۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » گفتار های حجت الاسلام ناصری
  • 28 جولای 2016 - 9:18
  • 466 بازدید
تشرف سید علی دولت آبادی (۴۲)
تشرف سید علی دولت آبادی (۴۲)

تشرف سید علی دولت آبادی (۴۲)

کد مطلب  :  ۴۲/ ۸۵/ ۹۵ من در جوانی به همراه والد [آیة الله ناصری حفظه‌الله‌تعالی] خدمت شخصی به نام آقا سید علی مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتيم. ایشان مطالبی از امام زمان علیه‌السلام نقل می‌کرد؛ آن هم نه از خود حضرت؛ بلکه يك رابطي به نام حاج علي در اين بين بود. حاج علی، پيرمردي بود که در […]

کد مطلب  :  ۴۲/ ۸۵/ ۹۵

من در جوانی به همراه والد [آیة الله ناصری حفظه‌الله‌تعالی] خدمت شخصی به نام آقا سید علی مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتيم. ایشان مطالبی از امام زمان علیه‌السلام نقل می‌کرد؛ آن هم نه از خود حضرت؛ بلکه يك رابطي به نام حاج علي در اين بين بود. حاج علی، پيرمردي بود که در بيابان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اطراف شهرضا در كوهستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها باغي داشت. اين پيرمرد، فقط با همسرش زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد و تمام احتیاجات زندگي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را از آن باغ تأمين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند و احتياجي به بيرون رفتن از آن باغ نداشتند. اين قضيه مربوط به حدود هشتاد سال پيش است. اين پيرمرد، گاهي خدمت حضرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد و رابطی بود که اخبار را به مرحوم سيد علي كه در اصفهان بود می‌رساند.

مرحوم سید علی، جملاتي نقل مي‌کرد که آثار صدق، از آن جملات پيدا بود. گاهي تشرف برايش پيدا شده بود. وقتي انسان کنار او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشست، تمام وجودش عشق به امام زمان علیه‌السلام  بود و مرتب اشک می‌ریخت. صحبت هم نمی‌کرد؛ بلکه با همان سكوتش اين طور تأثير در دل انسان می‌گذاشت. معلوم بود كه از ناحيه مقدّسي به ایشان كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

مرحوم آقا سید علی نقل می‌کرد: يك بار حاج علي (آن پيرمرد) عصر پنجشنبه منزل ما آمد و گفت: «قرار است امشب به باغ ما در بيابان برويم؛ فردا صبح، حضرت به آنجا تشریف می‌آورند». مرحوم آقا سید علی فرمود: حاج علی دست مرا گرفت و چند صلوات فرستاد؛ ديدم مثل اينكه از فضا بیرون رفتم. نگاه كردم ديدم در دامنه كوهي هستم. با او وارد باغ شدم و شب تا صبح، درباره حضرت صحبت مي‌كرديم. بعد نماز صبح حاج علی آمد و گفت: «به آن اتاق بيا؛ حضرت تشريف آوردند». آقا سید علی مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: به آن اتاق رفتم و دیدم آقا مشغول تعقيبات نماز هستند. وقتی تعقیبات حضرت تمام شد، آفتاب طلوع كرد و حضرت در یک طرف اتاق نشستند. حاج علي براي صبحانه، سفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي پهن كرد؛ مقداری نان و مغز‌بادام و كشمش جلوي من گذاشت؛ ولي جلوي حضرت نگذاشت. اشاره كردم که جلوی حضرت بگذارد؛ ديدم چيزي نگفت. بعد ديدم يك سيني در دست دارد که در آن، مقداری شیر در يك كاسه سفالي و يك تكّه نان بود و آن را جلوی حضرت گذاشت.

حاج علي بعدها گفت: «آقا منزل ما كه تشریف می‌آورند، غذايشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد؛ از منزل ما غذا نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند». اين بنده خدا كه همه مواظبت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را داشته است، با اين وجود، حضرت از غذای او نمی‌خورند. چقدر پايه طهارت براي ارتباط بايد بالا باشد. ما كه إن‌شاء‌اللّه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم از سربازان حضرت باشيم، بايد چقدر مراقبت كنيم. چقدر اين قلوب، از افكار متشتت و افكاري كه رنگ و بوي معصيت دارد، بايد خارج شود و چقدر محبت حضرت بقية اللّه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ علیه‌السلام بايد در دل ما راسخ شود تا بتوانيم بهره ببريم.

اگر بعضی را فشار دهند، چه افكاري از آن‌ها بیرون می‌ریزد؟! در وقت شهوت، يك ضعف شدیدی حاكم است. صفات بد دیگر مانند دنياطلبي، خودباوري كاذب، غرور و … در وجود انسان هست که تمام این‌ها بايد اصلاح شود.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *