۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » مقالات منتخب طلاب
  • 07 فوریه 2024 - 11:44
  • 133 بازدید
  • نویسنده : مهران بهارلو
بررسی دیدگاه شهید مطهری در مورد اطلاق و  نسبیت اخلاق
بررسی دیدگاه شهید مطهری در مورد اطلاق و  نسبیت اخلاق

بررسی دیدگاه شهید مطهری در مورد اطلاق و  نسبیت اخلاق

  بررسی دیدگاه شهید مطهری در مورد اطلاق و  نسبیت اخلاق  چکیده دیدگاه استاد مطهری در باب اخلاق به طور پراکنده و گسترده در آثار  ایشان آمده‌است؛ هدف در این مقاله بیان نظر ایشان در مسائلی همچون معیار فعل اخلاقی، نسبیت و اطلاق اخلاق است. کسانی که قواعد اخلاقی را تابع اراده افراد یا قرارد […]

 

بررسی دیدگاه شهید مطهری در مورد اطلاق و  نسبیت اخلاق 

چکیده

دیدگاه استاد مطهری در باب اخلاق به طور پراکنده و گسترده در آثار  ایشان آمده‌است؛ هدف در این مقاله بیان نظر ایشان در مسائلی همچون معیار فعل اخلاقی، نسبیت و اطلاق اخلاق است. کسانی که قواعد اخلاقی را تابع اراده افراد یا قرارد داد می‌دانند، به طبع اخلاق را نیز نسبی خواهند دانست، زیرا خواست افراد متغیر وقرراردادها تغییر پذیرند، شهید مطهری در باب اطلاق و نسبیت اخلاق و صفات نفسانی را مطلق و رفتار را نسبی می‌داند و به خاطر  نسبی دانستن رفتار متهم به نسبی دانستن اخلاق شده‌اند، ایشان برای رهایی از این مشکل، ملاک ارزیابی اخلاقی و معیار اطلاق و نسبیت را در مطابقت یا عدم مطابقت افعال انسان با ((من علوی)) و روح متعالی انسان می‌داند که به دلیل اشتراک در همه و همیشه، مطلق است.

هدف از انجام این تحقیق، بررسی نظریه اطلاق اخلاق و نسبیت رفتار  و بیان انواع نسبیت و همین طور بیان دیدگاه‌های استاد مطهری در زمینه های مختلف است  تا دانش پژوهان بیشتر و بیشتر با آرای ایشان در مسائل مختلف اطلاق و نسبیت اخلاق آشنا شوند.

کلید واژه:

استاد مطهری،  شهید مطهری، اخلاق،  نسبیت اخلاق،  اطلاق اخلاق،  معیار اخلاق

مقدمه

یکی از مباحث مهم در عرصه تفکر فلسفی، مباحث فلسفه اخلاق، نسبیت و اطلاق اخلاق است، بحث از فلسفه اخلاق از مدت‌ها پیش در غرب مطرح بوده و در باب مسائل آن تحقیقاتی صورت گرفته‌است. اطلاق و نسبیت گزاره‌های اخلاقی از مسائل چالشی در فلسفه اخلاق‌اند که اندیشمندان زیادی در این باره اظهار نظر کرده‌اند. از جمله این دیدگاه‌ها، دیدگاه علامه طباطبایی  و شهید مطهری می‌باشد. در کشور ما نخستین بار علامه طباطبایی (ره) به چینین بحث‌هایی پرداختند و بعد از علامه شاگردان کلاس فلسفه ایشان این مسیر خطیر را ادامه دادند از جمله این افراد شهید مطهری (ره) بودکه با جدیت به مباحث نسبیت و مطلق بودن اخلاق پرداخت و تا حدی که در توان ایشان بود عنصرهای لازم برای تاسیس یک مکتب فلسفه اخلاقی معین را فراهم آوردند و در سخنرانی‌های مختلف به آن عنصرها پرداختند، برای بیان آرای استاد مطهری در مسائل مختلف فلسفه اخلاق از جمله اطلاق و نسبی بودن اخلاق ناچار باید به آثار متعدد ایشان رجوع شود. در این مقاله سعی شده به جمع بندی و بررسی نظریات این حکیم ژرف‌اندیش پرداخته شود. امید است نکته سنجی‌های دقیق و بی بدیل ایشان در این زمینه، سکوی پرتای دیگر پژوهشگران شود.

مفهوم شناسی اخلاق

اخلاق در لغت واژه عربی است که مفرد آن دو کلمه خُلق و خُلُق است که به معنای سرشت و سجیه به کار رفته‌است. لغت شناسان عموما آن را با واژه ی خَلق هم ریشه می‌دانند. وقتی گفته می‌شود فلان شخص خُلق زیبایی دارد، یعنی نیرو و سرشت یا صفت معنوی و باطنی زیبا دارد و در مقابل هنگامی که می‌گویند فلان شخص خَلق زیبایی دارد، به معنای آن است که دارای آفرینش و ظاهری زیبا و اندامی سازگار است.(ابن منظور،۱۴۲۵ق، ۴ /۱۹۴)

اما در مورد معنا اصطلاحی آن استاد مطهری اخلاق را اینگونه معنا می‌کنند:

اخلاق عبارت است از یک سلسله خصلت‌ها و سجایا و ملکات اکتسابی که بشر آن‌ها را به عنوان اصول اخلاقی می‌پذیرد؛ به عبارتی دیگر قالبی برای انسان که روح انسان در آن کادر و طبق آن طرح و نقشه، ساخته می‌شود، در واقع  اخلاق چگونگی روح انسان است. (مطهری، ۱۳۸۶، ۴۷)

ایشان در جای دیگر از سخنرانی‌های‌شان می‌فرمایند:

اخلاق مرتبط با ساختمان روحی انسان است و براین اساس با آداب و رسوم مرسوم در جوامع تفاوت دارد؛ چرا که آداب و رسوم یک سلسله قرار دادهای صرف می‌باشند که ربطی به ملکات و خلقیات و قالب‌های روحی درونی ندارند.(مطهری،۱۳،۱۳۸۹/۳۴۷ )

استاد در جای دیگر عرض می‌کنند که:

علم اخلاق علمی است که دستور العمل‌هایی کلی برای زیستنی مقدس متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار بحث می‌دهد به عبارت دیگر، علم اخلاق علم قالب‌های کلی برای چگونگی زیستن متعالی و با قداست است. این چگونگی هم شامل رفتار می‌شود وهم شامل ملکات نفسانی، یعنی این که انسان باید چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی داشته باشد تا زیستن او با ارزش باشد؛ ملکاتی مانند: عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا و صداقت و ……. .

 

اهمیت و ضرورت بررسی  نسبیت و اطلاق خلاق

در آغاز هر دانشی نخست از ارزش آن علم بحث می‌شود تا برای فراگیری آن شوق و انگیزه ایجاد شود و با جدیت در تحصیل آن علم تلاش شود، در مورد نسبیت و اطلاق اخلاق همین امر صدق می‌کند که اگر اهمیت و ارزش آن را بدانیم در کسب آن تلاش و جدیت به خرج دهیم.

بحث از نسبی یا مطلق بودن اخلاق که از مهم ترین مسائل  فلسفه اخلاق است، بدون هیچ شکی گره خورده است به جاودانگی دین، به این معنا که با نسبی دانستن اخلاق جاودانگی دین هم منتفی می‌‍شود و همین امر باعث شده است که این حکیم دانا به مسائل فلسفه اخلاق بپردازد؛ و اهمیت این بحث را اینگونه بیان کرد:

((بحث جاودانگی اصول اخلاقی برای ما اهمیت بیشتری دارد، و با مسئله جاودانگی اسلام تماس بیشتری پیدا می‌کند، زیرا اخلاق عبارت است از یک سلسله تعلیماتی که اگر کسی تعلیمات اخلاقی و اجتماعی را جاودانه نداند، اصول اخلاقی و تربیتی و تعلیمات اسلام را هم جاودانه نخواهد دانست.))(مطهری، ۱۳۸۷، ۱۸۳)

 

بررسی مفهوم نسبیت و اطلاق

پیش از بررسی نظریه نسبیت اخلاق و ارزیابی دلائل موافقین و مخالفین آن، لازم است مفهوم ((مطلق)) و ((نسبی)) توضیح داده شود؛ و باید گفت که این دو واژه معانی متعددی دارند لذا می‌باسیت، معنای مورد نظر استاد مطهری از این دو واژه مشخص گردد، بنابراین در ذیل نظر ایشان را بیان می‌گردد:

ممکن است مراد کسی از ((مطلق)) و ((نسبی)) آن اصطلاحی باشد که حکما گاهی به تعبیر حقیقی و اضافی و یا تعبیر نفسی و اضافی ذکر می‌کنند؛ مانند اینکه می‌گویند صفات باری تعالی یا حقیقی است یا اضافی ویا می‌گویند، اتصال یا نفسی است یا اضافی.

در اینگونه موارد، مقصود این است که بعضی از معانی در تحقق خود احتیاج به دو چیز دارند. زیرا نسبت میان دو چیز است. مثلا رزاقیت یک مفهوم اضافی است زیرا دو چیز باید باشد یکی رزاق و دیگر مرزوق تا نسبت رزاقیت محقق شود اما صفت((موجود بودن)) یا ((قادر بودن)) یا ((کامل بودن)) چنین نیست. اتصال در بعضی از معانی خود مثل اینکه می‌گوییم ((حلقه های زنجیر به یکدیگر متصل‌اند)) یک معنی نسبی و اضافی است.

به خلاف ((جسم بودن)) یا ((فلان مقدار را داشتن)) یا ((فلان عدد بودن)) که مطلق است نه نسبی(مطهری، ۱۳۸۶، ص۱۶۶)

 

انواع نسبیت‌گرایی اخلاقی

الف) نسبیت‌گرایی توصیفی

درنسبی‌گرایی توصیفی تنها به توصیف و تشریح نسبیت‌گرایی در میان اقوام و ملل مختلف و زمان‌ها و اعصار متفاوت پرداخته می‌شود. در نسبی‌گرایی توصیفی تنوع اخلاقی ملل و جوامع گوناگون را از قبیل یونان باستان، قرون وسطی، قرن بیستم، اخلاق اسکیموها، اخلاق کشورهای شرقی و غربی و اسلامی و… بیان می‌شود.

مدعای نسبیت‌گرایی توصیفی صرفا این نیست که احکام اخلاقی افراد و جوامع مختلف متفاوت‌اند، بلکه مدعی است که احکام اصلی اخلاقی آنها متفاوت و حتی متعارف اند.(فرانکنا،۱۳۷۶، ۲۲۷ -۲۲۸)

ب) نسبیت‌گرایی فرا اخلاقی

دومین نوع نسبیت‌گرایی که مورد بحث گرفته است، نسبیت‌گرایی فرا اخلاقی است، براساس این دیدگاه، نباید در میان احکام یا نظام اخلاقی متعارضی، تنها یک حکم و یا نظام اخلاقی را موجه و درست دانست و احکام و نظام های دیگر را غیر معتبر و نادرست به حساب آورد.(مصباح یزدی، ۱۴۵)

معتقدان به این نوع نسبیت این گونه  عقیده دارند که :

در مورد احکام اخلاقی اصلی، شیوه معقول ومعتبر عینی‌ای برای توجیه یکی در مقابل دیگری وجود ندارد، در نتیجه ممکن است دو حکم اصلی متعارض، اعتبار یکسانی داشته باشد.(فرانکنا، ۱۳۷۶، ۲۲۸)

ج) نسبیت‌گرایی هنجاری

نسبیت‌گرایی هنجاری می‌گوید آنچه برای شخص یا جامعه‌ای درست یا خوب است، حتی اگر هم شرایط مربوط مشابه باشد، برای شخص یا جامعه‌ی دیگر، درست یا خوب نیست و به دلیل اینکه یک هنجاری را بیان می‌کند، نسبیت‌گرایی هنجاری نامیده شده.( فرانکنا،۱۳۷۶، ۲۲۷ -۲۲۸)

استاد مطهری از قول نسبیت‌گرایان اخلاقی می‌گوید: گفته‌اند درباره ی آنچه خیر و شر اخلاقی، هیچ معیاری جزء پسند انسان در کار نیست. می‌گویند معیار این است که چه اخلاقی محمود یعنی مورد پسند است. هرخلقی که مورد پسند بود، آن خلق خوب است، ولی پسند متغیر است و در طول زمان‌ها، پسندها تغییر می‌کند و وقتی پسند تغییر کرد، اخلاق حمیده طبعا تغییر می‌کند. فلان خلق یک زمانی محمود و مورد پسند مردم بود پس خوب بود، بعد دیگر در زمان دیگر همان خلق، نامحمود شد و خُلق دیگر محمود شد. این نوسانات و تغییرات که یک خُلق در یک زمان مورد پسند است و در زمان دیگر مورد پسند نیست، براساس تکامل است و منشا این ها روح زمان و به عبارت دیگر روح اجتماع است.

استاد مطهری در پاسخ به نسبیت‌گرایی هنجاری می‌گویند: که ما نسبیت در مسائل و امور اخلاقی را قبول داریم. لکن دو چیز وجود دارد، یکی فعل اخلاقی است، لکن خود اخلاق و خصلت اخلاقی و حکم اخلاقی نمی‌تواند نسبی باشد. آنچه در مورد نسبیت گفته می‌شود و منعی و ایرادی هم در آن از نظر ما وجود ندارد، نسبیت در فعل اخلاقی است، لکن خود اخلاق و خصلت اخلاقی و حکم اخلاقی نمی‌تواند نسبی باشد؛ در نتیجه در ادامه می‌گویند: می‌توانیم بگوییم که اخلاق نسبی نیست. اخلاق به آن معنی که ما بیان کردیم مطلق است ولی فعل اخلاقی مانعی ندارد که بگوییم نسبی است.(مطهری، ۲۲/۶۱۰)

استاد مطهری معتقداند که نسبی‌گرایان دچار خلط و اشتباه میان فعل و  خصلت اخلاقی و یا خلط میان ((من عِلوِی)) و  ((من سِلفِی)) شده اند. به نظر ایشان اگر اخلاق را با ((من عِلوِی)) نگاه کنیم، اخلاق مطلق می باشد و جاودانه و اگر با ((من سلفی)) نگاه کنیم، نسبی و غیر مطلق خواهد بود.(مطهری، ۲۲/۳۷۸-۳۷۹)

 

تفکیک اخلاق از رفتار و آداب

در بررسی نظریه نسبیت اخلاق می‌بایست حساب رفتار را از اخلاق جدا دانست. غالبا اخلاق و رفتار را به یک معنی و باصطلاح مترادف یکدیگر می‌گیرند. همین امر سبب اشتباه بسیاری از اندیشمندانی گردیده‌است که در این باره به اظهار نظر پرداخته‌اند. شهید مطهری در این باره می‌گوید:

فرق است میان اخلاق و رفتار. اخلاق که عبارت است از یک سلسله خصلت‌ها وسجیا ملکات اکتسابی که بشر آن‌ها را به عنوان اصول اخلاقی می‌پذیرد یا به عبارتی دیگر قالبی روحی برای انسان است که چگونه روح انسان است که چگونه باید باشد  یک امر ثابت و مطلق وهمگانی و همیشگی است؛ ولی رفتار انسان که عبارت است از پیاده کردن روحیات در خارج در شرایط مختلف مختلف می‌شود و باید هم مختلف بشود. و به عبارت دیگر مظاهر و مجالی اخلاق انسانی در شرایط مختلف مختلف است. در یک جا انسان باید یک جور عکس‌العمل نشان بدهد. در جای دیگر جور دیگر. نه این که انسان در یک جا باید یک جور باشد ودر جای دیگر جور دیگر فرق است بین این که بگوییم بشر خودش در هرعصری یک جور باید باشد غیر از جوری که در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقه‌ای یک جور باید باشد. غیر از جوری که در منطقه دیگر باید باشد و این که بگوییم انسان می‌تواند آن چنان شخصیت عالی‌ای داشته باشد که در همه جا یک جور بایدش ولی مظاهر رفتارش در زمان‌ها مختلف و شرایط مختلف متفاوت باشد.

از جمله موارد دیگری که سبب گردیده است بعضی از متفکرین و اندیشمندان قایل به نسبیت اخلاق گردند، یکی دانستن اخلاق و آداب بوده است. شهید مطهری در بیان تفاوت میان اخلاق وآداب این گونه عرض می‌کنند:

…. ما باید فرق اخلاق و آداب را بدانیم اخلاق مربوط است به خود انسان. یعنی مربوط است به اینکه انسان به غرایز خودش یعنی به طبیعت خودش چه نظامی بدهد. خودش را چگونه بسازد. نظام دادن به غرایز یعنی سهم‌بندی کردن تمام غرایز تحت حکومت عقل. تمام این‌ها سهم دارند. اتفاقا در اخبار ما هم اینطور وارد شده‌است که چشم تو حق دارد، دست تو حق دارد، شکم توحق دارد، تمام غرایز تو حق دارند. یکی از کارهای دین همین است. چون عقل بشری به تنهایی قادر نیست که به حساب این‌ها برسد، دین با تکالیفی که دارد سهم‌بندی‌هایی این‌ها را مشخص می‌کند. به این امر ما اخلاق می‌گوییم… اما یک مساله دیگر در کار است و آن مساله آداب است.

آداب مربوط به سهم‌بندی غرایز نیست. بلکه مربوط به این است که انسان غیر از مساله اخلاق، به یک امور اکتسابی که باید اسم آن‌ها را فنون گذاشت نیز احتیاج دارد….. . این آداب در زمان‌ها فرق می‌کند. انسان نباید بچه‌اش را همیشه به آدابی که خود دارد مودب کند… . جلمه دیگری را هم در دیوانی که منسوب به امیرالمومنین(ع) است، و آن این است

از نظر استاد مطهری آنچه سبب اشتباه ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه گردیده است همین است که میان آداب و اخلاق فرقی قایل نشده است:

اشتباهی که جناب ویل دورانت کرده این است که میان آداب و اخلاق فرقی نگذاشته. آداب یک چیز است و اخلاق چیز دیگر. آداب مربوط به ساختمان روحی انسان نیست، قراردادهای افراد انسان است در میان یکدیگر.(مطهری،۱۳۸۴، ۲/۲۴۶)

فواید بررسی مباحث نسبیت و اطلاق اخلاق

الف) بررسی و شناخت مکاتب مختلف اخلاقی:

در این مباحث ، با مکتب‌های گوناگون اخلاقی برخورد می‌کنیم، که این برخورد زمینه مطالعات تطبیقی مکتب‌های دیگر و مبانی اخلاق اسلامی برای ما فراهم می‌کند.

ب) شناخت مبانی اخلاق اسلامی:

در بحث از نسبیت و اطلاق اخلاق  فهم ما نسبت به مبانی فلسفه اخلاق اسلامی افزایش می‌یباد که منجر به افزایش ایمان و اعتقاد ما نسبت به مبانی اخلاقی اسلامی می‌شود.

ج)ارائه نظام اخلاق اسلامی به مردم جهان:

اگر ما بخواهیم با مردم جهان ارتباط برقرار کنیم تا مبانی دین اسلام را به جهانیان معرفی کنیم یکی از راه هایش داشتن نظام اخلاق اسلامی است که این نظام اخلاقی اسلامی با بحث های نسبیت و اطلاق اخلاق ساخته و قابل ارائه  می‌شود.

معیار ارزش اخلاقی از دیدگاه شهید مطهری

استاد مطهری برای  ایمان در تحقق مفاهیم اخلاقی نقش زیادی قائل است و ارزش افعال منوط به متصل بودن به منبع هستی بخش می‌داند به عبارتی بهتر از منظر ایشان یک فعل زمانی دارای ارزش اخلاقی است که رنگ خدایی داشته‌باشد، در نهایت ایشان ملاک و معیار فعل اخلاقی ارزشمند را تحت نظریه ای به نام نظریه پرستش مطرح کرده‌اند و آن را کاملترین مکتب می‌دانند.

استاد پرستش را به دو قسم پرستش آگاهانه و پرستش ناآگاهانه تقسیم می‌کنند.

پرستش آگاهانه از منظر ایشان اعمال عبادی‌ای هستند که مسلمانان در طول روز وسال انجام می‌دهند مثل: حج و نماز و روزه و…… ٍ؛ و پرستش ناآگاهانه پرستشی است که با علم و آگاهی نیست  و اینکه این پرستش ناآگاهانه در فطرت ما نهفته شده‌است و بقیه موجودات هم دارای این نوع پرستش هستند موید این مطلب آیه شریفه(( سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم))، (حشر/۱)

با این توضیح قوانین اخلاقی را می‌توان از جمله قوانین خداوند متعال دانست، نکته بعدی مورد توجه استاد است؛ این است که هر یک از مکاتب فلسفه اخلاق تنها بیان‌کننده بخشی از حقیقت می‌باشند وتمام حقیقت این است که فعل اخلاقی از مقوله عبادت وپرستش ناآگاهانه است و از این حیث حسن فعل فاعل نقش مهمی را در تعیین معیار ارزش اخلاقی قائل هستند. (مطهری،۱۳۸۶ ،۱۲۰)

دیدگاه شهید مطهری در مورد علل شکل گیری نسبیت اخلاق

شهید مطهری معتقد است که حامیان نظریه نسبیت اخلاق، مفهوم واقعی اخلاق را به طور صحیح درک نکرده‌اند و بین مفهوم و مصداق خلط کرده‌اند یعنی توجه نداشتند به این که آنچه که در باب حق وعدالت و اخلاق متغیر است شکل عملی آنهاست نه ماهیت حقیقی شان.(مطهری،۱۳۹۰، ۸۹)

 

دلائل جاودانگی اخلاق از منظر شهید مطهری

۱) اخلاق نظام دادن به غرائز است

یکی از دلائل شهید مطهری برای جاودانگی اخلاق عبارت است از:

نظام دادن به غرائز را اخلاق می‌گویند….، نظام دادن به غرائز یعنی سهم‌بندی کردن تمام غرائز تحت حکومت قوه عقل،تمام اینها سهم دارند. اتفاقا در اخبار ما هم اینطور وارد شده است که چشم تو حق دارد، دست تو حق دارد، شکم تو حق دارد، تمام غرائز تو حق دارند

اخلاق یک تقسیم حقوقی روی غرائز انسان است. حال آیا اخلاق که معنایش تقسیم حقوقی روی غرائز است، با زمانها فرق میکند؟….. نه، این، در تمام زمان‌ها یکی است. چون انسان‌ها که عضو نمی‌شوند. اگر انسانی که در صد سال پیش بوده‌است با انسان امروز از لحاظ نیرو‌ها و غرائز فرق کرده‌است، سهم‌بندی‌ها هم فرق می‌کند؛ ولی انسان از این لحاظ ثابت است و در همه زمان‌ها یکی است.(مطهری، ۱۳۸۴،  ۱/۲۷۶ـ۲۷۷ـ۲۸۰)

۲) اخلاق ریشه در فطرت انسان دارد

دلیل دیگری که شهید مطهری  برای مطلق بودن ارزش‌های اخلاق می‌آورد این است که:

انسان از آن جهت که انسان است، یک سلسله اخلاقیات دارد که این اخلاقیات در دوره تمدن صنعتی او…. اگر ما قائل به فطرت انسانی باشیم، یعنی معیارهای انسانیت را یک معیارهای ثابت که ریشه‌اش فطرت انسانی است بدانیم، انسانیت معنی و مفهوم پیدا می‌کند، نه تنها انسانیت، تکامل انسانیت نیز معنی و مفهوم خواهد داشت. (مطهری، ۱۳۸۹ ، ۳/۵۲۶ ـ ۵۳۹)

((…. انسان فطرتا، مستقل از هرتعلیم و تربیتی، یک سلسله دستورهای اخلاقی این چنینی وجود دار د که انسان می‌گوید، خوب است انسان این جور عمل کند، بد است آن جور دیگر عمل کند. باید چنین بود، باید چنان بود. همین‌هایی که ما اسمش را ((انسانیت)) می‌گذاریم. قرآن به صورت سوال می‌گوید: آیا پاداش نیکی کردن جز نیکی کردن چیزی دیگری است؟ یعنی هرکسی به فطرت خویش می فهمد پاداش نیکی، نیکی است…. ممکن است کسی منکر باشد، ولی شما ببینید می‌شود انکار کرد؟ هر چیزی که دلیلش فقط این است که می‌گوییم وجدان بشر حکم می‌کند، انسانیت این جور حکم می‌کند، معنایش این است که در وجود من یک چنین قضاوتی وجود دارد… این دیگر دلیل نمی‌خواهد، تجربه نمی‌خواهد، معلم هم نمی‌خواهد بدون معلم و بدون تجربه این را می‌فهمد( مطهری،۱۳۹۰ ،۱۳۰ـ۱۳۱ـ۱۳۲)

دلیل دیگر استاد این است که:

در باب اخلاق اگر کسی قائل به جاوید بودن بشود، ممکن است بیان جاوید بودنش به این صورت باشد که اخلاق را هم با آنچه که اصطلاحا حقیقت می‌نامیم یکی بداند. به این معنی که بگوید، اخلاق خوب، رفتار خوب، به این معناست که این اخلاق و این رفتار در ذات خودش متصف به یک صفتی است که آن صفت حسن است. رفتار دیگری در ذات خودش متصف به یک صفتی است که آن صفت قبح است. پس هر فعلی یا دارای حسن و قبح یک صفت عینی است در اشیاء و ذاتی است در اشیاء و ذاتی هم لایتخلف و لایختلف.(مطهری، ۱۳۸۷، ۱۸۹ـ۱۹۰)

 

تاثیر نسبیت اخلاق در دین

استاد مطهری مساله جاودانگی اخلاق را حتی از بحث جاودانگی حقیقت برای اسلام و مسلمین مهم‌تر می‌دانند و اعتقاد دارند که جاودانگی اسلام به جاودانگی اخلاق وابسته است و نقض آن به معنی نقض خاتمیت و جاودانگی دستورات اسلام است به این دلیل که دستورات اسلام دارای سه بخش اصول اعتقادات، احام و اخلاق است و با رد جاودانگی اخلاق در واقع  یک بخش از اصول اسلام منسوخ شده‌است؛ بنابراین لازم است که مبحث نسبیت اخلاق را مطرح وبه شبهات آن پاسخ داد.(مطهری ،۱۳۸۸، ۱۳۸ ـ ۱۳۹ و۱۳۸۷، ۷۰۶)

پیامدهای نسبیت اخلاق

هر نظریه‌ای پیامدهای منحصر به فرد خود را دارد و نسبیت اخلاق و مطلق بودن اخلاق هم از این نوع پیامدها خالی نیستند، شهید مطهری در بحث از «وجود مطلق» بیان می‌کنند که قول قائلین به نسبیت اخلاق منتهی می‌شود به نفی هر موجود غیر زمانی وغیر مکانی وبه طریق اولی به نفی وجود واجب الوجود بذات می‌شود.(مطهری ،۱۳۸۹، ۸/ ۱۳۹ـ۱۴۰)

با قبول نسبی بودن اخلاق نمی‌توانیم یک طرح اخلاقی برای همه بشر آن هم در همه زمان‌ها ارایه کنیم و هر طرح اخلاقی از طرف هر مکتبی اعم از اسلام و غیر اسلام عرضه شود باید محدود به منطقه خاص و زمان خاص و شرایط مخصوص باشد وطبعا در جای دیگر باید چیز دیگری بجای آن حکومت کند.(مطهری،۱۳۸۸، ۱۵۸)

اگر اخلاق نسبی باشد دیگر نمی‌توانیم اصول ثابت و یکنواخت برای تربیت پیشنهادکنیم(مطهری،۱۳۸۸ ، ۱۱۹)

 

ادله قائلین به نسبیت اخلاق

استاد مطهری در مباحث خود ادله قائلین به نسبیت را به شکل ذیل بیان می‌کنند:

الف) نفی اطلاق

گفته‌شده هیچ قاعده‌ای حتی قواعد ریاضی هم مطلق نیستند از این رو مبانی اخلاق هم مطلق نیستند.

پاسخ:

خود همین قاعده که ((هیچ قاعده‌ای مطلق نیست)) مطلق است یا غیر مطلق؟ اگر این حکم شامل خودش شود پس خود این قاعده هم مطلق نیست پس ما نتیجه می‌گیریم که قواعدی وجود دارند که مطلق هستند.

خلاصه اینکه انسان نمی‌تواند قائل به اخلاق باشد ودر عین حال اخلاق را نسبی و متغیر بداند، اگر ما قائل به ثبات اخلاق باشیم، اخلاق دیگر از جنبه اخلاقی بودن خارج می‌شود، بلکه به شکل یک سلسه آداب در می‌آید، نه آن امر مقدس و نه آن امری که واقعا فضیلت و خیر است.(مطهری،۱۳۸۹ ، ۳/ ۵۲۷ ـ۵۳۰)

علاوه بر اشکال بالا اشکال دیگری نسبی‌گرایان کرده‌اند که از این قرار است:

برمطلق بودن اخلاق اشکال‌هایی شده‌است که اگر قواعد و ارزش‌های اخلاقی نسبی نباشند، همواره باید مطلق و ثابت باشند و در هیچ شرایطی تغییر نکنند، در حالی که حکم بعضی از افعال اخلاقی در برخی شرایط تغییر می‌کند؛ برای مثال راستگویی در شرایطی زشت تلقی می‌شود. این امر چگونه با اطلاق و کلیت گزاره های اخلاقی سازگار است؟

استاد شهید در آثارشان به این اشکال پاسخ داده اند:

۱- اطلاق در اخلاق و فعل اخلاقی

باید میان مطلق بودن اخلاق و مطلق بودن فعل اخلاقی تفاوتی گذاشت. فعل اخلاقی نمی‌تواند مطلق و ثابت باشد، بلکه با توجه به شرایط گوناگون متفاوت است. یک فعل می‌تواند به یک اعتبار اخلاقی باشد و به اعتبار دیگر ضد اخلاقی ؛ برای مثال گرفتن مال یتیم اگر به منظور سرقت باشد، بد است، ولی اگر به منظور جلوگیری از هدر رفتن آن و ایجاد منفعت برای یتیم باشد، خوب است.

همچنین راستگویی نیز حکم ثابتی ندارد، اگر راست گفتن فتنه انگیز بود و در مقابل، دروغ گفتن مصلحت آمیز بود، آن وقت راستگویی بد است.(مطهری ، ۱۳۸۸،  ۱۴۰ـ۱۵۰ـ۱۵۴ـ۱۵۶ و ۱۳۸۶، ۸۲  و ۱۳۸۷ ، ۲۰۵ـ۲۰۶)

۲- خوب و بد بالذات و بالتبع

خوب و بد دو گونه‌اند: بعضی بالذات خوبند و برخی بالتبع. خوب‌های بالتبع وسیله‌ای برای رسیدن به خوبی‌های بالذات اند؛ برای مثال، عفت بالذات خوب است، از این رو  استثنابردار نیست، ولی حجاب بالتبع خوب است. از این رو، در میان بعضی اقوام و ملیت ها خوب تلقی می‌شود و در میان برخی دیگر، بی‌حجابی خوب است. معیار تشخیص خوبی در این مسئله به حجاب و بی‌حجابی بر نمی‌گردد، بلکه آن امر ناشی از صفت عفت است که در فطرت بشر نهاده شده‌است. حجاب به خودی خود و بدون در نظر گرفتن عفت خوب یا بد نیست، بلکه چون وسیله ای برای حفظ عفت است، خوب است. ولی عفت صفتی است که خوبی بالذات دارد. حتی فاسدترین و بی عفت ترین زنان دنیا هم معتقداند که بی‌عفتی بد است. بنابراین، خوبی‌های بالذات، مطلق و دائمی‌اند، ولی خوبی‌های بالتبع، تغییر پذیر و نسبی‌اند.(مطهری ،۱۳۸۹، ۲۱/ ۲۶۲ و  ۱۳۸۸ ، ۱۵۱ـ۱۵۳)

ب) فلسفه شدن و بودن

مارکسیت‌ها به این مطلب اعتقاد دارند که تفکر فلسفی تمام تاریخ بر دو قسم می‌باشد، فلسفه «شدن» و «بودن»؛  نوع  دوم که حکمت «شدن» است و دو قرن پیش از ارسطو توسط نخستین فیلسوف‌های یونانی بیان شده برخلاف فلسفه قبل، با زمان در آمیخته است. اما نوع اول از حکمت ارسطو و مکتب حقوقی روم و همچنین  حکمت علمای دینی مسیحی ریشه می‌گیرد و قرن‌ها فلسفه کلاسیک غرب و فلسفه دینی مسیحی به شمار می‌رفت.

این فلسفه، فلسفه‌ای ساکن نیست، بلکه دارای تحرک است، در این فلسفه مارکسیست‌ها اصول اخلاقی نسبی است و آنچه که امروز اخلاق است، روز دیگر اخلاق نیست.

(مطهری،۱۳۸۹  ، ۱۳/۵۰۵ـ۵۰۸) به علاوه از نظر اینان، چه در جامعه و چه در طبیعت، یک قانون نمی‌تواند بر همه مراحل تغییر و تحول جامعه یا طبیعت حاکم باشد از این رو اخلاق نمی‌تواند یک قانون ثابت برای یک انسان در تمام عمر و برای همه مردم از قدیم تا به امروز داشته‌باشد( مطهری،۱۳۸۹  ، ۱۳/ ۵۷۷)

پاسخ استاد:

بر فرض پذیرش فلسفه «شدن» واقعیت‌ها تغییر می‌کند در حالی که اخلاق و احکام یک سلسله دستورات اعتباری و قردادی هستند، در نتیجه متغیر بودن واقعیت باعث دگرگونی این امر اعتبار نمی‌شود، ولی در عین حال به بیان دیگر می‌توان مطلب را توجیه کرد و آن اینکه بگویند هر دستوری چه اخلاقی و چه غیر اخلاقی، مبتنی بر یک سلسله مصالح است و این بایدها و نبایدها برای رسیدن به آن مصلحت هاست، از این رو تابع مصالح و مفاسد هستند مانند هر معلولی که تابع علت می‌باشد، مصالح که امور واقعی هستند و ضع ثابتی نمی‌توانند داشته باشند و وقتی آنها متغیر بودند،  اخلاق، احکام و ….. هم باید متغیر باشند(مطهری،۱۳۸۹  ، ۱۳/ ۷۰۷)

اما اینکه گفته‌شد چون جامعه و طبیعت در حال تغییر و تحول است پس هیچ قانون ثابتی نمی‌تواند بر آن‌ها حکمفرما باشد، حرف درستی نیست و چنین ملازم‌های وجود ندارد، هر مادهای در تغییر و تحول است ولی قانون دیگر چرا میرنده باشد یا کهنه شود؟( مطهری،۱۳۸۹ ، ۱۳/۵۷۷ـ۵۷۹)

پ) انسان تابع محیط وشرایط

شهید مطهری در بحث از آینده جامعه‌ها معتقدند که جامعه‌ها وتمدن‌ها و فرهنگ‌ها به سوی یگانه شدن

متحدالشکل شدن و در نهایت امر در یکدیگر ادغام شدن سیر می‌کنند و آینده جوامع انسانی، جامعه جهانی واحد تکامل یافته است که در آن همه ارزش‌های انسانی به فعلیت می‌رسد و انسان به کمال حقیقی وسعادت واقعی خود و بالاخره به انسانیت اصیل خود خواهد رسید. از نظر قرآن این امر مسلم است که حکومت نهایی حکومت حق ونابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن با تقوایان است(مطهری،۱۳۸۹، ۲/۳۵۹)

شهید مطهر در مقابل نظر کسانی را نقل می‌کند که مدعی‌اند، اسلام طرفدار تنوع و تعدد فرهنگ‌ها و جامعه‌ها است و همچنین معتقدند  علت اینکه هر ملتی یک نوع احساس،بینش،ذوق،اخلاق و ….دارد به خاطر آن است که  در طول تاریخ خود به علل مختلف از موفقیت‌ها،ناکامی‌ها، مهاجرت‌ها و ….. دارای فرهنگی ویژه شده که روح ملی و جمعی او را شکل داده است از این رو دارای اخلاق و فرهنگ ویژه خود است که با اخلاق و فرهنگ دیگران متفاوت است.

پاسخ استاد:

این نظریه از چند جهت مخدوش است. اولا چنین فرض شده که انسان ظرفی خالی، بی‌شکل وبی‌رنگ است که در همه چیز تابع مظروف است در حالی که درباره انسان نمی‌توان این چنین داوری کرد. مسخ شدن یا نشدن انسان را با ملاک‌های فطری و نوعی انسان می‌توان سنجید نه با ملاک‌های تاریخی.

ثانیا:

درباره‌ مواد فرهنگ انسانی مثل اخلاق نیز به غلط فرض شده که این‌ها مانند ماده‌های بی‌رنگ هستند که شکل وتعین خاص ندارند و شکل و کیفیت این‌ها را تاریخ می‌سازد.(مطهری،۱۳۸۹، ۲/۳۶۴ـ۳۶۵)

ج) نسبیت حسن و قبح

کارهای اخلاقی همان کارهایی است که عقلا زیباست و کارهای ضد اخلاقی کارهایی است که عقلا ناپسند است. از سوی دیگر زشتی و زیبایی و پسندیده و ناپسند از نظر عقل در شرایط مختلف متفاوت است، عقل در زمانی چیزی را نیک و در زمان دیگر بد می‌داند. پس حسن و قبح که پایه اخلاق نسبی است و در نتیجه اخلاق نیز نسبی خواهد بود.(مطهری ،۱۳۸۴، ۱/۳۴۴ـ۳۴۵ـ۳۹۲)

پاسخ استاد:

این که پایه اخلاق بر حسن و قبح و زشتی و زیبایی باشد یک فکر سقراطی است که از یونانیان به مسلمین انتقال یافته‌است و دانشمندان ژرف اندیشه اسلامی متوجه بوده‌اند که حسن و قبح، پایه ثابتی نیست و متغیر است. سپس استاد عرض می‌کنند که اخلاق نظام دادن به غرایز و قوای روحی است؛ چنانکه طب نظام دادن به قوای بدنی است و همان‌طور که اساس طب  بر حسن و قبح نیست؛ اساس اخلاق هم برحسن و قبح عقلی نیست، اساس اخلاق هم بر حسن و قبح عقلی نیست بلکه اساس اخلاق مبتنی بر تقویت متعادل غرایز و قوای عالی انسانی مثل اراده، عقل و فکر به گونه‌ای که دیگر قوا مثل شهوت و غضب در زیر سیطره آن‌ها قرار‌گیرد و بر این مبنا دیگر نمی‌توان گفت: که اخلاق در زمان‌ها و مکان‌ها و نسبت به افراد مختلف تغییر می‌کند.

علاوه بر این زیر بنای حسن و قبح «وجدان» است که امر ثابت و تغییر ناپذیری می‌باشد و هر کس آن را بالضرورت در وجود خویش احساس می‌کند. وجدان در  بشر امروز هست، در بشر یک قرن یا صد قرن قبل هم بوده‌است، قرآن و روایات هم به وجود نیروی درونی به نام وجدان تایید کرده‌اند، به عنوان نمونه در سوره قیامت آیه دو از «نفس لوامه» ودر سوره الشمس آیه هشت از نوعی الهام فطری بحث شده‌است.(مطهری،۱۳۸۴ ، ۱/۳۴۶ـ۳۵۲)

شهید مطهری با رد حرف کسانی چون کمونیست‌ها که معتقدند وجدان تغییر می‌کند، می‌گوید از نظر اسلام وجدان ها ثابت است ولی ممکن است مریض شوند و درست کار نکنند. علاوه بر این برخی امور ذاتا خوب یا بد هستند و برخی امور وسیله رسیدن به خوبی یا بدی می‌باشند، آنچه ممکن است تغییر کند قضاوت مردم در قسم دوم است نه اول و یا حتی ممکن است، مردم در قضاوت خویش اشتباه کنند و ولی این را نباید به حساب تغییر وجدان گذاشت.( مطهری،۱۳۸۴ ، ۱/ ۳۰۸ـ۴۰۶)

 

د) اشراف انسان بر اخلاق

زیربنا بودن اقتصاد و رو بنا بودن اخلاق و فرهنگ و ….. از آن روست که اقتصاد به دلیل اینکه به امور خارجی بستگی دارد و خارج از اختیار بشر است، خودش را بر بشر تحمیل می‌کند و بشر در مقابلش چاره‌ای ندارد، نمی‌تواند آن را بر مذهب و اخلاق و غیره تطبیق بدهد ولی این‌ها امور مجرد هستند در اختیار خودش از این رو می‌تواند آنها را تغییر دهد.( مطهری،۱۳۸۴ ، ۲/۱۹۹)

پاسخ: درست است که اخلاق و فرهنگ و … ریشه در ماده خارجی ندارند ولی همه این‌ها غرایزی اصیل در بشر هستند و بشرگاه به حکم نیازهای اقتصادی خودش، تغییراتی در سایر نیازها می‌دهد و گاهی به حکم سایر غرایزش، روی این غریزه حکم می‌کند، یعنی این‌ها در یکدیگر تاثیر متقابل دارند، انسان به خاطر نیازهای اقتصادی‌اش پا می‌گذارند، روی وجدان مذهبی یا اخلاقی یا عملی خودش عکسش هم در دنیا مشاهده شده‌است، یعنی انسان به خاطر اخلاق مذهب و علم بر وضع اقتصادی خودش حکومت می‌کند، به خاطر اخلاق نظام اقتصادی خودش را تغییر می‌دهد(مطهری،۱۳۸۴ ، ۲/۲۰۰ـ۲۰۱)

 

ه) تاثیر تکامل ابزار در اخلاق

مارکسیست‌ معتقدند که ابزار تولید تکامل توسعه می‌یابد از این رو تکامل آن نیازمند اخلاق  خاص  خود است که با تکامل ابزار تولید اخلاق هم تکامل می‌یابد.

پاسخ استاد: پذیرش این مطلب به طور مطلق و در اصول اخلاق قابل قبول نیست؛ ابزار تولید در هر مرحله‌ای که باشد اصول اخلاقی یکسان است. این مثل آن است که کسی بگوید خیانت کردن به مال یک نفر آن وقت کار بدی بود که با شمع می‌رفتند دزدی ولی امروز با این برق و الکترونیک دیگر دزدی و خیان کار بدی نیست. واضح است که این‌ها ربطی به همدیگر ندارد.

علاوه براین؛ این سخن اساسا نفی اصالت‌های انسانی است یعنی اصلا اصالت‌های انسانی هیچ و پوچ  شمرده شده‌اند و ما تکامل تولید را تکامل انسان می‌نامیم؛  ‍‍‍‍‍‍‍‍پس خود انسانیت از آن جهت که انسانیت است هیچ تکاملی ندارد؛ تکامل نامیدن اخلاق تبع تکامل ابزار تولید جز نامگذاری چیزی دیگری نیم‌تواند باشد و الا یک امر واقعی در کار نیست که بگوییم چیزی بوده کمال یافته‌است؛ بلکه چیزی نسخ شده وچیزی به جای آن آمده‌است مگر هر وقت چیزی نسخ شد و چیز دیگر جای آن آمد می‌توان گفت تکامل ممکن است اصلا نه تکامل باشد نه سقوط و ممکن است سقوط باشد ؛ این است که این مساله اخلاق متغیر به معنای اینکه حتی اخلاقی متغیر است به هیچ وجه راه حلی برای اصالت‌های انسانی نیست.(مطهری؛۱۳۸۹ ؛۳/۵۳۹ـ۵۴۰)

«من علوی» و « من سلفی»

شهید مطهری در مباحث خود برای اثبات جاودانگی اخلاق اینگونه بحث می‌کند:

انسان یک موجود دو در جه‌ای است در برخی شرایط من سلفی وحیوانی انسان تصمیم‌گیر است. در این صورت افعال صادره از انسان کاری معمولی و مبتذل است. اما گاهی فعل از جهت ملکوتی و عولی انسان صادر می‌شود که کار صادر شده کاری مقدس و اخلاقی محسوب می‌گردد. از نشانه‌های علوی بودن کار صادره از انسان این است که با انجام آن احساس رضایت و خرسندی و پیروزی به وی دست می‌دهد و بعکس احساس ذلت وشکست دلیل حیوانی بودن فعل صادره می‌باشد. مثلا در انجام دادن و ندادن فعلی تحت تاثیر شهوت و عقل قرار می‌گیرد اگر بر نفس خود غلبه پیدا کرد و کار را انجام احساس پیروزی و خرسندی دست می‌دهد. این امر نشانه‌ی اخلاقی بودن آن عمل است والا کاری غیر اخلاقی است.

بر اساس این نظر راستی و درستی واحسان و رحمت وصبر و امثال آن افعالی موافق با جنبه علوی انسان هستند. دروغ و خیانت و تهمت و امثال آن با جنبه سلفی او. از آنجایی که همه انسان‌ها در کمال معنوی مشابه هستند قهرا دوست داشتن‌ها وخوب‌ها وبد‌ها همه حکم کلی و دايمی پیدا می‌کنند. البته تذکر لازم است که استاد مطهری؛ در این باره تبیین دیگری نیز دارند. ایشان باید را به دو قسم کلی وجزیی تقسیم کرده ومعتقد ند: باید‌هایی کلی نتیجه احساس‌های یکسان می‌باشد؛ یعنی در مواردی «من علوی» انسان احساس یکسانی را داشته و سبب یکسانی باید‌ها می‌گردد. در این نظریه احساس را عامل این گزاره‌ها می‌داند منتهی به نظر ایشان «من علوی» سبب بایدهای کلی و ثابت می‌گردد.(مطهری:؛۱۳۸۹؛ ۲۲/۳۲)

 

نتیجه‌گیری

معیار ارزشمندی افعال اخلاقی از دیدگاه استاد مطهری، تناسب افعال با من علوی و روح متعالی انسان است. ایشان با طرح اطلاق گزاره‌های اخلاقی و نسبیت رفتار، از اشکالات و نقدهایی که وارد بر بعضی از مطلق‌گرایان است در امان و باتوجه به اینکه هدف وکمال نهایی افعال اخلاقی را قرب الهی می‌داند از نسبی‌گرایان در فاصله گرفته‌است؛  البته  با طرح نسبیت رفتار، نقدهایی بر ایشان وارد شده است؛ از جمله شبهه ورود در زمره نسبی‌گرایان، که برخی از این نقدها طبق اصول و مبانی فکری ایشان برطرف می‌شود.

شهید مطهری گزاره‌های اخلاقی حاوی مفاهیمی مانند باید و نباید گزاره‌های انشائی بوده ولی درعین حال حاکی از نوعی ضرورت بالقیاس بوده و با برقرار کردن رابطه بین عمل و نتیجه عمل معنا می‌یابند.

ایشان با رد نسبیت‌گرایی، آنرا نتیجه‌ی خلط بین اخلاق و فعل اخلاقی دانسته ودر عین اینکه بودن ارزش اخلاقی برخی افعال را به اعتبار برخی وجوه می‌پذیرند اما در عین حال بر ثابت  و جاودانه بودن خود اخلاق و خصلت اخلاقی و حکم اخلاقی تاکید می‌ورزند.

دین و اخلاق در نظر استاد دارای رابطه ی تنگاتنگی می‌باشد و ایمان دینی چه از حیث ضمانت اجرا و چه از حیث ثبوت ارزش‌های اخلاقی بهترین پشتوانه را برای اخلاق فراهم می‌سازد.

شهید مطهری با ناکافی دانستن نظریه‌های مطرح در مورد معیار ارزش اخلاقی آنرا بازگوکننده‌ی بخشی از حقیقت دانسته و حقیقت فعل اخلاقی را نوعی پرستش ناآگاهانه وفطری خداوند می‌داند و از این حیث برای حسن فاعلی نقش مهمی را در تعیین معیار ارزش اخلاقی قائل هستند.

استاد معتقد است، قانونی جاودانه و همیشگی است که از نوعی ((تحرک و انعطاف)) بهرمند باشد. ایشان می‌گوید اسلام دارای چنین ویژگی‌هایی هست که خود را با تغییرات زمان هماهنگ می‌کند. روح منطقی اسلام وابستگی کاملی با فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان دارد ایشان می‌گوید: اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسما احترام به فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده‌است، این جهت است که به قوانین اسلام،  امکان جاودانه بودن می‌دهد؛ البته این وابستگی را با مشخصات زیر می‌توان شناخت:

الف) پذیرش و وارد کردن عقل در حریم دین

ب)جامعیت دستورات دینی

ج) توجه به روح و معنی زندگی، نه صورت ظاهری آن.

د) وضع قوانین ثابت برای احتیاجات ثابت و قوانین متغیر برای اوضاع و احوال متغیر(مطهری ،۱۳۸۹ ،۳/ ۱۸۴ـ۱۸۵)

ایشان این نکته که اسلام حاجت‌های متغیر را تابع حاجت‌های ثابت قرار داده‌است را  اعجاز می‌داند که در ساختمان این دین به کار رفته‌است.( مطهری،۱۳۸۴ ، ۱/ ۲۱۸ـ۲۲۴ـ ۲۴۱ـ۲۴۲)

که البته تطبیق این ثابت ها و متغیرها کارآسانی نبوده و نیازمند نوعی ((اجتهاد)) است.( مطهری،۱۳۸۴ ،   ۱/  ۲۴۰)

خلاصه کلام اینکه ایشان با تمسک به فطرت است که جاودانگی اخلاق را اثبات می‌کند و معتقد است با نفی فطرت ارزش‌های اخلاقی بی‌پایه می‌شود و زیر بنای خود را از دست می‌دهد(مطهری ،۱۳۸۹ ،۳/ ۵۱۲)

منابع

* قرآن

  1. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۶، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا
  2. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، جلد دوم، انتشارات صدرا، چاپ ششم
  3. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، جلد سوم، انتشارات صدرا، چاپ ششم
  4. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، جلد هشتم، انتشارات صدرا، چاپ ششم
  5. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، جلد سیزدهم، انتشارات صدرا، چاپ ششم
  6. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، جلدبیست و یکم ، انتشارات صدرا، چاپ ششم
  7. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، جلد بیست و دوم ،ا نتشارات صدرا، چاپ ششم
  8. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۷، نقدی برمارکسیسم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم
  9. مطهری، مرتضی، ۱۳۹۰، سیری در سیره نبوی، انتشارات صدرا، چاپ نهم
  10. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۴، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، انتشارات صدرا، چاپ هشتم
  11. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۴ ، اسلام و مقتضیات زمان، ج۲ ، انتشارات صدرا، چاپ هفتم
  12. مطهری، مرتضی، ۱۳۸۸، تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارت صدرا ،چاپ نهم
  13. مطهری، مرتضی، ۱۳۹۰، توحید، انتشارات صدرا، چاپ دهم
  14. مصباح یزد، محمد تقی، ۱۳۹۸، فلسفه اخلاق، انتشارات موسسه امام خمینی(ره)، چاپ نهم
  15. فرانکنا، ویلیام، ۱۳۷۶، فلسفه اخلاق، انتشارات طه، ترجمه هادی صادقی، چاپ سوم
  16. ابن منظور، لسان العرب، ج۴، بیروت، داراحیاء الثرات العربی، ۱۴۲۵ق

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *