در شرح حال قاسم بن هارون نوشته اند كه پسر هارون الرشيد بود. اما خیلی به امور دنیایی بی اعتنا بود و مشغول عبادت و کار خودش بود. وزراء خيلى هارون را ملامت مى كردند كه اين چه وضعى است؟ اين پسر شماست با لباس هاى پاره مى آيد و مى رود و ما […]
در شرح حال قاسم بن هارون نوشته اند كه پسر هارون الرشيد بود. اما خیلی به امور دنیایی بی اعتنا بود و مشغول عبادت و کار خودش بود. وزراء خيلى هارون را ملامت مى كردند كه اين چه وضعى است؟ اين پسر شماست با لباس هاى پاره مى آيد و مى رود و ما خجالت مى كشيم.
هارون گفت حق با شماست شايد هم كوتاهى از من بوده چون سلطنت بر مملكتی را به او نداده ام.
🔸بعضى وزرا رفتند با قاسم صحبت كردند تا بیاید و حکومت بر جایی را قبول کند. قاسم گفت: من نمى خواهم. گفتند: ما خودمان مى آييم امور را مى گردانيم فقط تو به عنوان سلطان باش؛ بالاخره وقتی قاسم اصرار زياد این ها را ديد و حس کرد اين ها دست بردار نيستند؛ شبانه از بغداد فرار كرد و گم شد. کار مادرش گريه شده بود و خود هارون هم ناراحت بود و دنبالش می گشت ولى پيدا نشد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.