شعر “خضر مسیحای بهاری” سروده حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری به مناسبت رحلت حضرت آیت الله العظمی بهجت قدس سره : 🔸اى در کنف رحمت حق سارى و جارى وى همسفر مرحمت حضرت باری 🔹میعاد تو کى بود و کجا بود که امروز اینگونه شدى از همه خلق فرارى 🔸پژمرده شد […]
شعر “خضر مسیحای بهاری” سروده حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری به مناسبت رحلت حضرت آیت الله العظمی بهجت قدس سره :
🔸اى در کنف رحمت حق سارى و جارى
وى همسفر مرحمت حضرت باری
🔹میعاد تو کى بود و کجا بود که امروز
اینگونه شدى از همه خلق فرارى
🔸پژمرده شد از داغ تو هر لاله که دیدیم
روحى بدم اى خضر مسیحاى بهارى
🔹دلمرده ز تاریکى ایام فراقیم
اى جان چه توان کرد به این ضربت کارى؟!
🔸رحم ار به من امروز نکردى، عجبى نیست
تا خود چه کنى با دل یک دشت قنارى؟
🔹عالَم ارنى گفت و تو لا گفته اى امروز
رحم آر که سودى نکند گریه و زارى
🔸بشکست سبو، جام تَرک خورد و خُم مى
افتاد ز رونق هنر باده گسارى
🔹شد غمکده دنیا و صفا رفت زمشعر
بیتوته از این پس به منا ماند و خمارى
🔸اى رهبر دلسوختگان! رسم وفا نیست
یک مشت مصیبت زده را هیچ شمارى
🔹جمعى به تو مشغول و گروهى زتو فارغ
این سان شود امروز جدا جنت و نارى
🔸آن را که نصیب از مى توحید ندادند
ترسم که شود قصه اسفار حمارى
🔹گفتى که در این باغ تو گل باش و گرنه
جهدى کن و از دست مده مسند خارى
🔸یا مرد چنین باش و دل از غیر بپرداز
یا دست مزن در کمر و زلف نگارى
🔹«جعفر»! غم ایام از این داغ چشیدى
پس قدر بدان باقى این قوم و ذرارى