بررسی تفاوت ها و شباهت های فرمی و محتوایی ادبیات داستانی دینی و غیر دینی چکیده: هر جریان فکری برای بقای خود نیازمند هنر است و فرم و محتوا دو عنصر مهم در تمامی مصادیق هنر و خاصه در ادبیات داستانی است؛بسیاری افکار را با یک فرم ثابت برای جریان های فکری […]
بررسی تفاوت ها و شباهت های فرمی و محتوایی ادبیات داستانی دینی و غیر دینی
چکیده:
هر جریان فکری برای بقای خود نیازمند هنر است و فرم و محتوا دو عنصر مهم در تمامی مصادیق هنر و خاصه در ادبیات داستانی است؛بسیاری افکار را با یک فرم ثابت برای جریان های فکری خود استفاده می کنند تا محتوای خویش را منتقل کنند اما حقیقتا ایا فرم ها خود اهمیتی ندارد؟فرم گرا ها همه چیز را در هنر همان فرم می دانند اما هنر اسلامی هنری است که فرم را می فهمد و حتی تا حدی فرم خویش را دارد اما به محتوا هم بها می دهد؛پرسشی که این مقاله در پی پاسخ آن است این است که«آیا فرم و محتوای دینی دارای ویژگی خاصی است و چه تفاوتی دارد؟»؛روش تحقیق در این مساله تحلیلی توصیفی است و آنچه تلاش شده در این مقاله به آن پرداخته شود بیان فرم و محتوا و اهمیت آن از زاویه دین و تعریف ادبیات داستانی مدرن و تفاوت های تعریف آن با تعریف ادبیات داستانی دینی و بررسی مصداقی و محتوایی مهم ترین آثار ادبی موثر در تاریخ ادبیات جهان و دین
کلیدواژه ها:فرم در اسلام،فرم و محتوا در اسلام،محتوا در اسلام،تفاوت فرم و محتوا
مقدمه:
فرهنگ و هنر به خاصه ادبیات دو امر همواره همراه همدیگر اند؛اساسا مهم ترین و راهبردی ترین عنصر تاثیر گذار بر و همچنین تاثیر پذیر از فرهنگ ها همین ادبیات؛مورخان و محققان به هنگامه مطالعه در حوزه های فرهنگی یک تمدن مهم ترین عنصری را که برای دریافت وضعیت عامه مردم و سعی و تلاش راهبری فرهنگی خاصه بر عامه مورد بررسی قرار می دهند ادبیات است و حال هم اگر می خواهیم اثر فرهنگی بر روی جامعه خویش بگذاریم چاره ای نداریم که دریچه ادبیات را به روی خویش بگشایم؛ادبیات ریشه دیگر هنر ها هم شناخته می شود و بسیاری دیگر از عناصر فرهنگی در حقیقت آینه جمال ادبیات هستند؛فیلم جز با فیلمنامه، تئاتر مگر با نمایشنامه،موسیقی مگر با سرود و شعر و…ریشه در سبک های مختلف ادبی دارند؛(همه این ها علاوه بر وجه های زیباشناسی و لذت بخشی ادبیات است) این اهمیت و جایگاه هر چند کلی مرا وادار به شناخت حوزه های مختلف ادبی کرد و همان بود که دانستم ریشه این ریشه یعنی ریشه ادبیات،ادبیات داستانی است و باقی معمولا شاخ وبرگ های آن هستند؛نمی گویم این قاعده ریشه یگانه همه ادبیات است اما عمیق ترین و اساسی ترین است؛همین شد که ادبیات داستانی و به تبع آن اثر گذاری آن،فم آن و محتوای آن برای نگارنده یک مساله مهم گشت که خود را موظف به کنکاش در این حوزه ساخت.
پیش از این هم به مساله فرم و محتوا فراوان پرداخته شده،شاید آغاز گر این مساله در چند هزار سال پیش بوده و شاید اولین نفر ارسطو در بوطیقای خود پژوهش گر این مساله باشد زیرا داده ای پیش از آن نیست اما بعد از آن به کرات به این مساله پرداخته شده است؛تا جایی که مکاتب مختلفی در جدال بین همین فرم و محتوا و اثر گذاری های آن پیش آمده است.
مقاله پیش رو با توجه به مطالبی که گفته شده رویکردی تحلیلی-کتابخانه ای یا مطالعاتی دارد و سعی کرده تا مبتنی بر داده های موجود و نگاه درست به داده ها پاسخی مناسب برای مساله پیدا کند.
آنچه پیش از ورود به بحث به عنوان مبانی بحث باید بدانید آن است آن است که اگرچه تعریف ادبیات داستانی به صورت اجمالی در مقاله مورد نقد و بررسی قرار گرفته است اما اصل ادبیات را نیز باید دانست
به هر اثر مکتوب ادبیات میگویند، از این واژه برای سخنی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بودهاست و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کردهاند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگون گشته و احساس غم، شادی یا لذّت نیز استفاده میشود؛ در باور همگانی، ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متنهایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان آن تیره و ملت را تشکیل میدهند.
اقسام ادبی:
(جمالى،تعریف ادبیات)
لزوم فهم فرم و محتوا و تغییر آن
در آغار باید پرسید فرم چیست و محتوا کدام است؟ تا بعد در خصوص تغییر در شیوه بیان را فهمید؛
فرم در اغلب موارد به شیوهای دلالت میکند که عناصر تشکیلدهندهى یک اثر را با هم مرتبط میسازد. بدین معنا که ساختار از برآیندِ ترکیبیِ این عناصر فراچنگ میآید. اگر ما فرم را در این معنا مدنظر قرار دهیم، در این صورت شناخت ارزش اثر هنری صرفاً در لحاظ نمودن عناصرِ ساختاری تحقق مییابد.
(جمالى،مقدمه اى بر مفهوم فرم و فرمالیسم در هنر مدرن)
در تعریف محتوا هم می شود گفت:
هر آن چیزی که خالق هنر قصد دارد از طریق فرم اثر هنری خود به مخاطب ارائه کند محتوا تلقی می شود.
(خبرگزاری مهر، ۲۵/۱۲/۱۳۹۹،از پایگاه اینترنتی:https://www.mehrnews.com/x5sG)
برای داشتن یک اثر مبتنی بر نگاه دینی تنها انتقال مضمون و محتوای دینی کافی نیست بله باید به فرم هم تسلط داشت و فرمی مناسب و دقیق برای انتقال محتوا خود بیان کرد؛این لزوم به نحوی است که در تعریف ادبیات مدرن اساسا فرم است که اثر ادبی را خلق می کند و محتوا تنها در سایه فرم معنا می گیرد؛اثر ادبی اگر از هیچِ هیچِ هیچِ روایت کند و محتوا هم نداشته باشد باز یک اثر ادبی است اما اگر فرم رعایت نشود دیگر یک اثر ادبی نیست (ر.ک: مفهوم فرم به ويژه در هنر؛ظفرمند سيدجواد)
تا جایی که معیار زیبایی اثر را هم همان فرم می دانند نه محتوایی که منتقل می کند:
یکی از دلایل به چالش طلبیده شدن جایگاه رفیع زیبایی در هنر، شناخت ویژگیهای دیگری مانند عظمت یا والایی بوده است. ویژگی دیگری که در روزگاران اخیر برجستگی و اهمیت یافته، ویژگی فرم است. فرم را برخی جانشین زیبایی دانستهاند
(ویژگیهای زیباشناختی هنر برآمدن فرم گرایی در هنر؛نویسنده: اُسوالد هَنفلینگ،مترجم: علی رامین)
این نگاه اگرچه دارای مبالغه است اما حد پایین تر آن و با نگاه درست به اهمیت فرم و محتوا با هم در کلام برخی بزرگان ما مانند رهبر انقلاب و حضرت امام خمینی دیده می شود؛به عنوان نمونه رهبر انقلاب می فرمایند: …هنر یک شیوه ی بیان است،یک شیوه ی ادا کردن است.منتها این شیوه ی بیان از هر تبیین دیگر رساتر،دقیق تر،نافذتر و ماندگارتر است.دقت در هر یک از این چند تعبیری که عرض کردم:رساتر بودن،دقیق تر بودن،نافذتر و ماندگارتر بودن،در فهم معنای هنر کمک کند.ای بسا که یک گزارش غیر هنری،گر چه علمی و تحقیقی و دقیق،خاصیت ارائه ی هنری را نداشته باشد.
بارها گفته ام که هر پیامی،هر دعوتی،هر انقلابی،هر تمدنی و هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود،شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقی هم بین پیام های حق و باطل نیست.( گفتگو با اعضای «سومین کنگره ی شعر و ادب دانشجویان سراسر کشور-جهاددانشگاهی »،۲۷/۹/۱۳۶۵)
و صد البته رهبر انقلاب همانگونه که درباره اهمیت فرم می فرمایند:
کار هنر با محتوی پایان نمی یابد،قالب نیز ارزش بسیار دارد.ظرف نازیبا،مظروف زیبا را زشت جلوه می دهد.و برای ساختن ظرف زیبا در عرصه ی هنر تنها استعداد کافی نیست،آموزش هم ضرورت دارد.هنرمندانی که قدرت آموزش اصول هنری را در خود می بینند،باید به یاری جوانان بشتابند.
(گفتگو با اعضای «سومین کنگره ی شعر و ادب دانشجویان سراسر کشور-جهاددانشگاهی »،۲۷/۹/۱۳۶۵)
اما در مقابل فرمیست ها که همه را فرم می بینند به محتوا هم بهای جدی داده اند و می فرمایند:
اسلامی بودن بعضی از کارهای هنری به محتوای آن بستگی دارد،مثل قصه و نمایشنامه.برای یک قصه،با یک مقاله اسلامی چه تعریفی ارائه می کنید؟اینکه معیارهای اسلامی یا مفاهیم اسلامی را درست بیان کند.اگر هم مسائل،مذهبی به معنای خاص آن، نیست بلکه اجتماعی یا سیاسی و امثال آنهاست،در آنها هم نباید با اصول اسلامی مغایرتی وجود داشته باشد.اینها را که تامین کردید،آن مقاله اسلامی است،حداقل ضد اسلامی یا غیر اسلامی نیست.
(گفتگو با اعضای «واحد فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی »،۱۶/۱۱/۱۳۶۰)
بنابرین همانگونه که گفتیم فرم داستان مدرن را تشکیل می دهد اما اگر محتوا نباشد اسلامی نخواهد بود؛رهبر انقلاب درهمین موضوع می فرمایند:
از جنبه ی هنری که در قصه نویسی هست،هیچ چیز خاصی که بتوان آن را معیار اسلامی یا غیر اسلامی بودن دانست،وجود ندارد، هر چه که بتواند قصه را زیباتر و هنرمندانه تر کند،نه تنها اشکالی ندارد،بلکه بهتر است.نمایشنامه هم همینطور.اما اگر بد آموزی در آن بود،کج اندیشی در آن بود،اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشی و بد زبانی در آن وجود داشت،غیراسلامی است.
(گفتگو با اعضای «واحد فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی »،۱۶/۱۱/۱۳۶۰)
غیر از امام خامنه ای،حضرت امام خمینی هم درباره لزوم در تغییر در فرم و محتوا،با هم می فرمایند:
حکومت اسلامی فرم سینماها را تغییر میدهد؛ یعنی این سینماهایی که الآن جوانهای ما را دارند به فساد و به فحشا میکشند، میگویند این فرم نباید باشد. میخواهد سینما باشد، سینمای آموزنده باشد، سینمای اخلاقی باشد. با فسادْ اسلام مخالف است؛ با فساد کشیدن جوان ها مخالف است. ۱۸ آبان ۱۳۵۷
به نگاه حضرت امام سینما نه هدف که یک ابزار انتقال مطالب و محتوا است و هنری پوچ گرا را به هیچ عنوان نمی پذیرد اما هم فرم را می فهمد و اهمیت آن را بیان می دارد هم محتوا را لازم می داند در سخنان بالا به اهمیت فرم درست اشاره کردند و در اهمیت محتوا هم می فرمایند :
ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی- اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است. و هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند. (سخنرانی ۲۷ آبان ۱۳۹۷ در بین مردم )
ادبیات داستانی چیست؟
ادبیات داستانی دارای تعریف یکسانی از زاویه اهل آن نیست به عنوان نمونه سیما داد در تعریف ادبیات داستانی در فرهنگ اصطلاحات ادبی می نویسد:
اين اصطلاح كلاً به آن دسته از آثار روايتي منثور اطلاق مي شود كه جنبه ي خلاقه ي آن ها بر واقعيت غلبه دارد و شامل: قصه، داستان كوتاه، داستان بلند و رمان مي شود.(داد/سيما/فرهنگ اصطلاحات ادبي/ص۲۲)
دكتر يعقوب آژند نيز در تعريف ادبيات داستاني مي گويد:
«شش ادبيات داستاني هنر و فن ابداع و بازنمايي زندگي بشري از طريق به كارگيري واژگان مكتوب براي آموزش يا دگرگوني آن و يا هر دو مي باشد»
(آژند،تجدد ادبی در دوره مشروطه،ص ۱۰)
جمال ميرصادقي در كتاب« ادبيات داستاني» اين اصطلاح را چنين تعريف كرده است:
«ادبيات داستاني (Fiction) بر آثار منثوري دلالت دارد كه از ماهيت تخيلي برخوردار باشد، غالباً به قصه، داستان كوتاه، رمان و انواع وابسته به آن ها ” ادبيات داستاني” مي گويند؛ بنابراين، اين اصطلاح ادبي، نمايش نامه ي منظوم و حماسه و تراژدي و كمدي را دربر نمي گيرد، يعني به منظومه هاي غنايي و بزمي نظير “ويس و رامين” از ” فخرالدين اسعد گرگاني”و” خسرو وشيرين”از” ابومحمد اليـاس نظامي گنجه اي” و حماسه ي ” شاهنامه” از” ابوالقاسم فردوسي” ، ادبيات داستاني نمي گويند و اين آثار در حيطه ي ادبيات (Literature) به معناي خاص آن قرار مي گيرد. ادبيات داستاني فقط معرف آثار داستاني منثور است»
(مير صادقي،ادبيات داستاني،ص۱۰)
تعریفی که با زبان های مختلف توسط بسیاری نقل شده و وجود عنصر تخیل را یکی از لازمه ها آن می داند، این روایت را می توان روایت غرب و ادیبان معاصر غربی دانست اما در مقابل افرادی هستند که اعتقاد دارند عنصر تخییل اگرچه که اثر ادبی را قوت می بخشد اما جز مقوم آن نیست، تنها یک حسن غالب است که وجود دارد، اگر چه این افراد به شدت اندک هستند.
استاد محمد رضا سرشار داستان را اعم از تخیلی بودن و غیر تخیلی بودن می داند(سرشار،درباره ادبیات داستانی،دفتر سوم،ص۱۰)
اما دکتر شهریار زرشناس معتقد است ادبیات داستان مدرن همان ادبیات مبتنی بر تخیل است اما گونه ای دیگر از ادبیات داستانی هم وجود دارد که به آن رئالیسم شیعی می گوید
(زرشناس،جستارهایی در ادبیات داستانی،ص ۲۷)
برای تعریف رئالیسم شیعی باید آن راجزئی بینانه تر نگاه کنیم
رئالیسم در حقیقت واقعی ترین صورت ادبیات داستانی است که از اتفاقات عجیب غریب و تخیلی و فراتر از واقعیت خالی است در رئال مدرن اگر چه نویسنده بر اساس واقعیت خارجی نمی نویسد و زائیده ذهن خود قلم را به حرکت در می آورد اما حق ندارد از اتفاقات معمول زندگی فرار کند
همانگونه که سیما داد تعریف می کند:
رئالیسم، مکتبی ادبی – هنری است که در اواسط قرن نوزدهم میلادی، یعنی در فاصله سالهای ۱۸۵۰ – ۱۸۸۰ در اروپا و آمریکا رواج یافت.
این مکتب عکسالعملی بود در مقابل مکتب رمانتیک. رمانتیک، مکتبی درونگرا و ذهنی بود که برای فرار از واقعیت اکنون، به دنیای گذشته پناه میبرد که البته این دنیای ساختگی غالباً مبنای واقعی نداشت؛ اما رئالیسم، مکتبی عینی و بیرونی بود که بر بیان واقعیتهای جامعه تأکید بسیار داشت و معتقد بود که آثار متکلفانه و دیرفهم مکتبهای رمانتیسیسم و کلاسیسیم راه به جایی نمیبرد و برای نشان دادن تصویر درستی از جامعه باید زبانی بیپیرایه و ساده را برگزید.
(داد،فرهنگ اصطلاحات ادبی، ص۱۵۵)
اما قید شیعی به چه جهت است؟
اول قید که برای شیعی می توان افزود آن است که رئال شیعی به خلاف رئال مدرن می تواند تماما و جز به جز مبتنی بر حقیقت باشد و ارکان صورت های مختلف ادبیات داستانی را هم داشته باشد همانگونه استاد محمدرضا شرشار به آن اشاره می کند
دوم قید ادبیات داستانی شیعه آن است که به خلاف ادبیات مدرن که امتیاز اصلی و ویژه آن تخیل است هرچه حقیق تر و واقعی تر باشند دارای امتیاز بالاتری هستند علامه جوادی آملی در تفسیر سوره یوسف ذیل آیه ای که احسن القصص بودن داستان را اشاره می کند می فرمایند:ویژگی احسن القصص بودن خاص قصه حضرت یوسف نیست بلکه ویژگی همه داستان های قرآن کریم است زیرا همه آن ها یک ویژگی مشترک دارند که ریشه در حقیقت دارند
سوم قید آن است که دایره رئالیسم شیعی تنها شامل دنیای مادی نمی شود و روایت ادبیات از جهان دیگر و سرای بقا را هم شامل می شود در صورتی که در تعریف رئال مدرن چنین تصویری نمی گنجد بلکه آن را مقدم می شمارد و اولویت قرار می دهد قران کردیم درباره یاد و روایت آخرت می فرمایید:
زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزگارند، بهتر است. آیا نمیاندیشید؟!»(سوره انعام،آیه ۳۲)
همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله:
«دنیا مزرعه آخرت است.»
(ابنابیجمهور، عوالیاللیالی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۶۷)
و یا امیرالمومنین می فرمایند:
«کسی که در طول شبانهروز مهمترین همتش آخرت باشد، خدا بینیازی را در دلش جای میدهد و کارش را سامان میدهد و از دنیا نمیرود، مگر آنکه روزیاش را کامل دریافت کرده باشد.»
(ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص۴۸)
مینا خاندانیها در یاداشتی در پایگاه رادیو فرهنگ می نویسد:
داستان یک سلسله وقایع حقیقی یا غیر حقیقی است که به طور زنده و آمیخته با جزئیات بیان شده باشد به نحوی که مخیله خواننده یا مستمع بتواند آن ها را آناً مجسم کند. از این تعریف چنان بر می آید که، داستان ساخته و پرداخته ی ذهن خلاق فردی به نام نویسنده است. گرچه از واقعیت های بیرونی برداشت هایی شده است، ولی همه ی این واقعیت ها از صافی ذهن، عواطف و احساسات و پیش دانسته ها نویسنده گذشته و از پایگاه و موقعیت اجتماعی او نشأت گرفته است و با کمک ذهن خلاق خواننده و مشارکت اوست که کامل می شود.
قصه محصول ذهنیت جمع است و خالق مشخصی ندارد و با نقل پی در پی، جمع بر روی آن اثر گذاشته اند، حال آنکه داستان محصول ذهنیت فرد است وحتی می توان از روی سبک و روش آن نویسنده اش را بازشناخت.
قصه و داستان هر دو آثار روایی هستند و به نقل رویداد ها می پردازند، ولی آنچه داستان را از قصه جدا می کند روابط علی است که بین رویدادهای مختلف آن برقرار است. حال آنکه قصه بر اساس حوادث پشت سر هم که ممکن است رابطه علت و معلولی هم بر آن ها حاکم نباشد شکل می گیرد.
تفاوت دیگر در قهرمان وشخصیت است. قصه های کهن معمولاً قهرمانانی دارند که از الگوهای مشخصی پیروی می کنند و صف بین خوبی و بدی مشخص است، حال آنکه شخصیت ها در داستان دارای نوعی فردیت هستند و در اثر تحولاتی که حادث می شود تغییر می کنند، یعنی سفید سفید یا سیاه سیاه نیستند و سایه روشن و خاکستری هستند.
تفاوت دیگر در ساختمان ادبی آن هاست. ساختمان ادبی قصه معمولاً ساده بوده و تنها در آن چهارچوب ها بیان می شده و جزئیات در آن راهی نداشته و توسط گوینده به آن اضافه می شده است. حال آنکه داستان اثری مکتوب است و دست نویسنده باز است تا آن گونه که می خواهد به جزئیات بپردازد.
زبان قصه شفاهی بوده و ماهیت گفتاری دارد حال آنکه داستان به زبان ادبی نوشته می شود و تمام ملاحظات زیبایی شناسی زبان در آن به کار گرفته می شود.
یکی دیگر از تفاوت ها در زمان و مکان است. قصه های سنتی تعلق زمانی و مکانی آشکار ندارند. یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود، جنگلی بود، قصری بود، خانه ای بودو…حال آنکه در داستان های امروزی حتی از نوع فراواقعی و فانتزی می توان نشانه های بسیاری دال بر حضور زمان و مکان را در آن مشاهده کرد.
(رادیو فرهنگ،۲۶/۰۷/۱۳۹۶،از پایگاه اینترنتی:http://radiofarhang.ir/NewsDetails/?m=060001&n=137882)
این نگاه کم و بیش در بین نویسندگان و اهل هنر و نقد و انتقاد و… در جریان است و تعریفی مشابه همدیگر دارند اما این نگاه و این تقسیم بندی از حیثیت هایی با نگاه دینی دارای اختلاف است
اول آن که نویسندگان و منتقدان وجود شخصیت های سیاه مطلق یا سفید محض را ضعف نویسنده می دانند و آن را قصه که به تعبیر خودشان سطحی پایین تر از داستان است می نامند زیرا اعتقاد دارند چنین شخصیتی های وجود خارجی ندارند و ترسیم آن نشان از ضعف بزرگ نویسنده است آنچه حقیقی است خاکستری است، خاکستری روشن یا خاکستری تیره
به عنوان نمونه جمال میرصادقی در ادبیات داستان نویسی خود در ص ۸۶ می نویسد:
سوم، شخصیتهای داستان باید پذیرفتنی و واقعی جلوه كنند. آنها نباید مطلق خوب یا مطلق بد باشند. بلكه لازم است آمیزه و تركیبی از هر دو و «مجموعهای از فردیت و اجتماع» باشند.
اما شخصیت های رئال شیعی هم می توانند خاکستری باشند بنابر الگوهای واقعی که هر روز می بینیم و هم می تواند سفید مطلق و سیاه مطلق باشد مانند ائمه و انبیا گرامی و اولیا الهی که وجود حقیقی دارند
قرآن کریم در خصوص رسول خدا می فرمایید
آیه اسوه حسنه
رئال شیعی معتقد است که شخصیت سفید مطلق حقیقت دارد و سیاه مطلق هم،
نه در روایت های داستانی بلکه در روایت های تاریخی آیا از امثال یزید خیری هم می بینید؟ لازم به ذکر است که شاعر خوبی بودن و… دلیل مثبت بودن حتی ذره ای شخصیت نیست
مورد بعدی عنصر تصادف است. داستان مدرن تصادف را ناشدنی و نشانه ضعف و خروج از داستان و میل به قصه می داند و راهکاری برای فرار نویسنده از گره گشایی منطقی می داند
ارسطو در کتاب فن شعر خود یا همان بوطیقا درباره تصادف می نگارد:
اگر ماجراها به ظاهر اتفاقی و خود به خودی روی دهند، شکفتی تراژدی بیش تر خواهد بود و تصادفی بودن خود شگفت انگیز تر می شود اگر از طرحی گنگ پیروی کند. مثلا می توان مجسمه میتس را در آرگوس نمونه آورد که در یک جشن و در مقابل چشم مردم روی قاتلش می افتد و او را می کشد. چنین واقعه هایی را نمی توان صرفا به احتمال نسبت داد پس پی ساخت هایی که با اصل ضرورت ساخته می شوند از بهترین ها هستند
(فصل نهم:تفاوت شعر و تاریخ و نزدیکی آن به فلسفه، بوطیقا ارسطو؛ ترجمه سعید هنرمند)
همانگونه که گفته شد تصادف را عامل ضعف می دانند البته برخی تصادف ها را می پذیرند؛مانند تصادفی که کار نویسنده را سخت تر کند و تصادف ابتدایی
در مورد تصادف ابتدایی رابرت مک کی می نویسد:
” تصادف نباید یکبار وارد داستان شود، صحنه را دگرگون کند و سپس ناپدید شود.
استفاده از عنصر تصادف فقط تا قبل از حادثه محرک و یا نیمه اول فیلمنامه مجاز است. بعد از آن باید حوادث فیلمنامه با هم رابطه علت و معلولی باشند و یا زمینه آنها را از قبل در فیلمنامه کاشته باشیم.”
(کتاب داستان رابرت مک کی صفحه ۲۳۴)
بنابرین وجود عناصری مانند معجزات، کرامات و… را هم عاملی برای خروج از قالب داستان و ورود به قصه نویسی می دانند
داستان رئال شیعی اما نگاه کامل تر و دقیق تری را دنبال می کند،
شیعه به تصادف اعتقادی ندارد و همه هستی را مجموعه منظمی می دانند که تصادف در آن جایی ندارد و کار خداوند متعال است:
همه نظامهای علّی و معلولیِ موجود در جهان و هرچیزی که در جهان اتفاق میافتد، فعل خدا است. همچنین هیچ موجودی به صورت مستقل نمیتواند فعلی انجام دهد و همه موجودات در انجام کارهای خود به فعل خدا و اراده او وابستهاند
(مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۰۳)
بنابرین مطلق تصادف را خواه در ابتدا باشد خواه در انتها، خواه کار نویسنده را سخت کند یا خواه آسان کند
نه در قصه و نه در داستان جایز نمی داند
معجزه، کرامت و… را هم به هیچ عنوان تصادفی نمی داند و هنرنویسنده هم همین است که علل این اتفاقات را به خوبی به تصویر به کشد و معجزه، کرامت و مانند آن را راه فراری برای تفکر
در ایجاد یک مجموعه منظم داستانی نداند
مورد بعدی درباره محصول جمع بودن هم صرف نظر از نگاه دینی و غیر دینی در داستان های فراوانی وجود دارد، حتی داستان لیلی و مجنون و شاهنامه هم اقتباس هایی از قصه هایی است که دست به دست از اشخاص گوناگون نقل شده و مثلا در مورد شاهنامه به بختیار نامه رسیده و فردوسی آن را تکمیل کرده و یا لیلی و مجنون که گویا اصلا داستان ریشه در حقیقت دار بوده است
البته هر دو این قصه ها واقعا نزدیکی بسیاری به قالب داستان دارد
موارد دیگر مانند کلی بودن و عدم اتکا به زمان و مکان هم عنصر فنی مشترک در نگاه هر دوست زیرا دلیلی بر تفاوت نیافتیم.
نگاهی محتوایی به پیشینه داستانی غرب، شرق، ملی و دینی
بنابر تعریف ادبیات داستانی مشخص شد که آثار منظوم در تعریف امروزی ادبیات داستانی وارد نمی شوند و انچه در این تعریف جا دارد اثر منثور است(اگرچه این تعریف محل تامل دارد اما به فرض پذیرش)ولی قطعا ادبیات امروزی فرهنگ های مختلف معمولا ریشه در ادبیات منظوم داد؛برای آنکه بتوان به تفاوت های محتوای ادبیات دینی و غیر دینی پی برد باید اثر ریشه و پایه هر کدام از تمدن های بشری را از حیث محتوایی مورد کنکاش و بررسی قرار داد؛اگرچه می شود مفصل به این موضوع پرداخت اما به دلیل محدودیت مقاله ما تنها به یک نمونه اصلی از سطوح فرهنگ غربی،شرقی،ملی و دینی می پردازیم و سیر گام به گام دوری و یا نزدیکی به ادبیات دینی در این آثار را بررسی می کنیم
برای بررسی سیر محتوایی غرب در داستان آثاری را بهتر از ایلیاد و ادویسه هومر نخواهید دید
«ایلیاد»، کتابی است که تفکرات مردم در مورد شیوه های پرستش خدایان یونان باستان را به کلی تغییر داد. به گفته ی «هرودوت»، تاریخ نگار یونانی، خالق این دو اثر کسی بود که خدایان یونانیان باستان را توصیف کرد و به آنان هویت انسانی بخشید؛ همان شخصیت هایی که امروزه آن ها را به عنوان خدایان المپ و شخصیت های اساطیری یونان می شناسیم. «هومر» در این دو کتاب، قهرمانانی را معرفی کرد که از قرن ها پیش تا به امروز زبانزد خاص و عام بوده اند.
آثار فراوانی از ایلیاد و اودیسه هومر تاثیر گرفته اند از جمله:
۱٫بسیاری از قهرمان های کمیک های دنیای DC و Marval مانند شخصیت ققنوس
رمایانا و مهابهاراتا؛دو اثر کهن هندی و شرقی مهم
در رامایانا داستان اصلی متعلق به راما، هفتمین تجسم ویشنو، و پسر دشرت پادشاه ایودهیا در هند شمالی است و او در سراسر داستان به عنوان ربالنوع یاد شده و کارهای دلیرانه و قهرمانانه وی مورد ستایش پیروان دین هندو قرار گرفتهاست.
در حدود چهارپنجم مهابهاراتا مربوط به داستانها و رویدادهای کهن است که سرچشمه برخی از آثار معروف سانسکریت مانند بهگود گیتا، شاکونتالا، نلادمنیتی، و امثال اینها که شهرت جهانی دارند گشته و الهامبخش شعرا و نویسندگان بعدی قرار گرفتهاست. عقیده هندوان درباره این حماسه اینست که چیزی در دنیا نیست که در این کتاب نباشد و چیزی در این کتاب نیست که در دنیا وجود ندارد.
همانطوره از توضیحات داده شده می شود فهمیده این اثار بالاتر از حد تاثیر گذار فرهنگی اثار مقدسی هستند که برای آموختن طریقت صحیح زندگانی انسانی برای حیات بشری سروده شده اند
اما بهتر است بگوییم هم ایلیاد و اودیسه و هم رامایانا و مهاباراتا آثاری بودند که هم از شرایط اطراف خود اثر گرفته و هم مهم تر اثری طولانی گذاشتند
یکی از قوی ترین پایه های فرهنگی برای حذف ماوراءالطبیعه آثار هومر بود که خدایگان را تا حد بسیاری به انسان ها شبیه کرد و دو اثری که در حال حاضر هم آن پشتوانه فکری معنوی منطق و نگاه عبادی شرقی را نگاه ۷داشته همین دو اثر گفته شده است
اثری که خدایگان آن رنگ و بوی شرقی خود را تا حد زیادی حفظ کردن و کمی جنبه معنوی هم دارند اگرچه که نیستند
شاهنامه،نماینده ادبیات شرقی و ملی مایل ترین به ادبیات دینی
شاهنامه اثر بی نظیر ادبی است که در قرن ۴ هجری قمری توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی مسلمان شیعی به نگارش درآمد
نگاه شیعی صاحب اثر(مرحوم علی ابوالحسنی در اثبات شیعه بودن فردوسی کتابی به نگارش درآورده به نام بوسه بر خاک پی حیدر و در آنجا در ۹۸۰صفحه با استناد به اسناد گوناگون تشیع حکیم فردوسی را به اثبات می رساند(
با نگاه ملی ایشان که برخواسته از روایت های اوستایی و زردشتی بوده تلفیق شده و به واقع اثری برخواسته از فرهنگ کهن ملی را به تصویر کشیده است که حدالمقدور با فرهنگ شیعی ما هم دارای تطابق است
در اثر حکیم فرودسی دیگر خبری از خدایان هومری و هندی نیست و از اتفاق در جای جای کتاب خویش حمد و ثنای خداوند یکتا را انجام داده است
تا جایی که عبدالرحمان خورشیدی در این خصوص مقاله ای به نام خداشناسی فردوسی در شاهنامه برای اثبات یکتاپرستی و اعتقاد به توحید ربوبی، صفاتی و… در اثر ماندگار حکیم ابوالقاسم فردوسی به نگار ش درآورده و پس از بررسی شاهد مثال های فراوان می نگارد:
در آنچه در این مقاله به رشته تحریر در آمد واضح و معلوم گشت که حکیم ابوالقاسم فردوسی به هر جنبه توحید توجه و عنایت داشته است بخصوص توحید الوهی که رابطه انسان با خدا را معلوم میکند. فردوسی در محیطی زیسته است که منبع اساسی تفکر مردم قرآن و سنت بوده است و او در اشعار خود آنها را دست مایه فکر و اشعار خود ساخته است، همچون بسیاری از شاعران و نویسندگان گذشته و هم عصر با وی که فکر و ایدئولوژی خود را از این دو منبع اساسی گرفتهاند.
فردوسی از مظاهر شرک رویگردان بوده و عبادت و استعانت و استغاثه را فقط مخصوص و متعلق به خدا میداند و بدینوسیله توحید خود را خالص میگرداند. بررسی و تحلیل از فکر و اندیشه و شخصیت فردوسی بدون آشنایی با قرآن و سنت کار اشتباهی است که بسیاری در این دام افتادهاند. بحثهای کلامی و فلسفی و مذهبی قدیمی و متروک که امروزه مطرح نیستند و دردی را دوا نمیکنند و جز سردرگمی و دور شدن از اهداف تعلیمی و تربیتی نتیجهای ببار نخواهد آورد و این نسل نیز حال و حوصله این سلسله مباحث را ندارند.
اما توجه خاص نگارنده به جنبه اعتقاد توحیدی وی بخاطر این بوده که تا حال کسی یا مقاله یا متنی را (با توجه به بضاعت خویش) ندیده،
بهر حال چنانچه امام مالک فرموده: کل یؤخذ من کلامه و یترک الا صاحب هذا القبر (رسول الله). اندیشه هر کسی قابل الک زدن است خوب و نافع را گرفته و بیخاصیت و غیرمفید را به دور باید انداخت.”
نکته جالب این مقاله آن است جناب آقای عبدالرحمن خورشیدی با آنکه خود از اهل سنت هستند در انتها و درتوضیخ مقاله خود درباره مذهب فردوسی اضافه می کنند:
” اکثر اساتید منصف ایشان را شیعه زیدی می دانند”
(خورشیدی،خداشناسی فردوسی در شاهنامه)
خلاصه آنکه اثر ماندگار حکیم فردوسی اگرچه از نظر محتوایی شروع نگاهی بسیار دینی تر، معنوی تر و نزدیک تر به نگاه دینی است اما هنوز فاصله زیادی تا معیار اثردینی شدن دارد، قهرمان های شاهنامه دیگر خدایا و یا خدایگان نیستند بنده های خداوند هستند
رستم آدم است، کمی قدرتمند تر!
اثر فرودسی گامی بلند در تغییر ادبیات حماسه ای و اسطوره ای که رایج ترین گونه ادبیان آن زمان و موثر ترین شیوه بود برداشت اما هنوز با نمونه کامل ادبیات دینی فاصله دارد
قرآن کریم، بهترین نمونه محتوایی ادبیات دینی و شیوه چهارم ادبیات
آنچه در فرم گفتیم به مراتب بالاتر و بیشتر را می شود از قرآن کریم برداشت کرد اما اگر تنها یک داستان را مانند داستان حضرت یوسف مورد بررسی قرار دهیم می توان کتاب ها در خصوص آن به نگارش درآورد درست همانند کاری که استاد محمدرضا سرشار در کتاب تحلیل داستانی از سوره یوسف (ع) انجام داده است؛اثری که تخصصی و با زاویه محتوایی و حتی فرمی به مساله و سوره حضرت یوسف نگاه انداخته است
اما برای محتوا بیشتر و بیشتر از فرم مطلب هست؛ تا آنجا که ایاتی که روایت گر قصه هم نیستند اینجا حرف برای گفتن دارند
همانگونه که داستان های کهن و متکی به عقاید مختلف وظیفه انتقال ایدئولوژی و جهان بینی را بر دوش خود دارند در منطق داستان های قرآنی و روایی هم همین گونه است مانند توصیه به عفت، تقوا، توجه به قدرت خداوند و اخلاص و توحید در ربوبیت و صفات و… که در داستان حضر یوسف وجود دارد یا توجه به حکمت و عمق نگری که در داستان های لقمان حکیم وجود دارد و… اما این داستان ها تنها وظیفه ندارند که با رعایت فرم مضمونی را منتقل کنند بلکه خود شیوه انتقال هم دارای اهمیت است (و مراد از این شیوه انتقال فرم نیست بلکه اصل و اصول کلی محتوایی است) به خلاف دیگر داستان ها که عملا توجه چندانی نشده (مگر مقداری در شاهنامه) محتوا:
۱٫شیوه انتقال محتوا باید عفیفانه باشد، قرآن کریم در سوره حضرت یوسف جنسی ترین صحنه را که الزام داستان هم هست و داستان بی آن شکل نمی گیرد با ظرافتی بی نظیر روایت می کنند:
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٣﴾
و آن [زنی] که یوسف در خانه اش بود، از یوسف با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد، و [در فرصتی مناسب] همه درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا [که من در اختیار توام] یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت، [من هرگز به پروردگارم خیانت نمی کنم] به یقین ستمکاران رستگار نمیشوند(آیه ۲۳)
آنچه از روایت ادبی دینی گاها می بینیم درحالی که این نکته را به راحتی زیر پا می گذارند جای تعجب دارد؟!
۲٫نا امیدی مطلق در هیچ جای داستان نباید وجود داشته باشد بلکه امیدواری باید همواره جاری باشد
در تمام داستان حصر یوسف با وجود مشکلات فراوان و حتی شکنجه های بی امان امید فراوان را در زندگی حصر یوسف می بینیم
۳٫سعی کنید مطلب زائدی در داستان نداشته باشید یقینا اگر بذری در داستان می کارد آن را برای مرحله بعدی و بعدی را برای مرحله بعدی و شاید مرحله های بعدی درو کنید مانند مجلس زنانه و بریدن دست برای اثبات بیگناهی یوسف در آینده
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ ۚ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ ﴿٥٠﴾
و پادشاه [مصر] گفت: یوسف را نزد من آورید. هنگامی که فرستاده [پادشاه] نزد یوسف آمد، یوسف گفت: نزد سرورت بازگرد و از او بپرس حال و داستان زنانی که دست های خود را بریدند، چه بود؟ یقیناً پروردگارم به نیرنگ آنان داناست(آیه ۵۰)
البته این دوجه دارد از شیوه ای دیگر می شود گفت اگر در داستان به مرحله کاشت رسیده حتما پیش از آن بذر اش را هم کاشته باش
اگر سجده نهایی بدون خواب ابتدایی یوسف بود قطعا باز هم قابل قبول بود اما نه به زیبایی این شیوه:
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا ۖ وَقَالَ يَا أَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا ۖ وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي ۚ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿١٠٠﴾
و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ای پدر! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان رهاییم بخشید، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت، از آن بیابان نزد من آورد، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد می کند؛ زیرا او دانا و حکیم است.
غایت مندی داستان دینی
داستان دینی به خلاف داستان مدرن که اساسا هیچ دلیل و الزامی برای غایتمندی ندارد در تعریف خود دارای غایت مشخصی است و آن هم رشد و تعالی آدمی است آن هم به گونه ای که متضاد با رشد و فهم دیگری نباشد.
آنچه در اسلام ارزش دارد مطلق هنر که خاصه آن ادبیات داستانی باشد نیست بلکه آن بخشی از هنر است که دارای حکمت باشد؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَةً؛
برخی از شعرها حكمت است.
(حرانی، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹)
این روایت دال بر دو امر است اولا لغو بیهودگی همه اشعار و دوم آنکه آنچه ارزش شعر مشخص شده از حکمت بودن است و کلام حکیمانه هم پارامتر های مشخص خود را دارد و با الغای خصوصیت می توان این امر را برای داستان و امثالهم هم ثابت کرد
حضرت امام خمینی هم در خصوص ارزش بندی هنر می فرمایند:
تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی(ص) اسلام ائمه هدی(ع) اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. ۳۰ شهریور ۱۳۶۷
حتی در جایی دیگر این غایتمندی را به صورت مصداقی و با بیان یک مصداق هم بیان می کند:
هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه «اسلام آمریکایی» باشد.
(سخنرانی ۳۰ شهریور ۱۳۶۷ در جمع مردم)
۱٫٫قرآن کریم
۲٫آتود،مارگارت؛ترجمه طهورا آیتی،پلنوپیاد،انتشارات کتاب پاگرد،چاپ اول ۱۳۹۸
۴٫بابک،هومن،داستان های بهاراته،انتشارات لیوسا،چاپ دوم ۱۳۹۲
۶٫تالکین،جی.آر،هابیت،انتشارات روزنه،چاپ اول
۷ حرانی، ابومحمد ، تحفالعقول عن آلالرسول (ص)،انتشارات آل علی (ع)،چاپ شانزدهم ۱۳۹۳
۱۳۹۹
۸٫جورس،جیمز،اولیس،انتشارات مانیاهنر،چاپ دوم ۱۳۹۹
۱۰٫زرشناس،شهریار، جستارهایی در ادبیات داستانی معاصر،انتشارات کانون اندیشه جوان،چاپ اول ۱۳۷۸
۱۲٫سروانتس؛ترجمه محمد قاضی،دن کیشوت،انتشارات ثالث،چاپ اول ۱۳۹۸
۱۳٫فاکنر،ویلیام؛ترجمه نجف دریابندری،انتشارات چشمه،چاپ سوم ۱۳۹۹
۱۴٫فردوسی،ابوالقاسم،شاهنامه،انتشارات پیام عدالت،چاپ سوم۱۳۹۹
۱۵٫گروهی از نویسندگان، رامایانا، کهنترین متن حماسی، عاشقانه هند،انتشارات الست فردا،چاپ اول ۱۳۷۹
۱۶٫مطهری،مرتضی،مجموعه آثار؛ج۲،انتشارات صدرا،چاپ هفتم ۱۳۷۷
۱۷٫مک کی،رابرت؛گذرآبادی،محمد، کتاب داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی
۱۸٫میرصادقی،جمال،ادبیات داستانی،انتشارات سخن،چاپ نهم ۱۳۹۸
۱۹٫هومر؛ترجمه سعید نفیسی، ایلیاد و اودیسه،انتشارات هرمس،چاپ پنجم ۱۳۹۹
مقاله:
۱٫جمالی،مریم؛ مقدمه اى بر مفهوم فرم و فرمالیسم در هنر مدرن
۲٫خورشیدی،عبدالرحمان،خداشناسی فردوسی در شاهنامه
۳٫ظفرمند،سید جواد،مفهوم فرم به ويژه در هنر
۱٫خبرگزاری مهر، رم و محتوا در کنار هم مفهوم پیدا میکنند / مخاطب هر چه بیشتر بداند بیشتر لذت میبرد ،۲۵/۱۲/۱۳۹۹،از پایگاه اینترنتی: https://www.mehrnews.com/x5sG
۲٫رادیو فرهنگ، تفاوت داستان و قصه،۲۶/۰۷/۱۳۹۶،از پایگاه اینترنتی: http://radiofarhang.ir/NewsDetails/?m=060001&n=137882
سایر منابع:
این مطلب بدون برچسب می باشد.