بسماللهالرحمنالرحیم يكي از اصول تربيتي كه تأكيد بسياري بر آن شده و همه انديشمندان بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه در مسير تربيت نياز به الگو داريم. به عبارت ديگر، لازم است مربي براي متربيِ خود الگو معرفي كند و بگويد شما بايد مثل او و به سوي او حركت كنيد، و بدون […]
بسماللهالرحمنالرحیم
يكي از اصول تربيتي كه تأكيد بسياري بر آن شده و همه انديشمندان بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه در مسير تربيت نياز به الگو داريم. به عبارت ديگر، لازم است مربي براي متربيِ خود الگو معرفي كند و بگويد شما بايد مثل او و به سوي او حركت كنيد، و بدون الگو طي مسير سخت ميشود و از طرفي، الگوست كه كشش ايجاد ميكند و راه را براي حركت هموار ميسازد.
از اين رو، قرآن كريم در سوره احزاب پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان الگو معرفي ميكند و ميفرمايد: «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيراً».۱
يكي از اسرار پويايي و حيات مسائل معنوي در شيعه به ويژه در حوزههاي علميه شيعه، همين وجود الگوهاست؛ الگوهايي كه به شكل يك شجره، قلوبشان به هم متصل است و آنچه انسان را رشد ميدهد، اين است كه توفيق پيدا كند تا قلب او به اين اولياي راهرفته و شناخته شده، متصل شود و اين سلسله مراتب برسد به اهلبيت عليهم السلام و انبيا كه الگوهاي قرآني ميباشند. اين الگوهاي قرآني در رأس هرم، و علماي ربّاني و فقهاي عارف راهرفته در مرتبه بعد قرار دارند. قرآن كريم، علاوه بر حضرت ابراهيم، پيروان او را نيز به عنوان الگو معرفي ميكند و ميفرمايد: «لقد كانت لكم أسوة في ابراهيم و الذين معه… »،۲ و پيروان او كسانياند كه به مقام معيت فكري و ايمان با حضرت ابراهيم رسيدهاند و از انبيا تأثير و رنگ پذيرفتهاند.
انسان اگر به اين شبكه وصل شد، اميد است كه سر سفره اولياي الهي بار يابد و به مقامات عالي برسد، و خود الگو براي ديگران شود و گرنه بعد از يك عمر عبادت، يك عابد زاهدي درست شده كه راه به جايي نبرده كه امثال او را زياد ميبينيم.
آيت الله بهجت ميفرمود: در جواني خيلي به حضرت سيد الشهداء عليه السلام متوسل شدم تا همراه تحصيل علوم حوزوي، توفيق تهذيب نفس را نيز پيدا كنم. تا اينكه روزي آيت الله الهي برادر علامه طباطبائي را در حرم امام حسين عليه السلام ديدم كه به بنده گفتند: «محمد تقي! خداوند به تو استعدادي داده و دنبال كسي ميگردي وهر كسي دل تو را آرام نميكند. كسي را كه تو دنبالش ميگردي، من ميشناسم، ايشان آيت الله سيد علي قاضي۳ و در نجف ميباشد». كه ظاهراً بعد با علامه طباطبائي به خدمت مرحوم قاضي ميرسند و اين اتصال آغاز ميشود. وقتي اين حلقه اتصال راتعقيب ميكنيم ميبينيم بزرگاني مانند مرحوم ملاحسينقلي همداني كه استاد بزرگاني مانند مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي استاد حضرت امام و مرحوم بهاري و مرحوم سيد احمد كربلايي بودند و اين سلسله قبل از اين بزرگان از مرحوم آسيدعلي شوشتري به تعليم رجل غيبي شروع ميشود.
ولي آنچه اين الگوگيري در مسائل معنوي را از الگوگيري در موضوعات ديگر مثل ورزش و… متمايز ميكند، امور زير است:
۱٫ در اين الگوگيري قلوب به هم متصل است و تأثيرگذار.
۲٫ اين اتصال به اهلبيت عليهم السلام و انبياي الهي ميرسد.
۳٫ و به خاطر همين اتصال انسان در مسائل معنوي به جايي ميرسد كه ميتواند از ارواح اين بزرگان بهره ببرد و با آنان ارتباط برقرار كند.
۴٫ و مهمتر اينكه اين الگوها در برزخ هم انسان را همراهي ميكنند.
۵٫ و حتي در بهشت اين سير رشد ادامه دارد.
با اين اوصاف انسان غير شيعه، هر چه هم سعي كند و همه فوقالعادگيها را هم كه پيدا كند، با جستجو در حالاتش درمييابيم قدرتهايي كه دارد مربوط است به قواي شيطاني يا قوايي كه منشأ آنها نيروهاي دروني هر فرد مسلمان و غير مسلمان است و همه در آن تواناييها مشتركاند؛ در حالي كه در مسائل معنوي، الگو حرف اول را ميزند و الگوي ما اهلبيت عليهم السلام است و چون توان ما به حدّي نيست كه بتوانيم دائم در محضر ائمه عليهم السلام باشيم و مستقيم از آنها بهره ببريم، با الگوهاي واسطهاي ارتباط برقرار ميكنيم.
لذا آيت الله بهجت وقتي از مرحوم علامه مجلسي قدس سره نام ميبردند، با «تعبير استاد ما» عنوان ميكردند با اينکه فاصلة بين ايشان و علامه مجلسي قدس سره صدها سال است؛ ولي اين نشان از ارتباط قلوب و پيوند و اتصال معنوي دارد.
آيت الله بهجت به اين سلسله وصل شدند و الگوگيري كردند، تا جايي كه خود الگو و چراغي براي ديگران گرديدند. وقتي انسان با بزرگي آشنا ميشود و از او درس ميگيرد، اگر با مسائل اخلاقي و معنوي بيگانه باشد، روي انسان تأثير منفي ميگذارد و انسان خواسته يا ناخواسته روحش جهتدهي ميشود چه برسد به برخي مذاهب و فرقهها و يا همين عرفانهاي نوظهور كه گاهي الگوهاي آنها از اشرار ميباشند. وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: «المجالسة مؤثرة» با اين الگوگيري كه سطح عالي از مجالست ميباشد چه اتفاقي براي روح و باطن من ميافتد؟! و از طرفي به همين ميزان اگر با الگوهايي آشنا شد كه اين شجره با توجه به سلسله مراتب به اهلبيت عليهم السلام رسيد، اين دور الگو برايش تمام ميشود. و تأثيرپذيري در مسير رشد معنوي آغاز ميشود. و چنانچه بيان شد تا داخل بهشت نيز ادامه مييابد.
و بيش از نود سال عبادت و بندگي و مراقبه اگر اتصال به اين شجره نباشد، آفت و آسيب زياد دارد و بسيار شنيدهايم كه داراييهاي معنوي افراد را در پايان عمر، شيطان ميدزدد.
اين ثبات قدم در سير و سلوك و اين جديت و جامعيت در علم و تهذيب نفس، اگر؛ عنايت امام زمان نباشد، امكانپذير نيست.
سكوتي را كه آيت الله بهجت در مسائل و مقامات معنوي داشتند و همواره سرّي را مكتوم نگهداشته بودند اين ممكن نيست، مگر اينكه اين اتصال با سرچشمه برقرار باشد.
در اين اواخر كه خدمت ايشان رسيديم، «حال غيبوبت» مكرر به ايشان دست ميداد. غيبوبت حالتي است كه در حالي كه شخص در جمع است، ارتباطش با عالم معنا و غيب نيز شديد ميشود. ترازوي آن طرف سنگيني ميكند؛ و لو يك لحظه يا چند لحظه؛ به طوري كه افراد ممكن بود گمان كنند كه ايشان يك لحظه به خواب رفته است، ولي چنين نبود. در حالت غيبوبت يك لحظه ميرود، سكوتي ميگيرد دوباره برميگردد در همان حال هوشياري و تسلّط به هر دو طرف هست. البته اين حالت قبلاً هم در درس ايشان ديده ميشد. اين حالت انتقال به عالم برزخ را آسان ميكند. فشار و شدتي كه براي مرگ هست، در مورد اين افراد وجود ندارد.
رو مجرد شو مجرد را ببين
انسان چند سال فرصت دارد تا اين ثقل را از خود بگيرد و با مجردات آشنا شود؟ اگر نباشد مسير شجرة طيبة الگوهايي كه با قاعده حركت كردند و راه را ميشناختند و دست در دست معصوم داشتند، طي اين مسير ناممكن است.
در آيهاي كه در صدر بحث بيان شد، ويژگيهاي افرادي را كه ميتوانند از اين اسوه حسنه پيروي كنند، بيان ميكند و ميفرمايد:«لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيراً؛۴ … كساني كه اميد به «الله» و روز قيامت دارند و خدا را بسيار ياد ميكنند».
در حقيقت ايمان به مبدأ و معاد، انگيزه اين حركت است و ذكر خداوند تداوم بخش آن؛ زيرا كسي كه قلبي سرشار از ايمان ندارد و دائم به ياد خدا نباشد، نميتواند پاجاي پاي مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بگذارد.
خاطره
در جلسهاي كه خدمت آيت الله بهجت قدس سره بوديم، از زماني ياد ميكردند كه در نجف بودند. ميفرمودند: در زمان طلبگي، عصرها خدمت مرحوم قاضي ميرفتيم گاهي خودشان ميآمدند و به ايشان اقتدا ميكرديم و گاهي هم علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان را امام جماعت قرار ميدادند. آنگاه با شور و شعفي از آن ياد ميكردند و ميفرمودند: چه شبهايي بود و يادم هست كه علامه طباطبائي يك دعاي لطيف و سوزناكي را در سجدة آخر نماز ميخواندند و دعا اين بود: «اللهم فاطر السموات و الأرض أنت وليي في الدّنيا و الآخرة توفّني مسلماً و ألحقني بالصالحين». وقتي ايشان اين دعا را بعد از هفتاد سال ميخواندند، هنوز تحت تأثير آن دعا بودند.
اين سه ويژگي كه قرآن كريم بر ميشمارد، در ايشان تبلور يافته بود. «خدا محوري» و «آخرت طلبي» كه در زهد و سادهزيستي ايشان به وضوح مشهود بود. و «اهل ذكر كثير بودن» ايشان تجلي كرده بود در انس با عبادات، از نمازهاي عارفانه و نماز جعفر طيّار روزانه گرفته تا زيارت عاشوراي همراه با صد لعن و صد سلام و همچنين زيارتهاي عاشقانه و مستمري كه در نجف اشرف و مشهد الرضا عليه السلام و همچنين حرم حضرت معصومه عليها السلام داشتند.
وقتي انسان ويژگيهاي ياد خدا و قيامت و اهل ذكر بودن را در خود ايجاد كرد زمينه براي ارتباط با پيامبر اعظم و ائمه عليهم السلام آماده ميشود. لذا يكي از دوستان ما كه بيش از بيست سال با آيت الله بهجت بودند ميگفت: وقتي آقا رسالهشان چاپ شد در ذهنم ترديدي آمد كه چرا ايشان با وجود ديگران وارد بحث مرجعيت شدند، يك روز كه خدمت ايشان رسيدم و قصد داشتم همين موضوع را از ايشان سؤال كنم، قبل از طرح سؤالم، آيت الله بهجت فرمودند: نه آقا اينطورها هم نبوده اساتيد ما وارد نميشدند مگر به اذن حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف.
آري مسير الگوهاي راستين كه راه را خوب شناختند و از روي قاعده حركت كردند به اينجا ختم ميشود.
خاتمه
بيان شد كه اگر انسان با الگوهاي راستين كه از روي قاعده و معرفت نفس به معرفة الله رسيدهاند و دست آنها هم در دست معصومان عليهم السلام است، متصل نباشد، اگر يك عمر هم عبادت كند، باز ارتباطش با عالم معنا قطع است، چرا كه زندگي انسان فقط در ظاهر دنيا خلاصه نميشود، بلكه اين عالم باطني دارد و عالم برزخ و قيامت هم در راه است. و اين انسان «عدو مبيني» به نام شيطان دارد كه اگر دست انسان در دست اولياي الهي نباشد، او را اغوا ميكند و داراييهاي معنوي او را نيز در آخر عمر ميدزدد.
روز پايان
آقازاده ايشان تعريف ميكردند: روز آخر وارد اتاق شدم. ديدم ايشان سه – چهار مرتبه گفتند: «السلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة الله و برکاته، السلام عليكم و رحمة الله». من اول فكر كردم كه سلام نماز را ميدهند. اما ديدم كه بعد، دست راستشان را زير سرشان گذاشتند و خوابيدند، و من فكر كردم خوابيدند؛ ولي دريغ كه روح ايشان به ديار باقي شتافته بود. وقتي اين داستان را شنيدم به ياد جمله نوراني «فمن يمت يرني» افتادم.
ز پـادشـاه و گـدا فـارغـم بحـمـدالله گداي خاک در دوست پادشاه من است
السلام علينا و علي عبادالله الصالحين، السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
پينوشتها
۱٫ سوره احزاب: ۲۱٫ البته برخي، واژة «اسوه» را به معناي مصدري گرفتهاند نه وصفي. يعني براي شما در پيامبر تأسّي و پيروي خوبي است که ميتوانيد با اقتدا به او خود را اصلاح نماييد و به سر منزل مقصود برسيد.
۲٫ سوره ممتحنه: ۴.
۳٫ البته ايشان همزمان از اساتيد ديگري مانند مرحوم غروي اصفهاني معروف به كمپاني و آشيخ مرتضي طالقاني هم در مسائل علمي هم معنوي بهره ميبردند و هميشه از آنها به بزرگي ياد ميكردند.
۴٫ سوره احزاب: ۲۱.
این مطلب بدون برچسب می باشد.