي. اگر بحرالعلوم آمد عراق، آقاي سيد ابوالحسن چه مي‌كند». من هم قبول کردم.
شب با پسر و داماد آقاي سيد ابوالحسن، خدمت ايشان رفتيم. گفتيم: «آقا جواب نامه را چه كنيم؟» عصباني شد و گفت: «مگر نگفتم بنويس كه بلند شو بيا نجف، تا امام زمان علیه السلام را به تو نشان بدهم؟» پسر و دامادش خواستند حرفي بزنند، گفت: «ساكت! حرف نزنيد. جواب، همان است. بلند شو بنويس». نامه را نوشتم و فرستادم.
بعد از مدتي، يك شب بين نماز مغرب و عشا (در آن ايام آقا سيد ابوالحسن در صحن حرم نماز مي‌خواند) يکي از خادمان آمد و گفت: «دو نفر از يمن آمده‌اند و مي‌خواهند خدمت آقا برسند». اين حرف را كه زد، گويي يك ظرف آبِ سرد روي سر من ريختند. بلند شدم و به آيت الله سيد ابوالحسن گفتم: «آقا! يمني‌ها آمدند». فرمود: «طوري نيست». بعد از نماز، به ديدن آن‌ها مي‌رويم. نماز كه تمام شد، به خادم گفتم: «به آن‌ها بگو: آقا الآن مي‌آيد». همراه آقاي سيد ابوالحسن، آنجا رفتيم. يمني‌ها خيلي شرمنده شدند و گفتند: «آقا چرا زحمت كشيديد؟ ما خدمت شما مي‌رسيديم». آقا فرمود: «نه! شما زوار هستيد. وظيفه من است كه خدمت شما برسم. فردا شب، براي شام بياييد».
فردا شب براي شام آمدند. پس از شام، آيت الله سيد ابوالحسن به خادم گفت: «چراغ را روشن كن» و به بحرالعلوم و پسرش گفت: «بلند شويد».
آيت الله ميرجهاني مي‌گفت: من هم فوراً لباس‌هايم را پوشيدم و با دامادشان گفتيم ما هم دنبالشان مي‌رويم. آقاي سيد ابوالحسن، جلو و بحرالعلوم يمني و پسرش هم پشت سر ايشان بودند. در خانه كه رسيديم، آقاي سيد ابوالحسن برگشت و گفت: «شما كجا مي‌آييد؟» گفتيم: «با شما». گفت: «ابداً! هيچ كس حق ندارد بيايد». هرچه اصرار كرديم که آقا سزاوار نيست با دو نفر سني اين موقع شب بيرون برويد، نپذيرفت.
حدود سه ساعت و نيم، چهار ساعت تقريباً طول كشيد. صداي در آمد. دويدم در را باز كردم. آقاي سيد ابوالحسن بود. از محاسنش اشك مي‌ريخت. بحرالعلوم يمني هم آمد. گفتم: «چه شد؟» گفت: «ما شيعه شديم. ما با بصيرت شديم» و گريه مي‌كرد. داخل اتاق رفتند. به پسرش گفتم: «جريان چه بود؟» ديدم او هم گريه مي‌كند؛ اما نه مثل پدرش. گفت: «موقعي كه رفتيم، ما را به يك قبرستان برد. از اين طرف به آن طرف، تا مقام امام زمان علیه السلام در وادي السلام كه الآن هم موجود است. آقاي سيد ابوالحسن چراغ را از خادم گرفت و گفت: «داخل نيا و همين جا بايست».
ما داخل رفتيم . آنجا يك چاهي بود. آب كشيد و وضو گرفت و به من هم گفت: «وضو بگير» و به پدرم گفت: «وضو داري؟» گفت: «بله؛ وضو دارم». گفت: «برويم داخل». چراغ را برداشت و داخل رفت و من آمدم بروم، گفت: «نه؛ تو نيا». من کنار در ايستادم. پدرم با آقاي سيد ابوالحسن رفتند داخل. من گوش مي‌دادم. سيد ابوالحسن مشغول نماز شد. صداي حمد و سوره‌اش مي‌آمد. بعد از نماز صداي «يابن‌الحسن! يابن الحسن» او بلند شد. همين طور كه گوش مي‌دادم و «يا بن الحسن! يا بن الحسن» آقاي سيد ابوالحسن بلند بود، يك دفعه ديدم مثل اين‌كه خورشيد طلوع بكند، همه جا روشن شد. چند لحظه‌اي طول كشيد. پدرم فريادي كشيد و ديگر خبري نشد. آقاي سيد ابوالحسن صدا زد: «بيا پدرت را به هوش بياور». من كه داخل رفتم، آن نور ديگر از بين رفت. ديدم پدرم افتاده است. او را به هوش آوردم. تا به هوش آمد، روي پاهاي آقاي سيد ابوالحسن افتاد و شروع كرد پاي آقاي سيد ابوالحسن را بوسيدن. گفت: «آقا! شرايط تشيع را به ما بياموز». شيعه شديم و از مقام بيرون آمديم.
امام زمان علیه السلام محيط به عالم وجود است. شما هم هر موقع گرفتاري داريد -چه گرفتاري مادي يا معنوي- «يا بن ‌الحسن» را فراموش نكنيد. خودشان فرمودند: إِنّا غيرُ مُهمِلين لِمُراعاتكُم و لا ناسينَ لِذِكرِكُم۲؛ من شما را رها نكردم و فراموشتان هم نكردم. خدا مي‌داند فرمايش امام زمان علیه السلام عين فرمايش پيغمبر صلی الله علیه و آله است؛ يعني همين طور كه طبق آية قرآن ۳ پيغمبر هر چه مي‌گفت، وحي الهي بود، امام زمان علیه السلام هم هرچه بگويد، وحي الهي است؛ يعني اغراق نيست، مبالغه نيست. آنچه بگويد، عين حقيقت است. خود حضرت مي‌فرمايد: «من شما را رها نكرده‌ام و بدانيد كه شما را فراموش هم نمي‌كنم». امام زمان علیه السلام محيط به ما است. در روايات متعددي است که منظومه شمسي براي امام علیه السلام ، به منزله فندقي است كه در دست کسي باشد. همين طور كه من به يك فندق در كف دستم محيط هستم و تسلط دارم، امام زمان علیه السلام هم محيط به عالم وجود است. نه اين‌که فقط محيط به من يا شما باشد، به عالم وجود محيط است. معناي ولايت كليه و معناي قدرت الهي اين است. حضرت نماينده خدا در عالم وجود است.
اگر اين باشد كه هست، واي بر احوال من! در محضر حضرت چقدر معصيت كردم! خدا شاهد است و همه را مي‌داند. خدايا! قسمت مي‌دهيم به اشك‌هاي چشم امام زمان علیه السلام كه پرونده‌ گذشته ما را بايگاني كن. به حرمت امام زمان علیه السلام ، به بركت امام زمان علیه السلام ، به اسم امام زمان علیه السلام ، ما را بيامرز. آمين.

پي‌نوشت
۱٫ سوره عصر: ۱و۲.
۲٫ احتجاج، ابومنصور احمد بن علي طبرسي، مشهد، نشر مرتضي، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۴۹۷٫
۳٫ سوره نجم: ۳و۴.

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *