گونه شناسی روایات فقهی احمد بن حسن بن اسماعیل میثمی در کتاب اصول کافی چکیده: مبحث گونه شناسی یعنی قسمی از تقسیم بندی و تنظیم کردن داده ها با در نظر گرفتن مشخصات داده ها و براساس معیارهایی خاص است که به کمک این مبحث میتوان با جایگاه راوی و نقش حدیثی او نسبت […]
گونه شناسی روایات فقهی احمد بن حسن بن اسماعیل میثمی در کتاب اصول کافی
مبحث گونه شناسی یعنی قسمی از تقسیم بندی و تنظیم کردن داده ها با در نظر گرفتن مشخصات داده ها و براساس معیارهایی خاص است که به کمک این مبحث میتوان با جایگاه راوی و نقش حدیثی او نسبت به فقه اهل بیت علیهم السلام اشنا شد زیرا در گونه شناسی با تعداد و اقسام روایات راوی مورد نظراشنا میشویم .
همچنین مشخص میکند که راوی درچه حیطه ای ازکلام،فقه،تفسیر،طب و اخلاق تخصص بیشتری دارد وهمچنین روشن میکند که امام علیه السلام برای او بیان حکم ویا تبیین حکمت ویا بیان موضوع و مصداق و… میکرده اند و قاعده کلی مشخص شده یا صرفا بیان جزییات بوده است.
احمد بن الحسن بن اسماعیل میثمی شخصی است با اعتقاد واقفیه ولی مورد وثاقت که تعداد سی وسه روایت فقهی از او در کتاب شریف کافی موجود است از همین جهت دارای اهمیت بررسی و تحلیل از جهت گونه های روایات و همچنین معرفی شخص اوست.
همچنین باید گفت بیشتر روایات نقل شده توسط او از قسم بیان حکم است و بیشتر هم به صورت جزیی است نه بیان قاعده کلی.
کلید واژهها: گونه شناسی ، روایات فقهی ، احمد میثمی ، کافی ، واقفیه ، بیان حکم
اهمیت و فایده گونه شناسی روایاتی که از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم الصلوِه و السلام نقل شده به خاطر این مطلب است که بر اساس تعداد و اقسام روایات نقل شده از راوی میتوان با نقش روایی راوی در رساندن فقه شارع مقدس و همچنین جایگاه و طرز تفکروعقاید و ارتباطش با دیگر روات اشنا شد که اینها ثمره و فایده ای مهم و غیرقابل انکار برای علم حدیث و علم رجال به شمار می اید.
همچنین با توجه به روایاتی که در هریک از مسایل کلامی ، فقهی ، اخلاقی ، تفسیری و طبی نقل کرده است میتوان متوجه شد که ایا در رشته ای خاص تخصص داشته است یا نه؟ و اگر داشته تخصص او در چه زمینه بوده و تا حدودی میتوان متوجه شد که ایا جزء کسانی بوده که امام علیه السلام تخصص او را تایید کند و یا مثل بعضی افراد همچون ابوحنیفه ملعون در روایات تخصصش مورد قبول نیست.
نکته ای دیگر که قابل استفاده است اینکه راوی در جایگاهی بوده که قواعد کلی را از امام علیه السلام فراگیرد و انتقال دهد یا صرفا پرسش هایی مصداقی از امام علیه السلام داشته است؟
هرکدام از این مطالب در فهم حدیث از مباحث مهمی به شمار می اید
در این نوشتار بعد از طرح تحقیق و بیان یکسری مطالب کلی و بررسی شخصیت و مذهب و عقیده احمدبن الحسن بن اسماعیل میثمی ، روایات او از جهت نوع روایت (فقهی،کلامی،اخلاقی،طبی و تفسیری) در کتاب شریف کافی بررسی اماری شده است و سپس روایات فقهی او در کتاب شریف کافی مورد بررسی سندی قرار گرفته و همچنین نوع گونه روایات بررسی و بیان شده است.
گونه شناسی به نوعی تقسیم بندی آمار ها و داده ها گفته می شودکه دارای معیار ها و روش خاصی است.
گونه شناسی در این مقاله اختصاص به روایات ابواب مختلف کتاب شریف کافی که از احمدبن الحسن المیثمی نقل شده است دارد که ابتدا این روایات استخراج شده و سپس از جهت نوع روایات(فقهی و کلامی و طبی و اخلاقی و تفسیری)از یکدیگر جدا شدند – البته این نکته قابل توجه است که ممکن یک روایت تحت بیش از یک مورد این عناوین در بیاید و نکته دیگر این است که منظوراز روایات تفسیری هر روایتی است که در ان متذکر یک ایه شده باشند – و سپس سند روایات بررسی شده و نیز مشخص شده که روایات فقهی از گونه بیان حکم -غالبا این گونه است- و یا تبیین حکمت و یا تبیین واژگان و یا بیان مصداق یا… است (این نکته وجود دارد که ممکن است یک روایت تحت بیش از یک مورد از گونه های فوق قرار بگیرد).
سوالاتی که در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد و ان شاء الله در مقام پاسخگویی بر می آییم به شرح ذیل است:
ابو عبد الله احمد بن حسن بن اسماعیل میثمی کوفی، از موالی بنی اسد و واقفی مذهب بود. لکن در نقل حدیث به ایشان اعتماد می شود و ثقه و مورد تجلیل علمای رجال می باشد. لقبش را میثمی گویند؛ زیرا از نوادگان میثم تمار بوده است؛ همچنین او اولین شخص از خاندان میثم تمار بود که به میثمی لقب گرفت. احمد بن حسن جزء اصحاب امام کاظم (علیه السلام) بود. وی در زمان امام رضا (علیه السلام)، واقفی مذهب شد؛ لکن از محدثان امام رضا (علیه السلام) به شمار می رفت. وی صاحب کتاب النوادر می باشد.
احمد بن حسن از افرادی نقل روایت کرده است که نام آنها در جدول ذیل آورده شده است:
ردیف | نام اشخاص | تعداد روایت |
۱٫ | الفضل بن عبد الملک البقباق | ۱ |
۲٫ | ابان بن عثمان الاحمر | ۲۴ |
۳٫ | ابو موسی | ۱ |
۴٫ | معاویه بن وهب البجلی | ۱۲ |
۵٫ | الحسین بن ابی حمزه ثمالی | ۱ |
۶٫ | ابو نجیح المسمعی | ۱ |
۷٫ | احمد بن محمد بن عبد لله بن الزبیر | ۲ |
۸٫ | عبد الرحمن بن زید بن اسلم | ۱ |
همچنین افرادی از او نقل روایت کرده اند که نام آنها در جدول ذیل آورده شده است:
ردیف | نام اشخاص | تعداد روایت |
۱٫ | الحسن بن محمد بن سماعه | ۳۷ |
۲٫ | احمد بن محمد بن عیسی الاشعری | ۱ |
۳٫ | ابراهیم بن هاشم القمی | ۲ |
۴٫ | موسی بن عمر بن یزید بن زبیان | ۲ |
۵٫ | یعقوب بن یزید الانباری | ۱ |
آراء و نظرات علمای علم رجال، درباره شخصیت و جایگاه احمد بن حسن، به دو دسته کلی تقسیم می شود: گروهی که وی را موثق و قابل اعتماد می دانند و گروهی دیگر که درباره آن سکوت کرده اند. لکن در میان بزرگان علم رجال که نظرات ایشان در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته است، هیچ یک صریحا به وجهی که باعث عدم اعتماد به او شود تصریح نکرده اند. و تنها ایراد احمد بن حسن که روایات او را از درجه صحت به موثق بودن تضعیف داده است، غیر امامی بودن اوست.
نجاشی که در میان عالمان علم رجال، دارای جایگاهی رفیع است، درباره احمد چنین می گوید: «او در هر حال، ثقه و دارای احادیث صحیح و قابل اطمینان است و کتابی دارد.» و شیخ طوسی در فهرست و برقی در کتاب رجال خود، نسبت به وی از عبارات صحیح الحدیث و سلیمه استفاده کرده اند و برقی او را در هر حال ثقه، قابل اعتماد و صحیح الحدیث می داند.
علامه حلی در کتاب خلاصه خود به واقفی بودن احمد بن حسن اشاره کرده و او را از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) بیان کرده است؛ لکن درباره او توقف کرده و سکوت اختیار کرده است. در رجال شیخ طوسی فقط به واقفی بودن احمد بن حسن اشاره شده است و توثیق یا ردی بیان نشده است؛ لکن مشخص شد که نظر ایشان در فهرست، اعتماد بر اوست و به صحیح الحدیث بودن وی تصریح کرده اند. شیخ کشی و ابن حجر نیز صراحتی در رابطه توثیق یا عدم توثیق احمد بن حسن ندارند.
تحلیل آماری از مهم ترین مباحث، در راستای شناخت شخصیت افراد است. در این نوشتار قصد داریم با تحلیلی که پیرامون موضوع روایات، بررسی صحت سند، گونه روایات فقهی و شمولیت آن ها در ابواب مختلف فقهی به دست می آوریم، به تحلیلی دقیق تر از تخصص احمد بن حسن دست یابیم.
جناب کلینی، تعداد ۵۱ روایت در کافی، از احمد بن حسن نقل کرده است. از میان این ۵۱ روایت، برخی از آن ها اخلاقی و برخی کلامی و دسته ای فقهی هستند. گروهی از روایات نیز هستند که بیش از یک موضوع دارند که تعداد آن ها در نمودار زیر بیان شده است.
در نمودار ذیل فراوانی روایات احمد بن حسن، از حیث موضوع روایت بر اساس کتاب کافی بیان شده است:
از میان روایات احمد بن حسن در کتاب کافی، تعداد ۱۲ روایت آن به لحاظ سندی ضعیف است؛ ۲۲ روایت از حیث سند موثق است. در میان روایات او در کافی، روایات حسن نیافتیم و به علت غیر امامی بودن او، در میان این روایات، روایت صحیح السند نمی توان یافت.
در نمودار ذیل فراوانی روایات احمد بن حسن، از حیث اعتبار سند در کتاب کافی، بیان شده است:
بیش ترین فراوانی روایات احمد بن حسن، از جهت گونه شناسی روایات، در گونه بیان حکم است. تعداد روایات او با گونه بیان حکم ۳۱ روایت می باشد. ۲ روایت نیز، هم در گونه بیان حکم و هم در گونه تبیین حکمت قرار دارند. و فق یک روایت از روایات وی در گونه بیان مصداق جای می گیرد.
در نمودار ذیل فراوانی روایات احمد بن حسن، از حیث گونه روایات، بیان شده است:
روایات فقهی احمد بن حسن در ابواب مختلف فقهی جای می گیرد و نمی توان آن را متمرکز در یک باب خاص دانست. در نمودار ذیل تلاش شده است تا تعداد روایات او در هر باب فقهی بیان شود:
۳۴ روایت فقهی از احمد بن حسن در کتاب کافی نقل شده است که اکثر آن روایات، در گونه بیان حکم است. در ذیل به ذکر این روایات، همراه با ترجمه آن ها می پردازیم و هر کدام را از جهت گونه شناسی و صحت سند، مورد بررسی قرار می دهیم.
روایت اول شیوه تلاوت قرآن کریم را بیان می کند:
يُكْرَهُ أَنْ يُقْرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ
مكروه است كه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ به يك نفس خوانده شود. (کلینی،۱۴۰۷،۲/۶۱۶)
روایت فوق از حیث سند ضعیف است. علت ضعف آن حضور حمید بن زیاد، حسن بن محمد الاسدی، احمد بن حسن و محمد بن الفضل، در سلسله سند آن می باشد. روایت شریف کراهت تلاوت یک نفس سوره توحید را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم است.
روایت دوم در رابطه با استفاده کردن حنوط برای میت است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْحَنُوطِ لِلْمَيِّتِ قَالَ اجْعَلْهُ فِي مَسَاجِدِه
از ابو عبد الله صادق (علیه السلام) درباره حنوط پرسيدم، فرمودند: «آن را در محل های سجده اش قرار بده». (کلینی،۱۴۰۷،۳/۱۴۶)
روایت مذکور از لحاظ سند موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، حسن بن محمد و احمد بن حسن میثمی، در سند آن می باشد. از لحاظ گونه شناسی، استحباب استفاده از حنوط برای میت را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم است.
روایت سوم در مورد کوتاه کردن مو و ناخن میت است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَيِّتِ يَكُونُ عَلَيْهِ الشَّعْرُ فَيُحْلَقُ عَنْهُ أَوْ يُقَلَّمُ قَالَ لَا يُمَسُّ مِنْهُ شَيْءٌ اغْسِلْهُ وَ ادْفِنْهُ از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: اگر موها و ناخنهاى مرده دراز باشد، بايد كوتاه كنند؟ امام فرمودند: «جايز نيست كه از بدن مرده چيزى كم و كوتاه شود. مرده را بشوى و دفن كن». (کلینی،۱۴۰۷،۳/۱۵۶)
روایت مورد اشاره از جهت سندی دقیقا مانند روایت قبل است. روایت، از جهت گونه شناسی، حکم کم کردن چیزی از بدن میت را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم است.
روایت چهارم در مورد نماز زن حائض بر میت است:
قُلْتُ تُصَلِّي الْحَائِضُ عَلَى الْجِنَازَةِ قَالَ نَعَمْ وَ لَا تَصُفُّ مَعَهُمْ تَقُومُ مُفْرَدَةً
به ابو عبد اللَّه صادق (علیه السلام) گفتم: زن حائض مىتواند در نماز ميت شركت كند؟ ابو عبد اللَّه فرمودند: «بلى. اما با سايرين صف نمىكشد، بلكه تك و تنها در كنارى مىايستد و اقتدا مىكند». (کلینی،۱۴۰۷، ۳/۱۷۹)
روایت فوق از لحاظ سندی، همچون روایت دوم است. روایت شریف از لحاظ گونه شناسی، حکم جواز نماز زن حائض بر میت را بیان می کند و در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
پنجمین روایت در رابطه با دفن میت است:
كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حِينَ مَاتَ إِسْمَاعِيلُ ابْنُهُ ع فَأُنْزِلَ فِي قَبْرِهِ ثُمَّ رَمَى بِنَفْسِهِ عَلَى الْأَرْضِ مِمَّا يَلِي الْقِبْلَةَ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِإِبْرَاهِيمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ يَنْزِلُ فِي قَبْرِ وَالِدِهِ وَ لَا يَنْزِلُ فِي قَبْرِ وَلَدِهِ.
در ملازمت ابو عبد اللَّه صادق (علیه السلام)، جنازه فرزندش اسماعيل را مشايعت كرديم. موقعى كه ابو عبد اللَّه، يك نفر را داخل گور فرستاد تا جنازه را در لحد بخواباند، خود را به زمين افكند و در قبله گور، بر زمين نشست. ابو عبد اللَّه در پايان مراسم فرمود: «رسول خدا صلی الله و علیه و آله در باره فرزندش ابراهيم به همين صورت، خود را به زمين افكند». ابو عبد اللَّه فرمودند: «انسان، در مرگ پدرش مىتواند وارد گور شود، اما در مرگ فرزندش وارد گور نمىشود».(کلینی،۱۴۰۷، ۳/۱۹۴)
روایت مذکور ضعیف السند است. علت ضعف آن حضور عبد الله بن راشد، حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد میثمی، در سند آن می باشد. روایت فوق از لحاظ گونه شناسی حکم ورود به قبر فرزند و حکم ورود به قبر پدر را بیان می کند و در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
ششمین روایت در زمینه احکام حج است:
عَن الْمَصْدُودُ يَذْبَحُ حَيْثُ صُدَّ وَ يَرْجِعُ صَاحِبُهُ فَيَأْتِي النِّسَاءَ وَ الْمَحْصُورُ يَبْعَثُ بِهَدْيِهِ وَ يَعِدُهُمْ يَوْماً فَإِذَا بَلَغَ الْهَدْيُ أَحَلَّ هَذَا فِي مَكَانِهِ قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ إِنْ رَدُّوا عَلَيْهِ دَرَاهِمَهُ وَ لَمْ يَذْبَحُوا عَنْهُ وَ قَدْ أَحَلَّ فَأَتَى النِّسَاءَ قَالَ فَلْيُعِدْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْءٌ وَ لْيُمْسِكِ الْآنَ عَنِ النِّسَاءِ إِذَا بَعَثَ
کسی که مصدود به سبب دشمن است، باید قربانی ذبح کند از همان جا که ممنوع شده باز می گردد و می تواند از زنان بهره بگیرد و کسی که به بیماری محصور شده است، قربانی خود را می فرستد و با آن حاجیانی که قربانی او را به همراه می برند روز معینی قرار می گذارد؛ وقتی قربانی به قربانگاه رسید محصور در مکانش از احرام بیرون می آید. به امام (علیه السلام) عرض کردم: به نظر شما اگر آنها از جانب او قربانی نکنند و درهم های او را به او برگردانند در حالی که او به گمان قربانی کردن از احرام بیرون آمده و به نزد زنان رفته است، تکلیف چیست؟ فرمودند: «دوباره تکرار کند و چیزی بر عهده او نیست و الآن که قربانی را فرستاد از زنان کناره گیرد». (کلینی،۱۴۰۷، ۴/۳۷۱)
روایت فوق از حیث سند موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد بن حسن المیثمی، در سند آن می باشد. روایت مذکور از جهت گونه شناسی حکم بهره گیری از زنان در حج را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت هفتم در رابطه با تفسیر آیه و بیان حکمی از احکام حج است:
كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بِمِنًى لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي فَقَالَ مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ فِي فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ قُلْنَا مَا نَدْرِي قَالَ بَلَى يَقُولُونَ مَنْ تَعَجَّلَ مِنْ أَهْلِ الْبَادِيَةِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ مِنْ أَهْلِ الْحَضَرِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ- فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ أَلَا لَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ أَلَا لَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى إِنَّمَا هِيَ لَكُمْ وَ النَّاسُ سَوَادٌ وَ أَنْتُمُ الْحَاجُ.
اسماعیل بن نجیح رماح گوید: شبی از شب ها در منی نزد امام صادق (علیه السلام) بودیم فرمودند: «اینها (اهل سنت) در مورد آیه ای که می فرماید: هر که در آن دو روز شتاب کند گناهی برای او نیست و هر که به تاخیر انداخت گناهی برای او نیست. چه می گویند؟» گفتیم: نمی دانیم. فرمودند: «آری، می گویند: هر که از اهل بادیه در روز دوازدهم کوچ کرد، گناهی بر او نیست و هرکه ازاهل مکه کوچ را به تاخیر انداخت گناهی بر او نیست. ولی چنانچه آنها می گویند نیست خداوند متعال می فرماید: هر که در آن دو روز شتاب کند گناهی بر او نیست. آگاه باشید که گناهی بر او نیست و هرکه به تاخیر اندازد، هان که بر آنکه تقوا بیشه کند، گناهی نیست همانا آن حکم مخصوص شما (شیعیان) است و مردم (اهل تسنن) سیاهی هستند و شما (شیعیان) حاجی هستید». (کلینی،۱۴۰۷، ۴/۵۲۳)
روایت فوق ضعیف السند است. علت ضعف آن اضافه شدن اسماعیل بن نجیح الرماح به حمید بن زیاد، الحسن بن محمد بن سماعه و احمد بن حسن میثمی، در سند آن است. روایت فوق، حکمی از احکام حج را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت هشتم در رابطه با وظیفه کفیل است:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ كَفَلَ لِرَجُلٍ بِنَفْسِ رَجُلٍ فَقَالَ إِنْ جِئْتَ بِهِ وَ إِلَّا عَلَيْكَ خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ قَالَ عَلَيْهِ نَفْسُهُ وَ لَا شَيْءَ عَلَيْهِ مِنَ الدَّرَاهِمِ فَإِنْ قَالَ عَلَيَّ خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ إِنْ لَمْ أَدْفَعْهُ إِلَيْكَ قَالَ تَلْزَمُهُ الدَّرَاهِمُ إِنْ لَمْ يَدْفَعْهُ إِلَيْهِ.
به ابو عبد اللّه صادق (علیه السلام) گفتم: اگر انسان كفيل شود و بگويد: «من تعهد مىكنم كه در موعد مقرر، اين شخص را تحويل بدهم اگر او را تحويل دادم كه خوب، وگرنه پانصد درهم بدهم». اين كفالت چه صورتى پيدا مىكند؟ ابو عبد اللّه (علیه السلام) فرمودند: «تحويل دادن آن شخص بر او لازم مىشود. اما اگر نتواند و يا نخواهد او را تحويل بدهد، پرداخت آن مبلغ الزامى نخواهد بود». من گفتم: اگر موقع كفالت بگويد: «من تعهد مىكنم كه پانصد درهم غرامت بدهم، اگر نتوانم او را تحويل بدهم» چه صورت دارد؟ ابو عبد اللّه (علیه السلام) فرمودند: «در صورتى كه او را تحويل ندهد، پرداخت آن مبلغ الزامى خواهد بود». (کلینی،۱۴۰۷، ۵/۱۰۴)
روایت مذکور به دلیل حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد بن حسن میثمی در سند آن، موثق است. روایت مورد اشاره، از جهت گونه شناسی حکم وظیفه کفیل در صورت خاصی را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت نهم در مورد کرایه کردن زمین از حکومت و کرایه دادن آن به کشاورزان است:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي أَرْضٍ أَتَقَبَّلُهَا مِنَ السُّلْطَانِ ثُمَّ أُؤَاجِرُهَا أَكَرَتِي عَلَى أَنَّ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ لِي مِنْ ذَلِكَ النِّصْفُ وَ الثُّلُثُ بَعْدَ حَقِّ السُّلْطَانِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ كَذَلِكَ أُعَامِلُ أَكَرَتِي.
فیض بن مختار گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «قربانت گردم چه می فرمایی در مورد زمینی که از حکومت کرایه کنم، و بعد آن را به کشاورزان خودم کرایه می دهم و شرط می کنم هر چقدر خداوند در آن محصول قرار داد، بعد از پرداخت مالیات حکومتی، نصف یا یک سوم آن برای من باشد؟» فرمودند: «اشکالی ندارد، من نیز با کشاورزانم چنین رفتار می کنم«. (کلینی،۱۴۰۷، ۵/۲۶۹)
روایت فوق ضعیف است و علت ضعف آن اضافه شدن ابو نجیح المسمعی به حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد بن حسن، در سلسله سند آن است. از لحاظ گونه، حکم کرایه کردن زمین از حکومت و کرایه دادن آن به کشاورزان بیان شده است پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت دهم در مورد حق شفعه است:
الشُّفْعَةُ لَا تَكُونُ إِلَّا لِشَرِيكٍ لَمْ يُقَاسِمْ.
حق شفعه، ويژه شركائى است كه سهام خود را تفكيك نكرده باشند. (کلینی،۱۴۰۷، ۵/۲۸۲)
روایت مذکور موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد بن حسن میثمی، در سلسله سند آن می باشد. در روایت مورد اشاره حکم حق شفعه بیان شده است پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شمااره ۱۱ در رابطه با تفسیر آیه و بیان حکم ازدواج افراد زنا کار است:
فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ قَالَ إِنَّمَا ذَلِكَ فِي الْجَهْرِ ثُمَّ قَالَ لَوْ أَنَّ إِنْسَاناً زَنَى ثُمَّ تَابَ تَزَوَّجَ حَيْثُ شَاءَ.
حکم بن حکیم گوید: امام صادق (علیه السلام) درباره گفتار خداوند عزوجل که می فرماید: و با زن زنا کار جز مرد زنا کار ازدواج نمی کند فرمود: «این حکم فقط در مورد زنانی است که به صورت علنی زنا می کنند». سپس فرمودند: «اگر شخصی زنا کند، سپس توبه نماید، هرگاه که بخواهد می تواند ازدواج کند«. (کلینی،۱۴۰۷، ۵/۳۵۵)
روایت فوق از جهت بررسی سندی دقیقا مانند روایت قبل است. چون روایت، حکم ازدواج افراد زنا کار را بیان می کند، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۱۲ در مورد زمان نزدیکی کردن است:
لَيْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ يَدْخُلَ بِامْرَأَةٍ لَيْلَةَ الْأَرْبِعَاءِ.
جایز نیست انسان در شب چهارشنبه زفاف کند. (کلینی،۱۴۰۷، ۵/۳۶۶)
روایت مذکور از جهت سند همچون روایت دهم است. از جهت گونه شناسی چون روایت، حکم کراهت نزدیکی در شب چهار شنبه را بیان می کند، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۱۳ در رابطه با رضاع و محرمیت میان فرزندان است:
عَنِ امْرَأَةٍ دَرَّ لَبَنُهَا مِنْ غَيْرِ وِلَادَةٍ فَأَرْضَعَتْ جَارِيَةً وَ غُلَاماً بِذَلِكَ اللَّبَنِ هَلْ يَحْرُمُ بِذَلِكَ اللَّبَنِ مَا يَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ قَالَ لَا.
سوال شد: اگر پستان خانمى بى زايمان به كار بيفتد و آن خانم با شير خود، دختران و پسران مردم را شيربدهد، آيا با اين شير بىزايمان، آن دختران و پسران باهم برادر و خواهر مىشوند؟ ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «نه». (کلینی، ۱۴۰۷، ۵/۴۴۶)
روایت فوق از جهت سند مانند روایت دهم است. از جهت بررسی گونه، روایت شریف حکم عدم محرمیت جاریه و غلامی که از شیری به سبب غیر ولادت خورده اند را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۱۴ در مورد دعایی پس از ازدواج است:
أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ إِنِّي تَزَوَّجْتُ فَادْعُ اللَّهَ لِي فَقَالَ قُلِ: اللَّهُمَّ بِكَلِمَاتِكَ اسْتَحْلَلْتُهَا وَ بِأَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وَلُوداً وَدُوداً لَا تَفْرَكُ تَأْكُلُ مِمَّا رَاحَ وَ لَا تَسْأَلُ عَمَّا سَرَحَ.
شخصی نزد امیر المومنین(علیه السلام) آمد و عرض کرد: «من ازدواج کرده ام، برایم دعایی بفرمایید». امیر مومنان (علیه السلام) به او فرمودند: دعای مذکور در روایت را بگو. (کلینی،۱۴۰۷، ۵/۵۰۱)
روایت فوق به دلیل عدم اتصال، ضعیف السند است. از لحاظ گونه، چون از روایت، استحباب دعایی پس از ازدواج فهمیده می شود، در گونه بیان حکم است.
روایت شماره ۱۵ در رابطه با مهریه زنی که شوهرش وفات کرده است می باشد:
فِي الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا وَ لَمْ يَدْخُلْ بِهَا قَالَ هِيَ بِمَنْزِلَةِ الْمُطَلَّقَةِ الَّتِي لَمْ يَدْخُلْ بِهَا إِنْ كَانَ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَلَهَا نِصْفُهُ وَ هِيَ تَرِثُهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَلَا مَهْرَ لَهَا وَ هِيَ تَرِثُهُ قُلْتُ وَ الْعِدَّةُ قَالَ كُفَّ عَنْ هَذَا.
شخصی پرسيد: «خانمى كه قبل از مباشرت به عزاى شوهر مىنشيند، چه تكليفى دارد؟» ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «اين خانم به منزله آن است كه قبل از آميزش طلاق بگيرد، اگر مرحوم داماد، كابين او را مشخص كرده باشد، يك نيمه كابين حق خانم است و ميراث او از شوهر برقرار خواهد بود؛ و اگر مرحوم داماد، كابين او را مشخص نكرده باشد، عروسخانم حقى به كابين ندارد؛ ولى ميراث او برقرار است». من گفتم: تكليف عده چه خواهد بود؟ ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «اين مسأله را خلط مكن». (کلینی،۱۴۰۷، ۶/۱۱۹)
روایت مذکور از جهت سند، مانند روایت دهم است. روایت فوق از جهت گونه، در گونه بیان حکم است؛ زیرا حکم میزان مهریه زن غیر مدخول بها در صورت وفات شوهر، بیان شده است.
روایت شماره ۱۶ در رابطه با ارث بردن هنگام طلاق در حال بیماری است:
سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَ هُوَ مَرِيضٌ حَتَّى مَضَى لِذَلِكَ سَنَةٌ قَالَ تَرِثُهُ إِذَا كَانَ فِي مَرَضِهِ الَّذِي طَلَّقَهَا وَ لَمْ يَصِحَّ بَيْنَ ذَلِكَ.
به ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: اگر كسى خانم خود را درحال بيمارى طلاق بدهد و بيمارى او تا هنگام مرگ يكسال به طول انجامد، طلاق او چه صورت دارد؟ ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «خانم از شوهر خود ارث مىبرد، با اين شرط كه شوهر در ظرف اين مدت از بيمارى خود بهبودى نيافته باشد». (کلینی، ۱۴۰۷، ۶/۱۲۲)
روایت مذکور نیز همچون روایت قبل از جهت سند، مانند روایت دهم است. روایت شریف، از لحاظ گونه شناسی چون حکم ارث بردن در شرایطی خاص را بیان می کند، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۱۷ در رابطه با نحوه نحر شتر در چاه است:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بَعِيرٌ تَرَدَّى فِي بِئْرٍ كَيْفَ يُنْحَرُ قَالَ تُدْخِلُ الْحَرْبَةَ فَتَطْعُنُهُ بِهَا وَ تُسَمِّي وَ تَأْكُلُ.
به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: شتری که در چاه افتاده چگونه نحر می شود؟ فرمودند: «آلت کشنده و حربه را وارد چاه می کنی و با گفتن بسم الله ضربه می زنی و گوشت آن را می خوری». (کلینی،۱۴۰۷، ۶/۲۳۱)
روایت فوق نیز، از جهت سند، مانند روایت دهم است. روایت مذکور از لحاظ گونه شناسی در گونه بیان حکم است؛ زیرا حکم حلال کردن گوشت شتر در چاه افتاده را بیان می کند.
روایت شماره ۱۸ در رابطه با احکام شتر جلاله است:
فِي الْإِبِلِ الْجَلَّالَةِ قَالَ لَا يُؤْكَلُ لَحْمُهَا وَ لَا تُرْكَبُ أَرْبَعِينَ يَوْماً.
از ابو جعفر باقر (علیه السلام) پرسيده شد: شتر مدفوعخوار چه حكمى دارد؟ ابو جعفر (علیه السلام) فرمودند: «خوردن گوشت آن روا نيست و تا چهل روز بعد از شكستن عادتش، نبايد بر آن سوار شوند». (کلینی،۱۴۰۷، ۶/۲۵۳)
روایت مذکور از جهت سند موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد، احمد بن حسن میثمی و بسام الصیرفی، در سند آن می باشد. چون روایت شریف، حکم خوردن گوشت شتر جلاله و سوار شدن بر آن را بیان می کند، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۱۹ در مورد دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگام غذاست:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا وُضِعَتِ الْمَائِدَةُ بَيْنَ يَدَيْهِ قَالَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ مَا أَحْسَنَ مَا تَبْتَلِينَا سُبْحَانَكَ مَا أَكْثَرَ مَا تُعْطِينَا سُبْحَانَكَ مَا أَكْثَرَ مَا تُعَافِينَا اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيْنَا وَ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) همواره آنگاه که سفره در مقابل ایشان نهاده می شد دعای مذکور را می فرمودند. (کلینی،۱۴۰۷، ۶/۲۹۳)
روایت فوق ضعیف السند است. و علت ضعف آن، اضافه شدن عده من اصحاب به احمد بن حسن، در سند آن است. از لحاظ گونه شناسی، چون حکم استحباب خواندن دعای مذکور در روایت فهمیده می شود؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۰ در مورد دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگام برداشته شدن سفره غذاست:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا رُفِعَتِ الْمَائِدَةُ قَالَ: اللَّهُمَّ أَكْثَرْتَ وَ أَطَبْتَ وَ بَارَكْتَ فَأَشْبَعْتَ وَ أَرْوَيْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ.
هنگامی که سفره برداشته می شد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دعای مذکور را می فرمودند. (کلینی،۱۴۰۷، ۶/۲۹۴)
روایت فوق ضعیف السند است. علت ضعف آن اضافه شدن رجل به احمد بن حسن، در سند آن است. روایت شریف از لحاظ گونه شناسی، مانند روایت قبل در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۱ در رابطه با مسکرات است:
كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ وَ كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ.
هر شراب مست کننده ای حرام است و هر ماده مست کننده ای شراب است. (کلینی،۱۴۰۷، ۶/۴۰۸)
روایت مذکور ضعیف السند است. علت ضعف آن حضور حمید بن زیاد، حسن بن محمد بن سماعه، احمد بن حسن میثمی، عبد الرحمن بن زید بن اسلم و پدرش و عطاء بن یسار، در سند آن است. روایت مذکور از لحاظ گونه شناسی چون حکم مواد مست کننده را بیان می کند، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۲ در رابطه با ارث است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى إِلَيَّ وَ هَلَكَ وَ تَرَكَ ابْنَةً فَقَالَ أَعْطِ الِابْنَةَ النِّصْفَ وَ اتْرُكْ لِلْمَوَالِي النِّصْفَ فَرَجَعْتُ فَقَالَ أَصْحَابُنَا لَا وَ اللَّهِ مَا لِلْمَوَالِي شَيْءٌ فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ مِنْ قَابِلٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَالُوا لَيْسَ لِلْمَوَالِي شَيْءٌ وَ إِنَّمَا اتَّقَاكَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَيْتُكَ وَ لَكِنِّي خِفْتُ عَلَيْكَ أَنْ تُؤْخَذَ بِالنِّصْفِ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَخَافُ فَادْفَعِ النِّصْفَ الْآخَرَ إِلَى الِابْنَةِ فَإِنَّ اللَّهَ سَيُؤَدِّي عَنْكَ.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: مردی مرا وصی خود نمود و خودش از دنیا رفت و دختری به جای نهاد. فرمودند: «نصف اموال را به دختر بده و نصف دیگر را برای ورثه واگذار». من بازگشتم، اما یارانم گفتند: نه به خدا سوگند ورثه حقی ندارند. من سال آینده خدمت امام (علیه السلام) رسیدم و به ایشان عرض کردم: یارانم می گویند ورثه حقی ندارند، و همانا امام از تو تقیه نموده است. فرمودند: «نه به خدا سوگند من از تو تقیه نکردم، اما من بر تو ترسیدم که به جهت آن نصف ترکه مورد بازخواست قرار گیری. پس اگر واهمه ای نداری، نصف دیگر را هم به دختر بده، زیرا خداوند کفیل تو خواهد بود». (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۸۷)
رویت فوق ضعیف السند است. علت ضعف آن اضافه شدن عبد الله بن محرز به حمید بن زیاد، الحسن بن محمد الکندی و احمد بن حسن میثمی، در سلسله سند آن می باشد. از لحاظ بررسی گونه، چون حکمی از احکام تقسیم ارث بیان شده است، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۳ نیز در رابطه با ارث است:
فِي عَمَّةٍ وَ خَالَةٍ قَالَ الثُّلُثُ وَ الثُّلُثَانِ يَعْنِي لِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ.
از ابو جعفر باقر (علیه السلام) پرسيدم: ارث عمه و خاله بر چه مقياس است؟ ابو جعفر(علیه السلام) فرمودند: «براساس يك سوم و دو سوم، دو سوم از آن عمه و يك سوم از آن خاله».
برای روایت فوق دو سلسله سند ذکر شده است که در یکی از آن ها اصلا احمد بن حسن ذکر نشده است و صحیح السند است. سند دیگر روایت موثق است به علت حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد بن حسن میثمی. روایت مذکور، از لحاظ گونه، چون احکام تقسیم ارث بیان شده است، در گونه بیان حکم قرار می گیرد. (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۱۱۹)
روایت شماره ۲۴ در رابه با احکام کنیز است:
فِي رَجُلَيْنِ اشْتَرَيَا جَارِيَةً فَنَكَحَهَا أَحَدُهُمَا دُونَ صَاحِبِهِ قَالَ يُضْرَبُ نِصْفَ الْحَدِّ وَ يُغَرَّمُ نِصْفَ الْقِيمَةِ إِذَا أَحْبَلَ
از ابو جعفر باقر (عليه السلام) پرسیدند: «اگر دو تن به شركت هم كنيزى بخرند و يك تن از آنان با كنيز همبستر شود، چه تكليفى دارد؟»
ابو جعفر (عله السلام) فرمودند: «پنجاه تازيانه به عنوان حد زنا بر پشت و پهلوى او مىنوازند؛ و اگر آبستن شده باشد، نصف بهاى كنيز را بر او تاوان مىكنند». (کلینی، ۱۴۰۷، ۷/۱۹۵)
روایت فوق موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد بن سماعه و احمد بن حسن میثمی، در سلسله سند آن است. از لحاظ گونه شناسی، چون حکم همبستر شدن با کنیز در شرایطی خاص بیان شده است، در گونه بیان حکم است.
روایت شماره ۲۵ در مورد تهمت زدن به اهل ذمه است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الِافْتِرَاءِ عَلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ هَلْ يُجْلَدُ الْمُسْلِمُ الْحَدَّ فِي الِافْتِرَاءِ عَلَيْهِمْ قَالَ لَا وَ لَكِنْ يُعَزَّرُ.
از امام صادق (علیه السلام) درباره تهمت زدن به اهل ذمه پرسیدم: آیا مسلمان به خاطر تهمت زدن به اهل ذمه، حد می خورد؟ فرمودند: «نه بلکه تعذیر می شود». (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۲۴۳)
روایت فوق از جهت سند دقیقا مانند روایت سابق است. چون حکم تهمت زدن به اهل ذمه بیان شده است، روایت در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۶ در رابطه با قسم خوردن است:
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّنِي سَأَلْتُ رَجُلًا بِوَجْهِ اللَّهِ فَضَرَبَنِي خَمْسَةَ أَسْوَاطٍ فَضَرَبَهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله خَمْسَةَ أَسْوَاطٍ أُخْرَى وَ قَالَ سَلْ بِوَجْهِكَ اللَّئِيمِ.
مردی خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: «ای پیامبر خدا من از مردی خواستم به خاطر خدا به من کمک کند، اما او پنج تازیانه به من زد». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پنج ضربه دیگر به او زدند و فرمودند: «به خاطر روی پست خودت درخواست کن». (کلینی، ۱۴۰۷، ۷/۲۶۳)
روایت مذکور از جهت سند همانند روایت شماره ۲۳ است. از روایت، حرمت قسم خوردن در امور غیر ضروری برداشت می شود؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۷ در مورد قتل شخص توسط یک جمع است:
قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَشَرَةٌ قَتَلُوا رَجُلًا فَقَالَ إِنْ شَاءَ أَوْلِيَاؤُهُ قَتَلُوهُمْ جَمِيعاً وَ غَرِمُوا تِسْعَ دِيَاتٍ وَ إِنْ شَاءُوا تَخَيَّرُوا رَجُلًا فَقَتَلُوهُ وَ أَدَّى التِّسْعَةُ الْبَاقُونَ إِلَى أَهْلِ الْمَقْتُولِ الْأَخِيرِ عُشْرَ الدِّيَةِ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ قَالَ ثُمَّ إِنَّ الْوَالِيَ بَعْدُ يَلِي أَدَبَهُمْ وَ حَبْسَهُمْ.
به ابو جعفر باقر (علیه السلام) گفتم: اگر ده نفر مجتمعا مردى را به قتل برسانند، تكليف آنان چه خواهد بود؟ ابو جعفر (علیه السلام) فرمودند: «اگر صاحبان خون مايل باشند مىتوانند هر ده تن را بكشند و معادل خونبهاى نه نفر به وارثان آن ده نفر بپردازند، تا ميان خود تقسيم كنند؛ و اگر مايل باشند حق دارند كه يك تن را انتخاب كرده بكشند و آن نه تن شريك قتل، هر كدام يك دهم خونبها به خانواده شريك مقتولشان بپردازند كه مجموعا نه دهم خونبهاى او پرداخت شده باشد، با وجود اين، حاكم مسلمين بايد اين نه تن جانى شريك قتل را با ضرب و حبس ادب نمايد. (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۲۸۳)
روایت فوق از لحاظ سندی موثق است و علت آن حضور احمد بن حسن میثمی، در سند روایت است. همانطور که مشخص است روایت مذکور، حکم قصاص و دیه را بیان می کند؛ پس در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۸ در مورد حکم قصاص مسلمان به خاطر یهودی و نصرانی است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْمُسْلِمِ هَلْ يُقْتَلُ بِأَهْلِ الذِّمَّةِ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُعَوَّداً لِقَتْلِهِمْ فَيُقْتَلُ وَ هُوَ صَاغِرٌ.
از ابو عبد الله صادق (علیه السلام) پرسيدم: آيا مسلمان را به خاطر يهود و نصارى، قصاص مىكنند؟ ابو عبد الله(علیه السلام) فرمودند: «نه، مگر كه عازم كشتار آنان باشد، كه در آن صورت با ذلت و خوارى كشته خواهد شد». (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۳۱۰)
روایت فوق موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد بن سماعه و احمد بن حسن میثمی، در سلسله سند آن است. از جهت گونه شناسی، روایت حکم قصاص مسلمان برای یهودی و نصرانی را بیان می کند؛ و در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
روایت شماره ۲۹ در رابطه با دیه است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ قَتَلَ رَجُلًا مُتَعَمِّداً ثُمَّ هَرَبَ الْقَاتِلُ فَلَمْ يُقْدَرْ عَلَيْهِ قَالَ إِنْ كَانَ لَهُ مَالٌ أُخِذَتِ الدِّيَةُ مِنْ مَالِهِ وَ إِلَّا فَمِنَ الْأَقْرَبِ فَالْأَقْرَبِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرَابَةٌ وَدَاهُ الْإِمَامُ فَإِنَّهُ لَا يَبْطُلُ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ
به ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: اگر جانى عمدا مرتكب قتل شود و سپس فرار كند و بر او دست نيابند، تكليف او چه خواهد بود؟
ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «اگر اموال او در دسترس باشد، خونبهاى مقتول را از مال او استيفا مىكنند؛ و اگر اموالى نداشته باشد و يا در دسترس نباشد، از نزديكتران او استيفا مىنمايند؛ و اگر خويشاوندى نداشته باشد، امام مسلمين خونبهاى او را خواهد پرداخت، چرا كه خون يك مسلمان نبايد پایمال شود».
روایت مذکور از جهت سند دقیقا مانند روایت سابق است. به جهت بیان حکم پرداخت خونبهای مسلمان، روایت فوق در گونه بیان حکم قرار می گیرد. (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۳۶۵)
روایت شماره ۳۰ در باب شهادات است:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ ثَلَاثَةِ شُرَكَاءَ شَهِدَ اثْنَانِ عَلَى وَاحِدٍ قَالَ لَا يَجُوزُ شَهَادَتُهُمَا.
به ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: اگر دو تن از شركاء بر عليه شريك سوم خود گواهى دهند، چه صورت دارد؟ ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «گواهى آن دو تن مسموع نيست». (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۳۹۴)
برای روایت مذکور دو سلسله سند ذکر شده است که هر دو موثق است. علت آن در یک سند حضور احمد بن حسن میثمی است؛ و در سند دیگر حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد بن سماعه و احمد بن حسن میثمی، می باشد. روایت مذکور، در گونه بیان حکم قرار می گیرد؛ زیرا حکم شهادت شریک علیه شریک را بیان می کند.
روایت شماره ۳۱ در مورد خواب و تصویرگری است:
ثَلَاثَةٌ مُعَذَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَجُلٌ كَذَبَ فِي رُؤْيَاهُ يُكَلَّفُ أَنْ يَعْقِدَ بَيْنَ شَعِيرَتَيْنِ وَ لَيْسَ بِعَاقِدٍ بَيْنَهُمَا وَ رَجُلٌ صَوَّرَ تَمَاثِيلَ يُكَلَّفُ أَنْ يَنْفُخَ فِيهَا وَ لَيْسَ بِنَافِخٍ.
سه نفر در روز قیامت معذبند: شخصی که خواب دروغین تعریف می کند، تکلیف می شود که دو تار موی را به هم گره بزند، اما او نمی تواند آنها را گره بزند. شخصی که عکس هایی را تصویر کرده است، تکلیف می شود که در آن عکس ها روح بدمد و او نمی تواند روح بدمد. (کلینی، ۱۴۰۷، ۶/۵۲۸)
روایت فوق دارای دو سلسله سند است و هر دو ضعیف است. علت ضعف یک سند، اضافه شدن حسین بن المنذر به احمد بن حسن است. و در سند دیگر اضافه شدن حسین بن المنذر به حمید بن زیاد، الحسن بن محمد سماعه و احمد بن حسن میثمی است. روایت فوق به جهت بیان حکم حرمت خواب دروغ، و حرمت تصویرگری، در گونه بیان حکم قرار می گیرد.
فقط یک روایت در گونه بیان مصداق است و آن روایتی در رابطه با قتل عمد و خطایی است:
قُلْتُ أَرْمِي بِهَا الشَّاةَ فَأَصَابَتْ رَجُلًا قَالَ هَذَا الْخَطَأُ الَّذِي لَا شَكَّ فِيهِ وَ الْعَمْدُ الَّذِي يَضْرِبُ بِالشَّيْءِ الَّذِي يُقْتَلُ بِمِثْلِهِ.
به ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: من سنگى به سوى كسى پرتاب مىكنم و با آنكه سنگ بزرگى نيست اتفاقا او را مىكشد، اين قتل چه حكمى دارد؟ ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «اين قتل، قتل خطايى محسوب مىشود». ابو عبد الله (علیه السلام) براى نمونه ريگ كوچكى را برداشتند و پرتاب كردند. من گفتم: سنگى را به سوى گوسفندى پرتاب مىكنم و اتفاقا بر سر مردى اصابت مىكند و او را مىكشد، اين چگونه حكمى دارد؟ ابو عبد الله (علیه السلام) فرمودند: «اين قتل بىشك و شبهه قتل خطايى محسوب مىگردد؛ قتل عمد آن است كه با ابزار كشنده صورت بگيرد». (کلینی،۱۴۰۷، ۷/۲۸۰)
روایت فوق به دلیل حضور احمد بن حسن، در سند آن موثق است. از لحاظ گونه شناسی، در روایت شریف، مصداقی از قتل خطایی تبیین شده است، پس در گونه بیان مصداق قرار می گیرد.
روایت اول در باب حج می باشد:
مَنْ مَاتَ وَ هُوَ صَحِيحٌ مُوسِرٌ لَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى قَالَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْمَى قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْمَاهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَقِ.
هرکه در حال تندرستی و ثروت از انجام حج سر باز زند و بمیرد، از کسانی خواهد بود که خداوند عزوجل درباره آنان فرموده است: و ما در روز رستاخیز او را کور محشور می نماییم. راوی گوید: عرض کردم سبحان الله، کور محشور می شود! امام فرمودند: «آری زیرا خداوند عزوجل او را از پیمودن راه حق کور کرده است».
روایت مورد اشاره، از جهت سند موثق است. علت آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد و احمد بن حسن میثمی، در سلسله سند آن است. از روایت فوق حکم وجوب حج فهمیده می شود و علاوه بر آن یکی از حکمت های حج که رهایی از کوری روز رستاخیز است بیان شده است؛ در نتیجه روایت شریف، هم در گونه بیان حکم و هم تبیین حکمت قرار می گیرد.
روایت دوم در رابطه با شانه کردن است:
الْمَشْطُ يَذْهَبُ بِالْوَبَاءِ وَ كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مُشْطٌ فِي الْمَسْجِدِ يَتَمَشَّطُ بِهِ إِذَا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ.
شانه کردن، وبا را از بین می برد. امام صادق (علیه السلام) شانه ای در سجاده خود داشتند، که هنگامی که از نماز فارغ می شدند، با آن شانه می کردند.
روایت فوق ضعیف السند است. علت ضعف آن حضور حمید بن زیاد، الحسن بن محمد سماعه، احمد بن حسن میثمی، محمد بن اسحاق، عمار النوفلی و پدرش، در سلسله سند آن می باشد. روایت مذکور هم حکم استحباب شانه کردن و هم حکمت از بین رفتن وبا را بیان می کند؛ پس هم در گونه بیان حکم و هم در گونه تبیین حکمت قرار می گیرد.
احمد بن حسن واقفی مذهب و ثقه بوده و در نقل روایت به او اعتماد می شود. در کتاب اصول کافی ۵۱ روایت از او نقل شده است که ۲۸ روایت آن فقهی است. در موضوعات مشترک فقهی اخلاقی و فقهی طبی، هر کدام یک روایت و همچنین در موضوع فقهی تفسیری چهار روایت از او نقل شده است که مجموعا ۳۴ روایت مربوط به فقه به دست می آید؛ در نتیجه می توان ایشان را فقیه دانست. لکن تمرکز روایات او در یک باب خاص از فقه نیست و در ابواب مختلفی به نقل روایت پرداخته است. از میان این ۳۴ روایت، ۱۲ روایت ضعیف و ۲۲ روایت موثق است.
از جهت گونه روایات فقهی وی در کافی، ۳۱ روایات او در گونه بیان حکم می باشد و البته در میان سه روایت باقی مانده نیز، دو روایت به صورت مشترک در گونه بیان حکم و تبیین حکمت بوده و فقط یک روایت در گونه بیان مصداق می باشد.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/9326/111543/نگاهی_به_خاندان_میثم_تمار
جهت مشاهده نمودارهای مقاله به فایل پی دی اف مقاله به این لینک مراجعه فرمایید:
گونه شناسی روایات فقهی احمد بن حسن بن اسماعیل میثمی – امیرحسین مه فام
این مطلب بدون برچسب می باشد.