حجت الاسلام و المسلمين جعفر ناصري اشاره پيشتر، دربارة «شاکله» سخن به ميان آوردهايم.۱ اکنون نيز به اين بحث ميپردازيم البته با رويکردي نسبتاً متفاوت و به عنوان مقدمه براي مباحث بعدي. خداوند متعال در قرآن میفرماید: قــل کلٌّ يعمل علي شاکلته و ربّک اعلم بمن هو أهدي سبيلا؛۲ بگو همه کس طبق شاکلهاش عمل […]
حجت الاسلام و المسلمين جعفر ناصري
اشاره
پيشتر، دربارة «شاکله» سخن به ميان آوردهايم.۱ اکنون نيز به اين بحث ميپردازيم البته با رويکردي نسبتاً متفاوت و به عنوان مقدمه براي مباحث بعدي. خداوند متعال در قرآن میفرماید:
قــل کلٌّ يعمل علي شاکلته و ربّک اعلم بمن هو أهدي سبيلا؛۲
بگو همه کس طبق شاکلهاش عمل میکند و پروردگارت به کسي که راه يافتهتر است، داناتر است.
صاحب نظران، براي شاکله معانياي ذکر کردهاند؛ از جمله در مفردات، آن را از مادة «شکل» (به معناي بستن پاي چارپا) دانسته و همان «سجيه» معنا کرده است که پاي انسان را ميبندد و او را براي انجام اعمال بر طبق مقتضاي خود مهار میکند.۳ مرحوم طبرسي نيز در مجمع البيان آن را به معناي طريقه و روش و راه دانسته است؛ زيرا هر راهي روندگان خود را مقيد و ملتزم به حدود خود و عدم تخلف از خود میکند.۴ مرحوم طريحي نيز معنايي همانند مختار مرحوم طبـرسي اخـتـيار میکند.۵ و معـاني ديگر…
اما گذشته از اينها، میتوان گفت «شاکله» اصطلاحي است که در فارسي هم تقريباً در همان معناي عربي، از آن استفاده میکنند و ميگويند: «شاکلة وجودي فلاني چنين است» که منظور، نوعي ساختار روحي است.
آية شريفي که ابتداي بحث آمد، يک آية اساسي در سلوک معنوي است که مطالب بسياري دارد. اين آية شريف به همة کساني که ميخواهند در طريق هدايت قرار گيرند و به رشد و تعالي روحي و معنوي بپردازند، گوشزد میکند که به شاکلة وجودي و ساختار روحي خود و اثر آن در اعمال، توجه داشته باشند و براي يک سلوک صحيح، تربيت را از «شاکله» آغاز کنند.
البته اين آيه جنبة تأثيرگذاري «شاکله» را مطرح میکند و اين که اعمال هرکس، از شاکلة او اثر ميپذيرد؛ ولي شاکله، جنبة ديگري هم دارد و آن، اثر پذيري شاکله از امور مختلف است که آن هم در قرآن مطرح شده است.
قرآن کريم آيات متعددي بيان میکند که مشرکان و گمراهان، اعمال و عقايد خود را متأثر از پدران خود ميدانستند و خود را پيرو آنان معرفي میکردند؛ از جمله:
حسبُنا ما وجدنا عليه آباءَنا… ؛۶
آن [روشي] که پدرانمان را بر آن يافتيم، ما را کفايت میکند.
و إذا فعلوا فاحشةً قالوا وجدنا عليها آباءنا؛۷
و هنگامي که زشتياي مرتکب میشوند، گويند: پدرانمان را بر آن [روش]يـافتيم… .
انّا وجدنا آباءنا علي أمة و إنّا علي آثارهم مقتـدون؛۸
ما پدرانمان را بر روشي يافتيم و ما [نيز] به دنبال آنان، پيرويم.
و چندين آيه ديگر که از مجموع آنها میتوان اثر گذاري اعمال و عقايد والدين در شاکله و رفتار انسان را نتيجه گرفت.
همچنين از آياتي ديگر از قرآن کريم، میتوان تأثير غذا،۹ رفيق،۱۰ اجتماع و… در شاکله و رفتار انسان نتيجه گرفت.
پس براي يک سلوک صحيح و نتيجه بخش، بايد ابتدا شاکله را اصلاح کرد و لازمة اين اصلاح هم اين است که هر کس شاکلة خود را به خوبي بشناسد که اين شناخت، نخستين گام و يک گام اساسي در سلوک صحيح است.
براي توضيح بيشتر، اين گونه ميگوييم که هر کس براي خود يک «من» و «أنا» تعريف میکند؛ يعني شخصيت خود را از اموري خاص و ديدگاههاي خاص ترکيب میکند. اين ساختار «أنا» وقتي مورد تأييد حق تعالي است که با مباني قرآني و الهي مطابق باشد که در اين باره، وجود مقدس چهارده معصوم علیهم السلام موفقترين انسانها بودهاند و ساختار و «أنا»ي صد در صد الهي ارائه دادهاند. اين «من» و «أنا» در وجود نازنين حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي صلی الله علیه و آله آن قدر خدايي است که خداوند میفرماید:
و ما رميت إذ رميت ولکنّ الله رمي؛۱۱
آن هنگام که تير ميانداختي، تو تير نينداختي؛ بلکه خداوند، تير انداخت.
و اين، يعني فاني شدن «أنا» در «الله تعالي».
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، نيز آن چنان وجود خود را الهي کرد که آن را خالصانه به خداوند تقديم کرد و خداوند متعال، خريدار آن شد:
و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله؛۱۲
و ميان مردم، کسي هست که «خود»ش را براي کسب رضاي خدا ميفروشد.
در قرآن کريم، چند نوع «أنا» معرفي شده است:
يک نوع از آن، «أنا الله»۱۳ است که «أنا»ي حقيقي و اصيل است. همه بايد به سوي آن حرکت کنند و همة «أنا»ها در اين «أنا» هضم و فاني شود. در مقابل «أنا الله» قول فرعون و فرعون صفتان است که «أنا ربّکم الأعلي»۱۴ اين «أنا» بسيار مورد اعتراض قرآن و روايات است. اين همان «أنيّت» و «منيّت» ناپسند است و همان «تفرعن» و فرعون صفتي است که چه بسا کما بيش در همة افراد هست و بايد تعديل و اصلاح شود. با دقت در آياتي از قرآن که جريانهاي مربوط به شيطان را نقل میکند ميبينيم سخن از اين «أنا» بسيار آمده و شيطان، اين «أنا» را بسيار به کار برده است. يک «أنا» هم مطرح شده است که کاملاً فاني در «أنـا الله» است که مصداق اتمّ آن، اهلبیت علیهم السلام هستند و بحث آن گذشت.
يک «أنا»ي ديگر هم هست که مربوط به حرکت به سوي خدا است:
إني ذاهب إلي ربّي؛۱۵
من، به سوي پروردگارم راهيام.
اين «أنا» براي اين آمده است که انسان، با آن حرکت کند؛ از «أنيّت» خودش آغاز کند و به سوي خداي متعال حرکت کند. اين «أنا» است که از «فرعونيت» بپرهيزد و رنگ خدايي بگيرد.
ولي ما به جاي اين که اين «أنا» را مبدأ حرکت قــرار دهيم، به ايـن «أنا» وابسته شدهايم و حاضر نيستيم از آن عبور کنيم.
اگر -به قول معروف- با چشم دل بنگريم، ميبينيم که اين «أنا» نه فقط در بشر بلکه در همة حيوانات و گياهان و حتي جمادات وجود دارد. اگر يک سنگ ريزهاي را بگذاريد و با چکشي آرام روي آن بکوبيد، ميبينيد که اين سنگ ريزه کأن چکش را پس ميزند و میخواهد از اين وضعيت موجود خود و «أنا»ي خود محافـظت کند. انگار با زبان حال میگوید: «نزن؛ «أنـا»ي من اقتضا میکند که اين طور باشم و تو ميخواهي اين وضعيت را درهم بشکني و از بين ببري»؛ لذا تا جايي که میتواند، مقاومت میکند؛ مگر اين که نيروي چکش، غلبه کند. مثال ديگر اين که گاهي ديده شده است گياهي سطح سخت (مانند آسفالت و غير آن) را ميشکافد و سر بيرون ميآورد که «من» اينجايم. او براي حفظ روال طبيعي زندگي «خود» و براي محافظت از «أنا»، هر مانعي را پس ميزند.
در حيوانات نيز جريان جست و جوي غذا و شکار و ذخيره کردن و … همه از همان «أنا» سرچشمه میگیرد و براي حفظ و تأمين آن است؛ لذا در مجموع، محدودهاي از «أنا» لازمة حيات و ادامة زندگي و لازمة حرکت و حتي سير و سلوک است؛ ولي همان طور که گفتيم، براي انسان، مهم آن است که از اين «أنا» عبور کند و فاني در «أنا الله» شود؛ نه وابسته و اسير «أنا». در انسان، علاوه بر روح انساني، روح حيواني و نباتي هم هست و لذا مقاومت در برابر تغييرات و گذشتن از «أنا» سختتر است و جهاد میخواهد.
اگر وابستگي به اين «أنا» ايجاد شد و خودبيني مانع شناخت صحيح نفس و عيوب آن گشت، اين «أنا» آن قدر نامتعادل و آن قدر خود خواه میشود که تا مرز خونريزي و جنايت پيش میرود. جنايت کاران تاريخ- از فرعون تا جنايت کاران زمان ما- همگي گرفتار اين «أنا»ي تعديل نشده بوده و هستند. انسان سفّاک، براي حفظ «أنا»ي آلودة خود، حاضر است ظلمها و جنايتها بکند ملتهايي را به خاک و خون بکشد و حد و مرزي براي جنايت نشناسد. همة اين امور را نيز با داعي و توجيه انجام ميدهد و با محبت به «أنا» مرتکب میشود. قواعدي براي خود ساخته که مثلاً براي اعتلاي کشورم، براي جلوگيري از نابودي وطنم و حکومتم، براي جلوگيري از هرج و مرج و… بايد اين جنايات را مرتکب شوم.
اينها همه آثار «أنا» تعديل نشده است. اما اگر کسي اندکي از وابستگي به اين «أنا» بيرون آمد و در خود دقت کرد، مييابد که مشکلات متعددي در وجود خود دارا است. به جاي رضايت از «أنا» و خود طلبي، ميبيند به هيچ وجه از اين «أنا» راضي نيست. دليل مهم آن هم اين است که عوامل متعددي در ساخته شدن اين ساختار و شاکله و تشکيل اين «أنا» دخيل بودهاند. و اکنون او است و شاکلهاي که با وجود موفقيتها و نقاط قوت، نقاط ضعف و اشکالات متعددي دارد و بايد به اصلاح آن برخيزد؛ اشکالاتي که از جهات متعدد؛ از جمله وراثت، محيط، اراده شخص، تربيت ناسالم والدين، غذاي آلوده، رفيق ناشايست و حتي مشکلات اعصاب و روان بر او وارد شده است.
حال که نقش مهم شاکله در اعمال و رفتار انسان، معلوم شد، لازم است انسان دربارة شاکلة خود دقت و فکر کند و به خود خطاب نمايد: «طي اين ساليان، از خودت چه ساختهاي؟ شاکلهات چگونه است؟». بايد يکي يکي، ابعاد و زواياي «أنا» در وجود خودش را بيابد و از هم تفکيک کند؛ ببيند اعمال و رفتار، به چه انگيـزهاي از او سر ميزند؟ افراط و تفريطهاي خود را در ساختن شخصيتش بشناسد و آنها را به اعتدال برساند.
ممکن است کساني راه رسيدن به اعتدال را اين گونه بيان کنند که يکي يکي صفات رذيله را در خود بيابد و مدتي با هرکدام مبارزه کند و مبارزه هم به وسيلة ضد آن صفت باشد (مثلاً تکبر را با تواضع، اصلاح کند)؛ اما ممکن است راهي اصوليتر هم ارائه کرد و آن اين که انسان به سراغ سرچشمه برود و شاکلة خود را به خوبي بشناسد و مبارزه را ريشهاي آغاز کند؛ مثلاً ميبيند و مييابد که در اين شاکله و اين ساختار «أنا» نوعي «برتري طلبي» وجود دارد که منشأ بسياري از صفات و رفتارهاي ناپسند و مذموم است. يا اين که نوعي سستي و تنبلي را حاکم بر خود ميبيند که سبب میشود در بسياري از امور اعم از عبادات و تهجد و وظايف روزمره- ناموفق عمل کند.
پس از اين، جنگ با «أنا» و جهاد اکبر آغاز میشود. هر اندازه که در اين جهاد، جديّت بيشتري به خرج دهد و هر مقدار ايمان و ظرفيت خود را گسترش دهد، خداوند، بيشتر به او نشان ميدهد که «أنا» در وجودش چه مشکلاتي دارد؛ مانند انساني که در تاريکي میخواهد به نظافت و منظم کردن خانة خود بپردازد. اگر شمعي در دست او باشد، آشفتگيها و آلودگي هايي که در خانه مييابد و به اصلاح آنها ميپردازد، در حدّ نور آن شمع است. هرقدر نور همراه او قويتر باشد، در تشخيص بينظميهاي خانه و آلودگي هاي آن، بهتر عمل میکند؛ تا جايي که با نوري شديد، حتي گرد و غبار نشسته بر در و ديوار خانه را هم ميبيند و آنها را برطرف میکند.
در سير طهارت نفس هم انسان میتواند با نور الهي به چنين بينشي برسد که کوچکترين انحراف شاکله و مشکلات «أنا»ي وجودش را ببيند و بشناسد و به اصلاح آن قيام کند و اين، مضمون اين آيه شريفة قرآن کريم است که میفرماید:
و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا…؛۱۶
و کساني که در [راه] ما مجاهده کنند، بيترديد آنها را به راههاي خود، هدايت میکنیم.
پس از اين بحث که کلياتي بود دربارة شاکله و ساختار وجودي انسان و اهميت آن در سير صحيح معنوي، نوبت میرسد به بحث بعد که راهکار صحيح اصلاح شاکله و مراحل سير معنوي است که مقدمات آن را مطرح کرده، تفصيل آن را به مقالات بعد واگذار میکنیم.
تصور بسياري از افراد طالب معنويت و دوستدار سلوک معنوي اين است که سلوک معنوي در اموري همچون ذکر و خلوت و عبادت و… خلاصه میشود و هرکس -در هر مرتبه و با هر سابقه و شاکلهاي بايد در پي اين باشد که تحت نظارت استادي آگاه به اين امور معنوي بپردازد؛ در صورتي که چنين تصوري از سلوک معنوي، صحيح نيست. براي روشن شدن منظور نمونهاي را ذکر میکنیم:
نقل شده است که عالم ربّاني، مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي پس از دو سال ارتباط با استاد بينظير خود، مرحوم آيت الله حاج ملاحسينقلي همداني، به حضور استاد رسيده و بيان میکنند: «من در سير خود، به جايي نرسيدم» استاد، در جواب از اسم و رسم مرحوم ملکي تبريزي ميپرسند و ايشان با تعجب ميگويند: «مرا نميشناسيد؟ من جواد ملکي تبريزي هستم». استاد ميگويند: «شما با فلان ملکيها بستگي داريد؟» مرحوم ميرزا جواد آقا چون آنها را خوب و شايسته نميدانسته، از آنان انتقاد میکند. مرحوم ملاحسينقلي در جواب ميفرمايند: «هروقت توانستي کفش آنها را … پيش پايشان جفت کني، من خود به سراغ تو خواهم آمد».
مرحوم ميرزا جواد آقا فردا که به درس میرود، خود را حاضر میکند و در محلي پايينتر از بقيه شاگردان بنشيند تا رفته رفته طلبههايي که از آن فاميل، در نجف بودند و ايشان، آنها را خوب نميدانسته، مورد محبت خود قرار دهند؛ تا جايي که کفششان را پيش پاي آنها جفت میکنند. اين خبر، به طايفهاي که در تبريز بودهاند، میرسد و کدورت فاميلي، رفع میشود. پس از آن مرحوم ملاحسينقلي همداني ايشان را ملاقات کرده و ميفرمايند: «دستور تازهاي نيست؛ تو بايد حالت اصلاح شود تا از همين دستورات شرعي بهرهمند شوي»۱۷ …
اين جريان، نکتهاي مهم را معلوم میکند و آن، اين که سلوک معنوي با اموري ديگر نيز مربوط است، و به اصطلاح، پيش نيازهايي دارد و آن پيش نيازها هم به قدري اهميت دارند که بر موفقيت در سلوک معنوي مستقيماً تأثير گذارند. در يک بررسي دقيق میتوان اين امور را در دو محور کلي خلاصه کرد که عبارتند از: امور تربيتي و امور اخلاقي؛ لذا يک سلوک صحيح معنوي پس از تقيد به انجام واجبات و ترک محرمات، از سه مرحله تشکليل میشود:
۱٫ امور تربيتي
۲٫ امور اخلاقي
۳٫ امور معنوي
امور تربيتي، در دو بُعد شخصي و اجتماعي لحاظ میشود. در بُعد شخصي، منظور از امور تربيتي؛ همة اموري است که هر کس با هر هدف براي موفقيت خود، بايد به آنها ملزم باشد؛ مانند برنامه ريزي در کارها، خواب و خوراک و… در بُعد اجتماعي نيز میتوان امور تربيتي را امور مربوط به حُسن معاشرت و حُسن ظاهر تعريف کرد.
امور اخلاقي نيز همان رذائل و فضائل اخلاقياند که در کتــب اخلاقي جمع آوري و تشريح و تبـيين شدهاند.
امور معنوي نيز همان اعمال و برنامههاي معنوي است که حاصل آن، معرفت و قرب حضرت حق است.
اين سه مرتبه، مستقل و جداي از هم نيستند؛ بلکه رشتههايي نامرئي و لطيف آنان را به هم پيوند داده است؛ به اين معنا که صلاح و فساد يکي در ديگري هم مؤثر است و -هر چند به صورت نامحسوس- اثر خود را ميگذارد.
در مجموع میتوان گفت: اصلاح در دو مرحلة تربيت و اخلاق، شاکلة انساني صحيح و متعادلي ميسازد و اين شاکلة متعادل و سالم، زمينة حرکت و پيشرفت در امور معنوي میشود.
ادامه دارد …
پي نوشت
۱- نشرية خُلُق، ش ۶، ص ۲۰.
۲- سورة اسراء: ۸۴
۳- مفردات، راغب اصفهاني، مادة «شکل».
۴- مجمع البيان، ج ۴، ص ۹۰.
۵-مجمع البحرين، ج ۵، ص ۴۰۳.
۶- سورة مائده: ۱۰۴.
۷- سورة اعراف: ۲۸.
۸-سورة زخرف: ۲۳.
۹- سورة مؤمنون: ۵۱.
۱۰- سورة فرقان: ۲۸.
۱۱-سورة انفال: ۱۷.
۱۲- سورة بقره: ۲۰۷.
۱۳-سورة طه: ۱۴؛ سورة نمل: ۹؛ سورة قصص: ۳۰.
۱۴- سورة نازعات: ۲۴.
۱۵- سورة صافات: ۹۹.
۱۶- سورة عنکبوت: ۶۹.
۱۷-تاريخ حکما و عرفا، ص ۱۳۳.
این مطلب بدون برچسب می باشد.