۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 10 آوریل 2015 - 19:07
  • 418 بازدید
چشمه زلال : پشتوانه معنويت (خُلُق ۲۱)
چشمه زلال : پشتوانه معنويت (خُلُق ۲۱)

چشمه زلال : پشتوانه معنويت (خُلُق ۲۱)

چشمه زلال : پشتوانه معنويت حضرت حجت الاسلام و المسلمين جعفر ناصري اشاره مدتي پيش برخي طلاب پژوهشگر در حيطه اخلاق و معنويت، به حضور حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ جعفر ناصري رسيدند. متن زير سخنان ايشان در آن جمع است که به بحث اهميت و ضرورت اخلاق – به ويژه در حوزههاي علميه – […]

چشمه زلال : پشتوانه معنويت
حضرت حجت الاسلام و المسلمين جعفر ناصري

اشاره
مدتي پيش برخي طلاب پژوهشگر در حيطه اخلاق و معنويت، به حضور حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ جعفر ناصري رسيدند. متن زير سخنان ايشان در آن جمع است که به بحث اهميت و ضرورت اخلاق – به ويژه در حوزههاي علميه – ميپردازد که حضورتان تقديم ميشود.
بسم الله الرحمن الرحيم
اخلاق ناب، در طول تاريخ، بهترين ميوه حوزههاي علميه بوده است. اين خلأ و کمبود، اكثر علاقهمندان به اخلاق و معنويت را آزار ميدهد كه نيازمند يك شناخت صحيح از خود هستند. اصطلاحات صرف – هر قدر هم زياد باشد- دل انسان را آرام نميكند. ما به عنوان طلبههاي حوزه علميه و سربازان حضرت بقية الله – روحي له الفداء – بايد سفري معنوي را طي کرده باشيم تا دلمان آرام بگيرد. آن اشارهاي كه در آيه هست (وَليَنذُرُوا قَومَهُم اِذا رَجَعُوُا) لازمهاش يك حركت است. انسان مؤمن، بايد سيري و سفري به خودشناسي و خداشناسي داشته باشد تا بعد از برگشت، بتواند براي مردم حرفي داشته باشد و اين، از دايره اصطلاحات خارج است.
گوهر گرانبهايي در وجود خود آدمي هست كه يافت نميشود مگر بر اثر سعي و تلاشي خاص و حساب شده. طبق برخي روايات، مردم معادنند، معادني مختلف؛ ولي بايد بشناسند كه چه نوع معدني هستند و چه كاري بايد انجام شود تا اين معدن، خود را نشان بدهد و ارتقا پيدا بكند. اين، از علومي بوده كه به طور پنهان در حوزهها سير ميكرده است. تا ۱۰۰-۱۵۰ سال پيش، الگوهاي اخلاقي عملي در تنگناهاي خاص قرار گرفته بودند که آن هم مربوط به سير تاريخي اين قضيه است؛ ولي الآن بحمدالله فصل ترويج و تبليغ هست، الّا اينكه نيروي عملياي كه راه رفته و كاركرده باشد، واقعاً نادر است و صرف اصطلاحات هم دل آدمي را تأمين نميكند و آرام بخش نيست. به هر حال، چارهاي از دانستنش نيست، مخصوصاً براي امثال ما؛ چرا که شرح صدر ميآورد [و] كمك خوبي است براي سير به سوي خودشناسي و خداشناسي.
اين علوم را ميتوان به گونهاي مدوّن كرد كه غير از آثار علمي، بركات معنوي هم داشته باشد. بايد مقدمتاً يك دوره اعتقادات – به گونهاي كه اهلبيت: ميخواستند- براي پژوهشگران يا مربيان آينده پيش بيني شود. كيفيت چينش موضوعات اخلاقي را ميتوان طوري تعريف كرد كه فضا، فضاي معنوي باشد. اين حركت، حركتي نيست كه بدون الگو بتوان پيش رفت و ادامه داد. در اين راستا اهلبيت: بهترين و والاترين الگوها هستند. براي شيعه، اين الگوهاي بينظير، خيلي امتياز است. برخي بزرگان نقل مي‏كردند كه وقتي بر سر قبر بزرگان برخي مذاهب ميروند، حس ميكنند كه پوچ است و كأنه كسي در اين قبر نيست؛ به خلاف اولياي ما که هميشه حيّ و حاضر و ناظرند.
ما پشتوانه هاي خوبي داريم. بزرگان علماي حوزهها، هر يک همانند نبياي از انبياي بنياسرائيل بودهاند، كرامتشان خداشناسي و خودشناسي و پيوند و ارتباط مستقيم با حضرت بقية الله -روحي له الفداء- ديگر در چارچوب كتاب نميگنجد. هر يک از آنها براي جمعي كثير كافي بودند؛ مثلاً ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي(ره) به واسطة همين مقدار كتابي كه از ايشان مانده، سبك و شيوه خودشان را ارائه دادهاند. همچنين اساتيد بزرگي مانند ملاحسينقلي همداني(ره)، آسيد علي شوشتري(ره) و بالاتر تا برسد به سيد بن طاووس(ره) و بعد حواريين و خواص اهلبيت:. اين راه، شفاف و روشن است؛ ولي مردم در اين زمينه خلأ دارند.
در اين زمينه در حوزهها بسيار جاي کار هست. گاهي براي مثال عرض كردهام، يکي از شعراي معاصر دنبال يك نفر ميگشته كه او را حس كند، ترجمه كند، بشناسد، معنا كند و موقعيتش را به او تذكر دهد. گويا برخورد نمي‏كند؛ لذا به هندوستان ميرود و الآن آثار مذهب بودا از برخي اشعارش استشمام ميشود و حتي در همين موضوع، كتابي نوشتهاند. اين، كمبودي است كه بايد جبران شود، تا افراد مستعد ما نخواهند به جاي ديگري بروند. ما الحمدالله از جهت منابع، هم علماً و هم عملاً تأ‏مين هستيم. بزرگاني كه در حوزههاي علميه بودهاند و شخصيتهايي كه پيوندشان با امام زمان(عج) مسلم بوده، دربارة اينها ميشود پژوهش كرد و راهي را كه رفته بودند، ارائه داد.
براي مثال آيت الله سيد مرتضي كشميري(ره)، در نجف از نمونههاي بارز اخلاقي و عالمي فاضل بود. يكي از كارهاي منحصر به ايشان، اين بوده که بالاي سر اميرالمؤمنين(ع) در حرم مينشسته دو ركعت نماز ميخوانده و در آن دو ركعت، يك ختم قرآن ميخوانده است. البته شايد از توان ما خارج باشد و شايد تصور كنيم كه آخر اين چه كاري است؟ ولي عبادت يك لذتي دارد و يك مراتبي. اگر انسان پيش رفت، حداقل اين است كه انسان را روي نقطه معنوي خاص متمركز ميكند و از تشتّت بيرون ميآورد. شايد در همان زماني كه ما براي مقدار كمي از قرآن ميگذاريم، آنها مقدار زيادي بخوانند. البته اين از اختصاصات ايشان است. چنين افرادي كارهاي بزرگي ميكردند كه بهرههاي بزرگ ميبردند و وليّ خدا ميشدند. اين طور بوده که ابدال و اوتاد در حوزهها پيدا ميشدند.
آيت الله سيد عبدالكريم كشميري(ره) نيز مرد بزرگواري بود. بنده گمان ميكنم براي انتقال اخلاق عملي جوّ نجف در آن دهههاي اخير به قم، ميشد از ايشان استفاده كرد. در اين باره که يك طلبه چگونه درسهاي حوزه و تقوا و معنويت را تركيب بكند. يكي از مراتبي كه جاي ديگر كمتر دربارهاش صحبت كردهاند ولي همين مکتب نجف و مرحوم قاضي(ره) و اساتيدشان، به خوبي وارد آن شدند، بحث تشتّت قواي خيالي و نفي خواطر است. اين بزرگان برنامه داشتهاند كه انسان چگونه قواي تخيلي خود را در اختيار بگيرد و اسير قواي خيالي خودش نباشد، و در اين راه، موفق هم بودهاند.
از شاخه هاي اين شجره، ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي(ره)، آسيد احمد كربلايي(ره)، مرحوم قاضي، علامه طباطبايي(ره) و مرحوم آيت الله بهجت هستند. بايد ديد اين بزرگان، چه يافتهاند كه هنوز در برابر اين نوع اساتيدشان احساس دِين ميكنند. مرحوم آيت الله بهجت به آقازادهشان فرموده بودند: «من ناراحتم كه شايد حق اساتيد خودم مثل مرحوم قاضي را ادا نكرده باشم». چرا در برابر اين نوع اساتيدشان خود را مديون ميدانند. اين طريق اخلاقي يا هر چه اسمش را بگذاريم با بقيه علوم چه نسبتي دارد؟ مطالب اخلاقي را بهتر است از معارفي بدانيم كه باورهاي باطني پشتوانة آن است و فرق ميكند با علومي كه سلولهاي مغزي انسان ميگيرد و بعد انسان را كه در قبر گذاشتند، ازبين ميرود.
بهترين هديهاي كه حوزههاي علميه به نيروهاي خودش ميداد يك سَفَر جهادي به سوي خدا‏شناسي بود که از خود در ميآمدند و بعد كه برميگشتند، براي هدايت، مردم آنها را ميپذيرفتند.
خدا رحمت كند آيت الله سيد اسماعيل هاشمي(ره) در اصفهان را ايشان عالمي موجّه و بسيار اهل توسل بود. گاهي خدمتشان بوديم و جريانهاي زيبايي را نقل ميكردند. ميفرمودند:
سيد شفتي(ره) و حاجي كلباسي(ره) در اصفهان، دو عالم سرشناس بودهاند و امور اصفهان برعهدة اين دو بزرگوار بوده است. حاجي كلباسي(ره) به يكي از اشرار كه شرب خمر كرده بود، حد جاري ميكند. نوچههاي آن شرور ميگويند: «حاجي كلباسي به شما توهين كرد و به ما هم توهين كرد. اجازه بدهيد يك پشت پايي (به تعبير ايشان) به حاجي كلباسي بزنيم.» او ميگويد: «نه، اين كار شماها نيست». اين فرد شرور يك سال ميرود نماز جماعت حاجي كلباسي و به ظاهر عابد و مسلمان ميشود.
بعد از يك سال كه ارتباطش با حاجي كلباسي خوب ميشود، جمعهاي ايشان را براي ناهار دعوت ميگيرد. ظهر جمعه بعد از نماز، با درشكهاي حاجي كلباسي را ميبرد. وقتي حاجي وارد خانه ميشود، ميبيند يك مشت افراد شرور گوش تا گوش مجلس نشستهاند و هر کدام قمهاي جلويشان گذاشتهاند. معلوم ميشود كه حالشان هم حال عادي نيست. مرحوم حاجي تازه متوجه ميشود كه … شخصي كه حد خورده بوده، به حاجي ميگويد: «يك سال انتظار كشيدم، تا اين جلسه… و اين آقايان هم آمدهاند كه حساب شما را برسند!».
مرحوم حاجي کلباسي(ره) خيلي راحت ميگويد: «مانعي ندارد، من آمادهام. فقط اجازه بدهيد دو ركعت نماز بخوانم. ميخواهم به آقايم متوسل بشوم». ميگويد: «مانعي ندارد. آن اتاق کناري خالي است. ده دقيقهاي شما آزاديد». ايشان ميروند مشغول توسل به حضرت بقية الله‏ -روحي له الفدا- ميشوند.
حاجي ميروند براي نماز خواندن. يك دفعه ميبينند يك گروهي در خانه را ميزنند. در را باز كردند و آنها ريختند در خانه. ديدند سيد شفتي(ره) جلو است و چماق نقرهايها۱ همراه او وارد شدند و دنبال حاجي كلباسي ميگردند. آمدند در آن اتاق و اين افراد را هم گرفتند. سيد شفتي(ره) رفت سراغ حاجي كلباسي. ديد ايشان در سجاده نشستهاند. پرسيد: «آقا! شما اينجا چه كار ميكنيد؟» حاجي كلباسي گفتند: «كار من جريان مفصّلي دارد شما اينجا چه ميكنيد؟» سيد شفتي فرموده بود: «پس از نماز آمدم منزل و صدايي شنيدم كه به من گفت: درياب عبد صالح ما را. من هم نيروهايم را برداشتم و آمدم». حاجي كلباسي گفته بودند: «آدرس اينجا را از كجا پيدا كردي؟» سيد گفته بود: «كاري به آن نداشته باشيد».
آنچه مردم را از حيث اعتقادي اينطور محكم كرده است كه براي نيروهاي حوزوي پشتوانه قرار ميگيرند، اعتقادي عميق است كه در طول تاريخ بوده. منتهي افرادي اين گونه، متصل، مرتبط با حضرت بقية الله.
غــــير از علوم رسمي كه ميدانستهاند و زحـــــمتش را كشيده بــودنـــد، يك حــــــركـــت ديگري در كـــار بوده كه همه ارزش طلبگي به آن حركت و سفر بوده. صدق، از ايشان ميباريده، استجابت دعا داشتهاند و نفوسشان نفوس ملكوتي بوده است. از قواي وهمي نجات پيدا كرده بودند. اين حركت اصلي است كه لا به لاي اخلاق، بايد گشت و آن را پيدا كرد.
در روايتي از جناب كميل(ره) نقل شده است كه همراه اميرالمؤمنين(ع) راه افتاده بود. کميل پرسيد: «يا اميرَالمُؤمِنينَ! مَا الحَقيقَة؟» حضرت فرمودند: «مالك والحقيقة؟؛ تو را به اين حرفها چه؟» عرض كرد: «أَولَستُ صاحبُ سِرِّكَ؟» آقا فرمودند: «بَلي وَلكِن يُرَشِّحُ عَلَيكَ مَا يَطفَحُ مَنِّي» در توضيح اين جمله كوزه آبي را تصور كنيد كه جناب كميل از بيرون كوزه و از نم اين كوزه استفاده ميکرد. کميل ديد كه به سؤال خودش نرسيد لذا از اين در وارد شد كه: «أَو مِثلُكَ يُخَيِّبُ سائِلاً؟؛ آيا بزرگواري همچون شما سائل را نوميد ميکند؟!» آقا جوابش را شروع كردند و شايد چهار يا پنج بند برايش فرمودند. هر قسمتي را كه آقا فرمودند، عرض كرد: «زِدني بَيانَاً؛ بيشتر بفرماييد». بخش اولش اين است: «الحَقيقَةُ كَشفُ سُبُحاتِ الجَلالَ مِن غَيرِ اِشارَةٍ». جناب كميل عرض كرد: «آقا! من چيزي نفهميدم (زِدني بَيانَاً) و …».
در يكي از آن بندها اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «الحَقيقَةُ مَحوُ المُوهُومِ صَحوُ المَعلوُمِ». يعني بشر يك پرده ضخيمي دارد بين خودش و خداي خودش كه اگر آن پرده را كنار نزند، همين جا جهنم است و آن طرف هم مشكلات خيلي دارد. و آن، اسارتش در دست قواي وهمي است.
شما فكر ميكنيد قواي شهوي كه بر ما مسلط است، براي چيست؟ چه بخشي از اين قضيه وهم است؟ چه بخشي از آن، حقيقي است و بايد ادامه پيدا بكند؟ در شبانه روز چه نوع اسارتهايي در رابطه اين قوه و قواي ديگر داريم كه نميتوانيم حركتي منظم به سوي خداي متعال داشته باشيم؟ قواي وهمي بر ما مسلط است. خشم نابهنگام، برتري جويي بي حساب، خودباوري كاذب، هر رقمش را بگيريد، در ما ممكن است پيدا شود. گاهي يك كليد هست براي باز کردن اين قفل و رد شدن؛ اما سالها سعي و تلاش ميبرده است. بهترين اساتيد، هم براي بخش علمي و هم براي بخش عملي اين سفر، در حوزه هاي علميه يافت ميشدند. اگر در جاي ديگري بوده، ضررش بيش از نفعش بوده است.
طلبه بايد به اين باور برسد كه بهترين نيروهاي اخلاق عملي فقط در حوزهها بودند و در عين حال، بسيار با نجابت زندگي ميكردند. مرحوم آيت الله بهجت(ره) ميفرمودند: «گاهي در راه با مرحوم قاضي(ره) ميرفتيم. ايشان از ما پول دستي ميگرفتند، با اينكه ايشان درس خيلي از بزرگان را درك كرده بودند و از فضلاي نجف بودند».
اگر بشود اين بخش را احيا كرد، نه اينكه به جا است، مورد نياز است، نه اينكه مورد نياز است، بلكه بدون اين زاويه، حوزهها پوچ و تو خالي خواهد بود.
به هر حال اگر با اين ديدگاه به طلبگي نگاه بكنيم، كاري مبارك است. خداوند متعال بسيار منّت بر سر ما گذاشته كه ما را راه داده است، به شرطي كه ما اين راه را برويم و به طهارت و تقوا و معنويتي برسيم كه حضرات معصومين: را شهود كنيم. اينها مراتبي است كه در كتاب نوشته نشده و فقط حاصل طي طريق است. بزرگان ما اهل بيداري سحر بودند، اهل قرآن بودند، هر كسي در توانايي خودش، ۵۰ آيه، ۱۰۰ آيه با تدبّر، همراه توسل به اهل بيت:، اينها چيزهايي بوده كه بشر را از جلد خودي بيرون ميآورده و آشنا ميكرده با يك سري معاني و مباني و مورد عنايت ميشده است.
يك وقتي مسأله اي بين برخي آقايان اصفهان پيدا ميشود. علماي نجف يك نفر را ميفرستند اصفهان كه قضيه را بررسي و اصلاح كند. آن نماينده که از آقايان محترم نجف بوده، با خود ميگويد: «ابتدا به تخت فولاد۲ ميروم و سپس به آن کار ميرسم».
وارد شدم ديدم پيرمردي در زاويهاي از يكي از تكيههاي تخت فولاد نشسته. تا چشمم به او افتاد، هيبتي از او به دلم نشست كه حال خاصي پيدا كردم، رفتم نزديك. آن آقا به من گفت: «شيخ حسن چرا بر سنت رسول(ص) سلام نكردي؟» گفتم: «ميخواستم بيايم نزديكتر و سلام كنم». فرمود: «نه، شما کمي غرور علمي داري».
قبل از اينكه من صحبت كنم، به من گفت: «پدرت، مرد صالحي بود و فرزند دار نميشد. نذر كرد كه اگر خداوند به او فرزندي داد، آن فرزند را در مسير علوم حوزوي قرار دهد». گفتم: «بله، آقا من هم يك چيزهايي شنيدهام». در ادامه از برخي امور غيبي ديگر خبر داد… وگفت: «شيخ حسن! من استادي بزرگ دارم كه به من گفته بيايم تخت فولادِ اصفهان، زيرا اينجا بعضي انبيا: دفنند و سرزمين مقدسي است. ميخواهم بروم زيارت چند نبي و برگردم. شما چيزي از من بخواه». گفتم: «آقا! من، زادالمسافرين ميخواهم». (زادالمسافرين شايد از علومي بودِ كه خيلي مخفي بوده ، و حالابه آن ميگويند كيميا).
آن پيرمرد فرمود: «شيخ حسن! رزق، مقسوم است. زادالمسافرين ميخواهي چه كار؟ چيز ديگري بخواه». گفتم: «نه، من زادالمسافرين ميخواهم». فرمود: «آن، به كار شما نميآيد. مصلحت نيست. چيز ديگري بخواه». گفتم: «نه». گفت: «دو دعا به تو ياد ميدهم، يكي مربوط به خود تو است كه هر وقت مشكلي پيدا كردي و آن را بخواني، حل ميشود، و يكي هم وقتي مردم به تو مراجعه ميكنند، به ايشان بگو بخوانند تا مشکلشان حل شود». دعايي كه به خودم داد، كوتاه بود و حفظم شد، اما آن دعا را كه ميخواست بگويد، گفتم: «آقا! من قلم و كاغذ همراهم نيست» گفت: «دركيسه هست، بردار». دعا چنين بود: «يا اللهُُ‏ يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا فاطِمَةُ يا صاحِبَ الزَّمانِ اَدرِكني وَلاتُهلِكَني» به نظرم آمد كه «ادركني» بايد به صيغه جمع خوانده شود. تا اين فكر به ذهنم آمد، پيرمرد گفت: «نه شيخ حسن! الآن مسؤول عالم وجود، حضرت بقية الله‏ روحي له الفداء هست و مسؤوليت با ايشان است و اگر ما توسل به اهلبيت: ميگيريم، باز به حضرت بقية اللّه(ع) ارجاع داده ميشود ‏و «ادركني» بايد باشد».
شيخ حسن ميگويد: آن مشكل اصفهان را حل كرديم، سپس آمدم كاشان؛ پيرمرد سيدي بود كه از ايام طلبگي با هم مأنوس بوديم. گفتم: امشب ميروم نماز ايشان. رفتم به نمازِ سيد در كاشان. بعد از نماز، وقتي آمديم معانقه كنيم، سيد به من گفت: «شيخ حسن! اگر اصرار كرده بودي، زادالمسافرين هم به تو ميداد». من با تعجب گفتم: «آقا! شما از كجا او را ميشناسيد؟» گفت: «او از ابدالِ است و به محضر حضرت بقية الله(ع) ميرسد».
اين ارتباط بوده بين علما و حضرت. گويا از ناحيه حضرت سراغ علماي مهذب و پاك ميآمدند. خود همين زمينه، قواعد و مراتبي داشته است – منتهي كمتر صحبت ميكرده‏اند.- خدا رحمت كند مرحوم آيت الله بهاء الديني(ره) را. مكرر خدمتشان بوديم. خيلي ساكت بودند، اصلاً وارد اين قضايا نميشدند، مگر يك نصيحتي، با اينكه درونشان پر از معاني بود. گاهي ميفرمودند: «امروز حضرت آمدند… » ولي گويا اين مطالب، خيلي هم بيان كردني نيست. اگر بنا شود كار علمي روي اين قضايا انجام شود، خيلي بايد فني و حساب شده باشد و چينش مطالب به گونهاي باشد كه يك حركت قهري در طالبينش ايجاد بكند، و اين، امكانش هست.
وَ صَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرين

۱٫ آن زمان، سيد شفتي براي خود، نيروهايي شبيه نيروي انتظامي داشته كه آن زمان – به تعبير مرحوم آسيد اسماعيل هاشمي(ره) – به اينها ميگفتند: «چماق نقرهاي».
۲٫ تخت پولاد (فولاد): از مهمترين قبرستانهاي جهان که در اصفهان واقع است و بسيار وسيع است و علما و اولياي بسياري را در خود جاي داده است.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *