۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 29 مارس 2015 - 18:57
  • 422 بازدید
چشمه زلال : تسبيح و پاكي روح (خُلُق  ۹)
چشمه زلال : تسبيح و پاكي روح (خُلُق  ۹)

چشمه زلال : تسبيح و پاكي روح (خُلُق ۹)

تسبيح و پاكي روح حضرت حجت الاسلام و المسلمين شيخ جعفر ناصري اشاره: از مهمترين عوامل سلوك، پي بردن به موانع اين حركت و راه نجات از آنان است؛ چه اينكه رهرو اگر موانع را نشناسد زحماتش بي‌نتيجه خواهد ماند و او را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند و براي از بين بردن هر مانع […]

تسبيح و پاكي روح
حضرت حجت الاسلام و المسلمين شيخ جعفر ناصري

اشاره:

از مهمترين عوامل سلوك، پي بردن به موانع اين حركت و راه نجات از آنان است؛ چه اينكه رهرو اگر موانع را نشناسد زحماتش بي‌نتيجه خواهد ماند و او را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند و براي از بين بردن هر مانع روش خاصي وجود دارد كه بايد سالك آن را بشناسد وگرنه شناخت مانع به تنهايي مفيد نيست. يكي از موانع سلوك، برتري‌جويي است كه در نوشته حاضر ضمن تبيين آن، راه از بين بردن آن نيز ارائه شده است.
«تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علواً في الأرض و لا فساداً والعاقبه للمتقين۱ ؛ سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه نه اراده برترى‏جويى در زمين دارند، و نه فساد مى‏كنند و سرانجام نيك‏ از آن پرهيزكاران است».
برخي از مؤمنان، نه تنها برتري‏جو و مفسد نيستند كه اراده آن را نيز نمي‏كنند. قلبشان از اين امور پاك، و روحشان از اين آلودگي‌ها منزه است. آنچه سبب محروميت انسان از مواهب سراي آخرت مي‏شود، در حقيقت همين دو چيز است: يكي برتري‏جويي، استكبار و استعلا و ديگري فساد در زمين كه همه گناهان در آن جمع است.
عدم اراده برتري جويي در زمين، مي‌تواند منشأ حركت‌هاي تهذيبي و معنوي بين خود و خداي هر كسي باشد. اگر انسان حركت اوليه نفساني به سمت پليدي‌ها را در هر بعدي نگاه كند، مي‌بيند منشأ آنها همين امر است. هنگامي كه امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمودند، گريه كردند و فرمودند: «ذهبت و الله الاماني عند هشذه الاية۲؛ با وجود اين آيه، همه آرزوها بر باد رفته است» و دسترسي به سراي آخرت مشكل است!
طغيان و حركت اوليه شيطان نيز از اينجا شروع شد. وقتي شيطان به حضرت آدم عليه السلام سجده نكرد، خداوند به او فرمود: «يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ؛ چه چيزي مانع سجده كردنت بر آدم شد؟ تكبر ورزيدي يا از عالين هستي؟ (عالين افراد بلند مرتبه‌اي‌اند كه شأن آنها رفيع‌تر از آن است كه بر آدم عليه السلام سجده كنند)». از پاسخي كه شيطان داد، معلوم شد كه اراده علو و برتري جوئي و گردن فرازي دارد. «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؛ من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گِل».
او ادعاي مقام بلندي را داشت كه از شأن او بسيار بالاتر بود و آن مقام اهل بيت عصمت و وحي عليهم السلام است و در واقع، پايش را از گليمش درازتر كرده است. طبق اين اصل كه: «تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علواً في الارض و لا فسادا»، خداوند شيطان را راند و به او فرمود: «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلي‏ يَوْمِ الدِّينِ؛ پس، از اين درگاه بيرون شو كه تو رانده شده‏اي و همانا لعنت من تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود».
از ديگر مصاديق بارز اين آيه شريفه، فرعون و قارون هستند كه برتري‌جو و مفسد بودند.
مسئله استعلا و برتري‏جويي خود يكي از مصاديق فساد در زمين است، ولي اهميت فوق‌العاده آن سبب شده است كه به طور خاص نيز مطرح شود. بنابر تفسير مرحوم علامه طباطبائي منظور از علوّ و گردن‌فرازي، استعلا و استكبار ورزيدن بر بندگان خداست و منظور از فسادانگيزي اين است كه خواستار گناهان و نافرماني خدا باشند؛ چون خداي تعالي بر اساس آنچه فطرت و خلقت آنان اقتضا دارد، انسان‌ها را به شرايعش مكلف فرموده است. فطرت انسان چيزي را مي‌طلبد كه موافق با نظام اَتَم و احسن در حيات زميني انسان‌هاست. پس هر معصيتي، بي‌واسطه يا با واسطه در فساد اين زندگي اثر دارد؛ همچنان كه قرآن كريم مي‏فرمايد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ».
از اينجا روشن مي‏شود كه علوّخواهي يكي از مصاديق فسادخواهي است و علت ذكر شدن علوّخواهي و برتري‌جويي، اين است كه عنايت بيشتر بر اين مصداق است. يعني خانه آخرت (بهشت) را به افرادي اختصاص مي‏دهيم كه نمي‏خواهند با برتري‏جويي بر بندگان خداوند و معصيت‌هاي ديگر، در زمين فساد راه بيندازند.
آنچه مايه بدبختي و هلاك و نابودي فرعون و قارون شد، همان استكبار و برتري‏جويي بود. مصاديق كوچك‌تر را نيز مي‌توان يافت. در روايات به طور خاص بر اين مسئله بسيار تكيه شده است؛ به طوري كه در حديثي، اميرمؤمنان علي عليه السلام هنگام ذكر اين آيه، به يكي از مصاديق كوچك آن اشاره فرموده است: «ان الرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها؛۳ گاه مي‏شود كه انسان از اين لذت مي‏برد كه بند كفش او از بند كفش دوستش بهتر باشد و به همين خاطر، داخل اين آيه مي‏شود»؛ چرا كه اين هم شاخه كوچكي از برتري‏جويي است و با اين مثال حضرت، حكم مصاديق بزرگ‌تر به مفهوم اولويت مشخص مي‌شود.
اين برتري جويي خلاف عبوديتي است كه طريق اصلي بندگي است. خداي متعال انسان‌ها را به عنوان خليفه و برگزيده آفريد و اين خلافت، فقط با عبوديت حاصل مي‌شود؛ چون در عبوديت، كانالِِ ربوبيت وجود دارد.
حق تعالي اراده نداشته كه شيطنت در عالم توسعه پيدا كند، منتها شيطان و ايادي شيطان -كه نفس آدمي است- در مقابل ربوبيت حق تعالي و عبوديتي كه او مي‌خواست، جبهه‌گيري كرد و بنا شد هر كسي كه مي‌خواهد به باطن عبوديت يعني ربوبيت برسد، ايادي شيطان را كنار بزند و به ارتقا برسد.
اين ارتقا، در حقيقت علوّ در آسمان و ملكوت است؛ چنان كه حضرت موسي عليه السلام را بر فرعون كه اراده علوّ در زمين داشت، برتري داد و با دلداري دادن او، فرمود: «لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلي»‏۴؛ چون حضرت موسي عليه السلام اراده برتري جويي نداشت، بلكه قصد او اعلاي كلمه حق و حقيقت بود. بدين رو، خداوند سحر ساحران را باطل كرد و او را بر فرعون و پيروانش پيروز گرداند و فرعون را با خفت و خواري هلاك كرد.
بدون طريق عبوديت، راهي براي توسعه قدرت‌هاي انساني و خلقت انساني، شناخت، معارف، بزرگ‌شدن، محو شدن و هم‌دست عالَم غيب‌شدن نيست و خداي متعال اراده فرموده كه از كانال عبوديت و ذلتِ در راه حق و خاك‌ساري، دريچه‌اي را به سوي خودش بگشايد. اميرمؤمنان علي عليه السلام براي درمان يا تعديل اين صفت، در دوران حكومت خود، گم‌شده‏ها را راهنمايي و ضعيفان را كمك مي‏كرد و در بازار قدم مي‌زد و اين آيه را براي مردم مي‏خواند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لايُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً». سپس مي‏فرمود: «نزلت هذه الاية في أهل العدل و التواضع من الولاة، و اهل القدرة من الناس؛۵ اين آيه درباره زمامداران عادل و متواضع و همچنين ساير قدرتمندان از توده‏هاي مردم نازل شده است»؛
يعني همان‌گونه كه من حكومت را وسيله برتري‏جويي خودم قرار نداده‏ام، شما نيز نبايد قدرت مالي خود را وسيله سلطه بر ديگران قرار دهيد كه سرانجام و عاقبت نيك از آنِ گروهي است كه نمي‏خواهند برتري‏جويي و فساد كنند. كدام صاحب مقام و منصب است كه در زمان قدرت اين چنين متواضعانه رفتار كند؟!
اين روايت از معجزات امام صادق عليه السلام است كه فرمود: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية فما فقد من العبودية وجد في الربوبية و ما خفي عن الربوبية أصيب في العبودية».۶
چون ربوبيت است كه خلق را پرورش مي‌دهد و نبي را تعليم دهد و ولايت را به نبي و ولي القا مي‌كند. ولايت در انسان به فعليت نمي‌رسد، مگر اينكه به شاخه ربوبيت وصل شود. آن نيز امكان‌پذير نيست، مگر از طريق عبوديت و بندگي و ذلت و خاك‌ساري. پس ارادة علو و حس برتري‌جويي مانع عبوديت و بندگي است.
چينش تك‌تك كلمات اين آيه، پيام‌هاي فراواني براي انسان دارد. به طور كلي قرآن در چينش واژگان سبك خاصي براي خود دارد. هر‌چه انسان فكر مي‌كند، بيشتر به رمز چينش كلمات و لغات و اصطلاحات نزديك مي‌شود. گاهي قرآن مي‌فرمايد: گناهي را انجام نده و گاهي مي‌گويد نزديك فلان معصيت نرو: «وَلا تَقْرَبُوا الزِّني‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلا.»۷ هر شاخه‌اي از اينها كليدي است براي فهم مجموعه معارفي كه انسان بهره‌اي از آن دارد. در اينجا هم مي‌فرمايد: «لايريدون علواً في الارض؛ عده‌اي از مؤمنان هستند كه نه تنها برتري‌جو و مفسد نيستند، بلكه اراده آن را نيز نمي‌كنند».
مگر دل كندن از اين شاخه آسان است؟ اولين جوانه‌اي كه نفس براي صغير، كبير، عالِم، عابد، زن، مرد، پير و جوان مي‌زند، همان «خوديت»، «برتري‌جوئي» و «علوّ»، يا به اصطلاح «ارادة علوّ» و «اراده جلب منفعت» است. رسيدن به سلامت نفس، به معناي كنارگذاشتن زياده خواهي‌ها و حيات‌دادن به نفس است و به يك اعتبار، به معناي تعديل نفسانيتي است كه در وي شعله مي‌كشد و همه خيرها و برتري‌ها را براي خودش مي‌خواهد، نفس، قُدسي مي‌گردد و اين صفات از بين مي‌رود. خداي متعال عبوديت را براي كنترل نفس قرار داده است. تا به مراتب عاليه آرامش و قداست نفس برسد. از مرحوم مقدس اردبيلي رحمه الله نقل مي‌كنند كه در كلاس درس خندان و متبسّم بودند. شاگردان پرسيدند هميشه شما را حزين مي‌ديديم، ولي امروز شادمان هستيد؟ فرمودند: ديشب از بركات آقايم اميرالمؤمنان عليه السلام اين حس در من تعديل شد. البته ممكن است نفسانيت هر كسي به شكلي باشد، اما اجمالاً مي‌توان گفت ذلت و خاك‌ساري براي درمان همه اينها خوب است. خداي متعال به گونه‌اي لطيف در سوره بقره كليدي به دست همه مي‌دهد و جريان سجده را مطرح مي‌كند. سجده درست در مقابل ارتفاع و علوّ بيجاست. نزديك‌ترين حالت به خداوند متعال، سجده است. سجده شاخه‌هاي شيطنت را كه به صورت فراگير در انسان در حال رشد و پيشرفت است، كنترل مي‌كند.
امام باقر عليه السلام در جواب كسي كه از دار جلال پرسيد، با استناد به همين آيه فرمودند : «نحن الدار»۸ و اين نكته لطيفي است؛ يعني اگر كسي اهل بيت عليهم السلام را بخواهد و قصد تقرب به ايشان را داشته باشد، بايد علو و برتري‌جويي را از سرش بيرون كند.
در برخي آيات آمده «ولاتكن كصاحب الحوت».۹ چه حس و حالي بوده كه خدا به پيغمبر خودش اين طور سفارش مي‌كند. از رواياتِ ذيل اين آيه و شرح حال حضرت يونس عليه السلام برمي‌آيد كه ايشان نسبت به قومشان احساس خشم داشتند؛ زبان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدون پشتوانه قلبي به نفرين گشوده نمي‌شود. قاعدتاً پشت اين نفرين، خشم و غضب و نگراني، مستحق رحمت نبودن اين قوم بوده است. با اينكه نبي است، ولي راهكار درماني آن براي همه ما بيان شده است؛ زيرا در آخرآيه مي فرمايد: «و كذلك ننجي المؤمنين.»۱۰ البته الگوهاي همه ما انبيا و اوليا هستند و نبايد بين خودمان و سلسله انبيا خلط شود. اگر هم براي اين بزرگوار قضيه‌اي اتفاق افتاد، جايگاه اين بزرگوار فراتر از ماست؛ چرا كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مقام تواضع و احترام به ايشان فرمودند: «لا تفضلوني علي يونس بن متي»۱۱ و افق روشن براي ما زماني است كه از انبياي الهي پيروي كنيم. و لو به پيغمبر خدا فرموده: «و لاتكن كصاحب الحوت»۱۲ ولي بايد توجه داشته باشيم كه اين خطاب متوجه پيغمبر خداست، ولي ما بايد اين راهكار درماني را بگيريم: «لا اله الّا أنت سبحانك إنّي كنت من الظالمين».۱۳
اگر انساني مي‌خواهد در مسير خدا قرار بگيرد، علوّ و ارتفاع باعث گرفتاري‌اش مي‌شود، از خيرات محرومش مي‌كند و مستحق عذاب مي‌گردد، كسي در دايره معنويت رزق فراوان دارد كه افتادگي، ذلت و خاك‌ساري داشته باشد. نفسش بر اثر بلند‌پروازي بيجا، با اطرافيانش درگير نشود. اين درگيري نفساني بدآفتي است و تنها راهش طول سجده است و انسان بايد همين زاويه را از خداي متعال بخواهد كه موانع سلوكي سرراهش قرار نگيرد و براي رفع موانع موجود با ذلت و انكسار در حال سجده از توبه و استغفار كمك بگيرد. موانع ما در مسير حق تعالي يك‌سان نيست، ولي معدل همه ما غالباً يكي است. ممكن است يك شخص در اين زاويه مشكل داشته باشد، ولي در زواياي ديگر كمتر، و شخص ديگر برعكس؛ مثلاً بعضي در حركت‌هاي معنوي داعي ندارند و سست هستند و به تعبير ديگر مقتضي براي حركت به سوي حق تعالي در آنها مفقود است كه اين خود يك بيماري است، ولي فرد ديگر ممكن است بسيار قوي و مستعد باشد و مقتضي برايش موجود باشد و مي‌خواهد حركت كند، ولي موانعش قوي است. در بخش موانع ممكن است شخصي از جهت شهوات جنسي، آسيب ببيند و بعضي ديگر از شهوت و حب رياست و بعضي ديگر از جهت دنيا طلبي. اينها مواردي است كه بايد به آنها دقت كرد.
همه اين‌ موانع و مشكلات نفساني به شاخه عُلّو في الارض متصل هستند و راه‌كار درماني آن، كه خيلي نزديك باشد، سجده‌هاي طولاني است و اين دستور، اولين دستور مرحوم ملاحسينقلي همداني و نحلة نجف بوده است. بدون سجده ميسر نيست. سجده، بهترين درمان است. انساني كه روي زمين افتاد، اگر در درونش شاخه‌هايي باشد كه در حال ارتفاع گرفتن و مانند آتش در حال شعله كشيدن باشد، همه اينها كنترل و خاموش مي‌شود و از ارتفاع مي‌افتد. سجده راه سلوك را براي انسان هموار مي‌كند. بزرگواري كه ذكر يونسيه را نخستين بار دستور داد، خيلي حساب شده فرموده و چه بسا از روايات هم بتوان چنين استفاده كرد، ولي در روايات عدد ندارد.۱۴ به نظر مي‌رسد كه تعداد چهارصد مرتبه اين ذكر در سجده از سبك عرفاي نحله نجف باشد. در روايات سجده نزديك‌ترين حالت به قرب حق تعالي به شمار آمده است.۱۵
با مراجعه به سيره عملي اين بزرگواران خواهيد ديد كه از مرحوم آيت الله سيد علي شوشتري رحمه الله تا مرحوم آيت الله قاضي رحمه الله و ديگران سجدات طولاني داشته‌اند. نزديك‌ترين حالت قرب بين عبد و حق‌تعالي همين سجده است و اگر در خلالش حال ذكر هم بيايد؛ از اينجا به بعد به تناسب افراد شاخه به شاخه مي‌شود؛ ولي ذكر سبحان الله بهترين ذكر در حال سجده است. اين ذكر، تنزيه حق تعالي است. البته حق تعالي منزه است، ولي با گفتن سبحان الله مشغول بريدن شاخه‌هاي مختلف علو هستم و معرفت به حق تعالي، زلال و تنزيه مي‌شود؛ يعني خداپرستي من كه همراه با انواع آلودگي‌هاي شرك‌آلود است، به خداپرستي حقيقي تبديل مي‌شود. چه بسا بتوان گفت كه ذكر سبحان الله، مقدم بر ذكر يونسيه است؛ به خاطر اينكه در ذكر يونسيه، اول خود حق‌تعالي مخاطب قرار مي‌گيرد و اين حالتي از حضور را مي‌طلبد. كسي كه وارد اين مرحله شده، بايد به يك مراقبه‌هاي عملي و توجهات باطني و درك حضور حق تعالي رسيده باشد كه از اينجا شروع كند و بگويد: «لا اله إلا انت سبحانك».
ذكر سبحان الله آرام آرام شخص را به اين مرحله مي‌رساند و اگر كسي به سجده افتاد و مشغول ذكر سبحان الله شد، دريچه‌ها باز مي‌‌شود و اين ذكر تيغ‌هايي كه نفس دارد را ضعيف مي‌كند، حال هر نفسي و هر تيغي كه باشد. حالت سجده هم چراغي در دل انسان روشن مي‌كند. هرگاه چراغ روشن شد، نگهداري چراغ مهم مي‌شود و كار مي‌خواهد. مانند به دنيا آمدن كودك است، اما كودك باطني و معنوي كه بايد رشد كند. تولدي نو است؛ مثل تولد يحيي و عيسي عليهما السلام . ولي به اين مقدمات خيلي بايد ملتزم شد و ذكر بايد مداوم و مناسب باشد.
ذكر سبحان الله قبل از ذكر يونسيه خوب و مفيد است و انسان را به حالت حضور مي‌رساند و در اين هنگام است كه زمان ذكر يونسيه فرا مي‌رسد كه بگويد: «لا اله الّا انت سبحانك اني كنت من الظالمين». اين ذكر نه تنها موانع را زايل مي‌كند كه مقتضي را هم ايجاد مي‌كند. اگر انسان در امور معنوي حتي رزق نداشته باشد، سجده برايش رزق مي‌آورد و اين امتياز انسان است. اگر مكتوب نباشد، مكتوب مي‌شود؛ به شرط اينكه از ناحيه ما طلب باشد. طلبمان را خراب نكنيم. خودمان را فريب ندهيم، به كم قانع نباشيم. خيلي از افراد هستند كه طلب معارف را دوست دارند، ولي فقط دوست دارند. اگر به فرض چيز مشغول كننده‌اي دستش بيايد، ادامه راه را رها مي‌كند و به دنبال كار ديگري مي‌رود. اين‌گونه نباشيم! در پي معنويت بودن انسان را به نتيجه مي‌رساند و در اين بخش افراد بسيار متفاوت‌اند و شناخت خود انسان و حتي ديگران ممكن نيست، مگر با اعطاي شرح صدري از طرف حق تعالي.
جز روش اهل‌بيت عليهم السلام و علما و بزرگاني كه هم‌زمان روش شفافي را پي‌گيري مي‌كردند، راه صحيح و متقني وجود ندارد. مرحوم حاج شيخ محمدحسين اصفهاني در اواخر عمر روزي در بازار نجف پياز خريده بود و به سمت منزل مي‌آمد. گوشة عبايش رها مي‌شود و پيازها كف بازار مي‌ريزد. ايشان كف بازار مي‌نشيند و پيازها را دانه‌دانه جمع مي‌كند و در عبا مي‌ريزد. يكي از شاگردهاي آقا مي‌رسد. مي‌گويد آقا با اين وضع، به نظر مي‌رسد كه خندان هستيد! فرمود من جوان بودم و پدرم كمپاني چاي داشت. تسبيح عقيقي داشتم كه دانه‌هايش از عقيق يمن بود و هر كدام حدود يك دينار تقريباً معادل شهريه يك مرجع تقليد بود. از اصفهان آمده بودم و براي زيارت به حرم حضرت امير عليه السلام براي زيارت رفتم. تسبيح پاره شد و دانه‌هايش پخش شد، ولي تاجرزادگي به من اجازه نداد كه دانه‌هاي تسبيحم را جمع كنم؛ ولي امروز گوشه عبايم رها شده و من خيلي راحت نشسته‌ام و پيازها را جمع مي‌كنم.
اين همان خاكساري و افتادن است. سيره اهل بيت عليهم السلام و خود رسول الله عليهم السلام و سيره اميرمؤمنان عليه السلام در زمان حكومتش، با اين روش سلوكي سازگار است: رها بودن، روان بودن، عبوديت، ذلت و انكسار. وقتي كه آيات مربوط به فرعون را در قرآن بررسي مي‌كنيد، به صفت اسراف كردن او اشاره مي‌شود. او اولين ملحد و كافر و مدعي ربوبيت بود، اما همواره قرآن او را به اسراف‌كاري سرزنش مي‌كند؛ چون كه انسان زود از طريق اعتدال خارج مي‌شود.
در هر حال، ذكر تسبيح، كليدي است براي شفاف شدن و افتادگي نفس و جلوي اراده علو را نيز در هر بعد و زاويه‌اي مي‌گيرد. جايگاهي خاص دارد. اين ذكر آن قدر پربركت است كه هر چقدر جلو مي‌رود، بيشتر گوارا مي‌شود. بنابراين مي‌بينيم كه تسبيح حضرت صديقه عليها السلام، بعد از نماز و قبل از خواب به تقدم سبحان الله – چنانچه بعضي گفته‌اند- مستحب است و ديگر تسبيحات حضرت.
براي نفوس لطيف اينها درمان است. هر چه انسان بيشتر تسبيح بگويد، به لطافت و قوت باطني نزديك و چشم‌هايش به شهود باز مي‌شود و از اين به بعد، هر يك ذكر سبحان الله، مانند يك لقمه غذاي مقوي براي روح است، به آن جان مي‌بخشد، البته اگر با توجه و طمأنينه و آرامش كامل گفته شود و چنانچه مقداري ادامه دهد، به ذكر يونسيه هم مي‌رسد؛ ولي هيچ چيزي مثل ذكر سبحان الله پرده مقابل چشم را نازك نمي‌كند. تكرار اين ذكر در سجده اثرش اين است كه اضافات را كم و توجهات را زياد مي‌كند. و به اصطلاح فتيله نفسانيات را پايين مي‌آورد، رغبت معنوي را زياد مي‌كند. حالت توجه را براي انسان زنده مي‌گرداند و سجده روح انسان را تقويت مي‌كند.
يكي از مشكلاتي كه در ضمن علو داريم، ضعف روح است. ذكر تسبيح، قوت ملائكه و حاملان عرش است. حيات ملائكة مقرب، تسبيح حق‌تعالي است. تسبيح اشتغال خوبي است. اگر كسي همت كند و آن را ادامه بدهد، بركاتش را خواهد ديد، مخصوصاً در سحر و آن هم در سجده با تكرار اين ذكر. در نماز دوگونه ذكر تسبيح داريم: يكي سبحان الله است و ديگري سبحان ربّي. و هر كدام جايگاه خاص براي خودش دارد. سبحان ربي نيز دو گونه است: سبحان ربي العظيم، و سبحان ربي الاعلي و اينها فرق دارند. در ركوع سبحان ربي العظيم مي‌گوييم و وقتي از ركوع به سجده افتاديم و علوّ را مخصوص حق تعالي دانستيم، رب را به اعلي ياد مي‌كنيم و مي‌گوييم سبحان ربي الاعلي. در ركوع درك عظمت است، ولي اين سفر بايد آن قدر فرق داشته باشد كه انسان از ركوعش تا سجده به قدري بالاتر آمده باشد كه از سبحان ربي العظيم، مستحق گفتن سبحان ربي الاعلي باشد.
پي‌نوشت‌ها:
ـــــــــــــــــــــــــ
۱٫ سوره قصص: ۸۳٫
۲٫ بحارالانوار، مجلسي محمد باقر، بيروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص ۲۷، باب ۲۹٫
۳٫ سعدالسعود، سيد علي بن طاووس حلي، قم، دار الذخائر، ص ۸۷٫
۴٫ سوره طه: ۶۸٫
۵٫ العمدة، حلى‏، ابن بطريق، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، ۱۴۰۷‌ق، ص ۳۰۸٫
۶٫ مصباح الشريعة، منسوب به امام صادق عليه السلام ، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، اول‏، ۱۴۰۰ق، ص ۷٫
۷٫ سورة اسراء: ۳۲ .
۸٫ «فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا دَارُ الْجَلَالِ فَقَالَ نَحْنُ الدَّارُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ فَنَحْنُ الْعَاقِبَةُ يَا سَعْدُ»؛ (بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۹۶، باب۶۷ ).
۹٫ سوره قلم: ۴۸٫
۱۰٫ سوره انبياء: ۸۸٫
۱۱٫ بحارالأنوار، ج۳۰، ص۵۰۵؛ الصواعق المحرقه، ص۶۵٫
۱۲٫ سوره قلم: ۴۸٫
۱۳٫ سوره انبياء: ۷۸٫
۱۴٫ عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام قال عجبت لمن فزع من أربع كيف لا يفزع إلى أربع …. عجبت لمن اغتم كيف لا يفزع إلى قوله عز و جل لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فإني سمعت الله عز و جل يقول بعقبها فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين‏؛ الخصال، ج۱، ص۲۱۸٫
۱۵٫ قال الرضا عليه السلام: «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ إِذَا كَانَ فِي السُّجُود». (بحارالأنوار، ج۹۰، ص۳۴۴).

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *