بررسی فقهی وتکلیفی آسیب زدن به محیط زیست حوزه علمیه حضرت صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) پژوهشگر: مجتبی کبیری تابستان ۱۴۰۱ با تقدیر از تمامی مسئولانی که بستر را برای انجام این فعالیت ها فراهم می کنند. چکیده: موضوع آسیب زدن به محیط […]
حوزه علمیه حضرت صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)
پژوهشگر: مجتبی کبیری
تابستان ۱۴۰۱
با تقدیر از
تمامی مسئولانی که بستر را برای انجام این فعالیت ها فراهم می کنند.
موضوع آسیب زدن به محیط زیست همانند دیگر موضوعات فقهی، تکالیفی برگردن افراد قرار می دهد، که با رجوع به مبانی دینی می توان به آن احکام دست یافت. آسیب زدن به محیط زیست مسئله ای عدمی است که به مسئله وجودی یعنی حفظ محیط زیست درهم آمیخته است. آسیب زدن به محیط زیست یعنی تخریب محیط زیست زندگی بشر، بخاطر بهره برداری غیر صحیح و همچنین عدم رعایت حقوق موجودات توسط انسان است.آسیب زدن و تخریب محیط زیست از مسائل پررنگ عصر حاضر بشمار می رود، روشن است که با واضح نبودن حکم فقهی در مسائل این چنینی، نباید انتظار داشت که جامعه بشری ازجمله مسلمانان، دست ازبهره برداری بیشتر از محیط زیست بردارندوازآنجایی که قوانین اسلامی بر اَساس مبانی فقهی پایه ریزی شده است، لازم بود، حکم فقهی و تکلفی برای این مسئله روشن شود؟ در این نگارش بر اساس روش کتابخانه ای به جمع آوری آیات و روایات مرتبط با این موضوع پرداختیم و در ادامه با استفاده ازبرخی قواعد فقهی همچون قاعده «لاضرر» به این نتیجه رسیدیم که شارع حکم به تخریب محیط زیست بخاطر ضرری بودن آن، نخواهد داد درچنین موقعی با رجوع به روایات میآبیم که شارع حکم به حفظ محیط زیست داده است یعنی وجوب حفظ محیط زیست و حکم حرمت برای تخریب آن ولی درصورتی که مصلحت مهمتری در مقابلش قرار گیرد، آنها مقدَّم می شوند واگربراساس قاعده فقهی که می گوید، هرجا حق برای کسی وجودداشته باشد، ضمان هم وجود دارد، در این مسئله هم ضمان وجوددارد .
تخریب محیط زیست، حکم فقهی و تکلیفی تخریب محیط زیست، محیط زیست، اسلام ومحیط زیست.
محیط زسیت مانند دامان مادری است، که درابتدا و انتهای خلقت انسان وقرار گرفتن او در این زمین مادی، اورادر خود جای داده است، بحث محیط زیست می تواند دارای مباحث جزئی زیادی باشد ولی ما به بررسی آسیب زدن به محیط زیست توسط بشر می پردازیم ولی بخاطرگستردگی بحث آسیب رساندن به محیط زیست و اهمیت حفظ محیط زیست، ما برآن شدیم تا با رجوع به قرآن، روایات وقواعد عقلی و فقهی، به وظایف شرعی خود پی برده و تا علاوه بر دریافت نظر شارع پیرامون آسیب زده به محیط زیست، وظایف بندگی خودرا انجام دهیم و دیگران را به سوی انجام این وظیفه سوق دهیم زیرا هرچه آسیب زدن به محیط زیست توسط بشر بیشتر شود، زندگی او با مشکلات بیشتری روبرو خواهدشد .
مطالب پیرامون موضوع نگارش دارای سه فصل می باشد، که درهر فصل سعی شده با ذکرآیات و روایات به نتیجه مطلوب این نگارش برسیم .
فصول تشکیل دهنده مقاله :
فصل اول، شامل کلیات و مفاهیم .
فصل دوم، شامل تمایزات تخریب محیط زیست وآسیب هایی که غیرمعنابه هستند .
فصل سوم، شامل مبانی تحقیق یعنی آیات قرآن و روایات و قواعد فقهی است .
وجود داشتن، اولین چیزی که بالبداهه انسان می فهمد و این همان چیزی است که روابط دیگر را بوجود می آورد
بحث پیرامون انسان و روابطی که دارد بسیار طولانی است، درعصرحاضر هررابطه ای در علم خاصی مورد کنکاش و واکاوی قرار می گیرد، به همین علت ابتدا تقسیم بندی روابط انسانی را ذکر و سپس به ذکر مورد سوال رسیدگی می کنیم :
هر مقاله زمانی اهمیت پیدا می کند که پدید آورنده ی مقاله بخواهد، موضوع مقااله رااز دیدگاهی خاص یا همان جهان بینی مشخصی، مورد بررسی قراردهد مثلا شما می توانید جهان اطراف خود را از منظر یک مادی گرا نگاه کنید ودرآخربه این نتیجه برسیدکه، جهان دارای نظم خدادای نیست؛ اگرهم نظمی داشته باشد، این نظم حاصل ازپدیده های جهان است ولی همین موضوع از منظر یک موحّد،آن است که جهان را خلقی از مخلوقات می بیندکه دارای نظمی شگفت انگیز است و این درحالی است که نظم آن تصادفی نیست[۱] ؛ بلکه برای هدف خاص چنین قرار داده شده است، این هدف، رسیدن انسان به کمال مخلوقیت خودیعنی عبودیت است .
مقالات فراوانی پیرامون محیط زیست به نگارش در آمده است و هر یک همانطور که در بالا گفته شد بر اساس جهان بینی خاصی است ولی این نگارش با توجه به اینکه اسلام ، دینی جهان شمول و برای همه ی نسلها می باشد؛ درنتیجه باید برای محیط زیست که یکی از مسائل مهم برای بشر است، احکامی داشته باشد؛ این احکام را باید از مبانی دینی اخذ کرد و ما چنین رویکردی به نگارش این مقاله پرداختیم .
خداونددرقرآن کریم چندین بار با کلمه ی « تسخیر[۲]» یادآورآن شده است که؛ « زمین و آسمان و هرآنچه درآنهاست، توسط خداوند درتسخیر انسان، قرار گرفته است » لذا، اگرانسان می تواند از آن بهره ببرد، بخاطر لطف ورحمت بی انتهای اوست ولی در ورای آن به انسان اعلام می کند، عناصرموجود در طبیعت مسخرانسان قرار داده شده اند، تا بواسطه ی بهره بردن درست از آن به کمال خود برسد .
موضوع محیط زیست گستردگی های فراوانی دارد؛ این نگارش قاصر است از بیان تمامی مسائل مرتبت باآن و فقط به بررسی فقهی محیط زیست و تکالیفی که شارع برروی دوش انسان قرار داده است، می پردازیم .
باید دیدگاهی را که می خواهیم موضوع راازآن منظر، مورد بررسی قرار دهیم، مشخص کنیم؛ زیرا گاهی محیط زیست را ازجنبه سیاسی، فقهی و… یا حتی از نظر زیبایی ظاهری مورد بررسی قرار می دهند ولی آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد، حکم فقهی و تکلیفی آسیب زدن به محیط زیست می باشد .
ابتدا با مفهموم شناسی کلمات تشکیل دهنده موضوع، سعی می کنیم، موضوع مسئله رابا وضوح بیشتر بیان کنیم و پس ازآن با ذکر ادله از مبانی دینی و بررسی آنها به حکم شارع دست یابیم .
« نظام هایی که انسان در رأس آنها قرار دارد» [۳] :
بر اساس آنچه از روابط گفته شد، مباحث مربوط به حیاط انسان به سه دسته تقسیم می شود:
موضوعات پیرامون روح به خاطر علقه ای که بین جسم و روح است، غالبا تفکیک ناپذیر می آید؛ بالخصوص اگر موضوع تحقیق پیرامون جسم مادی باشد و به دید فلسفی به موضوع نظرنکنیم .
درروایات[۴] و قرآن یا به صورت واضح یا غیرواضح، بسیارتاکید به نگاه داری از محیط زیست شده است که در فصول بعدی چند نمونه از آنها ذکر می شود .
با توجه به اینکه بدن مَرکب است، برای روح و روح بدون مَرکب به صورت معمول، قادر نیست فعلی انجام دهد؛ در احادیث به نظافت و رسیدگی به بدن تاکید فراوانی شده است و این تاکید یا مطلقا برای نگهداری از این مَرکب است یا بخاطراثرپذیری شدید روح و جسم از یکدیگر است؛ تابتوانند با مؤدّب کردن جسم به آدابی، روح رابه کمال خود برسانند و یا هردو مانند:
حُرمت اَکل شَراب که علاوه بر اینکه برای جسم ضرر دارد، روح را هم به سمت سعایت سوق می دهد .
لازم به ذکر است، از آنجایی که کتب روایی، فقط به جمع آوری روایات پرداخته اندو برخی ازآنها فقط حدیث رااز نظر سندی، مورد بررسی قرارداداند و ازنظر ظاهر معنای حدیث، آنهارا طبقه بندی کرده اند و ازعوامل دیگر دخیل دربرداشت صحیح از احادیث، غفلت کرده اند، لذا لازم است، بعضی از احادیث رابه دید دیگری نگریست، غیر ازآن منظر ی که کتب حدیث آنها راازآن نظر طبقه بندی کرده اند؛ از جمله ی آنها احدیثی است که نظافت را بخشی از ایمان می داند، زیرا در ظاهر این احادیث مربوط به تمیز و زیبایی ظاهری هستند ولی می توان گفت که مربوط به نظافت روح از پلیدی ها می باشد .
قبل از شروع تحقیق پیرامون هرموضوعی بهتر است، ارکان موضوع را ابتدا مفهوم شناسی کرد تا بتوان به بهترین وجه به تبیین موضوع پرداخت.
در این مبحث به تعریف واژگان مؤثردرتببین موضوع می پردازیم :
« محیط، واژه ای عربی و اسم فاعل باب افعال از ریشه ی« حوط » است؛ به معنای احاطه کننده ی، مکان زندگی آدمی است »[۵].
زیست، واژه ای فارسی و مترادف زندگی و حیات است؛ بنابر این محیط زیست از نظر لغوی به معنای محل زندگی، سکنی و نیز آنچه زندگی را در برگرفته است، می باشد »[۶].
محیط زیست «عبارت است از فضایی با تمامی شرایط فیزیکی و بیولوژیکی ،اجتماعی ،اقتصادی، و غیره که همه ی موجودات زیست کننده درآنهاراشامل می شودو مجموعه روابط بین آنها درا در بر می گیرد»[۷] .
البته هیچ تعریف جامعی که محیط زیست را به طور جامع و مانع تعریف کرده باشد، نیافتم و این تعاریف از محیط زیست، از منظر طبیعت و منابع طبیعی و منظر زیبایی می باشد .
«طبیعت از ماده ی« طبع» می باشد؛ برخی آن رامترادف محیط زیست می دانند؛ طبیعت از نظر لغوی به معنای فطرت، سرشت، ماده و جهان مادی می باشد»[۸] ومُؤیّد این معنا، اَحادیثی است که،اهمیت به عناصر تشکیل دهنده ی محیط زیست رابرای ما گوشزد می کند؛ مانند حدیثی که امام علیه السلام می فرمایند:
« لَا تَطِيبُ السُّكْنَى إِلَّا بِثَلَاثٍ الْهَوَاءِ الطَّيِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِيرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»[۹]
بادقت در روایت میآبیم، لازمه زندگی بشر،آب، هوا وخاک است ولی آنچه که حدیث سعی در فهماندن به ما دارد، این است که با سالم کردن و درحد اعلاء قرار دادن همین سه رکن، می توان زندگی شادابی که اسلام در نظر دارد را یافت .
«فقه در لغت، به معنای فهمیدن و درک کردنی می باشد که به استنباط احکام شرع، کمک میکند. منظور از فقه، قوانین الزامی و غیر الزامی است که از طرف خداوند متعال، برای بشر وضع گردیده است
علم فق،ه علمی است که از منظرهای مختلف و متعدد به بررسی این قوانین میپردازد و در پیرامون آن بحث میکند؛ موضوعات فقهی مثل نماز، روزه، حج، معاملات و بسیاری از موضوعات دیگرکه در فقه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد»[۱۰].
فقه درمعانی دیگری هم ذکر شده است؛ معنای مطلق فهم و ادراک و دانش، علم به چیزی، درک و فهم آن چیز، دانستن، فهمیدن؛ فهم دقیق چیزی؛ درک اشیاء مخفی، فهم اشیاء دقیق؛ درک منظور و هدف گوینده؛ فهم دقیق مسائل نظری؛ جودت ذهن و سرعت انتقال؛ پی بردن از معلومات حاضر به معلومات غایب همچنین کار رفته است .
در شریعت اسلام، هر قانون الهی، حُکم نامیده میشود.
هر حکم، مشخصکننده ی وظیفهای است که خداوند متعال در مورد هر یک از کارهای بندگانش، از آنها انتظار دارد .
هدف ازاین احکام، این است که انسان عمل خاصی را در خارج انجام دهد یا ترک کند یا اینکه نسبت به ترک یا انجام آن مخیّر باشد؛ پس منظور از «علم فقه» علم یافتن به احکام شرعی است از طریق مبانی ای که شارع مشخص کرده است .
به عبارت دیگر، فقه، دانستن احکام شریعت است از راه استدلال و برهان است .
«کلمه فقه به تدریج، در اصطلاح علما، به خصوص فقها، فقط به « فقه الاحکام » اختصاص یافته و امروزه از کلمه «فقه»، فقط مسائل عملی اسلام از واجب و حرام و مانند آن را می فهمیم؛ به عبارتی، علمای اسلام با استفاده از برخی روایات، تعالیم اسلامی را به سه بخش »عقاید،اخلاق واحکام و قوانین عملی» تقسیم کردهاند. آنان کلمه «فقه» را فقط در مورد «احکام و قوانین عملی اسلام» به کار بردهاند»[۱۱].
« تکلیف شرعی، مقابل تکلیف عقلی و عقلایی و به معنای تکلیف برخاسته از احکام و خطابهای شرعی است که از سوی شارع مقدس به منظور تنظیم زندگی انسانها، متوجه آنها شده است، چه عقل و عقلا فلسفه آن را درک نمایند و چه درک ننمایند، مانند: حرمت خمر ، وجوب نماز ، وجوب انفاق به همسر و فرزندان و»[۱۲].
بررسی منابع دینی حول موضوع مورد نظر یا جمع آوری نظرات فقها پیرامون آن تا به حکم شارع پی ببریم .
بی شک لازمه ی رشد انسان در این عالم، استفاده از مواد خامی [عناصر اربعه] است، که خداوند برای او قرار داده است تا با بهره گیری درست وبجا از این نعمت، به کمال خود برسد .
برخی ازادیان محدویت هایی برای استفاده از این منابع، برای افرادی که این ادیان را انتخاب کرده اند، قرار داده اند؛ اینجا سوال پیش می آید که اگر همه ی این منابع مُسخّرانسان است و برای استفاده ی او خلق شده است؛ این محدودیت ها برای چیست؟
در جواب باید گفت، هیچ یک از محدودیت هایی که برای انسان توسط ادیان قرار داده شده است، برای محدود کردن او از این نعمات نیست؛ بلکه ازآنجایی که این نعمات برای گروه خاص یا افراد خاص یا دوره ای خاص نیست، با ایجاد محدودیت ها وممنوعیت هایی سعی در حفظ آن برای دیگر افراد بشررا دارند؛ از این نگاه می توان تفاوت بین بهره برداری، که شامل استفاده ی بموقع ودرست از منابع است؛ را با زمانی که بهره برداری از منابع باعث نابودی آن وجلوگیری از بهره بردن دیگر افراد است، تفاوت گذاشت.
به دیگر سخن باید گفت، خداوند آنچه در زمین و آسمان هست را برای استفاده ی انسان قرار داده است؛ ولی زمانی به این استفاده، بهره برداری صحیح گفته می شودکه، بشر را به سوی هدف غایی خود سوق دهد؛ اما اگر فقط برای رفاه بیشتر به تصرف بیشتر دراین منابع دست بزند، تخریب محیط زیست می باشد.
چنین است که پیامبران واولیاء الهی، در جنگها دستور می دادند؛ درختی راقطع نکنند و یا آبی را آلوده نکنند…
یا اینکه علی علیه السلام به استانداران خود دستور می داد؛ « بیشتر از آنکه به جمع آوری درآمد بپردازید به عمران ممالک خود بپردازید»[۱۳] ؛ زیرا با استفاده صحیح ازمنابع است که عمران و آبادانی در زندگی بشر حاصل می شودواستفاده بی رویه واسراف منابع، باعث عمران وآبادانی درهیچ جایی نخواهد شد .
درکلام الهی« بشر خلیفه ی او معرفی شده است »[۱۴] ؛او خلقی است که به او علم داده شده تا با استفاده از این علم و منابعی که در اختیار او قرار داده شده است؛ «برای خود زندگی مناسبی فراهم سازدو به عمران و آبادانی زمین بپردازد»[۱۵] .
وظیفه ی تمام بشراست که به آبادانی زمین بپردازند؛ زیرا این زمین است که او و دیگر افراد بشردر دامان او رشد و نمو می کنندواین حقّی است که کسی نمی تواند از دیگران سلب کند، همانگونه که بدون علت نمی توان جان کسی را گرفت؛ خداوند درکلام خود، « عمران و آباد کردن را به مؤمنین گوشزد می کند»[۱۶]؛ بادقت در این آیه متوجه می شویم، جدای ازاینکه وظیفه ی بشر حفاظت و آبادکردن محیط زیست است؛ مؤمنین تکلیفی شرعی برگردن دارند،که بایدذمّه ی خودرابا انجام وظایفی از این دستورالهی بریئ کنند .
همچنین می فرماید، افرادی از بشر هستند که در مقابل این فرمان ایستاده و به تخریب روی آورده اند؛ مانند آیه ای از قرآن که ازکلام ملکه صبا را این چنین بیان می کند: «ملکه صبا می گوید، پادشاهان ظالم اگر به بلاد وارد شوند، قطعاآنجا را به فساد و تباهی می کشانند و بزرگان آن را ذلیل و خوار می کنند»[۱۷] .
همچنین، خداونددرکلام خود می فرماید، « چه کس ظالم تر است از کسی که دیگران را منع می کند، از رفتن به مساجد خداوند و سعی و تلاش خود را برای خراب کردن این اماکن به کار می گیرند»[۱۸] .
بادرنظرگرفتن خلیفت الهی بودن انسان و لزوم تبعیت از دستورات الهی به این مهم دست میآبیم؛
انسان بعد از فراگیری معارف الهی، وظیفه ی آبادانی زمین و نجات آن از هر گونه تباهی را دارد؛ اگر کسی غیر از این انجام دهد، ادعایی دروغین دارد، شاید ذکر این مطلب خالی از لطف نباشدکه، حتی گناهان انسان درآسیب رساندن به محیط زیست بی تاثیر نیست زیرا، طبق مضمون برخی آیات « هیچ مصیبتی به انسان وارد نمی شود الّابه سبب اعمالی که کسب کرده است »[۱۹].
نتیجه اینکه، اعمال ظاهری و باطنی انسان، عواقبی برای خودو محیط اطرافش دارد؛ تاآنجاکه برخی بلاها را به همراه دارد؛ مانند « داستان قوم نوح که با اعمال خود، علاوه براینکه خودرا ازرحمت الهی دورکردند، باعث نابودی موجودات وگیاهان شدند»[۲۰].
و تاثیراعمال باطنی مانند، آنجایی که امام صادق (علیه السلام)می فرمانید« نیت گناه مایه ی محرومیت مؤمن ازروزی خویش است»[۲۱].
این سفره ی گسترده ای که خالق برای بشر پهن کرده است، ماده ی خامی است؛ لازم است با بهره گیری از علم، به سمت بهره وری بهترازاین مواد خام برویم و فرمان الهی که می فرماید « از نعمات الهی بهره بگیرد»[۲۲] ، را فرمان ببریم؛ جهادی ازسمت بشر، لازمیه ی این بهره وری است .
ضرورت بهره برداری از منابع طبیعی، زمانی مشخص می شود که، ابتدا عقل در می یابد، جز با بهره برداری صحیح نمی توان به مقاصد عالی خلقت رسید.
این مورد درفصول گذشته، درضمن توضیح کلمه تسخیربیان شد، ولی باضمیمه کردن آیاتی دیگرمانند «آیه ی اسراف»[۲۳]، میآبیم؛ استفاده غیر صحیح ازمنابع، نوعی اسراف است، که شارع ازآن نهی کرده است وهرآنچه شارع ازآن نهی کند؛ دارای حکم تکلفی، حرمت می باشد، درنتیجه اگرشارع نهی کرده باشد به آسیب زدن به محیط زیست، حکم آن، حرمت تکلیفی است برای مکلفین .
قبلا گفته شد، دستورات الهی باعث حیات جسم و روح آدمی می شود؛ حال اگر انسان به این دستورات بی اعتنایی کند، برای خودش و دیگرموجودات سختی و رنج به بار خواهد آورد، همانطورکه با نظربه محیط اطراف می بینیم، بی اعتنایی به حفظ این محیط، باعث چه آثار جبران ناپذیری، همچون نابودی موجودات یا نابودی مراتع و جنگل ها شده است .
اگر بخواهیم وسیع تر به این بی اعتنایی نگاه کنیم، کشورهایی را می بینیم که به خاطر طمع و حرص سردمداران دیگر کشورها، منابع شان به یغما و غارت رفته و می رود؛ شاید بتوان گفت، بزرگ ترین مخالفت بشردرآباد کردن محیط زیست، همان تخریب محیط زیست بشر با استفاده از جنگ می باشد، که نوعی مقابله با محیط زیست محسوب می شود؛ زیرا علاوه بر اینکه تعادل جمعیت را بر هم می زند، باعث ویرانی هایی
می شود، که تا سال ها حتی خود او هم قادر به سالم سازی وترمیم آن محیط، برای زیست بشر را ندارد .
از امیر المومنین علی ( علیه السلام )در این رابطه روایت شده است: « ملتی که آب و خاک برای کشاورزی دارند، ولی به خاطر عدم بهره برداری به دیگران محتاج می شوند، از رحمت الهی دور هستند»[۲۴].
این روایات بیشتربه بهره برداری صحیح، ازمحیط زیست اشاره دارند؛ اینکه درآخرروایت، کسانی را که چنین نمی کنند، راازرحمت الهی دور می داند، بخاطرآن است که، چنین افرادی نمی توانند، از نعمات الهی استفاده کنند؛ درنتیجه، نمی توان ازچنین روایاتی حکم صریحی به دست آورد .
طبق نظر علمای دین، منابع استنباط حکم شرعی، شامل عقل، قرآن، روایات و اجماع است؛
برای بررسی هر موضوع ازمنظر فقهی باید به این منابع رجوع کرد و جواب سوالات شرعی را این منابع اخذ کرد؛ در ادامه به خاطر اینکه حفظ محیط زیست و عدم آسیب زدن به محیط زیست، در عمل به یک مفهوم ختم می شود؛ در بعضی موارد از لفظ، حفظ محیط زیست، استفاده می کنیم .
ابتدا به دلایل عقلی آسیب رساندن به محیط زیست، می پردازیم؛ علت اولویّت دلیل عقلی بر دیگر ادله، بخاطرتقدم رتبی دلیل عقلی بر دیگرادله است؛ به عبارت دیگر، اصل اولی درمباحث اصولی، مباحث عقلی است؛ دیگراینکه، عقلی بودن احکام سبب می شود، مباحث شرعی مطرح شده، جنبه ی ارشادی پیدا کنند؛ احکام ارشادی، احکامی هستندکه، هم مُدرک آن احکام، عقل است و هم شرع چنین حکمی کرده است .
در اینجا حکم شرعی، حکم مستقلی محسوب نمیشود؛ بلکه ارشاد به حکم عقل است، پس کیفر مخالفت با آن، کیفر مخالفت با حکم عقل و پاداش اطاعتش، پاداش اطاعت حکم عقل است و عقاب وثواب جداگانهای برای اطاعت یا مخالفت با حکم خدا بر آن مترتب نمیگردد .
« منظور از حکم عقل در موضوع محیط زیست، بخشی از مدرکات عقل عملی است؛ که در کتب اصولی متأخر، وارد شده است و بر[اساس] قاعده ی حسن و قبح عقلی که نزد عدلیه است به رسمیت شناخته شده و نیزبر[اساس] قاعده ی ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع، استوارگشته است؛ به بیان واضح تر، انسان در میان مجموعه ی مخلوقات، دارای جایگاهی برتراست و از این جهت که الزامات محیط زیست قطعی و همیشگی نیست؛ لذا گاهی با مصلحت بالاتر تزاحم پیدا می کنند و تغییر پیدا می کنند، مانند « دستور قطع درختان نخل در جریان بنی نضیر» و علت اینکه این دستورات عقلی محض نیستند، همین استثناء پذیر بودن آنها است»[۲۵] .
عقل به خودی خود پی می برد، در صورتی که مکانی وجود نداشته باشد که شرایط زیستن در آن باشد، بشری وجود نخواهد داشت؛ پس سعی وجهد می کند، محیط زیست خود را حفظ کند تا اشتغال ذمه ای که عقل برای اوثابت کرده و شرع هم آن را تأییدکرده است، از خود بردارد؛ یکی از مصادیق حفظ محیط زیست، عدم آسیب رساندن به آن است .
محیط زیست موجودی است زنده؛ هم تاثیر پذیر و هم تاثیر گذار است؛ بر موجوداتی که در دامن خود پرورش داده، تاثیر گذاری محیط زیست بر بشر به قدری است که با شروع عصر رنسانس در اروپا و پیشرفته شدن صنایع و آلوده کردن بیش از حد محیط زیست توسط بشر، عمرطبیعی بشرکمتر از قبل و سلامتی او حتی در همین مقدارعمرکوتاه، با مخاطراتی همراه است .
برای اینکه به اهمیت موضوع آسیب زدن به محیط زیست پی ببریم؛ می توان به چند نکته، که درآیات قرآن وجود دارد، اشاره کرد :
« اذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَساد»[۲۶].
روایت است « این آیه در شان منافقی به نام اخنس نازل شده است که بعد از اینکه در مدینه نزد پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله) تظاهر به اسلام کرد، وقتی از مدینه خارج شد و از کشتزارمسلمانان عبورکرد،آنجا را به آتش کشید؛ در تفسیر این آیه آمده است، که قوام نوع انسانی وابسته به تغذیه و تولید مثل است واِفساد درزمین از طریق اهلاک حرث و نسل انجام می شود»[۲۷] .
طبق این بیان باید دریافت؛ حفاظت از محیط زیست وظیفه ی همگانی است؛ از آنجایی که تخریب محیط زیست به اهلاک می انجامد و نوعی فساد است و خداوند در کلام خود مفسدین را نکوهش می کند[۲۸]، پس نتیجه آن حرمتی تکلیفی است که از کلام شارع به دست می آید ولذا می توان حکم کرد به بطلان عقدی که منجر به فساددرمحیط زیست می شود .
بنابراین کلیه اقداماتی که به تخریب و نابودی منابع محیط زیست منجر شود و به دنبال آن خرابی همراه داشته باشد، مصداق فساد است؛ این موارد، قبل از اینکه عقوبت اُخروی همراه داشته باشد، عقوب دنیوی دارد؛ این عقوبت همانطور که درکلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیان شد، دور شدن از رحمت الهی است ؛
اینکه بشرازرسیدن به کمال خود باز ماند، عقوبت سختی است؛ که از طرف خودش بر علیه خودش جاری گشته است .
بی شک استفاده ی بی رویه از محیط زیست، مانند قطع بیش ازحدّ درختان یا هدر دادن آب و از بین بردن گیاهان، نوعی اسراف می باشد؛ علاوه بر اینکه نسل بشررا تهدید می کند، باعث سَخَت الهی، می شود .
پس از قرآن کریم که از منابع مهم برای اخذ نظرات شارع برای تکالیف انسانی و اسلامی است، روایات و سنن وارده از ائمه (علیه السلام ) می تواند ما رادر این امریاری کند .
روایات و احادیث متعددی به بیان اهمیت وتوجه به محیط زیست و عدم تخریب آن در سنت و سیره ی ائمه (علیه السلام) می پردازد؛ همچنین با دقت در مضامین روایات می توان نوع تعامل ائمه (علیه السلام) با جانوران، گیاهان و اشجار را مشاهده کرد مانند :
روایتی از امام صادق ( علیه السلام )که فرموده اند :
«کسانی که درختان را قطع می کنند ومحیط زیست را نابود می کنند تا کشاورزی کنند، {برای کسب منفعت}، را از جمله کسانی شمرده که مخالف تقوی عمل می کنند»[۲۹].
«تقوا، اصطلاحی اخلاقی به معنای خویشتنداری در اطاعت از دستورات الهی و دوری از گناهان است؛ قرآن کریم، تقوا را شرط نجات از آتش جهنم و قبولی اعمال دانسته است؛ که موجب نزول برکات بر شخص و رهایی او از گرفتاریها در دنیا میشود؛ تکرار پُرشمار این واژه در قرآن و روایات از جایگاه بالای آن حکایت میکند»[۳۰].
نتیجه اینکه، مخالفت تقوا یعنی نزدیک تر شدن به آتش جهنم؛ آتش جهنم همان غضب الهی است، پس لازمه ی فرمان بردن از دستورات الهی، در امان بودن ازغضب وآتش اوست که در این روایت، کسانی راکه به این شیوه عمل می کنند، مخالفان دستورات الهی می داند؛ لازمه ی آن گرفتار شدن به غضب الهی است .
ازاین مقدمه به این نتیجه می رسیم که، تخریب محیط زیست به صورت غیر صحیح، منهی عنه از طرف شارع است؛ نتیجه اینکه حکم تخریب محیط زیست، حرمت تکلیفی است .
درروایتی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چنین آمده است؛ « ایشان نهی کرده اند، از ریختن سم در بلاد مشرکین»[۳۱].
این روایت نشان دهنده آن است که حتی در شرایط جنگی هم نباید؛ به تخریب محیط زیست دست زد،
آیات قرآن کریم، کلام و عمل رسول خدا( صلی الله علیه وآله) را ازهرگونه هوا و هوس دور
می داند و مطابق وحی می داند؛ لذادرروایت، نهی ایشان یعنی، این عمل از طرف شارع مورد نهی است، هرآن چه ازنظر شارع مورد نهی است، دارای حکم تکلیفی حرمت است، پس این روایت مانند برخی روایات که قبلاً ذکرشد، چنین حکمی داردومی تواند، مؤیدحکم حرمت باشد .
لازم به ذکراست که، احکام شرع، قاعدتاً برای حالت اختیار و عدم وجود مصلحت بالاتر است لذا اگر در برخی روایات، اذن تخریب داده شده؛ یابرای ضرورت است مانند :
و همچنین رسول خدا (صلی الله علیه آله) : « نهی کرده اند، از بول کردن زیر درخت بارده و مثمرو نیز از بول کردن در آب الّا درضرورت»[۳۲].
دراین روایت، به صورت صریح بیان می شودکه حالت ضرورت درانسان، احکام شرع رابرای شخص مضطرّ برمی دارد یا تغییرمی دهد .
برای روشن تر شدن گستردگی معنای حفظ محیط زیست، می توان به این روایت، که درضمن حفاظت از محیط زیست توسط حضرت آیت الله جوادی آملی (زید عزه ) بیان شده، تمسک کرد :
رسول خدا( صلی الله علیه وآله) می فرمایند :
« هرکس از راه مسلمانان، چیزی را که باعث آزار و اذیت رهگذران است، برطرف کند؛ خداوند أجرخواندن چهارصد آیه ی قرآن را دردیوان عمل او ثبت می کند، که ثواب قرائت هر حرف، ده حسنه است»[۳۳].
« منظوراز راه درروایت « تمام مسیر هایی که مورد استفاده ی انسان قرار می گیرد، می باشد وفقط منظور مسیر زمینی نیست؛ لذا منظور از موانع هم، خصوص موانع عبوری نیست؛ بلکه هرچه مایه ی أذیّت عابران شود را گویند؛ مانند بوی زباله یا دود کارخانه یا آلودگی صوتی و سنگینی ترافیک؛ مشمول سخن نغزآن حضرت است»[۳۴].
در حدیثی دیگراز رسول خدا ( صلی الله علیه آله ) به صورت واضح، ایشان آسیب رسانندگان به محیط زیست را ازکسانی می داندکه، ملعون واز رحمت الهی دورهستند؛ درضمن این حدیث آمده است، سه گروه از رحمت الهی دور هستندوعلّت آن را، اعمالی می داندکه از آنها سر می زند :
درحدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:
«گوارایی زندگی به سه عامل هوای،آب فراوان و گوارا و زمین حاصل خیز بستگی دارد»[۳۶].
اگربا کمی دقت نظر بخواهیم بگوییم، این سه عامل که درحدیث آخرذکرشده است، سه عنصری هستند که برای زیست انسان دراین کره خاکی به آن نیاز است، اگراینها با فساد و تباهی روبرو شوند؛ اگر انسان از بین نرود، حداقل تغییرات بزرگی درنسل اوشکل خواهدگرفت .
منظورازفساد، هم نابودی و ازبین رفتن آنها و هم فساد از طریق، تغییردرآنها می باشد .
از آنجایی که همه ی مخلوقات خداوند، هرکدام برای وظیفه ای خاص، خلق شده اند وانسان با تصرف درهریک؛ یا به طور واضح تر، فساد درهریک، خودرا ازفوائدآن بی بهره می کنند .
و طبق آیه ی قرآن که خداوند نهی کرده است از فساد، کبری قیاسی شکل می گیرد؛که نتیجه ی آن حرام بودن، هرچیزی است، که باعث فساد شود .
با فساد در عناصر اصلی تشکیل دهنده محیط زیست، فساددرنسل، حاصل می شود؛ که نزدخداوند، حفظ و بقای نسل و تغییر نکردن از فطرت اصلی بسیار اهمیت دارد .
نتیجه : براساس حکمت، روایاتی که انسان را نهی می کند از تخریب محیط زیست وآلوده کردن آب، هوا یا خاک، چنین است؛ که با فساد وتغییر در هریک، بشرتهدید به نابودی یا حداقل آن، نرسیدن به کمال خود می شودکه البته شاید به نظر مادّیون، رسیدن به کمال مهّم نباشد؛ ولی آنچه ازآیات قرآن به دست می آید، هدف از خلقت انسان، فقط همین یک کلمه می باشد .
درادامه ی این بحث، باید خاطر نشان کردن کرد، برای بدست آوردن حل مسئله ای کلی در فقه، بایددر روایات جست وجو کرد، اگر حکمی کلی مانند احکام کلی که امام در جواب سوال کنندگان در مورد مسائلی مانند نماز می دادند، یافت شد،که به آن عمل می کنیم؛ ولی اگر چنین نشد، باید از طریق مسائل جزئی درروایت به سؤال خود جواب داد، امااگر به طورقطع، به جواب سوال خود نرسیدیم؛ به اصول عملیه رجوع کرده و به آنها عمل کنیم که وظیفه یاصول عملیه خارج کردن مکلّف، ازبی تکلیفی است .
در مورد مسئله ی محیط زیست، روایتی که مستقیم، موضوع آنها محیط زیست باشد ندیدیم؛ ولی روایاتی در مورد مصادیق یا افراد محیط زیست به فروانی یافت می شود وعلت اینکه احادیث بالا در مورد مسائلی مانند هوا، آب و خاک و… بود؛ به همین علت است .
در ادامه احادیثی در مورد حقوق هایی که از طرف خداوند برگردن انسانها قرار داده شده است؛ را ذکر کرده وبررسی می کنیم، که دامنه حفظ محیط زیست و عدم تخریب آن در نظر شارع، چه سمت و سویی ودامنه ای دارد .
« مساله حمایت از حیوانات، در اسلام به طور قابل ملاحظه و جدی مطرح و سفارش شده است، به نحوی که درقرآن می خوانیم:
« وَ ما من دابَّةٍ فی الارض و لاطائرٌ یَطیرُ بجناحَیه الّا اُمَمٌ اَمثالُکُم»[۳۷].
استاد محمدی اشتهاردی در باب کلمه ی امت ها، در آیه ی فوق می نویسد :
« یکی از معانی امت بودن حیوانات همانند انسان این است که،آن ها نیز از نظر درک و فهم و شعور در عالم خود بهره مند هستند، خدا را می شناسند و به اندازه ی توان خود، خدا را تسبیح گفته و تقدیس می کنند؛ بنابراین آن ها موجوداتی دارای تشکیلات، نظم و هوش های مرموزهستند و نباید مورد آزار قرار گیرند، بلکه باید از آن ها حمایت شود، جز آن هایی که مرموزی و آسیب رسان هستند، که باید برای جلوگیری از آزاررسانی، تنبیه مناسب شوند، چنان که این قانون در انسان ها نیز وجود دارد »[۳۸].
در روایات اسلامی و گفتار پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) و فرهنگ و ادبیات اسلامی، نمونه های فراوانی از حمایت حیوانات، در سطح اعلی دیده می شود، که با توجه به آن ها به خوبی به دست می آید، که اسلام در چهارده قرن قبل، استوارترین دستورها را برای حمایت از حیوانات داده و مردم جهان را به رابطه ی خوب با حیوانات و محبت به آن ها فراخوانده است .
شاید ذکر تنها تعدادی از این روایات برای اثبات تَقدُّم دین مبین اسلام، در حمایت از حیوانات،که مصداق بارز حمایت از محیط زیست و عدم آسیب زدن به آن است، خالی از لطف نباشد :
ب . دررابطه با بلعم باعورا، دانشمند زاهد عصرخلافت موسی (علیه السلام)، که از نظر معنوی در سطحی بود که اسم اعظم را می دانست و دعایش به استجابت می رسید، از حضرت رضا نقل شده است :
« هواپرستی باعث شد، که او در ماجرای جنگ با عمالقه، با حضرت موسی (علیه السلام) مخالفت کرد، سوار بر الاغ خود شد تا بالای کوه رود و برای نابودی موسی و لشگرش نفرین کند، الاغ در مسیر راه توقف کرد، او هر کار کرد، آن حیوان حرکت نکرد، بلعم آن قدر، آن حیوان را زد؛ که کشته شد، خداوند بر بلعم باعورا غضب کرد، و اسم اعظم را ازاوگرفت و دیگر دعای او مستجاب نشد، آنگاه حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: این است معنی آیه: « فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین؛ سرانجام (بلعم باعورا) خود را از اسم اعظم تهی ساخت، و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد »[۳۹].
همانطورکه در معنای روایات مشخص است علّت غضب الهی، کشتن حیوان توسط بلعم باعورا بود، پس می توان چنین برداشت کرد؛ که خداوندبرای اینکه کسی رامورد غضب قراردهداز اسبابی استفاده می کندکه یکی از این اسباب رعایت نکردن حقوق حیوانات است و حتی می توان گفت با ازبین بردن محیط زیست هم می تواند،سببی باشدبرای غضب الهی .
ج . در سیره درخشان امام سجاد (علیه السلام) آمده است که: آن حضرت بیست یا بیست و دو بار بر یک شتر سوار شد و از مدینه به سوی مکه برای انجام مراسم حج و عمره رفت، در این مدت (که در حدود ۳۲۰۰ فرسخ با شتر سفر کرد) با این که تازیانه در دستش بود، یک بار تازیانه بر آن شتر نزد، هرگاه می خواست شترش تندتر حرکت کند، تازیانه اش را بر بالای سرش حرکت می داد و می فرمود: «از قصاص الهی می ترسم از این رو این کار را انجام نمی دهم »
آن حضرت در بستر رحلت به فرزندش امام باقر (علیه السلام) چنین وصیت کرد:
«من با این شتر، بیست بار به مکه سفر کرده و حج را به جا آورده ام، حتی یک بار به او تازیانه نزده ام، هرگاه این شتر از دنیا رفت، پیکر او را دفن کن، تا مبادا طعمه حیوانات درنده شود… »، امام سجاد (علیه السلام) وقتی از دنیا رفت، این شتر به خاطر آن همه محبت های امام، آن چنان اندوهگین شد که کنار قبر شریف امام سجاد (علیه السلام) آمد و همانجا خوابید و گردن و گلوی خود را بر زمین قبر زد، و بر خاک غلطید و نعره می کشید و اشک می ریخت، امام باقر (علیه السلام) آن شتر را به اصطبل خود برگردانید، ولی روز بعد باز آن شتر دیوانه وار به سوی قبر امام سجاد (ع) حرکت نموده و در کنار قبر خوابید و گریه می کرد، این بار نیز امام باقر (علیه السلام) خطاب به او فرمود: برخیز و از اینجا برو، ولی او که بسیار غمگین بود برنخاست تا این که پس از سه روز از دنیا رفت و امام باقر (علیه السلام) به وصیت پدر عمل کرد»[۴۰].
در احادیث بالا همانطورکه مشخص است، اسلام از دیر باز به رسیدگی و حفظ محیط زیست و منع از تخریب آن، اهمیت می داده؛ حتی حافظان ورحم کنندگان به این خلق بی نظیرخداوند را مورد رحمت، تفقد و دلجویی قرارمی دهد وکسانی که حقوق آنهارارعایت نکنند، موردسرزنش و نکوهش قرارمی دهد و حتی اعمال آنها را، در همین دنیا مورد حسابرسی قرار می دهد .
فقیه وظیفه دارد با استفاده از قواعدی ( فقهی یا اصولی)، وظیفه ی مکلّف را مشخص کندتا از حیرت خارج شودو به وظیفه خود عمل کند، پس مکلّف برای احکام فرعی اسلام، باید به فقیه رجوع کند . اگرحکمی درمسئله ای، ازفقیهی صادر نشده بود؛ می توان با استفاده از قواعدفقهی مورد پذیرش فقیه، به حکمی پی بردکه می توان گفت، حکم فقیه این چنین است؛ اگر فقها درموردمسئله ای حکم نداده باشند، با چنین روشی می توان به حکم این مسئله پی برد
بایددرنظرداشت، این روش درنظر همه ی فقها صحیح نمی باشد .
در مسئله مورد بحث هم می توان با در نظر گرفتن این روش، به حکم فقهی ظنی پی برد.
تعداد قواعد فقهی نسبتاً زیاداست؛ ولی هرکدام برای موضوعِ خاصی، مورد استفاده قرارمی گیرد؛ لذادراین فصل به برخی از این قواعد رجوع می کنیم ولی قبل ازآن بهتراست، تفاوت قواعدفقهی وقواعد اصولی رابه صورت اجمال بررسی کنیم؛ زیرا برخی ازقواعد اصولی بخاطرکلیّتی که دارند، احتمال می رود در برخی مواضع با این قواعد، تعارض داشته باشند.
« قواعد فقهى، به معنای حكم كلّىِ جارى در ابواب گوناگون فقه است .
آیت الله مکرم شیارازی در كتاب « القواعد الفقهیة » آورده است:
« اِنّ القواعدَ الفِقهيّه، هِى اَحكامٌ عامّه فِقهيّه، تَجرى فى اَبواب مُختلفة و موضُوعاتِها »[۴۱].
قواعد فقهى، مقابل قواعد اصولی و به معناى آن دسته از احکام کلی است، كه در ابواب گوناگون فقه جريان داشته و منشأ استنباط احکام جزئی مىشود، مانند: قاعده« لا ضرر» ،كه هر جا ضررى متوجّه شخص شود، مطرح مىگردد؛ در بسيارى از ابواب فقه، هم چون بیع ، اجاره ، طلاق و غيره به كار مىرود»[۴۲].
براى قواعد فقهى و اصولى فرقهاى زيادى بيان شده است:
« بعضى معتقدند قواعد فقهى، احکام مىباشد، در حالى كه بيشتر قواعد اصولى، بر حکم شرعی مشتمل نيست، بلكه فقط طريق استنباط حکم شرعی است.
بعضى ديگر بر اين باورندكه، قاعده اصولى و فقهى دراين كه، هر دو كبراى استنباط قرار مىگيرند، مشتركاند، اما تفاوتشان در اين است كه:
۱. مسئله اصولى فقط براى استنتاج حكم كلى، صلاحيت دارد؛ به خلاف قاعده فقهى، كه صلاحيت اِستنتاج حكم جزئى را دارد .
۲. مسئله اصولى به حال مجتهد مفيد بوده و مقلد از آن بهرهاى ندارد؛ به خلاف قاعده فقهى كه نتيجه آن به حال هر دو مفيد است .
مرحوم« شیخ انصاری » و«آقا ضیاء عراقی » درباره تفاوت ميان اين دو، نظر ديگرى دارند؛ که بدین شرح است :
مرحوم شیخ انصاری ( رحمه الله علیه ) معتقد است؛ « قاعده فقهی، قاعده ای است که، اجرای آن میان مجتهد و مقلد مشترک است بر خلاف قاعده اصولی که مختص به مجتهد است »[۴۳]
درگذشته بیان شدکه دربحث محیط زیست، حکم تکلیفی کلی که مراجع به آن اشاره کرده باشند، نیافتیم، دراینجا نیز بیان شدکه، قواعدفقهی، مناسب برای مُجتهد و مکلَّف است؛ ازآنجایی که چنین حکمی داده نشده است، ما به عنوان مُکلَّف، می توانیم به قواعدفقهی مناسب بابحث رجوع کنیم و حکم جزئی آن رابیابیم .
قاعده اصالت صحت، قاعده اَهَم و مهمّ، تداخل أسباب و مُسبِّبات، قاعده حِلّیت، قاعده طهارت، قاعده فراغ و تجاوز، قاعده قرعه، قاعده لاتعاد، قاعده لاضرر، قاعده ید، قاعده میسور و نفیِ، عُسر و حَرَج
برخی از قواعدی که بنظر می رسد، در عرف شهرت بیشتری دارند و افراد غیر مجتهد هم می توانند مورد استفاده قرار دهند دراینجا مورد بررسی قرارمی گیرند، مانند :
قاعده اختلال نظام، که یکی از پرکاربردترین قواعد، در مسائل مدنی و اجتماعی است
قاعده ضرار، که اَدلّه عقلیِ محکمی در ورای آن قرار دارد و این قاعده را مُستدِل تر می کنند
قاعده اسراف و تبذیر،که در بین مردم بالخصوص مسلمانان، بیشتر مورد توجّه لسانی است ولی تَمدّن غرب، به صورت عملی، این قوانین را برای حفظ و بقای خودرعایت می کنند .
«َ نظم » و « نِظام » دومصدر از فعل «نَظَمَ» هستند .
لُغتشناسان عرب گفتهاند: « النَّظْمُ: التأْلیفُ، وضَمُّ شیءٍ إلی شیءٍ آخَر وکلُّ شیءٍ قَرَنْتَه بآخَر فقدنَظَمْتَهُ»[۴۴]
« بنابراین، وقتی چیزی به چیز دیگر ضمیمه شود و میان آن دو، پیوستگی، هماهنگی و همترازی باشد، نظم محقق شده است؛ همچنین به کلامی که دارای پیوستگی، هماهنگی وهمترازی است، نظم یا منظوم میگویند . عرب هنگامی که مرواریدها را با نخ بههم متّصل وآنها راپیرامون رشتهای جمع میکرد و جلوی پراکندگی آنها را میگرفت، میگفت: « نَظَمْتُ اللؤْلؤَ »، بنابراین، به این عمل « نظم و نظام دادن و تنظیم » میگفتند؛ همچنین ایشان آن نخ یا عِقدی را که با آن این نظم محقق میشد، «نظام» می خواندند .
الف) گاهی مراد از آن، سامان داشتن امور معیشتی مردم و بهطور کلّی، جریان داشتن اُمور مردم در وضعیتی، طبیعی و بدون گره و بحران است، به عبارت دیگر« نظام »، مجموع امورسیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ارزشها و باورهای جامعه است، که ساختارجامعه برآن استواراست .
مقصودازحفظ نظام، رعایت اموری است که قوام جامعه و مردم به آن وابسته است و در صورت اخلال درآن، نظم زندگی و معیشت مردم بهخطرمیاُفتد و دچار هرج و مرج میشود. نظام به این معنا، در برابر ازهمگسیختگی و هرج و مرج بهکار میرود و در غالب مواردی که درکتابهای فقهی بهکار رفته، این معنا منظور بوده است و همواره مورد تأکید فقیهان بوده است .
همچنین یکی از فلسفههای تشکیل حکومتها ونظام هایی که انسان درآن قراردارد، جلوگیری از اختلال نظام است .
دربارة اختلال نظام نیز باید گفت، منظورانجام هر عملی است، که یکدستی، هماهنگی و پیوستگی، یک جمعیت نظاممند را ازمیان ببرد و بینظمی و پراکندگی بهوجود آورد؛ این امر، هر نوع بحرانآفرینی و ایجاد خِلل و وقفه درتمامی حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… در جامعه را شامل میشود؛ که نتیجة آن، جامعه دچار هرج و مرج می شود و روند عادی زندگی مردم برهم می خورد و آنها راگرفتار عسروحرج می کند .
ب) گاه حفظ نظام در تألیفات معاصرین، بهمعنای حفظ کشوراسلامی و مسلمین از هجوم دشمنان، و حفظ موجودیت اسلام و مسلمانان در برابر کفار است .
ج) گاهی مقصود از نظام، حکومت یا همان نظام سیاسی، بهویژه نظام اسلامی است؛ این معنا از نظام، در محاورات معاصر بیشتر بهکارمیرود»[۴۵] .
درمجموع، یکی از قواعد فقهی که فراوان درجامعه مدنی بکار می رود، قاعده اختلال نظام می باشد و بر اساس این قاعده، هیچ حکم شرعی و قاعده ی دیگری که به نظام زندگی بشری، آسیب واردکند، جعل نشده یا اینکه جعل شده است ولی حکم ثانویه می باشد، که براحکام و قواعداولیّه مقدَّم می شود .
علت تقدم این قاعده بر دیگر قواعداین است که در صورتی بشرمی تواند به زندگی خود ادامه دهد که، نظام هایی که درون آن قرار گرفته، اورا ازحرکت باز ندارند .
از نظر عقلی می توان حکم به قبح، اختلال نظام داد .
طبق برخی قواعد اصولی می توان به این قضیه دست یافت که «هر آنچه عقل به آن حکم کند، شرع هم به همان حکم می کند[۴۶] » .
نتیجه اینکه محیط زیست، که دارای نظامی احسن از طرف خداونداست، بایدبراساس همان فطرت و نظامی که آفریده شده، باقی بماند؛ زیرا نظام عالم، پیوستگی بی نظیری به یکدیگر دارد وتخریب در یکی، باعث تخریب درنظامات دیگرمی شود؛ درنتیجه، تخریب و آسیب رساندن به محیط زیست، باعث اختلال در نظام زندگی بشری می شود، که این اختلال در نظام، طبق این قاعده جایز نیست و از نظر شارع، دارای حکم فقهی، حرمت است ولی از باب اینکه حفظ نظام، حقّی است بر همگان و در فقه، جایی که حق وجود دارد، ضمان هم وجود دارد، اینجا هم چنین باشدوحکم تکلیفی آن، ضمان آور بودن تخریب محیط زیست باشد .
از مشهورترین قواعد فقهی است؛ که در بیشتر ابواب فقه و همچنین در برخی مسائل مُستَحدِثه ی فقهی به آن استناد کردهاند .
« قاعده لاضَرَر از جمله « لا ضَرر و لا ضِرار فی الاسلام » برگرفته شده است، این جمله بخشی از روایت منسوب به پیامبر( صلی الله علیه وآله )، معروف به « احادیث لاضرر» است؛ که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است .
« ضرر » در اصطلاح فقهی، در مقابل نفع و به معنای وارد شدن نقصان در مال، جان و آبرو است .
« ضرار « به نظر آخوند خراسانی در روایت «لاضرر و لاضرار فی الاسلام » به همان معنای ضَرر و به عنوان تأکید برای «لاضرر» آمده است .
سید علی سیستانی، « ضرار » را به معنای تداوم و استمراردر ضرر رساندن، دانسته است .
برخی دیگر آن را به معنای ضرر وارد کردن متقابل دو شخص به یکدیگر معنا کردهاند،
معنای ضرار چه برای تاکید باشد چه برای غیرآن، می توان از این قاعده فقهی برای رسیدن به حکم در این نگارش مورد استفاده قرار گیرد؛زیرا بنا بر نظرفقها، ملاک تشخیص ضرر، عرف است .
دراینجا فقها چهار احتمال برای معنای قاعده ذکر می کنند :
« أ . نهی از ایجاد هرگونه ضرر، به خویش و دیگری و حرمت آن، بنا به نظرآیت الله مکارم شیرازی، حدیث مزبور در صورت پذیرفتن این احتمال، صرفاً حکم تکلیفی خواهد بود و حرمت ضرر زدن به خود یا دیگری را بیان میکند و نمیتواند بهعنوان قاعدهای عام در ابواب مختلف فقه به کار رود .
براین مبنا، اگر آسیب رساندن به طبیت و تخریب آن، باعث ضرر به خود یا دیگران از جمله، نسل هایی که در آینده می خواهند از طبیعت استفاده کنند، شود؛ حکم تکلیفی چنین افعالی حرمت است .
قبلا گذشت که، هرنسل بشردر زمان حیات خود به تخریب محیط زیست بپردازد در حالی که جز نفع شخصی هدف یاغایتی ندارد، واین درحالی است که، این تخریب توسط آنهاجبران نشود، حرمت بر چنین افعالی بار می شود وضامن هستند .
ب . نهی ازضرر با اثبات وجودضررجبران پذیر
یعنی هرکس موجب وارد شدن ضرر و زیانی به دیگری باشد، باید تاوان آن را پرداخته و ضرر وارد شده را جبران کند، فاضل تونی درکتاب« الوافیة فی اصول الفقه ،» این دیدگاه را برگزیده است .
ج . نفی احکام ضرری در اسلام
هر حکمی، اعم از تکلیفی یا وضعی که مستلزم ضرر برای خود مکلَّف یا دیگری باشد، از ناحیه شارع تشریع نمی شود؛ شیخ انصاری( رحمةالله علیه)، در فرائد الاصول و در رسالة فی قاعدة لاضرر، این احتمال را برگزیده است.
د . نفی حکم از طریق نفی موضوع»[۴۷].
به عبارت دیگرموضوعاتی که عناوین اولیه آنها موجب ضرر میشوند، حکم آنها، برداشته میشود و اَحکام ثانویه، مقدَّم می شوند، آخوند خراسانی قائل به این نظر است .
معانی ب وج، در این مبحث وارد نمی شوند، زیرا :
أ . موضوع این نگارش جایی است که، ضَرر به محیط زیست را جبران نکنند وهمچنین جایی که ضَررمُعتَنا بِه، است؛ زیرا « تخریب محیط زیست » در جایی به کارمی رودکه، ضرروارد شده به قدری زیادباشدکه، خرابی و تخریب برآن صدق کند .
درگذشته، آیات و روایاتی که اهمیت حفظ محیط زیست نزد شارع را بیان می کند، ذکر کردیم، پس اگردر جایی خَلاف آن حکمی صادر شده است، اهمیّت این حکم ثانویه را نشان می دهد .
ب . معنای آخر، هم مرتبط با این نگارش نمی شود؛ زیرا ما به دنبال، حکم وتکلیفی ازسوی شارع ، یا حکم رافع ذِمِّه مکلَّف (اصول عملیه) می باشیم و این معنا، فقط به نفی حکم ضرری، از سوی شارع اشاره دارد .
« أَسْرَفَ – إسْرَافاً ، [سَرفُ] المالَ : مال را اسراف كرد، فى كذا: در فلان كار افراط و از حدّ آن تجاوز كرد، خطا كرد، غفلت كرد، جهل و نادانى كرد »[۴۸] .
« أصلٌ واحدٌ، يدلُّ على تعدِّى الحدّ و الإغفالِ أيضاً للشىء »[۴۹].
تبذیر از ماده « بذْر» گرفته شده است، چون بذر را موقع کاشتن بر روی زمین می پاشند؛ این را اِستعاره گرفته اند، برای مصرف کردن به صورت پاشیدن و ریختن نعمت های الهی»[۵۰].
این قاعده ازمفهوم آیه ی « اسراف»[۵۱] و برخی روایات، مانند روایت زیربه دست آمده است،که درآن علاوه بر قاعده ی فقهی مذکور، حکم و نظر شارع، در ضمن آن به صورت صریح بیان شده است :
« اموال همه ازآن خداست، که در نزد ما انسانها ودیعه گذاشته شده است و اجازه تَصرُّف درآنها به شرطى به انسان داده شده است که بخورند، بنوشند، بپوشند، ازدواج کنند و سوار بر مرکبها شوند؛ اما مُقتصدانه و مُعتدلانه، و مازاد نياز را به فقرا دهند، مقدارى را نيز براى اصلاح امورزندگى و حلّ مشکلات ذخيره کنند، بنابراين هرکس چنين کند، همه آنچه خورده، نوشيده، سوار شده و ازدواج کرده، بر او حلال خواهد بود، در غير اين صورت بر او حرام مىشود»[۵۲].
در این روایت مقدار استفاده از هریک ازمتصرفات توسط انسان را مشخص می کند وکسی که از حدّ اعتدال خارج شود ، از مسرفین می داندوحکم حُرمت را برغیرحدّ اعتدال، ذکرکرده است .
همانطور که از آیه اسراف به دست می آید، مسرفین از کسانی هستند که، مورد محبت خداوند قرار نمی گیرند، و خداوند آنها را دوست ندارد ودرجایی دیگر می فرماید؛ «آنها برادران شیاطین و از رحمت الهی دور هستند، خداوند به آنها مُهلت داده تابه مَتاع این دنیا خوش باشندودرآخرت آنها را به عذاب دردناک، مبتلا کند»[۵۳] .
حکم حرمت، در این روایت، تَسرّی داده می شود به بحث محیط زیست و تخریب آن؛ زیرا طبق تعریف، تخریب یعنی، آسیب رساندن به محیط زیست بدون هیچ مصلحت نوعی، بلکه این تخریب برای مصالح شخصی بوده؛ مضاف براینکه تخریب یعنی، استفاده از طبیعت درحالی که از حدّ اعتدال خارج شده است، کسانی که چنین منشی دارند، مورد غضب الهی قرار می گیرند وحکم حرمت برای اعمال آنها جاری می شود .
دراین نگارش، با رجوع به برخی از منابع اسلامی یعنی، عقل، قرآن و روایت و قواعد فقهی پیرامون موضوع،آسیب رساندن به محیط زیست، دریافتیم؛ حفظ محیط زیست و عدم آسیب رساندن به آن، ازواجباتی است که عقل به صورت مستقل به وجوب آن پی می برد وآیات قرآن و روایات که به صورت غیرمستقیم، به عدم آسیب رساندن به محیط زیست اشاره دارند، برای اِرشاد به حکم عقل می باشند؛ پس حکم موجود درآنها، حکم جداگانه ای نیست، تابرای کسی که مخالف آن عمل می کند، دوعقاب درنظر گرفته شود؛ می توان گفت، درتمام دنیا حتی دولت ها و حکومت هایی که مسلمان نیستند، خودرادرمقابل حفظ محیط زیست و عدم آسیب رساندن به آن مسئول می دانندوبرای کسانی که به محیط زیست آسیب می رسانند، مجازات هایی راقرار داده اند، این می تواند، مؤید این باشد که، این احکام عقلی می باشند .
جدای از حکم عقل به قبح آسیب زدن به محیط زیست، با ذکر برخی آیات قرآن و روایات دریافتیم، کسی که به محیط زیست آسیب می رساند، علاوه براینکه مخالفت با شرع کرده و فعل حرام انجام داده، ضامن بوده و باید جبران کند؛ در ادامه با ذکر برخی از قواعد فقهی که با بحث آسیب رساندن به محیط زیست، انطباق دارند؛ به این نتیجه رسیدیم، که تخریب و آسیب رساندن به محیط زیست، ضمان آور است وباید خسارت و تخریب وارده برمحیط زیست جبران شود لازم بهذکر است ، اگرکسانی باترک فعل، باعث تخریب محیط زیست شوند،حکم آن، مانندکسانی است که، با انجام فعل، به تخریب محیط زیست می پردازند .
در آخر به این نکته می پردازیم که، حفظ محیط زیست و عدم آسیب رساندن به آن، برای بشربه قدری حائِز اهمیت است که، اِدامه روند تخریب محیط ز یست، که بعداز انقلاب صنعتی در غرب شروع شده، باعث نابودی بشر و به هلاکت رسیدن آنها می شود .
قرآن
نهج البلاغه
مقاله پژوهشی / دوره ۱۲ / شماره ۴۷ / ۲ / http://www.shiitestudies.com/article_18713.html / ۸ شهریور/ ساعت ۱۷
۹ شهریور / ساعت ۱۹
[۱] مومنون/ ۱۱۵ ) ا فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون(
[۳] جوادی آملی/ عبدالله/ اسلام ومحیط زیست /۱۳۸۶ / ۴۴
[۴] عَنْ قَطْعِ الشَّجَرِ الْمُثْمِرِ أَوْ إِحْرَاقِهِ يَعْنِي فِي دَارِ الْحَرْبِ وَ غَيْرِهَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ مِنَ الصَّلَاحِ لِلْمُسْلِمِينَ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ.
[۵] أفرام البستانی / فؤاد / فرهنگ ابجدی / مترجم رضا مهیار/ ج ۲/ ۱۵۴۲
[۶]زیست/ vajehyab.com/amid
[۷] دفترحقوق و امورمجلس / مجموع قوانین و مقررات مجلس / ج۱ / ۲۳
[۸] vajehyab.com/amid
[۹] مجلسی / محمدباقر / بحار الأنوار (ط – بيروت) / ج۷۵ / ۱۹۰
[۱۰]فقه https://fa.wikifeqh.ir/
[۱۱] فقه https://fa.wikifeqh.ir/
[۱۲] تکلیف در شرع https://fa.wikifeqh.ir/
[۱۳] نهج البلاغه/ نامه ۵۳
[۱۴] بقره/۳۰
[۱۵] هود/۶۱
[۱۶] توبه/۱۸
[۱۷] نمل /۳۴
[۱۸] بقره/۱۱۴
[۱۹] شوری/۳۰
[۲۰] عنکبوت/ ۱۴
[۲۱] ابن بابويه، محمد بن على/ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال /ج ۱ / ۲۴۱
[۲۲] جمعه/ ۱۰
[۲۳] انعام/ ۱۴۱
[۲۴] شيخ حر عاملى/محمد بن حسن / وسائل الشیعه/ ج۱۷/ ص۴۰
[۲۵] یحیی پور/ محمدمهدی/ پژوهش برررسی فقهی و حقوقی محیط زیست/ ۱۳۹۶
[۲۶] بقره،/ ۲۰۵
[۲۷] یحیی پور / محمدمهدی / پژوهش / برررسی فقهی و حقوقی محیط زیست / ۱۳۹۶
[۲۸] (وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها*- إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِين )
[۲۹] (لا يهلك على التّقوى سنخ أصل و لا يظمأ عليها زرع ) تميمى آمدى/ عبد الواحد بن محمد/ غرر الحكم و درر الكلم/چ دوم/۷۸۹
[۳۰] تقوا https://fa.wikishia.net/view/
[۳۱] طوسی/ ابوجعفر محمد بن حسن / تهذیب الاحکام / ج۱ / ۲۸
[۳۲] مالکی اشتری / ورام بن ابی فراس / مجموعة ورام ؛ ج۲ / ص۲۵۶
[۳۳] مجلسی / محمدباقر / بحار الأنوار/ ج۶۶ /۳۸۲
[۳۴] جوادی آملی، اسلام و محیط زیست،۱۳۸۶، ۸۵
[۳۵] محمد بن یعقوب بن اسحاق / ثقة الاسلام کُلینی / الكافي (ط – الإسلامية) / ج۲ / ۲۸۹
[۳۶] مجلسی / محمدباقر / بحار الأنوار (ط – بيروت) / ج۷۵ / ۲۳۴
[۳۷] سوره انعام/ ۳۸ ( هیچ جنبنده ای در زمین، و هیچ پرنده ای که با دو بال پرواز می کند نیست، مگر این که امت هایی امثال شما هستند) .
[۳۸] سیره اَئمه اَطهارعلیهم السلام http://hakimemehr.ir/fa/news/ 13444/
[۳۹] نعمت الله بن عبد الله / جزائرى / قصص الأنبياء / ۴۵۲
[۴۰]حقوق حیوانات در سیره ائمه علیه السلام www.qudsonline.ir/news/
[۴۱] مكارم شيرازى / ناصر/ سلسلة القواعد الفقهيه / انتشارات كتابخانه صدر / ج ۱ / ۲۳
[۴۲] قواعد فقهی/fa.wikifeqh.ir
[۴۳] قواعد فقهی/wiki.ahlolbait.com
[۴۴] ابوالحسن احمد بن فارس بن زكريا / مقاییس اللّغة / ج ۵ / ۴۴۳
[۴۵] http://www.shiitestudies.com/article_18713.html
[۴۶] کلما حکم به العقل، حکم به الشرع
[۴۷] قاعده -لاضررhttps://fa.wikishia.net/view /
[۴۸] أفرام البستانی / فؤاد / فرهنگ ابجدی / مترجم رضا مهیار / ۷۲
[۴۹] احمد بن فارس بن زكريا / معجم المقاییس اللّغه /ج ۳ / ۱۵۳ (اِسراف به معنای تجاوز از حدّ در هر کاری است که ازانسان سر بزند) .
[۵۰] اسراف و-تبذیر /www.hawzah.net
[۵۱] انعام/ ۱۴۱
[۵۲] الحرّ العاملي / محمد بن الحسن / وسائل الشيعة / ج۱۱ / ۴۹۹
[۵۳] اسراء / ۲۷
۱٫۱٫۳ اهمیت و ضرورت انجام پژوهش : ۴
۱٫۱٫۴ تبیین اصل مسئله و وجه تمایز. ۴
۱٫۲٫۲٫۲٫۱ فقیهان واندیشمندان دین. ۸
۱٫۲٫۲٫۲٫۲ فقه در اصطلاح علما ۸
۱٫۲٫۴ بررسی فقهی و تکلیفی موضوع. ۹
۲ فصل دوم: تمایزات، وظایف بشروپیامدهای مخالفت.. ۱۰
۲٫۱ تمایز بهره برداری و تخریب.. ۱۱
۲٫۲ طبیعت و وظیفه ی بشر در کلام الله.. ۱۲
۲٫۳ بهره برداری صحیح از منابع. ۱۴
۲٫۳٫۱ بهره برداری ازمنظرآیات.. ۱۴
۲٫۴ پیامد مخالفت با آباد کردن زمین. ۱۴
۳٫۱٫۱ عقل و آسیب زدن به محیط زیست.. ۱۷
۳٫۱٫۱٫۱ احکام مربوط به آسیب زدن به محیط زیست، عقلی صِرف نیست.. ۱۷
۳٫۱٫۲ قرآن کریم و آسیب زدن به محیط زیست.. ۱۸
۳٫۱٫۳ دلایل روایی عدم آسیب زدن به محیط زیست.. ۱۹
۳٫۱٫۳٫۱ رعایت حقوق حیوانات، مصداق بارزمحیط زیست.. ۲۲
۳٫۱٫۴ قواعد فقهی و آسیب زدن به محیط زیست.. ۲۵
۳٫۱٫۴٫۱ برخی از قواعد فقهی : ۲۸
۳٫۱٫۴٫۱٫۱ قاعده اختلال نظام. ۲۸
۳٫۱٫۴٫۱٫۳ قاعده اسراف و تبذیر. ۳۲
این مطلب بدون برچسب می باشد.