پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که از مراجع بزرگ نجف بوده، براي يك پيرمرد رفيقي ما داشتيم نقل كرده بود كه او نقل ميكرد و ميگفت: دو تاجر هندي ديدن ابوی ما آمدند و دو تا مرواريد درشت براي او هديه آورده بودند. مرواريدها خيلي درشت بود. ما هم در خانه خيلي وضعمان […]
پسر مرحوم آیت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني که از مراجع بزرگ نجف بوده، براي يك پيرمرد رفيقي ما داشتيم نقل كرده بود كه او نقل ميكرد و ميگفت:
دو تاجر هندي ديدن ابوی ما آمدند و دو تا مرواريد درشت براي او هديه آورده بودند. مرواريدها خيلي درشت بود. ما هم در خانه خيلي وضعمان درهم بود. ابوی ما دستور داده بود كه از سهمین(خمس) مصرف نميكنيم بلکه گاهی هدایایی می رسید، دست و بالمان باز ميشود.
مرحوم آسيد ابوالحسن يك بچه عقب افتاده هم داشته است. ميگفت اين دو تاجر هندي که اين دو تا مرواريد را تك تك هديه آورده بودند؛ گذاشتند و رفتند. بلافاصله دو تا طلبه سيد رسيدند و گفتند: آقا! ما ميخواهيم ازدواج كنيم و دست و بالمان بسته است و …
ميگفت: مرحوم آسید ابو الحسن اصفهانی دستهايش را باز كرد و يكي از مرواردید ها را براي اين و يكياش را براي آن سید گذاشت و فرمود: برويد امور ازدواج و خانه و زندگيتان را رديف كنيد.
🔹پسر آقا گفته بود: من آمدم و اعتراضم را ابراز کردم که بابا! ما اين قدر دست و بال خودمان درهم است. يك برادر عقب افتاده براي من گذاشتهايد و الآن شما هم که سنتان بالا است؛ حالا هم كه يك چيزي ميرسد اين را فوري ميدهيد؟!
🔸ايشان فرموده بودند: « بابا! من از مديسه اصفهان كه نجف آمدم ، وقتي نجف رسيدم ، تنها دو ريال پول داشتم؛ با اين دو ريال يك پوست گرفتم كه رويش بنشينم؛ دیگر در اتاق هيچي نبود؛ و يكی دو تا ظرف و يك آفتابه و دیگر دو ريالم تمام شد. حتی براي مطالعه چراغ نداشتم. در قسمت توالتهاي مدرسه يك چراغ روغني داشت دائم روشن بود. شبها كتابم را بر ميداشتم آنجا در وضو خانه ميرفتم. همان زمان افرادی بودند كه دسته چراغدانهايشان طلايي بود. ديديم كه خداوند هم بالأخره ما را تأمين كرد تو هم نگران نباش. بالأخره خداوندي كه من را از آن وضع كشانده تا اينجا فكر كار شما را هم كرده است.»
عزتي كه گاهي خداوند متعال به روحاني با تقوا ميدهد، در دنيا معادل ندارد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.