به دست خود زبون شدم عجیب خسته جان شدم اسیر آب و نان شدم از ابتدا خزان شدم ز دست رفته حاصلم به دست خود زبون شدم به چاه سرنگون شدم اسیر نفس دون شدم ز عالیاتِ سافلم مرا ندیدهای، بگو کجا روم به جستجو؟ نبرده باشدم عدو که پارهپاره شد دلم
به دست خود زبون شدم عجیب خسته جان شدم
اسیر آب و نان شدم از ابتدا خزان شدم
ز دست رفته حاصلم به دست خود زبون شدم
به چاه سرنگون شدم اسیر نفس دون شدم
ز عالیاتِ سافلم مرا ندیدهای، بگو کجا روم به جستجو؟
نبرده باشدم عدو که پارهپاره شد دلم
این مطلب بدون برچسب می باشد.