حجت الاسلام و المسلمین جعفر ناصری قرآن کریم پس از قسمهای متعدد و تأکید فراوان، تزکیة نفس را عامل فلاح و رستگاری معرفی میکند و میفرماید: قد أفلح من زکّیها؛۱ به تحقیق، آن کس که نفس را تزکیه کرد، رستگار شد. علمی که متکفل شناخت صحیح نفس و نواقص آن و نیز معرّف راهکارهای تهذیب […]
حجت الاسلام و المسلمین جعفر ناصری
قرآن کریم پس از قسمهای متعدد و تأکید فراوان، تزکیة نفس را عامل فلاح و رستگاری معرفی میکند و میفرماید:
قد أفلح من زکّیها؛۱
به تحقیق، آن کس که نفس را تزکیه کرد، رستگار شد.
علمی که متکفل شناخت صحیح نفس و نواقص آن و نیز معرّف راهکارهای تهذیب آن است، همانا علم شریف اخلاق است.
با توجه به گذشت قرنها از جست و جوی رشد در بشر و ارسال رسل و انزال کتب از ناحیة حق تعالی، هنوز مکارم اخلاق، نیازمند تتمیم و ترمیم بود که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله مبعوث شد و فرمود:
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق؛۲
این کلام، علاوه بر اینکه جایگاه، ارزش و عمق مکارم اخلاق را بیان میکند، همزمان زحمات پیامبران گذشته را ارج مینهد که در مسیر مکارم اخلاق، گامها برداشتند و سعیها به خرج دادند و در پی تلاش گذشتگان، با معارف قرآنی و علوم خاندان رسالت صلی الله علیه و آله فصلی جدید و دریچهای نو برای مکارم اخلاق باز میشود.
پس از ارائه مباحث گوناگون در شمارههای پیشین نشریة خلق، تصمیم بر آن شد که از این به بعد، به لطف خداوند متعال، طی مقالاتی به علم شریف اخلاق، مبانی، موضوع و اهمیت آن و سپس راهکارها و مبانی تهذیب اخلاق و تزکیة نفس بپردازیم.
آنچه در پیش رو دارید، نخستین حلقه از این سلسله است که به مباحثی مبنایی دربارة معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق و موضوع علم اخلاق میپردازد.
اما پیش از بیان مطلب دربارة معنای اخلاق و مطالب مرتبط، چون در آغاز نوشتار، سخن از «رشد» رفت، نکتهای قرآنی را مورد توجه قرار دهم و آن، بخشی از داستان تعلّم حضرت موسی علیه السلام است که آن جریان، در آیات ۶۰ تا ۸۲ سورة کهف آمده است. آیهای که در آن از رشد سخن گفته است. گفتة حضرت موسی علیه السلام به حضرت خضر است که:
هلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛
این جریان در آیات ۶۰ تا ۸۲ سورة کهف آمده است که با مقدمهای کوتاه و گویا به آن اشاره میکنم:
شخص جویای علم و رشد، پیامبری است از پیامبران بزرگ الهی که هم اولوالعزم بوده و هم سلطان بنیاسرائیل؛ یعنی از جایگاه اجتماعی بلندی برخوردار بوده است.
علاوه بر آن، هم صاحب کتاب آسمانی «تورات» بوده و هم «کلیم الله».
در شرافت کلیم اللهی حضرت موسی علیه السلام نکتهای را از دعای شریف سمات بیان میکنم تا بدانیم متعلم در اینجا چه شخصیت بزرگی است. در دعای شریف سمات آمده است:
الَّذِي كَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ فِي الْمُقَدَّسِينَ فَوْقَ إِحْسَاسِ الْكَرُوبِيِّين؛
مقام کلیم اللهی موسی بن عمران و مکالمه او با حق تعالی، در مرتبهای از تقرب و لطافت بوده که فوق احساس کروبین بوده است. چنین شخصیت والایی با وجود چنین مقامی، درصدد رشد بر میآید و به امر الهی قضیه را دنبال میکند تا به مطلوب و معلم خود میرسد.
نکتة لطیف دیگر از این نقل قرآنی اینکه قرآن کریم دربارة شخصیت این معلم بزرگوار، هیچ نشانی و مشخصاتی را بیان نمیکند. حتی اسم این معلم را هم نمیگوید؛ بلکه با این عبارت به او اشاره میکند:
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً؛
که در این بخش هم نکات و لطائف تفسیری فراوان نهفته است.
به هر حال حضرت موسی در جایگاه متعلّم و شاگرد، از آن معلمِ دارای علم لدنّی چنین تقاضا میکند:
هلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
که آن معلم بزرگوار گمنام و عبد خدا، در جواب میفرماید:
إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً
اما این شاگرد، یعنی حضرت موسی بن عمران علیه السلام دست از طلب بر نمیدارد و باز تقاضای خود را تکرار میکند و عرضه میدارد:
سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللهُ صابِراً وَ لا أَعْصي لَكَ أَمْراً
که کلمههای «لا أعصی» و «أمرا» قابل توجه و تعمق هستند.
در ادامه، آن معلم، رد کردن چنین شاگردی را خلاف حکمت مییابد؛ اما این پذیرش را چنین مشروط میکند:
فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرا
به این مضمون که: ای موسی! اگر میخواهی همراه من بیایی، بیا؛ ولی حق سؤال و اعتراض نداری تا اینکه من خود، تو را روشن و قانع کنم… تا پایان داستان که هر کلمه و عبارتی از این آیات، لطائف و دقایقی دارد که در کتب تفسیری ما پراکنده است.
پیامبری در این جایگاه بلند ظاهری و باطنی، مأمور به رشد میشود و قرآن مجید، وسعت باب رشد و کمال را اینگونه تبیین میکند.
پس از این نکتة قرآنی که جایگاه بلند «رشد» را نشان میدهد، ما میمانیم و جایگاه مکارم اخلاق و رفع مشکلات خلق و خوی و شخصیت، تا رسیدن به قلبی سلیم؛ همان قلبی که امام صادق علیه السلام دربارة آن فرمودند:
الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاه؛۳
قلب سلیم آن است که در حالی خداوند را ملاقات میکند که جز او در آن نیست.
معنای لغوی
کلمة «اخلاق»، جمع مکسّرِ «خَلْق» و «خُلق» از مادة (خ – ل – ق) و بیشتر به معنای اندازه، هیأت و شکل چیزی است. در مفردات راغب و نهایة ابن اثیر عبارت جالبی به این مضمون آمده است:
الخَلق و الخُلق في الأصل واحد کالشَرب و الشُرب و الصَرم و الصُرم لكن خصّ الخَلق بالهيئات و الأشكال و الصور المدركة بالبصر و خصّ الخُلق بالقوى و السجايا المدركة بالبصيرة؛۴
«خَلق» و «خُلق» در اصل، یکی هستند؛ مانند «شَرب و شُرب» و «صَرم و صُرم؛ ولی «خَلق» مخصوص هیئات و اشکالی است که با بصر(بینایی ظاهری) درک میشوند و «خُلق» مخصوص قوا و سجایایی است که با بصیرت(بینایی باطنی) درک میشوند.
معنای اصطلاحی
دربارة معنای اصطلاحی «خُلق» عبارت برخی از علمای بزرگ شیعه را نقل میکنیم:
الخُلق عبارةٌ عن ملکةٍ للنفس مقتضیةٌ لصدور الأفعال بِسُهولةٍ من دون احتیاج إلی فکر و رویّةٍ؛۵
خُلق، عبارت است از ملکهای نفسانی که سبب میشود افعال، به آسانی و بدون نیاز به فکر و تأمل، از انسان صادر شوند.
فالخُلق عبارةٌ عن هیئةٍ للنفس راسخةٌ لتصدر عنها الافعال بسهولةٍ و یُسرٍ مِن غیر حاجةٍ الی فکر و رویّةٍ؛۶
پس خُلق عبارت است از هیأت نفسانی راسخ و استواری که باعث میشود افعال، به آسانی و روانی و بدون نیاز به فکر و تأمل، از آن صادر شود.
از تعاریف فوق، معلوم میشود که مراد از «اخلاق» مجموع ملکات و صفات باطنی (اعم از صفات نیک و بد) است که باعث میشود اعمال (اعم از نیک و بد) بدون فکر و تأمل و به راحتی انجام شوند. به تعبیری دیگر، منظور از خُلق، طبع، سجیّه و ساختار شخصیتی فرد است.
حُسن الخلق انما یحصل من الاعتدال بین الافراط والتفریط فی القوة العقلیه و الشهویه و الغضبیة؛۷
حُسن خُلق، همانا از اعتدالِ بین افراط و تفریط در قوة عقلیه، شهویه و غضبیه حاصل میشود.
پس حُسن خلق، حُسن رویهاست که از نفسی معتدل و خودساخته به سهولت و آسانی صادر شود.
بدیهی است که با ذکر این مطلب نمیخواهیم همه نظرات اخلاق فلسفی که برخی ریشه در تفکرات ارسطو و حکمای یونان دارد را تأیید کنیم. بلکه آنچه که با قرآن کریم و سنت اهلبیت علیهم السلام موافق است، پذیرفتنی است.
موضوع علم اخلاق
پس از معلوم شدن معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق، مناسب است به موضوع این علم شریف بپردازیم. توضیح اینکه علما برای هر علم، موضوعی قرار دادهاند و در توضیح آن گفتهاند:
موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه؛۸
موضوع هر علم، چیزی است که در آن علم، دربارة عوارض ذاتی آن، بحث میشود.
برای مثال، موضوع علم صرف، «کلمه» است؛ ولی از نظر تبدیل به صیغههای مختلف صرفی.
موضوع علم نحو نیز کلمه و کلام است؛ ولی از نظر إعراب و بنا چرا که اِعراب و بنا در علم نحو از عوارض ذاتی کلمه و کلام است.
همچنین موضوع علم طب و پزشکی، بدن انسان است که از عوارض ذاتی آن، یعنی سلامت و بیماری بحث میکند.
پس از این مقدمه کوتاه، به موضوع علم اخلاق یا علم تهذیب اخلاق میرسیم. موضوع علم اخلاق، نفس آدمی است که در این علم، از عوارض ذاتی آن، بحث میشود که آن هم سلامت و بیماری است؛ بیماریهای خلق و خو و شخصیت فرد، و درمان بیماریهای مربوط به آن، بررسی میشود.
به تعبیری، موضوع علم اخلاق، نفس ناطقة آدمی است که همان حقیقت انسانیت است. و هیچ ساختار هندسی در عالم هستی، مهمتر، پیچیدهتر و بزرگتر از ساختار شخصیتی آدمی نیست. در شعر منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است که:
أتزعم أنک جرمٌ صغیر و فیک انطوی العالَمُ الاکبرُ۹
آیا گمان میکنی که تو [فقط] جسمی کوچک هستی؟
در حالی که در وجودت، عالم اکبر نهاده شده است.
علم تهذیب اخلاق، علمی است که انسان و شخصیت انسان را برای او ترجمه میکند و میشناساند و از طرفی مقصد را نیز معرفی میکند؛ هم انسان و حقیقت انسانی را معرفی میکند و هم اعتدال حقیقی را میشناساند و علاوه بر آن، چگونگی طی طریق و رسیدن به اعتدال را تکفل میکند.
مرحوم ملامحمد حسن قزوینی در کتاب گرانسنگ کشف الغطاء دربارة تهذیب اخلاق بیاناتی دارد که قابل توجه است. توضیح اینکه کتاب کشف الغطاء از میراث ارزشمند اخلاقی در عالم تشیع است. این کتاب، کتابی جامع در اخلاق است که بعضی آن را خلاصة کتاب جامع السعادت و بعضی حتی آن را جامعتر و بهتر از جامع السعادات میدانستهاند. مشهور است که مرحوم ملا حسینقلی همدانی، استاد اساتید اخلاق، به شاگردان خود، خواندن این کتاب را سفارش میکرده است. عبارت مرحوم قزوینی چنین است:
المراد من تهذیب الاخلاق تعدیلها إلی الوسط من الإفراط و التفریط و ردّ کل قوةٍ إلی کمالها و هو المراد من التغییر لا إماطة القوة رأساً؛۱۰
منظور از تهذیب اخلاق، تعدیل آن از جانب افراط و تفریط، به سوی حد وسط و تعادل است و نیز برگرداندن همة قوا به سوی کمالشان. و مراد از تغییر همین است؛ نه اینکه قوه به کلی طرد شود.
ایشان در ادامه، قوة غضبیه را مثال میآورد که افراط آن، تهور و بیباکی نامعقول و تفریط آن هم جبن و ترس است. اعتدال و حد وسط آن نیز حالتی است بین این افراط و تفریط که عبارت است از اعمال غضب در جایی که شرعاً و عقلاً مجاز و پسندیده است که شجاعت نامیده میشود.
خلاصه اینکه علم تهذیب اخلاق، یک دوره معارف در حیطة بیماری شناسی و درمان شناسی شخصیتی است که به عقیدة ما باید مستند و مبتنی بر کتاب و سنت و معارف آسمانی باشد.
شکل گیری شخصیت
بیان شد که خُلق، همان سجیّه و شخصیت است و علم اخلاق، متکفّل شناخت دقیق شخصیت و درد و درمان آن است. آنچه مهم است این است که بدانیم شکلگیری شخصیت در انسان چگونه است و عوامل مؤثر در این شکلگیری چیست؟
مرحلة اول شکلگیری خلق و خو و شخصیت، اصلاب پدران است. با مراجعه به کتب روایی، روایات بسیاری در این باره یافت خواهد شد؛ از جمله روایاتی که بر حلال بودن رزقی که نطفه از آن ایجاد میشود و نیز برخی آداب برای هنگام انعقاد نطفه توصیه میکنند. مرحوم علامه مجلسی در کتاب حلیة المتقین جمعآوری خوبی از این روایات ارائه کرده است.۱۱
مرحلة بعد، ارحام مادران است. به این بیان که پس از انعقاد نطفه، مراعاتهای مادر، در کیفیت شکلگیری شخصیت فرزند –در جهت مثبت یا منفی- مؤثر است. البته نکته مهم این است که بدانیم هر یک از این مراعاتها و عدم مراعاتها، علت تامة سعادت یا شقاوت نیست؛ یعنی اگر پدر و مادری مراعاتهای لازم را اجرا کردند، زمینة سعادت در فرزند، تقویت میشود؛ ولی اصل سعادتِ فرزند، در گرو اراده و همت و اعمال صالح خود او است. و همینطور، در صورت عدم مراعات والدین. یعنی اگر پدر و مادری مراعاتها و آداب و دستورات و سنتها را مراعات نکردند در فرزند زمینههای شخصیت منفی ایجاد میشود؛ اما شقاوت او را خود با نیت بد و اعمال بد خودش رقم میزند.
یک نمونه قرآنی
مطلب تأثیر مادر و مراعاتهای مادرانه را با ذکر یک جریان جالب قرآنی دنبال میکنیم.
در قرآن کریم آمده است:
إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً؛۱۲
و هنگامی که همسر عمران گفت: «پروردگارا! همانا من برای تو نذر کردم که فرزندی که در شکم دارم، آزاد باشد.
در توضیح کلمة «محرّرا» گفتهاند:
أی لا أستعمله فی منافعی؛۱۳
یعنی او را در راستای منافع خودم به کار نمیگیرم.
بدین معنا که نذر کرد این فرزند خالص برای خدا و دین خدا باشد. خداوند نیز به احترام این زن مؤمن و نیت پاک و خداییاش، نذر او را پذیرفت؛ آنجا که میفرماید:
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً؛۱۴
پروردگار او، او[=مریم] را به نیکویی قبول کرد و او را به نیکویی رشد داد.
بدین ترتیب، پیریزی یکی از پایههای سعادت این فرزند که همان مریم مقدّس بود، از بطن مادر آغاز شد و در این شکلگیری، عبادت و خلوص مادر در دوران حمل، تأثیر بسزایی داشت.
شکلگیری خلق و خوی، مراحل دیگری نیز دارد که فعلاً مجال پرداختن به آن نیست.
السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
ادامه دارد…
پی نوشت
این مطلب بدون برچسب می باشد.