۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 04 می 2015 - 21:20
  • 943 بازدید
محو دلدار : رحمت بی‌انتها  (خُلُق ۴۴)
محو دلدار : رحمت بی‌انتها  (خُلُق ۴۴)

محو دلدار : رحمت بی‌انتها (خُلُق ۴۴)

محو دلدار : رحمت بی‌انتها  (خُلُق ۴۴) سخنرانی حضرت آیت الله ناصری حفظه الله  اشاره با توجه به تقارن انتشار این شماره، با ولادت پربرکت نبی مکرم، حضرت محمد۶ با استفاده از بیانات ارزشمند حضرت آیت الله ناصری، برخی از مقامات و فضائل آن یگانه عالم را مرور می‌نماییم؛ با امید به اینکه مورد عنایت […]

محو دلدار : رحمت بی‌انتها  (خُلُق ۴۴)

سخنرانی حضرت آیت الله ناصری حفظه الله

 اشاره

با توجه به تقارن انتشار این شماره، با ولادت پربرکت نبی مکرم، حضرت محمد۶ با استفاده از بیانات ارزشمند حضرت آیت الله ناصری، برخی از مقامات و فضائل آن یگانه عالم را مرور می‌نماییم؛ با امید به اینکه مورد عنایت و توجه حضرتش قرار گیریم، ا‌ن‌شاءالله.

عدم امکان ادای حق پیامبر۶

ایامِ تولد حضرت خاتم الانبیا۶ است و لذا دل‌هایمان را به ذکر شریف حضرت متبرک میکنیم. ما نمی‌توانیم حق نبوت را ادا کنیم؛ همان‌طور که هیچ‌کس حتی انبیا، و حتی پیغمبر اکرم۶ نمی‌تواند حق خدا را ادعا کند. حضرت حق، خودش در قرآن فرموده است:

ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزیزٌ؛۱

قدر خدا را چنان كه در خور اوست نشناختند. در حقیقت، خداست كه نیرومند شكست‌ناپذیر است.

کسی نمی‌تواند قدر و منزلت او را بشناسد و حقش را ادا کند؛ چون هر کاری برای قدردانی از او بکنی، به توفیق او و با نعمت‌های اوست و همین، احتیاج به شکری دارد.

حق پیغمبر۶ هم همین‌طور است. حق نبی‌اکرم و همچنین حق ولایت را هیچ کس نمی‌تواند ادا کند. الآن ولایت، قائم به حضرت بقیة الله الاعظم -روحی و ارواح العالمین له الفداء- است و حق ایشان را هم هیچ کس نمی‌تواند ادا کند. کسی می‌تواند حق دیگری را ادا کند که در درجه اول او را بشناسد و بتواند او را تعریف کند. تعریف خدا که هیچ ممکن نیست. تعریف پیغمبر۶ هم نمی‌شود کرد. تعریف کردن پیغمبر از قبیل تعریف خورشید است. منافع خورشید را تعریف کن و بگو خورشید چه منافع و آثار مفیدی در عالم دارد؛ مگر کسی می‌تواند این کار را بکند؟ تعریف نبی ‌اکرم۶  از قبیل تعریف خورشید یا تعریف آب برای ماهیان دریا است. اگر بخواهیم برای ماهی‌های دریا  تعریف کنیم که آب چه آثاری برای شما دارد، آیا ممکن است؟

نبی اکرم۶ سرچشمه عالم

 الآن هم تعریف نبی‌اکرم۶ از این قبیل است. وجود عالم، وجود این همه کهکشان و این همه ثوابت و سیارات و این همه منظومه‌های شمسی، همه و همه از برکات وجودیه نبی‌اکرم۶ است. چه کسی می‌تواند ایشان را تعریف کند؟ حضرت حق می‌فرماید:

لَولاکَ لَما خَلقتُ الاَفلاکَ؛۲

اگر تو نبودی، عالم وجود را نمی‌آفریدم.

عالم وجود و کهکشان‌ها و ثوابت و سیارات را برای تو و به احترام تو آفریدم و  تو را برای خودم آفریدم. سال‌های سال، فقط حضرت حق بود و خمسه طیبه:. عالم وجود و جمیع موجودات و کهکشان‌ها و عرش و کرسی و لوح و قلم و همه و همه از انوار قدسیه پنج نور مقدس خلق شد. نبی اکرم۶ چنین عظمتی دارند.

احترام نبی خدا۶ در نزد خدا

این بزرگوار، در نزد حضرت حق خیلی محترم و عزیز هستند. در قرآن دقت کنید، خداوند متعال وقتی می‌خواهد انبیای دیگر را خطاب کند می‌فرماید: یا موسی! یا عیسی! یا نوح! یا ابراهیم! یا آدم! اما به نبی‌اکرم۶ که می‌رسد، می‌فرماید: یا اَیُّها الرَّسولُ!۳ یا اَیُّها النَّبَیُّ!۴ سایر انبیا را به اسم و رسم صدا می‌زند؛ اما نبی‌اکرم۶ را به لقب صدا می‌زند که این نوع صدا زدن، نوعی احترام ویژه است.

یک نمونه دیگر آن، قسم خوردن خدا در قرآن است. کلام حضرت حق، احتیاج به قسم ندارد. حضرت حق در قرآن برای بیان عظمت آنچه به آن قسم می‌خورد، قسم خورده است، نه اینکه محتاج قسم باشد. می‌خواهد برساند که این چیزی که به آن قسم خوردم، پیش من بسیار عزیز است. در روایتی دیدم که آنچه قسم در قرآن وجود دارد، در حقیقت، قسم به وجود مقدس نبی‌اکرم۶ است. حتی در یک آیه صریحاً به جان پیامبر۶ قسم می‌خورد؛ آنجا که می‌فرماید:

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفی‏ سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ؛۵

به جان تو سوگند! این‌ها در مستى خود سرگردانند.

    خیلی عجیب است که حضرت حق می‌فرماید: «سوگند به جان تو ای حبیب من!» این بزرگوار خیلی مقام دارد؛ مقامی است که از درک همۀ ما خارج است. حضرت موسی۷ چهل روز انزوا اختیار می کند و توسلات دارد تا اینکه خداوند در کوه طور با وی سخن می گوید اما خداوند برای پیامبر اکرم۶  بُراق می‌فرستد و او را سوارش می‌کند؛ در حالی که میلیون‌ها ملک استقبالش می‌کنند. این است مقام عالی آن حضرت.

خدا چه منتی بر سر من و شما قرار داده که ما از امت این بزرگوار هستیم. به تعبیر روایات، امت پیامبر اکرم۶ افضل از همه امت‌ها هستند. واقعاً حیف است که ما رعایت حقوق نبی‌اکرم۶ را نکنیم.

همه زیر لوای رحمة للعالمین

فضائل نبی‌اکرم۶ فوق العاده زیاد است؛ از جمله اینکه حضرت نبی‌اکرم۶ فرموده است:

آدَمُ‏ وَ مَنْ‏ دُونَهُ‏ تَحْتَ‏ لِوَائِی‏ يَوْمَ الْقِيَامَة؛۶

آدم و جمیع انبیاء بعد از او روز قیامت زیر پرچم من هستند.

چندین روایت در این زمینه وارد شده است که در روز قیامت، حضرت آدم و جمیع انبیای اولوالعزم و غیر اولوالعزم۷ زیر لوای نبی‌اکرم۶ سیر می‌کنند.

و این، عظمت و أفضل بودن آن حضرت را نسبت به سایر انبیا و اولیا می‌رساند.

رسول خدا۶ خورشید هستی

در تعبیری دربارهݘ آن حضرت آمده است:

فَانَّکَ شَمْسٌ وَ الاَنْبیاءُ کَواکِبُ؛

تو خورشیدی و همۀ پیغمبرها [به منزلۀ] ستاره هستند.

همۀ ستاره‌ها، از خورشید، نور می‌گیرند. اگر خورشید خاموش شود، ستاره‌ای نیست. مَثَل جمیع انبیا، مَثل ستاره است و مثل تو هم مثل خورشید است؛ یعنی اول شما موجود شدید، سپس آدم۷٫ او از انوار قدسی شما خلق شده است. همه انبیا، جلوه‌ای از نور مقدس نبی‌اکرم۶ هستند.۷

در ذیل این آیات که حضرت حق می‌فرماید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضحیها؛ قسم به خورشید و روشنایی آن» راوی سؤال می‌کند: «مراد از این شمس چیست؟» حضرت صادق۷ فرمودند: «مراد نبی‌اکرم۶ است».۸ این روایت، مؤید همان روایت قبل است که  فرمود: «إنَّکَ شَمْسٌ و الاَنْبیاءُ کَواکِبُ».

حالا به چه مناسبت  ایشان مانند شمس هستند؟ یعنی همان طوری که خورشید طلوع می‌کند، همۀ ظلمت‌ها از بین می‌رود، خورشید نبوت نبی اکرم۶ که در این منظومه جلوه کرد، از حقایق، پرده برداشته شد؛ از مراتب توحید، از مراتب نبوت، از مراحل ولایت، پرده برداشته شد. به وسیله شمس طالعه ایشان کشف حجب شد. ممکن است این، دلیلِ تعبیر به شمس باشد.

ممکن هم است معنای دیگری داشته باشد. حضرت موسی۷ سیر نزولی داشت و در سیر نزولی، از وحدت به کثرت آمد و قبله‌اش هم مغرب بود. حضرت عیسی۷ سیری نزولی داشت، از وحدت به وحدت؛ لذا قبله‌اش مشرق بود. به خاتم‌الانبیا۶ خطاب شد که شما امت وسط هستید. حد وسط را به خط استوا تعبیر کردند. نبی‌اکرم لاشرقیة و لا غربیة هستند. خورشید، وقتی به خط استوا آمد، نور به کمالش می‌رسد و از کمال نور، رفع ظلمت و ظل می‌شود. هر چه هست، عین حقیقت است. نبی‌اکرم۶ مانند خورشید در استوا هستند که در پرتو ایشان، همه موجودات بهره می‌برند و همه چیز شناخته می‌شود. این هم یک معنا است که برای تشبیه نبی‌اکرم۶  به شمس بیان شده است.

یک نکته دیگر که از این تشبیه می‌توان دریافت، این است که حضرت حق، نبی‌اکرم۶ را تشبیه به شمس کرده؛ یعنی همین‌طور که عمر کرۀ زمین به واسطه وجود و سیر شمس است، میلیون‌ها سال از عمر این دنیا می‌گذرد و در همه این سال‌ها شمس در دوازده برج سیر می‌کند. واقعاً عجیب است. چه عظمتی است که میلیون‌ها سال خورشید طلوع و غروب می‌کند و لحظه‌ای  تقدم و تأخر ندارد؛ یک ثانیه تخلف ندارد! قدرت حق چه قدرتی است؟!  این نظم، قدرت‌نمایی اوست؛ آن هم نه یک سال و دوسال و صد سال؛ بلکه میلیاردها سال. انسان باید از این راه پی به عظمت خالقش ببرد.

منظور اینکه سبب بقای عالم وجود و عمر دنیا چیست؟ سیر شمس در دوازده برج است. اگر خورشید نبود و این سیر منظم را نداشت این کرۀ خاکی، از بین می‌رفت؛ تردیدی در این مطلب نیست. نبی‌اکرم۶ با دوازده خلیفه و جانیشینش هم همین‌طور هستند. همین طوری که به حسب ظاهر، سیر خورشید در بروج دوازده‌گانه، سبب بقای منظومه شمسی ماست، در حقیقت، شمس نبوت با دوازده خلفایش هم سبب بقای عالم وجود هستند. به این واسطه، حضرت حق، وجود نبی‌اکرم۶ را به شمس تشبیه کرده است. در روایات آمده که فرمودند:

لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ يَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا، لَسَاخَتْ‏ بِأَهْلِهَا؛۹

اگر امامی از ما اهل بیت روی زمین نباشد، زمین اهلش را به خود فرو می‌برد.

مقامات این بزرگواران بسیار عجیب و فوق درک ماست.

بر اساس روایات متعدد، نبی‌اکرم۶ سال‌های سال قبل از وجود عرش و کرسی و وجود آسمان‌ها و زمین، بوده‌اند و این قضیه‌ای مسلّم است. بعد از آنکه مشیت الهی تعلق گرفت عالمی بیافریند، از نور نبی‌اکرم۶ عرش و کرسی و لوح و قلم را آفرید که اشرف از همۀ موجودات است. از نور امیرالمؤمنین۷ ملائکه را آفرید و  از نور حضرت زهرا۳ آسمان و زمین را و از نور امام حسن۷ ماه و خورشید را و از نور امام حسین۷ بهشت و حورالعین را آفرید.  بعد از آن، حضرت مشغول سیر نزولی شدند. پیغمبر اکرم۶ در بعضی عوالم، چهل و چهار هزار سال، تبلیغ توحید و نبوت و ولایت می‌کردند. در بعضی عوالم، بیست و چهار هزار سال تبلیغ مراتب توحید، نبوت و ولایت می‌کردند. در بعضی عوالم، دوازده هزار سال تبلیغ می‌کردند. در این منظومه شمسی ما، ۲۳ سال تبلیغ کردند.۱۰ از چهل سالگی تا شصت و سه سالگی تبلیغ رسالت کردند؛ اما در آن عوالم، چندین هزار سال بودند. از همین‌جا انسان به عظمت خالق پی می‌برد. چه خالقی است که چنین عوالم و عظمتی را ایجاد و اداره کرده است؛ جلت عظمته. چه خدایی! چه قدرتی! آن وقت انسان نمک‌نشناس، معصیت این خدا را می‌کند، مخالفت این پیغمبر را می‌کند، مخالفت این ولایت کلیه را می‌کند؛ آیا سزاوار است؟!

انسان خودش بنشیند فکر بکند. به جان امام زمان۷ قسم، هر عملی که انجام می‌دهیم پیغمبر۶ آن را می‌بیند. صریح آیه قرآن است که فرمود:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ؛۱۱

بگو: عمل كنيد! که قطعاً خداوند و رسول او و مؤمنان، اعمال شما را می‌بینند.

هر عملی انجام دهد، پیغمبر۶ می‌بینند. هر نیتی که ناصری بکند، پیغمبر می‌بینند. پیغمبر با این عظمت و علمش از اسرار ما مطلع می‌شوند. وا خجلتا[چقدر خجالت دارد!] از پیغمبر۶٫ چطور پیغمبر با این روسیاهی من شفیع من بشوند؟ چه بکنیم؛ لکن رحمة للعالمین است. عجیب است هیچ پیغمبری از ۱۲۴ هزار پیغمبر نیامده است که این لقب را داشته باشد.

نگرانی رسول خدا۶ برای امت خود

یک نمونه از این رحمت وسیع، جریان وفات این بزرگوار است. حضرت عزرائیل۷ آمد که نبی‌اکرم را قبض روح کند. حضرت فرمودند: «صبر کن تا برادرم جبرئیل بیاید». جبرئیل۷ آمد و به حضرت عرض کرد: «اجازه بفرمایید به عالم تجرد منتقل بشوید». حضرت فرمودند: «برادر! نگرانی دارم». حضرت جبرئیل۷ عرض کرد: «یا رسول الله! بفرمایید». فرمودند: «نمی‌دانم خداوند با امت من چه می‌کند؟»  موقعی که نبی‌اکرم۶ مبعوث شدند، سیزده سال در مکه، اذیت و آزاری نبود که به حضرتش نرسانند؛ لذا فرمودند:

مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ‏؛۱۲

هیچ پیغمبری اندازه من اذیت نشد.

خیلی اذیت کردند. ملائکه موکل آب، موکل باد، موکل کوه‌ها آمدند گفتند: «اجازه بدهید حسابشان را برسیم یا رسول‌الله». فرمودند: «نه، این‌ها جاهل هستند و نادان». دعا کردند: «اللهم إرحَمهُم؛ خدایا! به قوم من رحم کن».

این پیامبر رحمت فرمودند: «نمی‌دانم خداوند با امت من چه می‌کند». جبریل رفت و برگشت و پیغام آورد که حضرت حق می‌فرماید:

وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضیٰ؛

و پروردگارت [آن‌قدر] به تو عطا خواهد کرد [و از امتت خواهد آمرزید] که خشنود شوی.

حضرت فرمودند: «الآن راحت شدم».۱۳

خداوند، چند چیز را در قرآن، عظیم شمرده است. خدایی كه خود عظیم است، اگر چیزی را عظیم بشمارد، عظمت آن، فوق‌العاده است. یکی از مواردی که خداوند، آن را عظیم شمرده، خُلقِ عظیم نبی اکرم است. در قرآن فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلىٰ‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ».۱۴

وفای به عهد تا پای جان

زمانی كه نبی اکرم۶ به مدینه آمدند و اسلام رونقی گرفت، روستای دورافتاده‌ای بود كه حدود هزار نفر جمعیت داشت. یک نفر از اشرار این منطقه بود که بسیار بد و خون‌ریز بود. آن شرور دید که اهل این منطقه، خیلی ناراحتند. پرسید: «چه شده است؟ چرا این‌قدر ناراحتید؟»

گفتند: «یک نفر از مدینه ادعای پیغمبری می‌کند و همه خدایان ما را زیر سؤال برده و منکر شده است. ما از این ناراحتیم که تمام خدایان ما را کنار زده است و دین تازه‌ای آورده و می‌گوید: خدا یکی است».

گفت: «شما چه می‌خواهید؟»

گفتند: «اگر بتوانی خون این شخص را بریزی و او را بکشی، آنچه دلت بخواهد، به تو می‌دهیم».

گفت: «فردا سر او را برای شما می‌آورم».

آن شرور، حرکت کرد و بعد از ظهر به مدینه رسید. نماز پیغمبر در مدینه تمام شده بود و عرب‌ها به منزل خود رفته بودند. حضرت هم داشتند، به منزل می‌رفتند. عرب شرور به پیغمبر رسید؛ در حالی كه آن حضرت را نمی‌شناخت؛ لذا از خود پیغمبر ۶ پرسید: «این محمد که می‌گویند، کجاست؟»

حضرت فرمودند: «او را چه کار داری؟»

عرض کرد: «من از فلان منطقه هستم و شنیده‌ام ادعای پیغمبری کرده و منکر خدایان ما شده است. آمده‌ام سر او را برای خویشانم سوغات ببرم».

فرمودند: «الآن بعد از ظهر است و هوا گرم. تو هم تازه رسیده‌ای و خسته هستی، غذا هم که نخورده‌ای. بیا برویم منزلِ ما استراحت بکن، غذایت را بخور، خوابت را برو. سر حال که شدی، من دست محمد را در دستت می‌گذارم».

 حضرت او را به منزل آوردند و عبای خود را پهن کردند و گفتند: «روی آن بنشین». آن عرب غذایش را خورد و مشغول استراحت شد. كم كم آفتاب او را گرفت. حضرت، مقابل آفتاب ایستادند و با بدن مباركشان، روی صورت این عرب، سایه انداختند، تا آفتاب به او نتابد. خواب آن عرب طول کشید و پیغمبر عرق کردند. عرق‌های پیغمبر، روی صورت این جوان چکید و بیدار شد. دید که این آقا بالا سر او نشسته و از شدت گرمای آفتاب صورت او از عرق خیس شده است. بلند شد و گفت: «آقا! چرا این طور کردی؟ چرا من را شرمنده کردی؟ خدمتی به من کردی که احدی نکرده است» و عذرخواهی كرد. حضرت فرمودند: «دیدم خسته‌ای و خواب هستی. نخواستم بیدارت کنم و بگویم آفتاب تو را گرفته است. بالای سر تو نشستم که آفتاب تو را اذیت نکند».

آن عرب بلند شد و گفت: «وعده كردی که دست محمد را در دستم بگذاری. برویم محمد را پیدا کن و دست او را به دست من بده». حضرت دستشان را آوردند جلو و فرمودند: «بگیر». جوان نگاهی کرد و گفت: «چه را بگیرم؟» فرمودند: «دست من را. من محمدم». این جوان به حضرت نگاهی کرد و با خودش گفت: «عجب! این زندگی و این اخلاق او است؟!» شهادتین را جاری کرد و به حضرت ایمان آورد و گفت: «من می‌روم همه مردم شهرمان را مسلمان می‌کنم».

این بزرگوار در اخلاق نیکو، بسیار عجیب بودند. تمام امید ما به همین است. با این اعمال خرابی که من دارم خدا می‌داند مأیوس هستم؛ اما امیدواریم لطف این بزرگوارها ان‌شاء الله ناصری را نجات بدهد.

پی‌نوشت‌ها

  1. سوره حج: ۷۴٫

۲ . وافی، فيض كاشانى‏، اصفهان‏، كتابخانه امام أمير المؤمنين على۷‏، چاپ اول،‏ ۱۴۰۶ ق‏، ج ‏۱، ص ۵۲٫

۳ . سوره مائده: ۴۱ و ۶۷٫

۴ . این تعبیر، سیزده بار در قرآن آمده است؛ از جمله در سوره انفال آیات ۶۴ و ۶۵ و ۷۰٫

۵ . سوره حجر : ۷۲٫

۶ . بحارالأنوار، علامه مجلسى، بیروت، دار إحياء التراث العربي، دوم، ۱۴۰۳ق ، ج ‏۳۹، ص ۲۱۳٫

۷ . كتاب سليم بن قيس هلالی، قم‏، الهادى‏، چاپ اول،‏ ۱۴۰۵ ق‏، ج ‏۲، ص ۸۵۶٫

۸ . كافی، شیخ کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ ش، ج ‏۸، ص۵۰٫

۹ . كمال الدين، شیخ صدوق، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ق، ج‏۱، ص ۲۰۴٫

  1. احادیث متعددی در این زمینه وجود دارد. ر.ک: بحارالأنوار، ج ‏۲۵، ص۱ ، أبواب خلقهم و طينتهم و أرواحهم صلوات الله عليهم‏، باب ۱ بدو أرواحهم و أنوارهم و طينتهم: و أنهم من نور واحد.

۱۱ . سوره توبه: ۱۰۵٫

۱۲ . مناقب آل أبی طالب:، ابن شهرآشوب، قم‏، علامه‏، چاپ اول‏، ۱۳۷۹ ق‏، ج‏۳، ص ۲۴۷٫

۱۳ . كشف الغمة، على بن عيسى اربلى‏، تبريز، بنى هاشمى‏، چاپ اول‏، ۱۳۸۱ ق‏ ، ج ‏۱، ص۱۶٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *