۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » صفحه اصلی » مقالات برگزیده
  • 07 ژانویه 2016 - 12:17
  • 1174 بازدید

ملاك كرامت

مصطفى اسكندرى اشاره: تقوا يا خود نگهدارى، حالتى است براى انسان كه به او قدرت مى دهد افسار نفس خويش را در اختيار داشته باشد و آن را از سقوط در پرتگاه ها نگه دارد. اين حالت روحى آن قدر ارزشمند است كه در دين مقدس اسلام به عنوان عالى ترين ملاك ارزش گذارى انسان […]

مصطفى اسكندرى

اشاره:

تقوا يا خود نگهدارى، حالتى است براى انسان كه به او قدرت مى دهد افسار نفس خويش را در اختيار داشته باشد و آن را از سقوط در پرتگاه ها نگه دارد. اين حالت روحى آن قدر ارزشمند است كه در دين مقدس اسلام به عنوان عالى ترين ملاك ارزش گذارى انسان ها شناخته شده است:

«در حقيقت ارجمندترين شما در پيشگاه خدا با تقواترين شماست».[۱] سؤال اساسى اين است كه انسان چه بايد كند تا به اين مقام ارجمند نايل آيد؟ در پاسخ بايد گفت: اين مقام ثمره عمل كردن به دستورهاى الهى است، اما گاهى حالتى بر انسان عارض مى شود كه او را از عمل كردن به دستورهاى الهى باز مى دارد. اين حالت كه بزرگ ترين سد راه تقواست، در منابع وحيانى اسلام، «غفلت» ناميده شده است. غفلت به معناى بى توجهى به چيزى يا فراموش كردن و از ياد بردن آن است و بى توجهى و غفلتى كه مانع رشد آدمى و به تعبير اميرمؤمنان عليه السلام در مناجات شعبانيه «پليدى دل است»، بى توجهى به خدا يا قيامت است.غافلان و بى توجهان كسانى هستند كه كارهايشان را بدون آگاهى و تنها بر اساس انگيزه هاى غريزى انجام مى دهند و توجه ندارند كه غير از امور روزمره شان، هدف ديگرى نيز وجود دارد كه بايد بدان رسيد. قرآن چنين كسانى را غافل مى شمرد و آنان را چون چهار پا بلكه پست تر معرفى مى كند:

«اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون ؛ آنان همانند چهار پايان اند، بلكه گمراه ترند. آنها همان غافلان اند».[۲] آدمى تا از اين غفلت خارج نشود و به مرحله آگاهى قدم نگذارد، وارد مرحله انسانيت نمى شود. بى جهت نيست كه امامان معصوم عليهم السلام از آن به خدا پناه برده و فرموده اند: «اللهم اني اعوذ بك … من الغفله ؛ خدايا از غفلت به تو پناه مى برم».[۳] اين بى توجهى به خدا يا قيامت، ريشه همه انحرافات انسان است؛ چون به فرموده امام على عليه السلام:

 «من غلبت عليه الغفله مات قلبه ؛ هركه غفلت بر او غالب شود، قلبش مى ميرد».[۴] ا به فرمايش ديگر آن بزرگوار: «دوام الغفلة يعمي البصيره؛ طولانى شدن غفلت، بينش و بصيرت را كور مى كند».[۵] بر اساس فرمايشى از امام باقر عليه السلام: «اياك … والغفلة ففيها قساوة القلب؛ از غفلت بپرهيز؛ زيرا سنگ دل شدن در آن است».[۶]

در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه اين غفلت از چه چيزهايى ناشى مى شود و چه بايد كرد كه انسان از گرفتارى در اين دام رهايى يابد؟

در اين سلسله نوشته ها در پى آنيم كه به طور مختصر، علل و عوامل غفلت و راه هاى دورى جستن از آن را از ديدگاه قرآن و روايات مطرح كنيم؛ باشد كه از غافلان نباشيم.

عوامل غفلت

در قرآن و روايات به موارد متعددى اشاره شده كه در بى توجه كردن انسان به خدا يا قيامت تأثير جدى دارند، ولى چون آدمى آنها را كوچك مى شمارد، معمولًا از ديد او پنهان مى مانند. اين عوامل پنهان عبارت اند از:

  1. ورود به محيط گناه آلود

از عوامل غفلت آفرين، محيطى است كه در آن گناه مى شود. محيط آلوده به گناه، همانند مكانى است كه به وسيله مواد شيميايى آلوده شده و اگر انسان بدون تجهيزات لازم وارد آن شود، مسموم مى گردد و جان خويش را به خطر مى اندازند. محيط آلوده به گناه نيز چنين است، با اين تفاوت كه در اين محيط، روح انسان در معرض تهديد و نابودى قرار مى گيرد. در آموزه هاى اسلامى به شدت رفتن به چنين محيطى شديداً تقبيح شده است. محيط آلوده به گناه طيف وسيعى از مجالس را شامل مى شود كه در آيات و روايات به مؤثرترين آنها اشاره شده است. براى نمونه، مواردى را ذكر مى كنيم.

يك: خداوند متعال در دو جاى قرآن كريم يكى از مصاديق محيطهاى آلوده به گناه را مجلسى معرفى كرده كه در آن آيات الهى به استهزا و ريشخند گرفته مى شود و به مؤمنان امر كرده تا هرگاه در چنين مكانى واقع شدند، آنجا را ترك كنند. يكى در آيه ۱۴۰ از سوره مباركه نساء است كه مى فرمايد: «و البته [خدا] در كتاب [قرآن ] بر شما نازل كرده كه: هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد، با آنان منشينيد تا به غير از آن درآيند؛ چرا كه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود». و ديگرى درآيه ۶۸ از سوره مباركه انعام است كه مى فرمايد:

«و چون بينى كسانى [به قصد تخطئه ] در آيات ما فرو مى روند، از ايشان روى برتاب، تا در سخنى ديگر درآيند».

در روايات نيز تأكيد فراوانى بر اين مطلب شده و به مؤمنان و كسانى كه طالب سعادت خويش اند،

هشدار داده شده كه از ورود به چنين محيطهايى جداً بپرهيزند.

دو: امام على عليه السلام يكى از اين محيطها را، مجالسى دانسته كه اهل هوا و هوس در آن حضور دارند و لازمه حضور در اين مجالس، مجالست با آنان است. آن حضرت درباره اين همنشينى مى فرمايند: «مجالسة اهل الهوي منساة للايمان و محضرة للشيطان؛ يعنى همنشينى با اهل هوا، فراموش خانه ايمان و محل حضور شيطان است».[۷] سه: از بارزترين مصاديق اين نوع محيط مجالس مشروب خوارى است. حضرت امير عليه السلام مى فرمايند: «لا تجلسوا علي مائدة يشرب عليها الخمر فإن العبد لا يدري متي يوخذ؛ بر سفره اى كه در آن مشروب نوشيده مى شود، منشينيد؛ زيرا هيچ بنده اى نمى داند چه وقت جانش گرفته خواهد شد».[۸] در روايات صادر شده از معصومان عليهم السلام، از ورود به مجالس ديگرى هم منع شده كه معلوم نيست لزوماً مجالس گناه باشند، ولى به لحاظ غفلت زايى و تأثيرگذارى آنها در آدمى، ورود به آنها هم نكوهش شده است. براى نمونه:

  1. امام سجاد عليه السلام در فرازى از دعاى ابوحمزه ثمالى، يكى از راه هاى دور شدن از خدا و محروميت از راز و نياز با او را، همنشينى با كسانى مى داند كه اوقات خود را به بيهودگى مى گذرانند: «لعلك رأيتني آلف مجالس البطّالين فبيني و بينهم خلّيتني ؛ شايد ديدى با مجالس بيهودگان انس گرفته ام و بدين روى، مرا با آنان واگذاشتى (و از مناجات با خود محرومم كردى)».[۹] بديهى است كه هرگاه همنشينى با بيهوده گويان يا بيهوده گذرانان چنين تأثيرى در دور شدن از خدا داشته باشد، محيط آلوده به گناه تأثيرى به مراتب شديدتر خواهد داشت.
  2. پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند: «ثلاثة مجالستهم تميت القلب: مجالسة الانذال، و الحديث مع النساء، و مجالسة الأغنياء؛ سه گروه اند كه همنشينى با آنان دل را مى ميراند: همنشينى با افراد پست، و گفتگو با زنان، و همنشينى با ثروتمندان»[۱۰]، به ويژه اگر ثروت و بى نيازى شان، آنان را به طغيان واداشته باشد. همان حضرت اين گونه افراد را جزء مردگان به حساب آورده و فرموده اند:«اياكم و مجالسة الموتي، قيل: يا رسول الله من الموتي؟ قال: كل غني أطغاه غناه؛ از مجالست با مردگان بپرهيز، گفته شد: اى رسول خدا مرده كيست؟ فرمود: هر ثروتمندى كه ثروتش او را به سركشى وادارد.»[۱۱] ۳٫ همنشينى با شاهان و قدرتمندان و اهل دنيا نيز از همين قبيل است. امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «اياكم و مجالسة الملوك و أبناء الدنيا، ففي ذلك ذهاب دينكم و يعقبكم نفاقاً، و ذلك داء دوي لا شفاء له، و يورث قساوة القلب، و يسلبكم الخشوع؛ از همنشينى با پادشاهان و فرزندان (و دلدادگان به) دنيا بپرهيزيد؛ زيرا اين همنشينى باعث از بين رفتن دين شما مى شود و براى شما نفاق و دورويى را در پى خواهد آورد، و اين مرضى پايدار است كه شفا ندارد و سختى دل را به دنبال دارد و خشوع را از شما مى گيرد».[۱۲] در مقابلِ منع از همنشينى با اين گونه افراد، به مجالست با انسان هاى ديگرى توصيه شده است كه در فرصت ديگرى به آن خواهيم پرداخت.

البته انسان هاى با تقوا چون مجهز به نيروى ضد گناه هستند، چندان از اين محيطها تأثير نخواهند پذيرفت؛ ولى كسانى كه هنوز بدين مرحله راه نيافته اند، بايد كاملًا مراقب خويش باشند و از ورود به چنين محيطهايى به شدت پرهيز كنند؛ چون محيط آلوده به گناه براى اين افراد عامل غفلت و در نتيجه، باعث باز ماندن از تقوا خواهد شد.

ممكن است گفته شود: آيا با اين وضعيت، آزادى انسان محدود نخواهد شد؟ پاسخ اين است كه قطعاً آزادى انسان محدود خواهد شد؛ اما محدود شدن آزادى هميشه امر ناپسندى نيست، بلكه در بسيارى از موارد پسنديده است؛ چون تا انسان آزادى هاى خويش را محدود نسازد، به بسيارى از اهداف خود نخواهد رسيد. براى نمونه، فردى كه مى خواهد دانشمند شود، تا خود را محدود نكند و از بسيارى از راحتى ها و خوش گذرانى هايش نگذرد، به هدف خود نخواهد رسيد. انسان طالب تقوا نيز بايد آزادى هاى خويش را محدود سازد.

البته مجالس گناه علاوه بر غافل كردن انسان، تأثيرات ديگرى هم دارند كه در روايات به آنها اشاره شده است. آنچه در اينجا بدان نظر داريم، اين است كه اين نوع مجالس هر چند براى لحظاتى، انسان را از ياد خدا و قيامت غافل مى كنند و اگر كسى طالب دورى از غفلت است، نبايد وارد چنين مجلسى بشود و براى اينكه خود را از ورود به اين گونه مجالس بازدارد، لازم است كه در عاقبت حضور خود در آن بيانديشد و احياناً لذت حاصل از آن را كه زود گذر است، با رنج و اندوه طولانى آن مقايسه كند.

پیوست‌ها:

[۱] .سوره حجرات: ۱۳٫

[۲] . سوره اعراف: ۱۷۹٫

[۳] . كافى، ج ۲، ص ۵۸۶، حديث ۲۴٫

[۴] . غررالحكم، حديث ۸۴۳۰٫

[۵] .همان، حديث ۵۱۴۶

[۶] . بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۶۲، حديث ۱

[۷] . وسايل الشيعه، ج ۲۵، ص ۲۸٫

[۸] . دعاى ابوحمزه ثمالى.

[۹] . الكافى، ج ۲، ص ۶۴۱٫

[۱۰] . طرائف الحكم، ج ۱، ص ۱۹۱٫

[۱۱]. مستدرك، ج ۸، ص ۳۳۷٫

[۱۲] . الكافى، ج ۸، ص ۷، حديث ۱؛

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *