۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 25 آوریل 2015 - 10:49
  • 412 بازدید
چشمه زلال : همايش جايگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد    (خُلُق ۳۵)
چشمه زلال : همايش جايگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد    (خُلُق ۳۵)

چشمه زلال : همايش جايگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد (خُلُق ۳۵)

چشمه زلال : در همايش جايگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامي حضرت حجت الاسلام و المسلمين جعفر ناصري مرحوم طبرسي، در مکارم الاخلاق، روايتي را نقل مي‌کنند که از باب تيمّن و تبرک و به تناسب ايام مبعث رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم، اين روايت […]

چشمه زلال : در همايش جايگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامي

حضرت حجت الاسلام و المسلمين جعفر ناصري

مرحوم طبرسي، در مکارم الاخلاق، روايتي را نقل مي‌کنند که از باب تيمّن و تبرک و به تناسب ايام مبعث رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم، اين روايت نبوي را مطلع و مدخل بحث قرار مي‌دهم:
قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم : إنِّما بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاقِ.
بعثت، براي تکميل مکارم اخلاق و اوج فضائل نفساني بوده است. مکارم اخلاق، نهايت ديدگاه کسي است که اهل تفقّه در دين است. نکتة لطيف، اين است که فرمود: «لِاُتمَّمَ»؛ يعني اين بعثت تتميم و تکميل سير اخلاقي انبياي گذشته است.
طبعاً براي رسيدن به مکارم اخلاق، الگو لازم است و پس از حضرات خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و نيز الگوهاي قرآني، الگويي بالاتر از عالمان وارسته و زاهد و راه‌رفتة شيعي نيست. در طول هزارة گذشته، نمونه‌هايي از عالمان شيعي وجود داشتند که گويي نبي‌اي از انبياي بني اسرائيل بوده‌اند. حوزة علمية نجف اشرف از زمان مؤسس بزرگوار آن، جناب شيخ طوسي رحمه الله و نيز وادي السلام در کنار اين حوزه، نمايان‌گر جواهراتي از نفوس هستند که هر يک همچون نبي‌اي از انبياي بني‌ اسرائيل بوده‌اند.
شايد بتوان گفت در رتبة بعد از نجف اشرف و وادي السلامِ آن، سرزمين تخت فولاد قرار دارد که همچون صدفي اين نفوس عالي و قدسي را در خود جاي داده است. تخت فولاد اصفهان، کتابي است سترگ با عمري بيش از هزار سال که هر برگ آن، معرَف انسان‌هايي است منحصر به فرد در علم و عمل؛ انسان‌هايي که هر يک الگويي ممتازند براي جامعة فعلي و حوزة فعلي.
الآن ارائه الگوهاي متقن براي طلاب حوزه‌هاي علميه و نيز براي ساير جوانان طالب معنويت لازم و ضروري است و بسيار جا دارد که در اين باره -يعني دربارة شناسايي، طبقه بندي و معرفي الگوهاي مفيد- کار و تحقيق جدي انجام شود؛ بزرگاني که يک عمر در اوج گذشت و فداکاري مسير علم و عمل را دنبال مي‌کردند و در نهايت عزت و نفس و زهد مي‌زيستند و گام به گام زندگي‌شان الگو بوده است.
تخت فولاد اصفهان از اين نظر، زمين مبارکي است و ظرفيتي والا دارد. هر يک از بزرگان آرميده در اين سرزمين، الگويي بزرگ هستند. يکي از اين بزرگان، مرحوم آيت الله بيدآبادي است. در خاطرم دارم که آيت الله بهجت رحمه الله در سال‌هاي آخر عمر شريفشان، گاهي اين جريان را نقل مي‌کردند که سيد بحرالعلوم رحمه الله با آن شخصيت علمي و عملي ممتاز، به اصفهان آمد و به خدمت حاجي بيدآبادي رحمه الله رسيدند و گويي براي کسب بعضي از معارف و علوم، به محضر ايشان آمده بودند. اين تعبير از مرحوم آيت الله بهجت بود که: سيد بحرالعلوم، ظهر، مهمان مرحوم بيدآبادي شدند و پس از صرف ناهار بنا شد با هم قدم بزنند به سمت تخت فولاد. وقتي به زاينده‌رود رسيدند، جناب بيدآبادي رو به سيد بحرالعلوم کردند و فرمودند: «اين آب را مي‌بيني که روان است؟ اگر به جاي آب، در اين رودخانه، طلا و جواهرات بود، در من هيچ تأثيري نمي‌کرد؛ به سبب آن سرّ و معرفتي که خداوند متعال به من افاضه کرده است».
در اين زمانه، اين عالمان صالح و راه‌رفته، بهترين الگوها هستند براي تشکيل يک ساختار هندسي معنوي و همان‌طور که عرض شد، اين زاويه و اين جهت، در حوزه بسيار مورد نياز است.
کساني که به حوزة علميه اصفهان وارد مي‌شدند، با اخلاص وارد مي‌شدند و با خداوند متعال معامله مي‌کردند. علماي مدفون در تخت فولاد شايد فقير زندگي مي‌کردند؛ اما منيع الطبع و آرام بودند و به معارف بلند مکارم اخلاق دست يافته بودند. يک عمر، گذشت، فداکاري و مجاهدة اينان قابل الگوبرداري است.
جناب والد۱ نقل مي‌کردند: من جوان بودم و با پدرم۲ که از شاگردان مرحوم آيت الله حاج آقا رحيم ارباب۳ بودند به خدمت ايشان رفتيم.مرحوم حاج آقا رحيم اراب در اواخر عمر، ‌نابينا شده بودند. پدرم از وضعيت چشم ايشان پرسيد. حاج آقا رحيم فرمودند: «حاجي! بصيرت [=چشم دل] بهتر از بصر [=چشم ظاهر] است».
با چنين آرامش و اطمينان خاطري برخوردکردن با اين قضيه [=نابينايي] کار هر کسي نيست و يک دنيا قدس و تقوا و از خودگذشتگي مي‌خواهد. يک عمر حرکت به سوي اهداف بلند نياز دارد.
حوزه‌هاي علميه به ويژه حوزة علميه اصفهان، در طول زمان -چه پيش از صفويه و چه پس از آن- جايگاه تربيت نفوس بوده است. وقتي کسي وارد اين حوزه مي‌شد و در مدرسه‌اي سکنا مي‌گرفت، در هر زاويه و گوشه‌اي، بزرگان و فحولي از علم و معرفت جاي داشتند. طبيعتاً طلبة تازه وارد، اين صبغة قدس و تقوا را از آن بزرگان دريافت مي‌کرد و اين همان چيزي است که الآن مورد نياز حوزه‌هاست.
مقام معظم رهبري اخيراً در صحبت با حوزويان بر توجه به بزرگان نحله اخلاق و معنوي نجف اشرف و الگوبرداري از آنان تأکيد کردند که اين مطلب واقعاً مطلبي بجا و صحيح و ضروري است. شناخت علماي نجف (از مرحوم ملاحسينقلي همداني و شاگردان بزرگوارشان تا مرحوم قاضي و علامه طباطبايي و آيت الله بهجت قدس سره) و الگوبرداري از آن بزرگواران و سيرة اخلاقي و معنوي‌شان واقعاً لازم و ضروري است. تصور من بر اين است که اين ظرفيت در بزرگان تخت فولاد هم هست. اگر اين بزرگان و آثارشان، شناسايي، طبقه بندي و به طور صحيح معرفي مي‌شدند و در زمينة علوم تربيتي و آداب و ادب (به سبک منية المريد) و در بخش اخلاق و نيز در بخش معرفت و معنويت تفکيک و طبقه‌بندي مي‌شدند، تأمين‌کنندة نياز فعلي حوزه‌ها بودند.
بسياري از بزرگاني که در اين سرزمين مقدس مدفونند، تأليفات متعدد داشته‌اند که برخي چاپ و منتشر شده و برخي نيز امکان چاپ نيافته‌اند؛ لذا گاهي تأليفات، ناشناخته مانده‌اند و حتي گاهي مؤلفان بزرگوار آثار نيز به خوبي معرفي نشده‌اند. مجموع اين افراد و افکار و آثار، يک مدرسه، و يک مکتب خاصي را مي‌تواند تعريف کند که البته استخراج و معرفي آن، کار و تحقيق فراوان مي‌طلبد.خدا رحمت کند مرحوم آيت الله سيد اسماعيل هاشمي را که از عالمان مهذّب شهر اصفهان بودند و ماجرايي را دربارة دو تن از عالمان بزرگ اصفهان نقل مي‌کردند. در شب آخر عمر شريف مرحوم آيت الله هاشمي -که در مشهد رحلت کردند- با جناب آقاي فاطمي‌نيا در مشهد به خدمت ايشان رسيديم. آيت الله هاشمي ضمن صحبت‌هايشان فرمودند: داستاني دارم که از اساتيدم، سينه به سينه شنيده‌ام و آن چنين است:
يکي از رؤساي منحرفان در اصفهان، شرب خمر کرده بود و مرحوم آيت الله کلباسي ايستادگي کردند، تا بر او حد جاري شود. براي اطرافيان آن مرد، شلاق خوردنِ بزرگشان‌، خيلي گران در آمد و از او خواستند که اجازه دهد اين کار مرحوم کلباسي را تلافي کنند و او را مورد ضرب و شتم قرار دهند؛ ولي او نپذيرفت. پس از مدتي ديدند آن شخص شارب الخمر، به مسجد حکيم آمده و در صف جماعت قرار گرفته است. با گذشت ايام، در صف‌هاي جلوتر جا گرفت، تا اينکه پس از يک سال، در صف اول جا گرفت و اعتماد همه را جلب کرد.يک روز، آن شخص، ‌حاجي کلباسي را براي ناهار دعوت کرد و ايشان هم پذيرفتند. خادم حاجي عرض کرد: «اجازه دهيد من هم همراهتان بيايم»؛ اما جناب حاجي نپذيرفتند و گفتند: «چون شما را دعوت نکرده، خلاف اخلاق است که همراه من بيايي».مرحوم حاجي کلباسي به خانه مرد رفتند؛ اما هنگام ورود، با صحنة عجيبي مواجه شدند؛ ديدند عده‌اي از الواط، قمه‌به‌دست، جمع هستند. آن شخص گفت: «من يک سال به مسجد آمدم، تا انتقام آن شلاق‌ها را از تو بگيرم». آيت الله کلباسي فرمودند: «مانعي ندارد. من حکم خدا را بر تو اجرا کردم. فقط به من فرصت بدهيد دو رکعت نماز بخوانم». گفتند: «برو در آن اتاق بغلي و نماز بخوان» و خودشان مشغول عيش و نوش شدند. ناگهان شنيدند سروصدايي از پشت در خانه مي‌آيد. ديدند آيت الله شفتي (معروف به سيد شفتي) و اطرافيانشان (که به تعبير مرحوم آقاي هاشمي معروف به «چماق نقره‌اي» بودند) در را باز کردند و به خانه وارد شدند.
مرحوم آيت الله شفتي سراغ آيت الله کلباسي را گرفتند و وارد اتاق شدند. ديدند ايشان سر سجاده است. سيد شفتي پرسيدند: «آقا! شما کجا و اينجا کجا؟» حاجي کلباسي فرمودند: «جرياني دارد که بعداً توضيح مي‌دهم؛ اما شما کجا و اينجا کجا؟». سيد فرمودند: «من نماز مي‌خواندم که صدايي به گوشم رسيد که گفت: درياب عبد صالح ما، حاجي کلباسي را». حاجي کلباسي فرمودند: «نشاني اينجا را از کجا به دست آورديد؟». سيد فرموده بودند: «آن باشد براي بعد». اين‌ها نمونه‌هايي از الگوهاي عالمان شيعي هستند.
حرکت به سوي مکارم اخلاق، نيازمند الگو است. مکتب و نحلة ‌نجف و بزرگان آن و عظمت آنان به جاي خود؛ اما فقط در همين تخت فولاد اصفهان اگر اين جريان الگوسازي و معرفي الگوهاي ناب، به راه مي‌افتاد و پژوهش‌هاي وسيع و جدي در آن انجام مي‌شد، نياز حوزه‌ها را براي حرکت به سوي مقاصد عالي و مکارم اخلاق،‌ روشن مي‌کرد. البته در بعد تاريخي و ابعاد ديگر، زحماتي کشيده شده و هم اکنون در حال انجام است؛ چه زحمات مرحوم سيد مصلح الدين مهدوي و چه زحماتي که اخيراً در مجموعه فرهنگي تخت فولاد در حال انجام است؛ اما اين‌ها کافي نيست و يک حرکت جدي و گسترده لازم دارد.
عرض کردم زماني بود که وقتي طلبه وارد مدرسه علميه مي‌شد، جاي جاي يک مدرسه، جايگاه فحول علما بود؛‌يکي مفسر بود؛ يکي مرجع تقليد بود و… همه در مدارس حجره داشتند و زندگي مي‌کردند. الآن يک جوان، به اين نيت طلبه مي‌شود که خودش را پيدا کند، انس و الفتي با معنويت بيابد، مراقبه‌اي پيدا کند، خداجويي در نهاد او به فعليت برسد؛ اما مشاغل گوناگون، تحير بسيار، نداشتن الگويي متقن و مسلم، و نبود سياستي نهادينه شده براي تربيت عمومي طلبه‌ها، فضاها و افکار را به يمين و شمال منحرف مي‌نمايد و استعدادها را ضايع مي‌کند.
کار فرهنگي در باب مجموعة تخت فولاد کاري ضروي است. علاوه بر شرافت سرزمين تخت فولاد، چون اين سرزمين، صدفِ اين همه گوهر و دُر قرار گرفته، فضاي ناب معنوي‌اي را القا مي‌کند.
شايد برخي به ياد داشته باشند که در سه چهار دهة پيش، شب‌ها در تکاياي تخته فولاد، پُر بود از زمزمة «العفو». عصرهاي پنجشنبه، مردم از هر سو به تخت فولاد رو مي‌آوردند. برخي پيرمردهاي اطراف اصفهان نقل مي‌کنند که فاصلة دو سه فرسخي را به هر وسيله‌اي طي مي‌کردند، تا عصر پنجشنبه خود را به يکي از تکاياي تخت فولاد برسانند. در تکاياي تخت فولاد، مجلس دعا و موعظه و سخنراني برپا بود، تا اينکه وقت نماز شب برسد. بنده گاهي خودم مي‌ديدم فضاهاي نيمه شب تخت فولاد را که عموم مردم به نماز شب ايستاده بودند. پس از آن در نيمة شب، دعاي کميل با چه روح معنوي‌اي خوانده مي‌شد و پس از آن، نماز جماعت صبح بود و سپس دعاي ندبه. در بعضي از تکايا و مجالس تخت فولاد، غوغايي بود از حس و حال معنوي.
اينها براي شيعه ذخيره است. کافي است انسان در اين زمينه فحص و پژوهش کند که اين افراد، چقدر متصف به مکارم اخلاق بوده‌اند، در زندگي‌شان چه گذشت‌‌هايي مي‌کرده‌اند، در برنامه زندگي‌شان چه اموري را لازم مي‌دانسته و اجرا مي‌کرده‌اند. چنين مواردي، سراسر درس است براي فضاي رشد اخلاقي و معنويت طلبگي.
به نقل از بعضي بزرگان، پس از وادي السلامِ نجف اشرف، جايگاهي به بلندي تخت فولاد نمي‌رسد و حيف است که اين مجموعة فرهنگي و اين محتوا و الگو از دست ما برود. اگر حقيقتي پشت اين سرزمين هست که هست، بايد بيشتر به اين نفوس و شناخت آن‌ها پرداخت؛ الگوهايي که صاحب همت‌هاي بلند و ثبات قدم بوده‌‌اند و بايد دربارة آن‌ها پژوهش و طبقه بندي صورت پذيرد و به جامعه معرفي شوند.
از «ذاهب الي ربّي»۴ راجع به حضرت ابراهيم عليه السلام تا رسيدن به «قلب سليم»۵راهي طولاني است که شاخصه‌ها و الگوهاي بزرگي لازم دارد و اين مجموعه، بهترين الگوها را در خود جاي داده است. نيازهاي معنوي و دستورات تربيتي حوزه‌ها را مي‌توان از فضائل نفساني اين بزرگواران، از آثارشان و از شرح حال آنان استخراج کرد و طبقه‌بندي نمود و ارائه کرد. اين بزرگواران، چه چيزهايي مي‌يافته‌اند که اين طور فداکارانه و در نهايت زهد و قناعت زندگي مي‌کرده‌اند؟ بايد آن‌ها و آثارشان را احيا کنيم که هم باعث نزول رحمت و برکت براي جامعه است و هم ضرورت و نياز مي‌باشد.
يکي از بزرگان حوزة اصفهان، مرحوم جهانگيرخان قشقايي بوده است که در شرح حال ايشان آمده که در مسجد جارچي اصفهان، سه درس داشته است؛ يک فقه، يک منظومه و يک اخلاق. اين توجه هر روزه به اخلاق، فضاي اصفهان را متحول کرده بود. در همان زمان، مرحوم آخوند کاشي بوده‌اند و معاصر ايشان مرحوم علامة فاني زندگي مي‌کردند که قبر ايشان هم نزديک قبر مرحوم کاشي است.
شرح حال مرحوم فاني هنوز منتشر نشده است. بخشي از زندگي‌نامه‌شان را خودشان نوشته‌اند و نزد برخي نوادگان ايشان موجود است؛ از جمله اينکه:
گاهي نماز ظهر را به جماعت مي‌خواندم و مشغول تلاوت قرآن مي‌شدم، تا مغرب و پس از اقامة نماز مغرب، به منزل مي‌رفتم.
ايشان مردي فاضل و بزرگوار بودند. مشهور است که مدتي بعد از علامه فاني، آخوند کاشي فوت کردند. يکي از شاگردان آخوند که بسيار بکّاء و اهل معنا بوده، خواب آخوند را مي‌بيند و عرض مي‌کند: «آن طرف، وضع شما بهتر است يا علامه فاني يزدي؟» آخوند کاشي مي‌فرمايند: «علامه؛ به سه دليل: يکي اينکه او ازدواج کرده بود و من نه، دوم اينکه او سيد بود و من نه، و سوم اينکه او منبر مي‌رفت و من نه»؛ گرچه انصافاً بلندي روح مرحوم کاشي به حدي است که من هر وقت اين ماجرا را نقل مي‌کنم، از روح ايشان عذرخواهي مي‌نمايم.
از مرحوم علامه فاني نقل شده است که مي‌فرمايد: «در شب بيست و يکم ماه مبارک رمضان به منبر رفتم و جمعيت زيادي حاضر بودند. قبل از اينکه صحبت کنم، مرا گريه فراگرفت و شروع کردم به گريه. به دنبال من مردم هم بسيار گريه کردند».
اين‌ها چه نفوسي بوده‌اند و چه داشته‌اند که اين‌گونه ارتباط با خدا را نگه مي‌داشته‌اند؟ بي‌جهت نيست که مي‌گويند: اين‌ها همچون نبي‌اي از انبياي بني اسرائيل بوده‌اند. آنان در طول عمر، فقط طالب علم و فضيلت و در جست‌وجوي آخرين حد از کمال و مکارم اخلاق بوده‌اند. اين‌ها خود را وقف خدا و خدمت به دين خدا کرده بودند.
قرآن کريم از قول مادر مريم عليها السلام مي‌فرمايد:
إِذْ قالَتِ امْرَأتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في‏ بَطْني‏ مُحَرَّراً؛۶
همسر عمران، پيش از تولد فرزندش، با خدا اين‌گونه معامله کرد که فرزند را بگذارد در معبد براي عبادت و دين خدا. بنده گاهي عرض کرده‌ام که اين آيه، نمايان‌گر و بيان‌گر فضايي طلبگي است که طلبگي حقيقي هم وقف‌بودن در راه خدا و دين او است. ما اگر خواستيم فرزندمان را وارد فضاي حوزه کنيم، بايد با اين نيت وارد کنيم که چشم‌داشتي از او نداشته باشيم و او را وقف دين کنيم. پس از اين تعبير، در سوره آل عمران آمده است که:
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا؛۷
وقتي اين‌گونه با خدا معامله مي‌کردند، خدا هم هديه و نذر آنان را مي‌پذيرفت و خيرشان عالم را مي‌گرفت. وقتي مادر مريم، فرزند خود را وقف خدا و معبد مي‌کند، خدا هم عيسي عليه السلام را به مريم عطا مي‌کند.
اين‌گونه معامله با خدا در زندگي بزرگان حوزه و شيعه هم وجود داشته است. آيت الله بروجردي رحمه الله نقل کرده بودند که مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني فرمودند: «وقتي براي تحصيل به نجف رفتم، دو ريال پول داشتم که با يک ريال آن، يک ظرف خريدم و با يک ريال ديگر، پوستيني گرفتم که روي آن بنشينم. براي مطالعه از روشناي اماکن عمومي استفاده مي‌کردم». خلاصه اينکه اين نوع گذشت‌ها و همت‌ها و ثبات قدم‌ها نمونه کاملي است براي الگوبرداري طلبگي.
زماني طلبه‌هايي معدود به مدارس پا مي‌گذاشتند؛ اما در همان فضاي محدود مدرسه، فحولي از علما را مشاهده مي‌کردند که هر يک الگويي کامل بودند؛ اما الآن در فضاي پرجمعيت مدارس از اين الگوها کمتر يافت مي‌شود که اين کمبود را مي‌توان با معرفي الگوهاي ناب گذشته و ارائه روشمند طريق علمي و عملي آنان جبران کرد.
از عزيزان فعال در مجموعه فرهنگي تخت فولاد که اين جلسه را ترتيب دادند و فعاليت‌هاي مفيد ديگري انجام داده‌اند تشکر مي‌کنم.اميدواريم خداوند متعال، راهي را که بزرگان حوزه طي کرده‌اند براي ما سهل و آسان کند و ما را تا قله کمال و مکارم اخلاق هدايت فرمايد. ان‌شاءالله عنايت اهل‌بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و دعاي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف هميشه همراه ما باشد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
———————-
پي‌نوشت‌ها:
۱٫ حضرت آيت الله حاج شيخ محمد ناصري اصفهاني حفظه الله.
۲٫ مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد باقر ناصري دولت آبادي رحمه الله
۳٫ مرحوم آيت‌الله حاج آقا رحيم ارباب از عالمان رباني و از سرآمدان روزگار خود در علم و عمل که از برجسته‌ترين شاگردان و ملازمان رحوم آيت الله آخوند کاشي بوده و در اصفهان اقامت داشته است. مزار ايشان در تخت فولاد اصفهان، زيارتگاه معنويت‌جويان است.
۴٫ اشاره به آيه شريف: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ»، (سوره صافات: ۹۹).
۵٫ اشاره به آيه شريف: «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ»، (سوره صافات: ۸۳-۸۴).
۶٫ سوره آل عمران: ۳۵٫
۷٫ همان: ۳۷٫
۸٫ برگرفته از سوره حج: ۷۷٫
۹٫ صحيفه مهدي، ص۶۲، ش۹٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *