۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 23 آوریل 2015 - 1:04
  • 294 بازدید
محو دلدار :  پدرآفتاب (خُلُق ۳۳)
محو دلدار :  پدرآفتاب (خُلُق ۳۳)

محو دلدار : پدرآفتاب (خُلُق ۳۳)

محو دلدار :  پدرآفتاب (خُلُق ۳۳) برگرفته از سخنراني آيت الله ناصري حفظه الله يکي از راه‌هاي جلب توجه و عنايت امام زمان عجل الله تعالي و فرجه الشريف، عرض ارادت و احترام به پدر و مادر بزرگوار آن حضرت است. اين کار، بسيار مجرب و مورد توجه بزرگان بوده است؛ لذا به مناسبت۱ شهادت […]

محو دلدار :  پدرآفتاب (خُلُق ۳۳)
برگرفته از سخنراني آيت الله ناصري حفظه الله

يکي از راه‌هاي جلب توجه و عنايت امام زمان عجل الله تعالي و فرجه الشريف، عرض ارادت و احترام به پدر و مادر بزرگوار آن حضرت است. اين کار، بسيار مجرب و مورد توجه بزرگان بوده است؛ لذا به مناسبت۱ شهادت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام براي عرض ارادت به اين بزرگوار و عرض تسليت به فرزند بزرگوارشان، حضرت -بقيه الله روحي له الفداء- چند جمله در باره حضرت امام حسن عسکري عليه السلام عرض مي‌کنم.
پدر بزرگوار ايشان، امام علي‌النقي عليه السلام است و چهار اسم براي مادرشان ذکر شده است؛ حُدَيث، سليل، سوسن و ريحانه.۲ ولادت امام حسن عسکري عليه السلام سال ۲۳۲ بوده است.۳ شش لقب براي حضرت نقل شده است که عبارتند از: زکي،۴ خالص،۵ سراج،۶ هادي،۷ عسکري،۸ تقي.۹ هر يک از اين القاب به يکي از ابعاد شخصيتي حضرت اشاره دارد. مدت عمر حضرت ۲۸ سال بوده است. حضرت امام حسن عسکري عليه السلام در سن ۲۳ سالگي بودند که پدرشان را شهيد کردند و امامت به ايشان منتقل شد. امامت ايشان شش سال طول کشيد. تنها همسر ايشان، حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان عجل الله تعالي و فرجه الشريف بودند. يک فرزند بيشتر نداشتند. در ميان معصومان سه نفر تک فرزند بودند؛ نبي اکرم صلي الله عليه و آله وسلم که بعد از شهادتشان فقط حضرت زهرا عليها السلام را به يادگار گذاشتند؛ حضرت علي‌بن موسي‌الرضا عليه السلام که بعد از شهادتشان فقط حضرت جوادالائمه عليه السلام را داشتند و حضرت امام حسن عسکري عليه السلام که تنها فرزندشان حضرت بقيت‌الله روحي فداه مي باشند.
امام حسن عسکري عليه السلام در ايام امامت به ايران سفر کرده، به قم و ري و لواسان آمدند. در آنجا اعلام کردند که مسلمانان جهان بايد مساجد بسياري بسازند. اين فرمان به قدري اثر بخشيد که در يک روز، هفتاد مسجد بنا شد.۱۰ در طول سفر، شيعيان و دوستان اهل‌بيت عليهم السلام استقبال زيادي از آن حضرت انجام دادند. هنگام بازگشت به عراق، خليفه عباسي احساس خطر کرد و ايشان را به سامرا برده، در ميان عسکر و لشکر خود که حدود ۱۵۰هزار نفر بودند تحت نظر قرار داد؛ به همين دليل به ايشان، امام حسن عسکري گفتند.
معناي مظلوميت اهل‌بيت عليهم السلام
همه اهل‌بيت عليهم السلام مظلوم هستند؛ اما مظلوميت بعضي شديدتر است. البته اين مظلوميت بايد معنا شود. بعضي گونه‌اي مظلوميت اهل‌بيت را مطرح مي‌کنند که گويي ايشان محتاج و نيازمند بوده اند و ديگران نيازشان را برطرف نکرده اند؛ در حالي که اين‌گونه معنا کردن، دور از شأن اهل بيت عليهم السلام است.
همان‌طور که حضرت حق، غني ‌بالذات است و غني و بي نيازي، عين ذات اوست، چهارده نور مقدس هم از غير خدا بي نياز هستند. اين بي‌نيازي را از کجا به دست آوردند؟ حضرت حق مي‌فرمايد:
عَبْدي أطِعْني حَتّي أجْعَلَکَ مثلي؛۱۱
اي بنده من! فرمان من را اطاعت بکن، تا مثل من بشوي.
انسان مي‌تواند به اين مقام برسد که هر چه را اراده کرد، محقق شود و وجود خارجي بيابد. در وجود انسان، چنين گوهري نهفته شده است که اگر حجاب‌هاي ظلماني را از آن بردارد به چنين مقام و قدرتي مي‌رسد؛ مثل حضرت سلمان که به چه درجه‌ و مقاماتي رسيد و چه کارهاي اعجاب آوري انجام داد! در اثر اطاعت و عبادت و فرمانبرداري حق، حجاب‌هاي ظلماني و نوراني را کنار زد و حضرت حق در او جلوه کرد و سلمان فارسي شد. همچنين بزرگان ديگري که بودند و هستند و حالاتشان بيان شده است.
همين انسان‌هاي عادي با رعايت تقوا و بندگي به چه درجات و مقاماتي رسيدند! چهارده نور مقدس که مقاماتشان نگفتني است. حضرت صادق عليه السلام مي‌فرمايد:
العبوديّةُ جوهرةٌ كُنْهُها الرُّبوبيَّة؛۱۲
يعني بندگي خدا را اگر بکنيم، به مقام ربوبيت مي‌رسيم.
يعني کار خدايي مي‌کنيم. اهل‌بيت عليهم السلام بهترين بندگي را براي خدا کردند و خدا هم بالاترين مقامات را به ايشان عنايت کرد؛ لذا اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به غير از خدا به چيزي احتياج ندارند. ما هم که مي گوييم اهل‌بيت عليهم السلام مظلومند و امام حسن عسکري عليه السلام مظلوم‌تر است، در واقع مظلوميتشان، کم سعادتي ما است. ما کمتر ايشان را ياد مي‌کنيم و کمتر بهره مي‌بريم، و گرنه آن‌ها احتياجي به سلام و زيارت ما ندارند. اگر زيارت خواندم، خودم استفاده مي‌کنم. در واقع کسي که با قدر نشناسي به امام ظلم مي‌کند، در درجه اول به خودش ظلم کرده است.
قرآن مي‌فرمايد:
ثُمَّ أوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبير؛۱۳
سپس اين كتاب [آسمانى] را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم [امّا] از ميان آن‌ها عده‏اى بر خود ستم كردند و عده‏اى ميانه رو بودند و گروهى به اذن خدا در نيكي‌ها [از همه] پيشى گرفتند و اين، همان فضيلت بزرگ است.
حضرت صادق عليه السلام درباره اين آيه مي‌فرمايند:
منظور از کسي که به خود ظلم کرده، کسي است که حق امام را نشناخته است، و منظور از مقتصد و ميانه‌رو، کسي است که حق امام را شناخته است و منظور از سبقت گيران به خير، ما اهل‌بيت هستيم.۱۴
پس اهل‌بيت مظلوم هستند، به اين معنا که مردم حقشان را ادا نکردند، نه به اين معنا که نيازمند مردم بودند. گرچه تحمل اين ظلم‌ها و مصائبي که از مردم جاهل به ايشان مي‌رسد باعث ارتقاي مقامشان نزد خدا مي‌شود.
تشرفي زيبا
يک نفر از دوستان ما که چند سالي است فوت کرده، در زمان حياتش به خدمت امام زمان عجل الله تعالي و فرجه الشريف تشرف پيدا مي‌کرد. من با ايشان رابطه داشتم. يک دفعه مي گفت ديشب در خواب ديدم که خياباني بسيار مرتب و زيبا بود. درخت‌ها سر به فلک کشيده و پرنده ها مي‌خواندند و هواي بسيار لطيفي بود. من در آن خيابان قدم مي‌زدم که به قصر باشکوهي رسيدم. مي‌خواستم وارد قصر شوم، گفتند: «اين قصر مربوط به امام زمان عجل الله تعالي و فرجه الشريف است و هر کسي نمي‌تواند وارد شود». پرسيدم: «چه کنم که بتوانم وارد شوم؟» گفتند: «بايد اين ذکر را بگويي». شروع به ذکر کردم و مکرر گفتم. يکدفعه خبر دادند که راه باز شد. قصر مفصلي بود. از پله‌ها بالا رفتم. به اتاقي رسيدم که در آن باز بود و حضرت، داخل آن نشسته بودند و مقابلشان دفتري باز بود. سلام کردم. جواب دادند و فرمودند: «روي صندلي بنشين». نشستم، عرض کردم «يابن رسول الله! اين دفتر چيست؟» گفتند: «دفتر حجاج امسال است». عرض کردم: «امسال، شهر ما صدها حاجي داشته است». فرمودند: «نه؛ سه حاجي داشته است». عرض کردم که اسامي صدها نفر را ليست داده‌اند. باز فرمودند: «نه؛ شهر شما سه تا حاجي داشته است». ديدم در آن دفتر اسم سه نفر ثبت شده بود.
بعد، از همسرم به حضرت شکايت کردم و گفتم: «من را اذيت مي کند و من تحمل مي‌کنم». فرمودند: «تو به اين مقام نرسيده اي، مگر به واسطه تحمل بار گران اين زن. تحمل بار گران آن زن، تو را به اين مقام رسانده است».
تحمل اذيتي که دوستان ولايت دارند، ايشان را به کمال مي‌رساند. مقدار زيادي از مقامات اولياي الهي به سبب تحمل بلا و گرفتاري‌هاي عامه مردم بود؛ لذا گفته‌اند: «البلاء للولاء؛۱۵ بلا براي اولياي الهي است».
###هر که در اين بزم، مقرب‌تر است#جام بلا بيشترش مي دهند##
پس اهل‌بيت عليهم السلام مظلوم بودند، به اين معنا که مردم نه تنها حقشان را ادا نکردند؛ بلکه به ايشان اذيت و آزار رساندند و آن بزرگواران، براي خدا تحمل مي‌کردند. خدا هم به آن‌ها درجه و مقام مي‌داد. پس اينکه مي‌گويند اهل بيت مظلوم هستند، درست است؛ اما نه به اين معنا که محتاج و نيازمند باشند؛ بلکه آن‌ها مظهر «يا غني» هستند و بي نياز از غير خدا مي‌باشند.
معروف اين است که امام حسن عسکري مظلوم است. اول مظلوم آقا اميرالمؤمنين عليه السلام هستند و بعد هم فرزندانشان همه به نسبت، مظلوم بودند و هستند. يکي از جهات مظلوميتشان اين است که حقشان را کسي نشناخت و نفهميد. به اين اعتبار، خدا هم مظلوم است؛ يعني کسي خدا را نشناخت. خود خدا در چند جاي قرآن مي‌فرمايد:
ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ؛ ۱۶
کسي قدر خدا را نشناخته است.
پس يکي از معاني مظلوم بودن، اين است که کسي امام حسن عسکري عليه السلام و همچنين ساير اهل‌بيت عليهم السلام را نشاخت. مظلوم به اين معنا درست است و اگر اين نسبت را به همه اهل‌بيت و خود خدا هم بدهيد، درست است.
روايت زيبايي است که مرحوم مجلسي رحمه الله در بحارالانوار نقل کرده است. روزي عده اي از اصحاب به محضر حضرت سجاد عليه السلام رسيدند و عرض کردند: «مقداري از معارف و اسرارتان را به ما ياد بدهيد». حضرت باقر عليه السلام هم آنجا تشريف داشتند. حضرت فرمودند: «من کي هستم؟» عرض کردند: «حضرت سجاد عليه السلام ». فرمودند: «اين شخص کيست؟» عرض کردند: «اين فرزند شما امام محمد باقر عليه السلام است». بعد حضرت زير لب دعايي خواندند و همه ديدند امام سجاد عليه السلام به چهره امام باقر عليه السلام در آمدند و امام باقر عليه السلام شبيه پدرشان شدند؛ همه تعجب کردند. حضرت فرمودند:
أنَا عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ أنَا وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ رُوحُنَا مِنْ أمْرِ اللهِ أوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ؛۱۷
[از امر خدا تعجب نکنيد]. من علي هستم و علي من است. همه ما يکي و از نور واحد هستيم. روح ما از امر خدا است. اولين نفر ما محمد است و افراد ميانه هم محمد و آخرين نفر ما هم محمد است و همه ما محمد هستيم.
سزاوار است ما بيشتر به ياد امام حسن عسگري عليه السلام باشيم. ياد و نام ايشان باعث خشنودي حضرت بقية الله عجل الله تعالي و فرجه الشريف مي‌شود. اين بزرگوار، کريم هستند و قطعاً توسل به ايشان، باعث گشايش در زندگي ما مي شود.
براي حضرت کرامات و فضايل بسياري نقل شده از آن جمله:
بخشش با حفظ کرامت
از ابوهاشم جعفري نقل شده است که گفت:
تنگدست شده بودم و مي‏خواستم چند دينار از امام حسن عسکري عليه السلام کمک بگيرم؛ اما شرم داشتم. چون به خانه‏ام رسيدم، از جانب آن حضرت صد دينار برايم فرستاده شد که اين پيغام نيز همراه آن نوشته شده بود: «اگر حاجتي داشتي، شرم مکن و بيم نداشته باش و طلب کن که آنچه دوست داري، خواهي ديد؛ ان‌شاءالله». ۱۸
دل‌ربايي از دشمن
مرحوم کليني در کافي نقل کرده است:
هنگامي که امام حسن عسکري عليه السلام در زندان بودند، عباسيون و دشمنان و ديگران نزد صالح رفتند و به او گفتند: «بر امام سخت گير و او را راحت مگذار». صالح گفت: چه کنم؟ دو نفر از نانجيب‏ترين مرداني را که مي‏توانستم پيدا کنم، بر او گماشتم. آن دو نفر اهل عبادت و نماز و روزه شدند. آن دو را احضار کرده پرسيدم: «در آن مرد چه ديديد؟» گفتند: «چه مي‏توان گفت درباره‏ مردي که روز را روزه مي‏گيرد و شب را تماماً زنده مي‏دارد. نه سخن مي‏گويد و نه به جز عبادت به کاري مشغول مي‏شود. چون به او مي‏نگريم زانوهايمان به لرزه مي‏افتد و حالي به ما دست مي‏دهد که نمي‏توانيم خود را نگه داريم». چون عباسيون اين سخن را شنيدند، نااميد و سرافکنده بازگشتند.۱۹
رمز گشايي در دفاع از دين
ابن شهر آشوب نقل مي‏کند:
در زمان مولايم امام حسن عسکري عليه السلام در سامرا قحطي پيش آمد. خليفه به مردم دستور داد که براي نماز باران بيرون روند. سه روز پياپي به مصلّا رفته، باران خواستند؛ اما باراني نيامد.
روز چهارم پيشواي نصارا به صحرا رفت. همراه او مسيحيان و راهبان نيز بودند. راهبي در ميان آنان بود که چون دست بلند کرد، باران باريد. روز دوم نيز بيرون آمد، باز هم باران باريد. بيشتر مردم در شگفت شدند و چون اين صحنه‏ها را ديدند، به مسيحيت گرايش يافتند.
خليفه، شخصي را نزد امام عسکري عليه السلام فرستاد و حضرت را از زندان بيرون آوردند. خليفه گفت: «به [داد] امت جدت برس که هلاک شدند».
حضرت فرمود: «من فردا بيرون مي‏روم و شک را از بين مي‏برم».
روز سوم پيشواي نصارا با راهبان همراهش و سرورمان امام حسن عسکري عليه السلام با جمعي از يارانش بيرون رفتند. امام چون راهب را ديد که دست به دعا بلند کرده است، به يکي از غلامانش فرمودند: « دست راست او را بگير و آنچه ميان دو انگشت اوست بيرون آور». او چنان کرد و از ميان دو انگشت وي، استخوان سياهي را گرفت و آورد. مولاي ما آن را گرفت، سپس به او گفت: «حالا باران بخواه» آسمان هم ابري بود؛ اما ابرها کنار رفت و خورشيد تابان برآمد.
خليفه گفت: «اي ابامحمد! اين استخوان چيست؟»
حضرت فرمود: «اين، استخوان يکي از پيامبران الهي است و اين مرد، از نسل آن پيامبر است که اين استخوان به دست او افتاده است. هرگز کسي استخوان پيامبري را بيرون نمي‏آورد [و دعا نمي‏کند]، مگر آن که باران از آسمان مي‏بارد».۲۰
آنچه گذشت، قطره‌هايي از درياي بي‌کران بزرگواري و کرامات حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است. شايسته است در اين ايام، درباره آن حضرت مطالعه بيشتري انجام دهيم تا بدين وسيله اسباب رضايت امام زمان عجل الله تعالي و فرجه الشريف را فراهم کنيم. ان‌شاءالله.
پي‌نوشت‌ها:
۱٫ از آنجا که انتشار اين شماره نشريه با ايام شهادت امام حسن عسکري عليه السلام (هشتم ربيع) مصادف شده است اين موضوع را برگزيديم.
۲٫ كافي، ج ۱، ص ۵۰۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۰، ص ۲۳۸؛ رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۲۴٫
۳٫ همان.
۴٫ بحرالانساب، منصور بن موسي الکاظم عليه السلام ، ص ۲٫
۵٫ اخبار الدول، احمد بن يوسف قرباني دمشقي، ص ۱۱۷؛ بحرالانساب، ص ۲٫
۶٫ جوهرة الکلام، محمود بن وهيب، ص ۱۵۴٫
۷٫ بحرالانساب، ص ۲٫
۸٫ همان.
۹٫ بحارالأنوار، ج ۵۰، ص ۲۳۸٫
۱۰٫ زندگاني چهارده معصوم عليهم السلام ، حسين عمادزاده، ص ۵۵۹٫
۱۱٫ أطيب البيان، سيد عبدالحسين طيب، ج‏۸، ص ۴۱۵٫
۱۲٫ مصباح‏الشريعة، امام صادق عليه السلام ، ص ۵٫
۱۳٫سوره فاطر:۳۲٫
۱۴٫ بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۲۱۳٫
۱۵٫اين عبارت عين روايت نيست؛ اما با بسياري از روايات، قابل تأييد است.
۱۶٫سوره انعام:۹۱؛ سوره حج:۷۴؛ سوره زمر:۶۷٫
۱۷٫ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۶٫
۱۸٫ إعلام‏الوري، فضل بن حسن طبرسي، ص ۳۷۲٫
۱۹٫ كافي، ج ۱، ص۵۱۲٫
۲۰٫ الثاقب في المناقب، عماد الدين ابن جعفر، ص ۵۷۵، ح ۵۲۲؛ المناقب، محمد بن شهر آشوب مازندراني، ج۴ ص۴۲۵؛ کشف الغمة، علي بن عيسي اربلي، ج۲، ص۴۲۹؛ بحارالأنوار، ج۵۰ ، ص ۲۷۰ .
۲۱٫ سنن النبي، ص ۳۷۰، ح ۷۸۰٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*