گفت و گو با حجت الاسلام محمد سلطانى خُلُق: در بخش نخست اين گفت و گو اين مباحث مطرح شد: رابطه ازدواج با اخلاق و معنويت، ازدواج و تربيت نفس، فعليت استعدادهاى انسان در پرتو ازدواج، ازدواج و تربيت فرزند، رابطه انتخاب همسر و تربيت فرزند. و اينك، ادامه گفت و گو: در بخش […]
گفت و گو با حجت الاسلام محمد سلطانى
خُلُق: در بخش نخست اين گفت و گو اين مباحث مطرح شد:
رابطه ازدواج با اخلاق و معنويت، ازدواج و تربيت نفس، فعليت استعدادهاى انسان در پرتو ازدواج، ازدواج و تربيت فرزند، رابطه انتخاب همسر و تربيت فرزند.
و اينك، ادامه گفت و گو:
در بخش قبلى گفته شد كه يك نقش ازدواج در تربيت نفس است و تربيت نفس هم اعمّ است از تربيت خود و تربيت فرزند. نقش ازدواج در تربيت خود زوجين هم ابعادى مختلف دارد كه برخى را بيان مى كنيم.
تربيت اخلاق اجتماعى
يك بُعد قابل توجه در تربيت خود زوجين، تربيت اخلاق اجتماعى آنها است. اجتماع دو زوج، يك جامعه كوچك به شمار مىرود. رعايت حقوق ديگران، كمك به ديگران، برخورد مناسب با بداخلاقىهاى ديگران- كه كجا همراه قهر باشد و كجا همراه مهر و كجا تركيبى از مهر و قهر باشد و دهها مورد ديگر- هر كدام، مرتبهاى از تربيت و معرفت را از نفس مىطلبد. زندگى دو زوج، زمينه بسيار مناسبى است براى ايجاد يا رشد اين نوع اخلاق؛ بنابراين مىتوان گفت يكى از غرضهاى اصلى ازدواج، رشد اخلاق و تربيت اجتماعى است.
در اين باره به دو نمونه اشاره مىكنيم.
موافقت اخلاقى بين مرد و زن در محيط خانواده به صورت صدرصد براى غير انبيا و اوليا غيرممكن است؛ لذا ما اگر بخواهيم محيط خانه گرم و با صفا و صميمى باشد، فقط بايد صبر و استقامت و گذشت و رأفت را پيشه خود كنيم، تا محيط خانه، گرم و نورانى باشد و اگر اينها نباشد، اصطكاك و برخورد پيش خواهد آمد و همه اختلافات خانوادگى از همينجا ناشى مىشود.[۱]
تعداد زيادى از روايات و بعضى از آيات، انگشت بر «گذشت» گذاشتهاند و اين، بيانگر اهميت اين موضوع در زندگى اجتماعى است. در آيه ۱۹ سوره نساء آمده است:
وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا.
در اين آيه، معاشرت به معروف و روش پسنديده توصيه مىشود و مىفرمايد: چه بسا شما از چيزى كراهت داشته باشيد؛ ولى خدا در آن براى شما خير كثير قرار داده است.
در روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است:
من صبر علي خلق امرأه سيئه الخلق و احتسب في ذلك الاجر اعطاه الله ثواب الشاكرين؛[۲]
هر مردى اخلاق بد همسرش را به سبب پاداش صبر بر آن تحمل كند، خداوند پاداش شاكران را به او عطا خواهد نمود.
در روايات ديگر آمده است اگر زنى بداخلاقى شوهرش را تحمل كند، خدا پاداش آسيه [/ همسر فرعون] را به او مىدهد.[۳]
در روايت است كه اسحاق بن عمار به حضرت امام صادق عليه السلام عرض كرد: «آن حقّ زن بر همسرش چيست كه وقتى همسر، آن را ادا كرد، محسن خواهد بود؟» حضرت فرمود:
يشبعها و يكسوها و إن جهلت غفر لها؛ او را سير كند و بپوشاند و اگر جهالت كرد، او را ببخشد.
باز در گفتار مرحوم آيت الله بهجت قدس سره آمده است:
در مشكلات، بايد بنشينيم و با هم تفاهم كنيم و نتيجه صحيح را بگيريم. اگر مى خواهيم در زندگى به تفاهم برسيم، بايد بنشينيم با هم تفاهم كنيم و هركس عقل و فهم و شعور بيشتر دارد، بايد جور نادان را بكشد و او را به راه صحيح راهنمايى كند. بهتر اين است كه به جاى ايراد گرفتن، به فكر بر طرف كردن عيوب يك ديگر باشيم. بايد راه توافق را پيدا كرد، اگر به آن نرسيم، زندگى ها بر باد خواهد رفت. توافق هم در پشت پرده يك گذشتِ مخفى است.[۴]
بنابراين براى بقاى اين جامعه دو نفرى، طرفين بايد يك سامانه اخلاقى خاصّى را در پيش بگيرند كه ما از آن به «سامانه احسانى» تعبير مى كنيم. همان گونه كه در روايات آمده بود، اين سامانه اخلاقى، هنگام رو به رو شدن با ناهنجارىها و كج خلقى ها شخص را در مرتبه «محسنان» قرار مى دهد و مقام احسان بالاتر از عدل است.
اين، يك زوايه مهم تربيتى واخلاقى در ازدواج است كه طرفين مى توانند يك بهره عظيم تربيتى و اخلاقى از همسر بداخلاق خود ببرند و اين، خير كثيرى است كه در «گذشت» قرار داده شده است؛ گرچه «گذشت» براى انسان، دشوار و مكروه جلوه مىكند.
گذشته از اين ثمره اخلاقى و تربيتى مهم كه شامل حال اهل گذشت مى شود، چه بسا اين سامانه اخلاقى، باعث اصلاح طرف مقابل هم بشود و نوعاً هم همين طور است كه اخلاق صحيح، گرايشهاى فطرى طرف مقابل را تحريك مى كند و او را هم به رفتارى انسانى وا مى دارد؛ لذا در آيات و روايات، امر كردهاند سيّئه (بدى) را به حسنه (خوبى) پاسخ دهيد. از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است:
فداروهنّ على كل حال و أحسنوا لهن المقال لعلهن يُحسِنَّ الفعال؛[۵]
در هر حال، مدارا كنيد و با آنها به نيكويى صحبت كنيد، تا شايد آنها كارهاى خود را درست كنند.
و همچنين در آيه شريف فرموده است:
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَهٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛[۶]
و نيكى و بدى مساوى نيست؛ (بدى) را بدان (شيوهاى) كه آن نيكوتر است دفع كن؛ پس ناگهان، كسى كه بين تو و بين او دشمنى است چنان (مىشود) كه گويى او ياورى (و دوستى) گرم است.
زمان ما كه معمولًا طرفين، كفو يك ديگر نيستند و اختلافهاى فكرى و رفتارى و اخلاقى، بسيار است، اين موضوع اهميت بيشترى مىيابد. اگر اين اخلاق، جامه عمل بپوشد، آمار طلاقها پايين مىآيد و بنيان خانوادهها مستحكم مىشود. البته اين مطلب، در روابط افراد ديگر جامعه هم صادق است؛ اما در روابط بين زوجين محسوستر است. از آنجا كه تعامل بين زوجين تنگاتنگ است، زمينه پرورش اين اخلاق كاملتر است؛ چون در اجتماعهاى بزرگ ممكن است شخص از انجام وظيفه سرباز زند، ولى در تعامل بين زوجين جاى فرار نيست يا به ندرت است؛ لذا نفس، تحت فشار قرار مىگيرد و مجبور به رعايت مىشود و اين هم به مرور، نفس را تربيت مىمكند.
تربيت جمال و جلال در نفس زوجين
يك بُعد ديگر از ابعاد تربيتى ازدواج، پرورش جمال در مرد و تعديل جلال در او، و پرورش جلال در زن و تعديل جمال در او است. مرد، مظهر جلال الهى است؛ لذا در او رفتارهاى هيبت و قاطعيت و كوبندگى كاملًا مشهود و محسوس است. اين جلال الهى، نه تنها در تكوين نفسى او- اعم از انديشه و اخلاق و رفتار او- غالب و مشهود است، بلكه در تكوين بدنى او هم مشهود است. بدن مرد از استحكام و قوّت و قدرت برتر برخوردار است و متخصصان گفتهاند:
مغز انسان دو بخش خاكسترى و سفيد دارد كه بخش خاكسترى آن، مربوط به رفتارهاى جلالى و عقلانى است و بخش سفيد آن مربوط به رفتارهاى جمالى و عاطفى و احساسى است و بخش خاكسترى مغز در مرد بيشتر است از بخش سفيد آن.[۷]
اين يك منشأ بدنى براى غلبه رفتارهاى جلالى و عقلانى مرد بر رفتارهاى عاطفى و احساس او است. خلاصه جلال الهى در مرد، نمايان است و اگر اين جلال تعديل نشود، مرد موجودى بسيار خشن خواهد شد كه به مراتب، بيشتر از حيوانات درنده خشونت خواهد داشت و اين خود منشأ فساد عظيمى در زمين خواهد بود. به عبارت ديگر، مرد نسبت به زن ناقص العاطفه است و اين نارسايى منشأ مشكلاتى خواهد بود. زن هم مظهر جمال الهى است؛ يعنى در تكوين نفسى زن- اعم از انديشه و اخلاق و رفتار- جمال و مهر و عطوفت و احساسات ظاهر و غالب است و اين جمال الهى از تكوين نفسى او تعدّى كرده و در تكوين جسمى او هم ظاهر شده است. به گفته متخصصان، بخش سفيد مغز زن نسبت به بخش خاكسترى بيشتر است و اين يك منشأ بدنى است براى احساسى بودن زن و غلبه رفتار عاطفى و جمالى بر رفتار جلالى و عقلانى در او؛ به عبارتى،
جمال از وجود زن ريزش دارد و اگر اين جمال با جلالى تعديل نشود، منشأ فسادى عظيم خواهد شد كه نوع آدمى را تهديد خواهد كرد. شايد در روايتى كه تعبير نقصان عقل در زن آمده است، مراد همين غلبه عاطفه و نقصان جلال باشد. بنابراين اين دسته از روايات هم بيانگر يك پديده تكوينى در جنس زن است كه امروزه با تحقيقات ثابت شده است و در پى اشكال گرفتن نيست، تا بعضى آن را نپذيرند، بلكه ائمه عليهم السلام خلق خدا را به خوبى مىشناسند و مىدانند اساس وجود زن و روان زن، جمال طلبى او است و اين جمال طلبى بايد متعادل شود، تا به افراط نرود و سبب آسيب نشود؛ لذا امامان عليهم السلام بعضى از اين امور را معرفى كردهاند تا انسانها هشيار باشند و از اين جهات آسيب نبينند و گرنه شأن ائمه والاتر است از اينكه به صنفى يا كسى نقصى وارد كنند. آنها خود، امام عدل و امام اخلاقند.
مقصد از ازدواج تركيب بين جمال زن و جلال مرد است براى ايجاد تعديل هم در جمال و هم در جلال، تا اين اعتدال، زمينهساز ارتقاى نوع انسان در معرفت جمال و جلال الهى و در تخلق جامع انسان به اسماى جمال و جلال شود و در نهايت، انسان به مقام خلافت الهى برسد.
لذا در رواياتى كه مرد مخاطب است، دو نوع خطاب است:
يك دسته به مدارا و مهرورزى نسبت به زن امر مىكند كه به بعضى از آنها اشاره كرديم و مثل اين روايت نبوى صلى الله عليه و آله:
قول الرجل للمرأه إنّي احّبك لايذهب من قلبها ابدا؛[۸]
اگر مرد به عيالش بگويد: تو را دوست دارم، اين سخن هرگز از دل زن بيرون نخواهد رفت.
كه مقصد اين روايت پرورش جمال در مرد و تعديل جلال است در او.
البته مهرورزى و مدارا بايد اعتدال داشته باشد؛ يعنى اگر به حد افراط رسيد، جلال در مرد از بين مىرود و در نتيجه يك ركن از تركيب زوجين، زايل مىشود و مقصد نهايى و تعديل جمال در زن، انجام نخواهد شد. لذا در دسته دوم از روايات مرد را از پيروى خواهشهاى زن و اطاعت از زن نهى كرده است. البته معلوم است كه مدارا غير از اطاعت است و تحقق بعضى از اين خواهشها براى حيات نورانى خانواده و اجتماع مضر است.
اعمال جلال مرد نيز نبايد به حد افراط برسد؛ چون در اين صورت، جمال زن را زايل مىكند؛ لذا در روايات به مداراى با زن توصيه شده است.
در رواياتى كه زن مخاطب است نيز دو دسته روايات ديده مىشود؛ يك دسته رواياتى است كه زن را به اطلاعات كامل از مرد امر مىكند.
دسته دوم رواياتى است كه به مهرورزى زن برابر مرد امر مىكند. مانند اين روايت كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
جائت امرأه الى رسول الله فقالت: «يا رسول الله! ما حق الزوج على المرأه؟» فقال: «…. و عليها أن تتطيب بأطيب طيبها و تلبس احسن ثيابها و تزوين باحسن زينها و تعرض نفسها عليه غدوه و عشيه»[۹].
عرضه انواع مظاهر جمال زن بر مرد، براى پرورش و ترميم جمال در مرد است.
به عبارت ديگر، مقصود اين روايات، تعديل جلال و تربيت جمال در مرد است.
بنابراين ازدواج زمينهساز پرورش مهر و عطوفت رفتارى در مرد و پرورش رفتار و اخلاق جلالى و عقلانى و تعديل عواطف و احساسات در زن است. وقتى عقلگرايى خشك در مرد با مهرورزى زن تعديل شود، و عاطفهگرايى زن با عقلگرايى و عقلمدارى مرد تعديل شود، انسان در مقام اعتدال قرار مىگيرد و انديشهها و اخلاق و رفتار معتدل توليد مىكند و اين امر، هم خود انسان را به اسما و صفات جامع الهى متخلّق مىكند و هم زمينهساز تخلّق ديگران به اسما و صفات جمالى و جلالى الهى مىشود.
بنابراين وقتى مرد، خسته از فعاليتها و برخوردهاى جلالى به منزل مىآيد، زن نبايد با درخواستهاى نفسانى خود، نمك بر زخمهاى دل او بپاشد؛ بلكه بايد با رفتارهاى مهرانگيز خود، مرهم بر زخمِ دلِ او شود و نفس او را تعديل كند، تا زمينه صدور اخلاق پسنديده و معتدل از مرد، فراهم شود؛ اما اگر زن، دل مرد را در منزل مجروحتر كند، مرد با رفتارى خشن و آزار دهنده به جامعه بر مىگردد و در ظلم به مردم، كوتاهى نمىكند؛ بنابراين يك ركن در اصلاح نابسامانىهاى رفتار اجتماعى، اصلاح رفتار زن برابر همسرش است.
همچنين مرد بايد رفتار مهر انگيز زن را به جان بپذيرد و آن را به دل راه بدهد تا نفسش تعديل شود، نه اينكه رفتار مهر انگيز زن را با بداخلاقى پاسخ دهد. همچنين مرد در عين پرهيز از زورگويى و افراط در رفتارهاى جلالى، بايد با روشهاى پسنديده خواهشهاى همسرش را تعديل كند و جمال طلبى او را با ميزانهاى عقلى مهار كرده و اعمال كند و جمال طلبى او را مهار گسيخته اعمال نكند، تا باعث آسيب براى خانواده و جامعه شود. بنابراين يك نقش ازدواج اين است كه اخلاق و رفتار جلالى مرد تركيب مىشود با مهر و در نتيجه در او اخلاق و رفتارى ايجاد مىشود كه در عين اينكه عقلانى و با وقار و هيبت است، با مهر و عطوفت توأم است. از سوى ديگر، اخلاق و رفتار جمالى زن با جلال و عقلانيت و هيبت تركيب مىشود. در نتيجه اخلاق و رفتار او در عين اينكه پر از مهر و عطوفت است، توأم با وقار و هيبت و عقلانيت است؛ مثلًا در محاورات با نامحرم پوشش، گفتار و رفتارش طورى نيست كه به تعبير قرآنى، محرك قلبهاى مريض باشد (فلاتَخْضَعْنَ بِالقولِ فَيَطْمَعَ الّذي في قَلْبِه مَرَضٌ[۱۰]).
چند نكته
پیوستها:
[۱] ( ۱)- جناب عشق، ص ۳۴٫
[۲] . وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۱۲۴٫
[۳] .بحار الانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۴۷٫
[۴] .جناب عشق، ص ۷۶٫
[۵] . من لايحضره الفقيه، ج ۳، ص ۵۵۴٫
[۶] . سوره فصلت: ۳۴٫
[۷] . ر. ك: روانشناسى اختلاف، حمزه گنجى.
[۸] . وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۱۰٫
[۹] . همان، ص ۱۱۲٫
[۱۰] . سوره احزاب: ۳۲٫
این مطلب بدون برچسب می باشد.