۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 24 مارس 2015 - 18:46
  • 573 بازدید
چشمه زلال : حلقه اُنس (خُلُق ۴و۵)
چشمه زلال : حلقه اُنس (خُلُق ۴و۵)

چشمه زلال : حلقه اُنس (خُلُق ۴و۵)

حلقه اُنس اشاره يكي از توفيقات مؤسسه دارالهدي كه با عنايات الهي و همت جمعي از فضلاي دلسوز حوزه علميه قم عملي شد، برگزاري دوره تخصصي تربيت مربّي و پژوهشگر اخلاق است. اين دوره كه در عين نوباوگي مورد توجّه، تفقّد و استقبال برخي علماي گرانقدر و مسؤولان حوزه علميه نيز قرار گرفته است، سعي […]

حلقه اُنس

اشاره
يكي از توفيقات مؤسسه دارالهدي كه با عنايات الهي و همت جمعي از فضلاي دلسوز حوزه علميه قم عملي شد، برگزاري دوره تخصصي تربيت مربّي و پژوهشگر اخلاق است. اين دوره كه در عين نوباوگي مورد توجّه، تفقّد و استقبال برخي علماي گرانقدر و مسؤولان حوزه علميه نيز قرار گرفته است، سعي در جبران خلأ ناشي از كمبود فضاي اخلاقي در جامعه و حوزه دارد.
متن زير، سخنان ارزشمند استاد گران‌قدر، جناب حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ جعفر ناصري است كه تأسيس و ادامه روند فعاليت‌هاي مؤسسه دارالهدي با ابتكار و همت ايشان شكل گرفته و مي‌گيرد. اين سخنان در جمع دانش‌پژوهان اولين دوره اخلاق مؤسسه و در فضايي آكنده از معنويت انجام شده است كه به محضر خوانندگان عزيز تقديم مي‌شود:
بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم
حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولي و نعم النصير السلام علي المهدي الذي وعد الله به الاُمم أن يجمع به الكلم و يَلُمّ به الشعث.
طيّبوا أفواهكم بالصلاه علي محمد و أهل بيته الطاهرين
يكي از دوستان كه در يكي از دوره‌هاي پژوهشي ـ و شايد هم تخصصي ـ حوزه شركت كرده بودند، به بنده مي‌گفتند: «ما به اين اميد وارد اين دوره شديم كه غير از اطلاعات علمي صِرف، بحث و جدل‌هاي علمي مرسوم نتيجه ديگري هم بگيريم و تغييري رو به بهبود در خود احساس كنيم؛ ولي متأسفانه اين قسمت دوم در ما حاصل نشد». در ادامه اين دوست ما مي‌گفتند: «حال سؤال ما اين است آيا براي كساني كه در كلاس‌هاي تربيت محقق در زمينه اخلاق يا تخصصي اخلاق شركت مي‌كنند غير از احاطه و اطلاعات علمي نصيب(معنوي) ديگري هم در اين دوره‌ها خواهد بود يا نه؟»
در جواب ايشان عرض كردم: «اين دوره‌هاي تخصصي اخلاق، اطلاعات مفيدي به ما ارائه مي‌كند، سررشته بسياري از علوم كه در طول تاريخ از شاخه‌هاي علوم خودشناسي و خدا‌شناسي بوده را به دست ما مي‌دهد؛ ولي رُشد، اعتدال، لطافت روح، اخلاق، تقرّب به آقا بقيه الله عليه السلام شرايط ديگري مي‌خواهد كه با صرف مطالعه يا فعاليت ظاهري معلوم نيست همه‌اش حاصل شود.»
اين، تذكري بود كه متوجه باشيم و به صرف فعاليت ظاهري در امور معنوي اكتفا نكنيم و به حركت باطني هم بپردازيم. پس از اين مطلب، كمي بيشتر درباره مجموعه خودمان صحبت كنيم. خيلي از اطلاعات و علوم هست كه در طول تاريخ هزار و چند ساله پس از غيبت صغرا- و حتي قبل آن – از بين رفته است؛ علومي كه از اسرار بوده،‌علومي بوده كه در معرفت نفس خيلي دخيل بوده، علومي بوده كه در ساختار شخصيتي انسان خيلي دخيل است كه شخصيتي موحّد از شاكله انسان ساخته شود. اين‌ها از بين رفته است، اين‌ها اسرار است، اين‌ها حكمت است. آشنا شدن با آن، از خيلي از علوم ضروري‌تر به نظر مي‌رسد.
مجموعه ما بر پايه اخلاق گرد هم جمع شده‌ است كه اگر اراده حق تعالي و عنايت حضرت بقيه الله – روحي له الفداء – باشد، راهكاري براي اعتدال انساني و خودشناسي و معرفت نفس و خداشناسي به دست دهد. يكي از وظايف طلبگي ما، رساندن علوم به نسل‌هاي آينده است. ان شاء الله در اين بخش تخصصي اخلاق به فضل الهي موفق شويم و حرفي از قرآن را براي طلبه‌هاي جوان و بعدي‌ها بيان كنيم. غير از اين كه خودمان هم مي‌خواهيم بهره ببريم. در اين راستا بهره خيلي هست. انسان خيلي عظيم است و راه تا معرفت نفس، خيلي طولاني است و خيلي زحمت مي‌خواهد، خيلي ثبات قدم مي‌خواهد. اميدواريم اين گونه مقدر باشد و ما توفيق بيابيم كه ضمن اين كه خود ما راه را طي كنيم، ابزاري باشيم كه حق تعالي ما را واسطه خير و رساندن معارف به مردم قرار دهد.
شما الآن دقت كنيد؛ در فصلِ فعلي حوزه، چه اشتغال به علوم و چه آداب و اخلاق و امور معنوي، به گونه‌اي است كه تأمين‌كننده روح و روان نيست. اگر سيصد مؤسسه در حوزه علميه قم وجود دارد كه مركز علمي و عملي و الگوي معنوي جهان شيعه است تعداد محدود و انگشت‌شمار آن‌ها شايد كه ذوق كارهاي اخلاقي و معارف داشته باشد و در اين راستا كار كند؛ پس با نيازي كه الآن هست، با خطراتي كه اكنون از اين زاويه اسلام را تهديد مي‌كند، اهميت اين كار بيشتر معلوم مي‌شود.
الآن شما مي‌دانيد در هند، مرتاضي ادّعاي خالقيت كرده است. در خود ايران هم پيرو دارد و او را پرستش مي‌كنند، ببينيد امر باطلي را با تبليغ به كجا رسانده‌اند و ببينيد كه مسئوليت‌ها چقدر سنگين است. اين، بر اساس عدم توجيه است و اين كه براي امثال ما هم اين قضايا حل نشده است كه بتوانيم اطلاعاتش را به ديگري بدهيم. در مجموعه دارالهدي – در صورت امكان – بايد در زمينه معنويت‌هاي نوظهور كه مربوط به ما(حوزه) است؛ كار بشود. نگاه كنيد، مطالعه كنيد. بعضي از دوستاني كه در اين قضيه توجيهند و كار كرده‌اند، بيايند توضيح بدهند كه چه آفت‌هايي از اين ناحيه به شيعه مي‌رسد. نمي‌دانم آن سي‌دي مربوط آقاي كاظميني بروجردي را ديديد يا نه. يك نفر كه هيچ سواد طلبگي ندارد، با محاسن بلند و عمامه بزرگ، در همين زمينه‌هاي معنويت‌هاي نوظهور شروع كرده است به فعاليت، و مردم، بسيار به او اقبال كردند. شنيدم كه يكي از مسئولان دولت آمريكا دو بار در سخنراني‌هايش گفته بود: «چرا آيت الله كاظميني را در ايران آزاد نمي‌گذاريد؟» آن وقت، اين شخص، يكي از صحبت‌هايي كه در جمع، بيان مي‌كند، عيناً اين است كه مي‌گويد: «بايد بدانيد كه نان را بايد به نرخ روز خورد. اگر نان را به نرخ روز نخوردي، عقبي». اين، كسي است كه بسيار هم پيرو داشته است و حالا بساطش را برچيده‌اند. از اين گونه افراد، زياد هستند. شخصي از افراد يك گروه از همين منحرفان مي‌گفت: «ما نماز مي‌خوانيم؛ اما نماز ما از اين جا شروع مي‌شود: «الله أحد» كلمه «قل» را ندارد. يك دخل و تصرف‌ها و تركيب‌هايي از نهايت جهل پديد مي‌آورند. خيلي‌ها هم پيروي مي‌كنند. بسياري‌ از مردم هم دنبالشان مي‌روند.
اين مربوط به ما حوزوي‌ها است كه در يك بخش در پشتوانه معنوي، اول خود من بايد توجيه باشم، قوي باشم، بپذيرم حقيقت دين خدا را، عالم غيب را، ملكوت را و در بخش معنوي خودم استقرار پيدا كنم. اما متأسفانه با آن‌‌همه مباني علمي و الگوهاي معنوي ما ضعيف عمل مي‌كنيم و ديگران دارند رخنه مي‌كنند. ضرورت اين كار قطعي است. كار هم بسيار هست. گويا جاي ديگر در اين زمينه كار نشده است. دوستاني كه حالا وقت مي‌گذارند، الآن دارند آشنا مي‌شوند، اين‌ها بعد از اين دوره، تازه كارهايشان شروع مي‌شود؛ به عنوان محققاني كه مي‌توانند مطلب را بگيرند، پخته باشند، آماده باشند و براي برنامه‌ريزي براي نسل‌هاي آينده، براي طلبه‌هاي جوان از نظر تنظيم آداب، اخلاقيات، رشد، معرفت توانايي داشته باشند. چرا بايد يك حوزه، يك چنين دوره‌اي را به صورت مدوّن نداشته باشد؟ و حتي غير حوزه، اي كاش ما در آموزش و پرورش از كلاس اول يك جزوه ادب و اخلاق مي‌داشتيم، تا دروس دانشگاهي؟ ولي متأسفانه خود حوزه ما از پايه اوّل، مي‌گويند برو فلان كتاب را مطالعه كن و يك نمره‌اي برايشان منظور مي‌كنند و كار جامعي نشده است. حالا كه اين دريچه ـ به فضل الهي ـ و به عنايت آقا اميرالمؤمنين عليه السلام باز شده است واقعاً اين كار را دنبال‌كردن، عين عبادت است.
بله؛ البته ما الآن افرادي هستيم خيلي محدود. ما تا دوسال پيش، مجموعه‌اي بوديم ده الي پانزده نفره و چون پشتوانه دولتي هم در كار نيست،‌ نمي‌توانيم زياد نيرو جذب كنيم و الّا مستعدّترين افراد حوزه كه به اين مسائل علاقه‌مند هستند، اظهار علاقه كرده‌اند؛ ولي ما نتوانسته‌ايم نيروهاي بيشتري جذب كنيم و جدي كار كنيم و اين بخش آداب و اخلاق را توسعه بدهيم.مطمئن باشيد طلبه و حتي غيرطلبه اگر معنويتش تأمين شد دين تضمين مي‌شود. شايد خداوند متعال مي‌خواهد اين مجموعه همين‌طور و با همين محدوديت پيش برود؛ ولي كار زياد داريم.
اين يك بخش كه مي‌خواستم خدمت دوستان عرض كنم كه قضايا را به عنوان يك عبادت پيگيري كنند و براي خودشان مفيد بدانند. خيلي از علوم در طول تاريخ از بين رفته است و مي‌شود اين‌ها را برگرداند و از هم جدا كرد. انسان، موجودي عظيم است و توانايي‌هاي فراوان دارد؛ دريا درياست. انسان، اين قدر كوچك نيست، ارتباطش با هر بخشي از علوم معنوي، يك دريا معنا به او مي‌دهد. خودش را كوچك نداند؛ ولي ابزار‌- يعني سرنخ‌هاي اطلاعات- در طول تاريخ از بين رفته و مقداري محدود و ضعيف از آن مانده است. خيلي مطالعه مي‌خواهد كه بعضي از اين سرنخ‌ها به دست بيايد و دوباره احيا شود؛ علوم خودشناسي، خداشناسي و اهل‌بيت شناسي، اين‌ها تفكيك و تبيين شود. اين كار، عبادتي است. گويا انتخابي است از حق تعالي؛ ولي بايد قدردان بود، تا توفيق طي اين راه پيدا شود. بايد قصد خدمت به حوزه داشت و با صدق وارد شد: « رَبّ‏ِ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطانًا نَصيرًا»۱٫ اگر صدق باشد، خود خداوند متعال امور را تكفّل مي‌كند. البته در اين زمينه خيلي صحبت هست و نمي‌خواهيم تمام صحبتمان را به اين قضيّه بپردازيم.
يك بخش ديگر كه بخش مربوط به خود ماست، اين است كه خودسازي كار آساني نيست؛ پرورش استعدادها كار آساني نيست؛ به فعليت رساندن شاكله استعدادي و به رشد رساندنش كار آساني نيست؛ به هر كسي هم داده نمي‌شود. حرف زدن آسان است، شكل و شمايل عارف‌گونه درآوردن آسان است، قيافه زاهد و مقدس گرفتن آسان است؛ امّا انقلاب دروني آسان نيست.
خداوند متعال، اين طور قرار داده است كه اين راه، راه شيعيان خُلّص اميرالمؤمنين عليه السلام باشد و آن كس كه ناخالصي دارد، عقب بيفتد: «ولايزيد الظالمين إلا خساراً». غير از اين كه بهره نمي‌برند، ضرر هم بكنند؛ به اين دليل كه اين راه، راهي نيست كه بشود در آن بازي كرد يا در آن، به فكر نان بود، به فكر منيّت و رياست و در فكر غير خدايي بود. خيلي راه خالصي است و بسيار ارزشمند است. در نهايت هم باطني آرام به انسان مي‌دهد، نظر عنايت آقا صاحب الأمر را به سمت انسان مي‌كشاند. سخت است، بله سخت است.
شما نگاه كنيد؛ گاهي انسان مي‌بيند جواني كه ، گردنش را كج مي‌گيرد، تسبيح دستش مي‌گيرد و چقدر حركاتش شبيه يك عارفِ كامل است؛ ولي وقتي قرار مي‌گيرد در امتحان روابط اجتماعي كه بايد تقوا داشته باشد و خودساخته باشد كم مي‌آورد. ساده‌تر بگويم اين كه يك نفر، عين خودش را مي‌گذارند كنارش و از باب مؤمن مثله يحسده اين شخص ظاهراً متعبد،‌ شروع مي‌كند حسادت كردن، درياي آتش از دلش شعله مي‌كشد. ما‌ها غدّه‌هايي در دلمان هست كه اين‌ها را بايد اصلاح كنيم. هر كس هم غدّه‌اش يك رنگي دارد و يك بوي بدي. ماها بيماريم. قرآن، برخي اين بيماري‌ها را صريحاً مرض معرفي مي‌كند: « يا نِساءَ النَّبِيّ‏ِ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ‏» شما – اي نساء النبي – وقتي حرف مي‌زنيد، اگر كمي حرفتان، صدايتان نازك باشد، كسي كه در قلبش مرض هست، طمع مي‌كند. انسان دارد در خيابان مي‌رود؛ اگر ديد نمي‌تواند راحت برود، اگر ديد ذهنش دارد اين طرف و آن طرف مي‌رود، معلوم است قلب بيمار است. اين، به نساء النبي اختصاص ندارد. اين بيماري است و از اين بيماري‌ها انواع و اقسامش را ما داريم.
نگذرد بر ما كه در فكر تهذيب نباشيم؛ نگذرد بر ما زماني كه ما با نفس خود قضايا را به گونه‌اي توجيه كنيم كه بدي‌هاي خود را بپذيريم، مشكلات خودمان را نگهداريم و در كارهاي روزانه اعمال كنيم. خيلي قلب بايد كَدِر باشد كه از محدوده‌ ترازوي خوبي‌ها تنزّل كند و بايستد. سپس كارهاي روزانه‌اش را طبق رياست‌خواهي، طبق تكبّر، طبق مشكلات اخلاقي نگه دارد. هيچ وقت به فكر افتاده‌ايم كه ما لحظه به لحظه بايد حسابمان را صفر كنيم؟ لحظه به لحظه باحق تعالي كارهايمان را يكدست كنيم؟ اگر مي‌خواهم فردا كاري كنم كه داراي نيّت ناجوري است و نيّت نفساني دارد، چطور مي‌توانم امشب بخوابم و در اين نيت بد باشم و فردا هم زندگي كنم و اين نيّت بد ادامه داشته باشد؟ اين بيچارگي‌ ما مالِ اين است كه ناجوري‌ها و بيماري‌ها و نيت‌هاي ناجور را در دلمان نگه مي‌داريم و زمان از آن مي‌گذرد و كهنه مي‌شود. خيلي از بيماري‌هاي ما بيماري‌هاي كهنه است، بخش زيادي اين چنين است.
اگر در آيات دقت بكنيم، مشكلاتي را به شيطان منسوب مي‌كند: «انّ الشيطان ينزغ بينكم».
نزغ شيطان هست؛ ولي شيطان اين جور نيست كه به هر كس راه پيدا كند. شيطان به دلي راه پيدا مي‌كند كه به او راه مي‌دهد. شيطان براي دخل و تصرف در من ابزار دارد و يكي از ابزارهايش، قوه خيال است؛ و واهمه خيال را تحريك مي‌كند؛ چه در باب رياست باشد، چه در باب شهوت و چه در ابواب ديگر. شيطان اول اين را به حركت درمي‌آورد، مي‌بيند شخص، زمينه خوبي دارد، آن وقت وارد مي‌شود. شيطان، مانند پرنده‌اي سياه مي‌آيد در دلِ اين شخص. يك وقت، شخص مؤمن است، به خدا پناه مي‌برد و او را دور مي‌كند؛ فوري استغفار مي‌كند و نمي‌گذارد شيطان بنشيند در دلش يا اين فكر شيطاني در او رسوخ كند؛ ولي يك وقت يك نفر خوشش مي‌آيد و با اين فكر خو مي‌گيرد. ظاهرش اين است كه اين شخص با اين فكر خو گرفته است؛ ولي باطنش اين است كه پرنده‌اي سياه آن‌جا نشسته و لانه كرده است. مدتي كه مي‌گذرد، تخم‌گذاري مي‌كند و بچّه‌هايش به دنيا مي‌آيند. بچه‌هاي اين، ديگر خانه‌زادند و به اين سرعت نمي‌روند. خيلي گريه مي‌خواهد، خيلي بيداري شب مي‌خواهد، تا انسان دلش پاك و زلال شود.
يك حركت مي‌خواهد كه ما حساب‌هايمان را صفر كنيم، بدهي‌هاي نفساني خود را كه به صورت روش براي خودمان ايجاد كرده‌ايم، قرض درست كرده‌ايم، اين‌ها را ادا كنيم، سياهي‌ها را پاك كنيم، دلمان را صاف كنيم، زلال كنيم، بعد از آن ما، حركت اصلاحي و جمع‌آوري ذخيره را انجام دهيم.
ذكر، ‌دو بخش است؛ يك بخشش براي قبل از تصفيه است. جنس اذكار در اين موقع، براي بشر، عموماً استغفارگونه است، تا برسد به توبه.
استغفار، غير از توبه است: «ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه» استغفار در اين مرتبه، شايد يكي از معاني‌اش اين باشد كه طلب بخشش مي‌كند براي اين بار سنگين و خطاهايي كه داشته و بر دوش كشيده است؛ سنگيني‌هايي كه از قبل بوده و با خودش مي‌كشد، مي‌خواهد اين‌ها را تصفيه كند؛ ولي توبه، بازگشت، است. بازگشت مربوط به آن زمان است كه بار گناهان، بر زمين گذاشته شده است ولو امر نسبي است.
اگر بتوانيم اين بار را به زمين بگذاريم و خود را تصفيه كنيم، حتي بسياري از مشكلات ظاهري و جسمي ما هم حل مي‌شود؛ چرا كه بيماري‌هاي جسمي و روحي ما با هم مربوط است. مي‌‌گويند افلاطون – البته حيف هست در مجالسي كه مي‌شود نام اهل بيت عليهم السلام را برد، انسان حتي اسم حكما را ببرد؛ ولي مي‌گويند – اين قدر حكيم بود كه اگر كسي براي بيماري‌هاي جسمي نزد او مي‌آمد، بيماري‌هاي روحي او را هم مداوا مي‌كرد. او مي‌دانست كه – از باب مثال – سر درد در اين شخص، با تكبر همراه هست،‌ پا درد آن شخص، با ماندگي از راه خدا مربوط است. البته اين هم علمي است كه از بين رفته و يكي از موضوعاتي كه خيلي جاي پژوهش دارد – حالا موضوعش طرح شود، تا كسي چند سال برود خودش كار كند و آرام آرام اطلاعاتش را به دست بيارود – ارتباط بيماري‌هاي جسمي و بيماري‌هاي روحي و تأثير و تأثّر هر كدام از ديگري است. اين‌ها از حقايقي بوده كه شايد براي برخي از بزرگان خيلي روشن و شفاف بوده است.
به هر حال، مقصد ما اين است كه اين نفوس آلوده ما، يك نوع قُدس پيدا كند، طهارت پيدا كند. علما و فقهاي ما اين گونه بوده‌اند كه داراي نفس قدسي مي‌شده‌اند و همه ارزش، براي اين قدسيّت است كه ضميمه مي‌شود به فقاهت يا به علم، و الّا همه مي‌دانند علومي كه به حسب ظاهر در آن كار مي‌شود، در تأثير در درون انسان خيلي متفاوت نيستند. انسان بر فرض صد تا مسأله را هم بداند و بتواند حتي به استنباط برسد، اگر در دلِ او خضوع نياورد، اگر شكستگي نياورد، اگر سجده نياورد، اگر قرآن را در نظر انسان والا و بزرگ نكند، اگر معرفت اهل بيت عليهم السلام به دست ندهد، در عالم ديگر، چيزي براي انسان نمي‌ماند. به هر حال، ماييم و يك حركت به سمت قدس. اين نفوس ما و شاكله شخصيتي ما، گرفتار و آلوده است. كمترين آلودگي‌اش يك زندگي مادّي صرف است. نماز مي‌خوانيم؛ ولي هيچ حركتي پشتوانه‌اش نداريم. عبادت مي‌كنيم؛ ولي قلب‌هاي ما مرده است، مانند حجر است. چرا دل ما آن قدر شبيه سنگ باشد كه هيچ وقت سوز و گداز از آن نيايد؟ هيچ وقت گريه نيايد؟ حتّي دعاي كميل مي‌خواند؛ ولي بهره نمي‌برد.
دعاي ندبه‌اي كه سوز همراهش نيايد چه كار مي‌كند؟ آخر، فرق بشر با حجر، همين سوزي است كه درون انسان ايجاد مي‌شود. نظر آقا بقيه الله عليه السلام و پيوند انسان با حضرت، به آن سوز است، به آن طلب است، به آن عشق و محبت است؛ وَجْدي است كه انسان‌ها پيدا مي‌كنند. جمله زيبايي درباره ابن‌مهزيار دارد – البته مضمون آن را مي‌گويم و عين عبارت در خاطرم نيست – كه حضرت به او فرمودند: «مدتي، از شما صورتي در ذهن ما حاضر بود». بعضي نسخ اين عبارت را دارد. روي چه حسابي اين طور مي‌شود؟ اين، از سوز درون است. اين شخص، در شهر خودش، ‌به ياد حضرت مي‌افتد؛ اين توجهات مي‌رود به سوي حضرت. حضرت عنايت دارند، احاطه دارند. اين‌ها را گاهي نگه مي‌دارند و بشر، مرتب عشقش بيشتر مي‌شود و سوزش بالاتر مي‌رود، تا به جاهاي بالاتري برسد.
به هرحال، نفس اگر قدسي نشد، خيلي عقب است. تمام اعمال و نياتي كه از شاكله يك نفر صادر مي‌شود، اگر آلودگي داشته باشد، اگر تاريكي داشته باشد، اگر اخلاص نداشته با‌شد، اين‌ها همه‌ او را دور مي‌كند. نفس قُدسي، نفسي است كه حسابش را دائم با حق تعالي حاضر و در پيش رو دارد. ترازويش هميشه ميزان است و ميزانش دقيق است. گاهي بعضي‌ها از زمان جلو مي‌افتند؛ به اين تعبير كه آن قدر كار كرده است، آن قدر با دلش، با مراقباتش كار كرده است كه مي‌بيند فردا يك معصيتي، يك غفلتي، يك گناهي كه از نظر او گناه است – حالا شايد از نظر ديگران گناه نباشد – يك غفلتي يك تاريكي‌اي، يك سياهي‌اي، يك شيطنتي مي‌‌خواهد به دل او بيايد يا حتي نيم ساعت ديگر مي‌خواهد بيايد با كمك خدا رد مي‌كنند. بعضي‌ها اين گونه بر دريچه قلبشان مي‌نشينند. نفوسشان قدسي مي‌شود و شيطان، ديگر در آن ردّ و بدل نمي‌شود.
مرحوم ملاحسينقلي همداني اعلي الله مقامه اين بزرگوار از اركان و اساطين نحله نجف بوده و واقعاً نفس قدسي داشته و وليّ خدا بوده است. در شرح حال او خواندم كه مدتي مي‌آيد همدان – قبل از اين كه برود عراق – فكر مي‌كنم حوزه مشهد مدتي درس مي‌خواند. چه مي‌شود كه بعد مي‌آيد همدان و كشاورزي را شروع مي‌كند. يكي از خان‌هاي همدان كه همسايه كشاورزي ايشان بوده، بر سر گرفتن آب و ممانعت ايشان، توهين مي‌كند و حتي لگدي هم به ايشان مي‌زند كه اين توهين بر ايشان بسيار گران تمام مي‌شود. مرحوم ملاحسينقلي در اثر اين جسارت، از كشاورزي منصرف مي‌شود و مي‌رود نجف. خانِ همداني هم كه لگد مي‌زند، پايش درد مي‌گيرد. نزد پزشك مي‌برندش، فايده نمي‌كند. او را تهران مي‌برند و پزشك‌ها مي‌گويند بايد پايش را قطع كرد و مقداري از پايش را قطع مي‌كنند. بعد از مدتي دوباره مي‌بينند سرايت كرده و بيماري به ساق پايش رسيده است. دوباره مي‌روند تهران و پزشك‌ها مي‌گويند: دوباره بايد قطع كرد. خودش با ذكاوت بوده متوجه مي‌شود اين بيماري از آن وقتي شد كه آن لگد را زد. پسرش را مي‌فرستد نجف كه: «برو ملاحسينقلي همداني را پيدا كن و به هر نحوي هست رضايت او را بگير، تا اين بيماري من را نكشد». پسرش مي‌رود و جريان را به مرحوم ملاحسينقلي همداني مي‌گويد. ملاحسينقلي مي‌گويد: «ما نفرين نكرديم؛ اما كساني هستند كه اين نوع حركات را تحمل نمي‌كنند ]يعني ما رئيس داريم.[ باشد؛ من ايشان را دعا مي‌كنم». پسر، نامه مي‌دهد كه: «بابا! من رضايت ايشان را جلب كردم. بنا شد برود حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي شما دعا كند». بعد از آن، ديگر پاي پدر خوب مي‌شود و اين پسر در نجف مي‌ماند و او را از خصّيصين مرحوم ملاحسينقلي همداني نام مي‌برند. اين است نفس قُدسي. البته اين هم در مقايسه با ساير بركات نفس قدسي چيزي نيست. اين، در حدّ و زاويه‌اي است كه خداي متعال، اين نفوس را ممتاز مي‌داند و اجازه نمي‌دهد حتي توهيني از ديگران به او برسد.
براي قدسي شدن نفس، مي‌شود حداقل تصور كرد كه هر كدام از ما چه مشكلات و وظايفي داريم. نوع بيماري‌هايي كه ماها داريم و نمي‌گذارد نفوس ما قدسي بشود، با هم متفاوتند، اين‌ها را بايد شناخت. بعضي بيماري‌ها شبيه سرطان است، بعضي بيماري‌ها شبيه قفل است. دريچه قلب يك نفر، با قفل سياهي بسته شده كه انكارش زياد و خضوعش كم است، توجه ندارد، تشتتش فراوان است، نماز نمي‌تواند بخواند، منيّتش زياد است، هميشه مي‌خواهد خودش را محور قرار بدهد. خوب واقعاً سخت است. ماها اگر وارد اين قضايا بشويم و فاصله خودمان را با قدسيّت ببينيم، مي‌بينيم خيلي بيماريم، خيلي فاصله داريم. اين فرصت قرار داده شده است براي كم كردن اين فاصله و اصلاح و قدسي كردن نفس. مي‌بينيم چه كار مي‌توانيم بكنيم. بايد به گونه‌اي بود كه بالأخره انسان سحري داشته باشد، دل شبي داشته باشد، فرداي خودش را از خدا بگيرد. بايد هر شب، روز را از خدا گرفت،‌ بهره گرفت.
يكي از مربوطين رفته بود مشهد. خيلي اهل توسل است. گاهي خواب‌هاي عجيبي مي‌بيند. حالي پيدا كرده بود و در آن حال، خدمت امام رضا‌عليه السلام گفته بود كه من فلان و فلان و حرف‌هايش را زده بود از جمله بعضي از چيزهاي مادّي‌اش را هم خدمت حضرت گفته بود كه فلان قضيه را مي‌خواهم و از اين گونه حرف‌ها. مي‌‌گفت شب خواب ديدم آقا امام رضا‌عليه السلام فرمودند: « آنچه گفتي به ما رسيد؛ امّا مي‌داني كه يك روز از ايام عمرت كه در اختيار تو قرار مي‌گيرد، ارزشش از همه آنچه گفتي بيشتر است؟» اين جمله را آقا فرمودند و رفتند. بله؛ ما فرصت كوتاهي داريم و مقصدي بلند. بايد قضايا را با هم جور كنيم. يك دفعه منيّت و خود محوري، مقدّرات ما را به هم مي‌پيچاند زندگي‌مان را مشكل مي‌كند؛ ولي بالاخره آقا! كسي كه طالب طاووس باشد، جور هندوستان را هم بايد بكشد. سختي دارد؛ ولي همين است. مهم اين است كه ما سر نخي پيدا كنيم و دنبالش را بگيريم و برويم.
«ان الله لايظلم الناس شيئاً ولكن الناس أنفسهم يظلمون» اين آيه اگر بخواهد شامل ما شود، در يك زاويه‌اش اين گونه شامل مي‌شود كه يك سري چيزها را مي‌دانيم بد است و در عين حال، بر آن اصرار مي‌ورزيم و اين خيلي مشكل است، بيماري وخيمي است اين كه ما حساب‌هايمان را صفر نمي‌كنيم، نمي‌نشينيم براي خدا ذهنمان را كارهايمان را تصفيه كنيم. خودمان به خودمان ظلم مي‌كنيم، خودمان راه خودمان را دور مي‌كنيم.
اميدواريم راهي پيدا شود، به سمت خداوند متعال و به سمت آقا بقيه الله عليه السلام . اگر سيري بكنيد در ارتباط شيعه با آقا بقيهالله ـ روحي له الفداء ـ مي‌بينيد در بعضي‌ برهه‌ها جلوه و تجلّي حضرت زياد بوده است. بعضي وقت‌ها به واسطه سفرايي خاص بوده است. البته آن مقدار كه احصا شده و نقل شده بخشي از كار است؛ ولي در آن، خيلي مطلب هست. چقدر شيعيان بهره مي‌بردند. ‌ كمتر شيعه‌اي بود كه في الجمله آشنايي‌اي داشته باشد، كمي اخلاصي داشته باشد؛ در سفر مكه خدمت آقا مي‌رسد. در بعضي از برهه‌ها اين گونه بوده است. حتي در بعضي از توقيعات دارد كه مي‌پرسد: «آقا! اجازه مي‌دهيد نامتان را افشا كنيم يا محل و منزل شما را؟» حضرت مي‌فرمايند: «نه؛ اگر نام افشا شود، [مثلاً] ضايع مي‌كنند و اگر محل افشا شود ]به تعبير فارسي‌اش[ لُو مي‌دهند». چه بهره‌ها مي‌بردند. ما‌ها مي‌بينيم خيلي فاصله داريم و اين قضايا را توجيه مي‌كنيم كه حتماً ديگر دسترسي نيست. داريم با يك زندگي مادّيِ مادّي خودمان را وفق مي‌دهيم. قرار، اين گونه نبوده و شيعه معنايش اين نبوده است.
به هر حال،‌كاري كه ما مي‌توانيم بكنيم، آن قدسيّتي است كه مي‌توانيم كسب كنيم و براي آن، يك مقدماتي لازم است. امشب زياد صحبت شد. چيزي كه همين مغرب به نظرم رسيد ـ مرحوم آيت‌الله كشميري رحمت‌الله عليه هم آن را سفارش مي‌كردند ـ اين است كه يك مدت طولاني (بنده مي‌گويم هر كس هر قدر رزقش باشد، مي‌گيرد) يك مدت طولاني براي تقرب و درك محضر آقا بقيه الله روزي يك مرتبه سوره نور خوانده شود. اين خيلي بركات دارد. در اين سوره، براي فرزندان انسان هم خيراتي هست كه روايت هم دارد. منتهي ما كمي از اين جهت هم ناشي هستيم كه دو هفته كه كاري را انجام داديم، مي‌خواهيم جبرئيل عليه السلام نازل شود. اين خبرها نيست. در بعضي از روايات- نستجير بالله – اين را علامت چيزهايي گفته‌اند كه نمي‌خواهيم بيان كنيم. مدتي بايد به اين نيت ادامه داد، لطافتي مي‌آورد، اُنسي مي‌آورد و دريچه‌اي باز مي‌كند، نه فوري؛ ولي ادامه‌اش بركاتي دارد. آقا اميرالمؤمنين‌عليه السلام نشسته بودند با انگشت سبابه به زمين اشاره مي‌كردند. راوي مي‌پرسد: «يا اميرالمؤمنين‌! در چه فكري هستي؟» آقا آيه‌اي از اين سوره را مطرح مي‌كنند. اين سوره، سوره چهارده معصوم‌عليهم السلام هم هست؛ ولي خداي متعال بايد دريچه دل انسان را باز كند كه بفهمد چگونه سوره چهارده معصوم است. عالم به يك اعتبار، دو بخش است: ظلمت و نور و ما اسير ظلمتيم. اين هم راهكار درماني كه ارتباطي با نور پيدا شود. مواظبت‌هاي ديگري هم مي‌خواهد؛ اما انس با اين سوره هم خالي از لطف نيست، الّا اين كه كسي كه در روز شلوغ مي‌كند و مراقبه ندارد، شايد شب اوّل توفيق از او گرفته نشود، ولي شب بعد گرفته مي‌شود. اين آيه و اين سوره بركتي دارد و مانند سلطاني قاهر مي‌ماند. طول روز هم مراعات مي‌خواهد. اميدواريم هر كس كه طلبي در او هست و رزقي دارد، خداوند رزقش را فراوان كند و ما را موفق كند به يافتن سرنخي به سوي معرفت نوراني حضرت و در تقرب به آقا. ان شاء الله فعلاً موفق شويم و اين مقدمه اول را عمل كنيم.
در بعضي از روايات درباره امام زمان عليه‌السلام دارد كه: «طوبي لمن لقيه في أيام غيبته». يك دريچه‌هايي است كه خداوند متعال براي بعضي‌ها باز مي‌كند. البته خيلي بايد پايش بسوزند، پاك بشوند، امتحان بدهند؛ امّا اگر اين‌ها باز شود، بشريت معنا پيدا مي‌كند، انسانيت معنا پيدا مي‌كند و الا همه ما متحيّريم. كم كاري ما باعث شده است اگر در بعضي از فصول، نسيمي هم براي رشد ما وزيده شود، آن‌ها هم كور شود. مؤمن و شيعه، در فصولي هوايي به او مي‌خورد كه حركت‌هايي امكان مي‌يابد. اين‌جا است كه سفارش شده است «ان لله في أيام دهركم نفحات» بايد اين توفيقات را گرفت؛ ولي بشر ضعيف است و اشتغال فراوان دارد. اين قضايا يا علم مي‌خواهد كه انسان ندارد، يا رابط مي‌خواهد كه باز هم انسان ندارد، خودش از دانسته‌هاي خودش كم مي‌آورد. مرتب بايد بخورد زمين و بلند شود. سوز و گداز و گريه كند، تا دوباره بلند شود. آن وقت بعد از مدّت‌ها نصيبي اندك براي انسان مي‌آيد؛ اما بايد بدانيم علومي هست كه از جمله در همين بخش، آگاهي‌هايي به انسان مي‌دهد كه امكان بهره‌برداري را در طول ايام زياد مي‌كند و به واسطه آن، انسان تا حدودي، اقرب طرق را مي‌شناسد، آشنا مي‌شود و موانع خودش را بهتر مي‌شناسد؛ ولي ما غالباً شبيه بيمار مسمومي هستيم كه خودمان را با بيماري و سمّ عادت داده‌ايم؛ ولي بايد كنده شد. بالأخره بايد اين غده سرطاني از دريچه دل كنده شود؛ بايد اين معدن تبديل شود. به فضل الهي از جايي براي تبديلش بايد شروع كرد. زماني طلبه‌ها وقتي مي‌رفتند نجف، همه امكانات رشد برايشان فراهم بود. اولاً از خانواده‌ها دور بودند، تلويزيون نبود، چيزي نبود، آن‌جا گرسنگي بود، فقط مي‌گفتند:«ماء البئر خبز الشعير و زياره الامير‌عليه السلام» يك نان جوي بود و آب چاهي و زيارتي از آن در مي‌آمد. امكانات براي طلبه نبود. اين‌ها خودش مي‌شد جهاد، مي‌شد رياضت، رياضت‌هاي سخت. الآن طلبه ، بايد سر ساعت تلويزيون برايش روشن باشد، شب تا مي‌آيد خودش را جمع كند ساعت يازده شده است، اشتغالات مختلف، غوطه‌ور شدن در مسايل اجتماعي و سياسي، اين‌ها او را از اشتغال به امر درون خودش باز مي‌دارد. ان شاء الله خداي متعال اسباب و توفيق اين راه را نصيب كند. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پي‌نوشت‌ها:
۱ . سوره اسراء: ۸۰٫

حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ جعفر ناصري

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *