محمد سلطانى عافيت و لذّت حيات اشاره: در شماره قبل، با تقسيم علوم به مادى و ماوراى مادى، به نقش مهم طب در راه رسيدن انسان به مقصد خلقت اشاره كرديم و توضيح داديم كه طب، داراى آثار تربيتى و اخلاقى است؛ از جمله آثار آن در تربيت فرزند است. در ادامه، با تأثير طب […]
محمد سلطانى
عافيت و لذّت حيات
اشاره:
در شماره قبل، با تقسيم علوم به مادى و ماوراى مادى، به نقش مهم طب در راه رسيدن انسان به مقصد خلقت اشاره كرديم و توضيح داديم كه طب، داراى آثار تربيتى و اخلاقى است؛ از جمله آثار آن در تربيت فرزند است. در ادامه، با تأثير طب در تهذيب نفس، معرفت نفس و … آشنا خواهيد شد.
در سلوك و تهذيب و تربيت نفس، علم طب يكى از علوم كليدى براى راهنمايى سالك است؛ چون سلوك بدون اعتدال بدنى و روانى، امرى دشوار يا دستكم راهى ناهموار است. از ميرزا على آقا شيرازى، حكيم معروف و مفسر نهجالبلاغه، نقل شده كه اگر خواب و خوراك تنظيم شود، سلوك تنظيم مىشود. علم طب طريقه اعتدال در خوراك، خواب، امور روانى و حتى افكار و تخيلات را نشان مىدهد؛ چون طبق قواعد طبى ميان قواى آدمى- از جمله قوه خيال- و ارواح بدنى و نيز بين ارواح بدنى و اخلاط ارتباطى تنگاتنگ وجود دارد و امورى چند مانند غذا، خواب، هوا، استحمام و رفتار بر روى اخلاط تأثير مىگذارند و علم طب همه اين امور را بررسى مىكند و طريقه اعتدال را در آنها نشان مىدهد و اعتدال اين امور، آرامش بدن را به دنبال دارد كه در آرامش نفس مؤثر است و آرامش نفس از شرايط لازم در تربيت و تهذيب اخلاق و نفس است.
يكى از اصول درمان در علم طب، علاج به ضد است. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: « أنا أداوي الحارّ بالبارد، و البارد بالحار، و الرطب باليابس، و اليابس بالرطب؛[۱] من مرض گرم را به امور سرد، و مرض سرد را به امور گرم، و مرض مرطوب را به امور خشك، و مرض خشك را به امور مرطوب مداوا مىكنم». توضيح اينكه هر مرضى، مزاجى خاص دارد. بعضى از مرضها از گرمى مزاج، برخى از سردى مزاج، بعضى از رطوبت مزاج و بعضى از خشكى مزاج است و علاج هر مرضى به برگرداندن مزاج به اعتدال است. در بسيارى از امراض اخلاقى نيز مرض ناشى از انحراف مزاج از اعتدال است و با ضد آن درمان مىشود؛ مثلًا غضب بيشتر در انسانهاى گرم مزاج ظهور و بروز دارد و براى علاج آن، علم طب مجموعهاى از بايدها و نبايدها را در خوراك و خواب و هوا و مجالست با افراد و رنگ لباس و شنيدنىها و ديدنىها با محوريت علاج به ضد توصيه مىكند. اگر مرض اخلاقى ناشى از انحراف مزاج از اعتدال نباشد نيز تدبير اعتدالى امور مادى بدن براى درمان آن نافع است؛ چون اعتدال بدن، آرامش روانى مىآورد كه امرى بسيار لازم در اصلاح اخلاق است.
در تهذيب نفوس، يكى از راههاى علاج امراض اخلاقى، اذكار است. در اينجا نيز علم طب راهنماى خوبى است؛ چون حروف نيز داراى مزاجاند و به چهار دسته نارى، هوايى، مائى و ارضى تقسيم مىشوند و تركيب آنها به منزله معجون دارويى است و تأثير كيفى در بدن دارد و در بدن حرارت يا برودت ايجاد مىكند. «ذكر» بايد بر اساس مزاج بدن ذاكر، بر محور قانون علاج به ضد، ارائه شود؛ مثلًا در علاج غضب، اگر شخص گرم مزاج باشد، بايد ذكرى سرد و تر گفته شود؛ گرچه در اذكار، قواعد ديگرى غير از مزاج هم بايد محاسبه شود و چه بسا آن قواعد، بر قواعد مزاج حاكم باشند و اين در جاى خود بايد بررسى شود.
علم طب در معرفت نظرى نفس نيز نقشآفرينى مىكند. از امام صادق عليه السلام روايتى نقل شده كه اشاره به اين معنا دارد: «عرفان المرء نفسه أن يعرفها بأربع طبائع و أربع دعائم و أربعة اركان، و طبائعه: الدّم و المرّة و الريح و البلغم، و دعائمه: العقل و من العقل الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم، و اركانه: النور و النار و الروح و الماء
؛[۲] معرفت نفس اين است كه نفس شناخته شود به چهار طبيعت و چهار ستون و چهار ركن و چهار طبيعت عبارتاند از: خون و مرة (صفراء) و باد و بلغم، و چهار ستون انسان اول عقل است كه زيركى هم از عقل است و دوم فهم و سوم حفظ و چهارم علم، و اركان انسان نور و آتش و روح و آب است».
اين روايت طولانى است و در ذيل روايت، به ارتباط بين رفتار انسان و حالات بدن تصريح شده است و متصدّى بررسى بسيارى از اين امورى كه در روايت مطرح شده، علم طب است و شناخت اينها، مستلزم شناخت نفس است؛ چون اركان و امزجه و طبايع از امور بسيار مؤثر در شاكله نفس هستند. اين مطلب از روايت ديگرى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده نيز فهميده مىشود. در اين روايت، تأثير اركان و مزاج و اخلاط در اخلاق و رفتار بررسى شده است.
علم طب يكى از علوم كليدى است كه مىتواند در مديريتها و برنامهريزىهاى كلان اجتماعى برنامههاى بسيار منظمى در زمينههاى مختلف ارائه كند؛ از جمله:
من طبعه شراً و أنت لا تعلم ؛[۴] از مصاحبت با شرور بپرهيز؛ چون طبيعت تو از طبيعت او بدون اينكه بفهمى، سرقت مىكند». معلوم است كه سرقت طبع از طبع، به خصوصيات اخلاقى اختصاص ندارد؛ چون شايد طبع مورد نظر روايت، امرى اعمّ از نفسى و امور بدنى انسان باشد و طبق اين احتمال، معناى روايت اين است كه بدن و نفس دو فرد مجاور و مصاحب، در يكديگر تأثير مىگذارد. از اين رو، در چينش دانشآموزان يك كلاس، بايد طبع بدنى آنها مدّ نظر باشد تا دو بدن غير معتدلِ موافق (مثلًا دو صفراوى) در كنار هم قرار نگيرند؛ چون اين مجاورت آن دو را از اعتدال دور مىكند و در نتيجه، افكار و اخلاق و رفتار غير معتدلشان را تشديد مىكند. به همين جهت، گاهى ديده مىشود، دانشآموزان كلاس، بسيار بىانضباط و شلوغاند و دانشآموزان كلاس ديگر، خمود و كودن. پس چينش آنان بايد به گونهاى باشد كه اعتدال را ايجاد كند؛ مثلًا اگر پنج صفراوى هست، پنج بلغمى هم باشد و اگر پنج سوداوى هست، پنج دموى هم باشد. البته علاوه بر محاسبه مزاج، محاسبه نفوس هم لازم است كه متصدى آن علم نجوم است.
از آنچه گفته شد، مىتوان حدس زد كه چرا امام صادق عليه السلام در حديثى طبيب را يكى از اركان سهگانه حفظ جامعه مىدانند و مىفرمايند: «لا يستغني أهل كل بلد عن ثلاثة تفزع إليهم في أمر دنياهم و آخرتهم فإن عدموا ذلك كانوا همجا: فقيه عالم ورع، و امير خيّر مطاع، و طبيب بصير ثقة ؛ اهل هر شهرى از سه طائفه بىنياز نيستند تا در امر دنيا و آخرت به آنها مراجعه كنند و اگر فاقد اينها باشند، دچار آشفتگى در امور و بىتدبيرى و بىسياستى مىشوند: يكى فقيه متبحّر و پرهيزكار است، يكى حاكمِ پرخيرِ اطاعت شده است، و ديگرى طبيب آگاه و ماهر و مورد اطمينان است».
بنابراين دانشى كه طبيب دارد، قابليت استخراج برنامه در زمينههاى مختلف را دارد.
بر اهل انس با روايات پوشيده نيست كه برداشت از روايات، براى همه يكسان نيست. فهم عوام از روايات، سطحى و عاميانه است، خواص هم برداشتى عميقتر دارند و خواصِ از خواص هم برداشتى عميقتر و بيشتر. هر فهمى، يكى از آفاق معنا را نشان مىدهد و هر مرتبه از درك، در مرتبه خودش صحيح است، اما آنچه فهم انسان را ارتقا مىدهد، دو چيز است: يكى باز شدن افق درك باطنى و نفسى كه حاصل عمل است و ديگرى بازشدن افق درك آفاقى و نظرى كه از علم حاصل مىشود: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم».[۵] علم طب از علومى است كه افق درك نظرى انسان را باز مىكند و انسان را به فهم عميقتر روايات اهلبيت عليهم السلام قادر مىسازد؛ چون كليات علم طب، نوعى جهانبينى است و از اينرو، طبيب داراى بينشى خاص مىشود و چون اصول علم طب مورد امضاى اهلبيت عليهم السلام قرار گرفته، اين نوع بينش مىتواند شارح بسيارى از روايات باشد. پس انسان آگاه به اين علم، به فهم عميقترى از ملاكات و مناطات و حكم موجود در روايات قادر است.
گذشته از اين، هزاران روايت طبى در مجامع روايى ما هست كه فقط در يك مجموعه ۲۰۵۶ روايت طبى جمعآورى شده كه به حتم، روايات اين باب؛ بيش از اين است. معلوم است كه فهم روايات طبى، براى كسى ميسّر است كه متخصص در اين رشته باشد. يادگيرى علم طب ما را قادر بر فهم صحيح روايات مربوط به اين دانش مىكند و حتى مىتوانيم با تدوين اين روايات، اصول طب و درمان را از آنها استخراج كنيم و به سؤالاتى كه در اين زمينه وجود دارد، پاسخ دهيم؛ شيوهاى كه شيخ مفيد و شيخ طوسى در علم فقه، در پيش گرفتند. همان گونه كه روايات فقهى، عام و خاص، و مطلق و مقيد دارد، روايات طبى نيز چنين است. جمعآورى اين روايات باعث مىشود تا با ديدن يك روايت، نتيجه نهايى گرفته نشود. در اينجا نيز اين متخصص در طب است كه مىتواند حكم طبى را از مجموعه روايات يك موضوع استنباط و استخراج كند؛ همانگونه كه فقيه احكام فقهى را از مجموعه روايات استنباط مىكند.
ادامه دارد …
پیوستها:
[۱] . علل الشرائع، ص ۹۹، حديث ۱؛ خصال، ص ۵۱۲، حديث ۳؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۰۵، حديث ۹٫
[۲] . همان، ج ۵، ص ۳۰۲، ح ۸، چاپ بيروت.
[۳]. سفينةالبحار، ماده يسر، ص ۷۳۲، حديث ۸۳٫
[۴] . تحف العقول، ص ۲۳۱؛ بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۲۳۵، حديث ۹٫
[۵] . سوره فصلت: ۵۳٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.