🎥 چرا معرفتش مخفی است؟ چرا سرّ است؟ چرا اسوهی آقا بقیة الله علیه السلام است؟ چرا حجّت برای اهلبیت علیهم السلام است؟ دستیابی به معرفتش چگونه ممکن است؟
کیفیّت ورود به معرفت حضرات اهلبیت علیهم السلام را به طور گام به گام متوجّه شدهای؟ به نکاتی که در فرق ایمان اباذر و سلمان وجود دارد، دقّت کردهای؟
💠 ایمان، بینهایت است و معرفت، بیپایان است. الگوشناسی قرآن، بینهایت است. ما به جز همین ابتدائیاتی که شنیدهایم، چند نفر از الگوهای زنانه در عالَم که مورد تأیید قرآن باشند را میشناسیم؟ ما در این باره، فکر نکردهایم، دقایق قرآنی را مطالعه نکردهایم، به تفسیر مراجعه نکردهایم، مطالب حول آن را ندیدهایم و علاوه بر تفسیر، اهل ادراک معانی دقیق قرآنی دربارهی شخصیّتها نبودهایم. اینکه کدامیک از آنان، چه مرتبهای دارد را درک درستی نکردهایم.
🔻تنوّعی که در کیفیّت ادراکِ ماورای ادراکات حواس ظاهری وجود دارد، و چینش و مدیریّتی که انسان در اندوختههای نظریاش اِعمال میکند، همه از یک جنس است. ما نباید خبط و خلط کنیم.
🔸 یک آسیهای گفتهاند و ما شنیدهایم؛ ولی چقدر نسبت به درک مقام یکی از زنان ممتاز عالم، اطّلاعات کسب کردهایم؟ از کسانی که در زمانهای گذشته، تمام وجودشان توحید بوده است، چقدر اطّلاعات کسب کردهایم؟
🔹 میبینی که در شناخت الگوها و شخصیّتهای قرآنی، بین بخش نظریِ نسبی و بخش محتواییِ مطلق، چقدر فاصله است! آن وقت است که آنان را به اندازهی طاقت بشری شناختهای که همین مقدار از شناخت هم برای هر کسی، مگر شذّ و نَدَر، امکان پذیر نیست و باید مرور ایّام و اعصار بگذرد تا یک ظرفی برای این شناخت، پیدا شود. به قول امیرالمؤمنین علیه السلام:
«فخیرها اوعاها»
ظرفیّتها کم است. (حکمت ۱۴۷)
اصلاً به این آسیب و ابتلا فکر کردهای؟ راهی برای مدیریّت اتّساع ظروف نسبت به درک معارف پیدا کردهای؟ اصلاً شناختهای؟ کیفیّت ورود به معرفت حضرات اهلبیت علیهم السلام را به طور گام به گام متوجّه شدهای؟ به نکاتی که در فرق ایمان اباذر و سلمان وجود دارد، دقّت کردهای؟ به ابعادی که در فرق بین مقداد و عمّار وجود دارد، پی بردهای؟ فرق بین نحوهی ولایت قنبر، «مولی امیرالمؤمنین علیه السلام» و میثم تمّار را متوجّه شدهای؟ حد و حدودِ نه خود اهلبیت علیهم السلام، بلکه سطح نازلتر از اهل ایمان را شناختهای؟ اهلبیت علیهم السلام را که اصلاً نمیشود [واقعاً شناخت].
💠 اگر به ما بگویند که کدام آیهی قرآن است که هم قابل تکرار و بهره وری باشد، هم ذکر باشد، هم فکر انسان را مشغول کند، هم با چنین شبی، یعنی شب میلاد حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها متناسب باشد، هم انسان را تا بینهایت جلو ببرد و نزدیک کند، هم ذکر باشد و هم فکر بخواهد، دور نیست که انسان بگوید:
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿سوره قدر – ٢﴾
🔺 از اینجا باید در فکر فرو رفت که چرا این بزرگوار، به لیلة القدر تشبیه شده است؟ چرا معرفتش مخفی است؟ چرا سرّ است؟ چرا اسوهی آقا بقیة الله علیه السلام است؟ چرا حجّت برای اهلبیت علیهم السلام است؟ دستیابی به معرفتش چگونه ممکن است؟ به کدام حد که برسی، «من عرفها فقد ادرک لیلة القدر» است؟ به کجا که برسی، دسترسی به معرفت حقیقی برایت حاصل میشود؟ در اینجا، ظرفیّتها برای ادراک معارف حقیقی فاطمی سلام الله علیها چه نسبتی دارند؟ هر کسی چقدر بهره میبرد؟ بهرهی هرکس، به نسبت آنچه که هست، چه نسبتی دارد؟