۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 30 سپتامبر 2016 - 5:55
  • 416 بازدید
عبد صالح  :  بررسي گوشه‌اي از فضائل حضرت ابوالفضل العباس ع
عبد صالح  :  بررسي گوشه‌اي از فضائل حضرت ابوالفضل العباس ع

عبد صالح : بررسي گوشه‌اي از فضائل حضرت ابوالفضل العباس ع

عبد صالح بررسي گوشه‌اي از فضائل حضرت ابوالفضل العباس ع مقدمه رفتارهاي انسان- اعم از رفتارهاي روزمره يا ثواب و گناه- هر يک به نوبة خود بر روح و روان آدمي تأثيرگذارند؛ به گونه‌اي که آن عمل با جان آدمي آميخته مي‌شود و در اثر تکرار، به سهولت از انسان سر مي‌زند. مثلاً کسي که […]

عبد صالح
بررسي گوشه‌اي از فضائل حضرت ابوالفضل العباس ع

مقدمه
رفتارهاي انسان- اعم از رفتارهاي روزمره يا ثواب و گناه- هر يک به نوبة خود بر روح و روان آدمي تأثيرگذارند؛ به گونه‌اي که آن عمل با جان آدمي آميخته مي‌شود و در اثر تکرار، به سهولت از انسان سر مي‌زند. مثلاً کسي که براي نخستين بار به رانندگي مي‌پردازد، اين عمل در آغاز، همه وجود او را به خود مشغول مي‌کند و تمام حواس وي بر آن متمرکز مي‌شود؛ زيرا در آن واحد بايد به چندين عمل که هر يک توجه و دقتي خاص مي‌طلبد بپردازد. به همين دليل، راننده مبتدي در حال رانندگي نمي‌تواند مشغول کار ديگري شود. اما در صورت تکرارِ رانندگي، اين عمل براي او روان‌تر و روان‌تر مي‌شود، تا جايي که به آن عادت مي‌کند و بدون نياز به تمرکز خاصي، به رانندگي مي‌پردازد.
مثال ديگر که در امور ديني مصداق بحث ما است «ملکة عدالت» است. بنابر آنچه که بسياري از علما در رساله‌هاي علميه خود آورده‌اند،۱ عدالت عبارت است توانايي و قوه‌اي که به‌واسطة آن، شخص از گناهان کبيره دوري کند و بر گناهان صغيره اصرار نورزد.
با اين اوصاف، ملکة عدالت حالتي بسيار ارزشمند است که انسان را در انجام واجبات و ترک محرمات، ياري مي‌کند و باعث مي‌شود به سهولت و بدون زحمت علي حده اعضاي خود را از ارتکاب گناه و هر امر ناپسند، حفظ کند و به اصطلاح، حالت خودکنترلي داشته باشد. نکته اينجاست که ملکة عدالت نيز همچون مهارت در رانندگي، به مرور و طي گذشت زمان حاصل مي‌شود. کسي که قصد دارد اعضاي خود را تحت کنترل عقل و جنبة ملکوتي خود درآورد،
در ابتدا -همچون رانندة مبتدي- با مشکلاتي روبه رو مي‌شود و کنترل هر عضو سخت مي‌نمايد؛ اما به مرور زمان و با تمرين و تکرار، اين سختي به آساني تبديل مي‌شود؛ به طوري که مثلاً در رويارويي با صحنه‌هاي نامطلوب خودبه خود، چشم بر هم مي‌نهد و نگاه خود را کنترل مي‌کند؛ همچنين در هنگام سخن گفتن، زبان خود را از انواع گناهان زباني حفظ مي‌نمايد و عادت مي‌کند که هر کلامي را بر زبان خود جاري نکند و کم‌کم مانند راننده‌اي ماهر که اتومبيل را به راحتي در اختيار و کنترل خود دارد، عنان وجود را کاملاً در اختيار مي‌گيرد و خويشتن‌داري و کنترل اعضا برايش مشقت‌بار و معارض با ساير کارها نيست.
از عمل صالح تا انسان صالح
در قرآن کريم، بر دو عنصر ايمان و عمل صالح بسيار تأکيد گشته و آثار فراوان و گسترده‌اي براي آن بر شمرده شده است.
اما عمل صالح نيز همچون مثال‌هاي قبلي (يعني رانندگي و ملکة عدالت) قابل درجه بندي است. مطمئناً کسي که در مسير صلاح و انجام عمل صالح گام برمي‌دارد، کم‌کم صلاح در او رسوخ مي‌يابد و انجام اعمال صالح براي او سهل و بدون مشقت خواهد بود؛ بلکه بالاتر از آن، با تکرار عمل صالح، خود «صالح» مي‌شود و صلاح مي‌يابد. تفاوت بين انجام‌دهندة عمل صالح و خود شخص صالح، با اندک تأملي، روشن و واضح مي‌شود. ما به راحتي درمي‌يابيم که عمل‌کنندة به عمل صالح، لزوماً صالح نيست؛ چرا که عنوان صالح، بر کسي اطلاق مي‌شود که نه با يک بار انجام عمل نيک، بلکه با انجام مکررِ انواع عملِ صالح خود، مجسمه‌اي از صلاح شده است.
آية زير را مي‌توان شاهدي بر همين تفاوت بين انجام‌دهنده عمل صالح و انسان صالح دانست:
وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحين‏؛۲
و کساني که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بي‌ترديد، آنان را در زمرة صالحان در خواهيم آورد.
به نظر مي‌آيد اين آيه شريف، بين عاملان به عمل صالح و صالحان تفاوتي قائل شده است و آن اينکه مؤمنان، پس از انجام اعمال صالح، در زمرة صالحان درخواهند آمد؛ پس صالحان مقامي بالاتر از عاملان به صالح دارند. چگونه چنين نباشد که «صالحان» در کتاب الهي قرآن، مقامي بس والا و ممتاز دارند.
صالحان در قرآن
قرآن کريم، براي صالحان جايگاهي ويژه و امتيازات فراواني برشمرده است که به طور گذرا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم:
۱٫ مؤمنان صالح، همراه با حضرت حق و جبرائيل، ياور پيامبر اکرم۶ هستند:
… فَإِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنين‏؛۳
… همانا خدا، همو ياور پيامبر است و [نيز] جبرئيل و مؤمنان صالح.
۲٫ بندگان صالح، وارثان زمين خواهند بود:
… أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏؛۴
همانا زمين را بندگان صالح من به ارث مي‌برند.
۳٫ صالحان، همراه با پيامبران، شهيدان و صديقان، مشمول نعمت‌هاي ويژه الهي‌اند:
… الَّذينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحين‏؛۵
کساني که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده است [که عبارتند] از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان.
‏۴٫ خداوند متعال، سرپرستي صالحان را بر عهده مي‌گيرد:
انَّ وليّي اللهُ الذي نَزّلَ الکِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحين‏؛۶
همانا وليّ من خداست؛ همو که کتاب را فروفرستاد و او صالحان را سرپرستي مي‌کند.
۵٫ پيوستن به صالحان و درآمدن در زمرة آنان، آرزوي انبياي بزرگ الهي بوده است؛ از جمله:
الف. حضرت يوسف  ع:
تَوَفَّني‏ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني‏ بِالصَّالِحين‏؛  ع
مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحقم فرما.
ب. حضرت ابراهيم  ع:
رَبِّ هَبْ لي‏ حُكْماً وَ أَلْحِقْني‏ بِالصَّالِحين‏؛۸
پروردگارا! به من حکمت ببخش و مرا به صالحان ملحق کن.
ج. حضرت سليمان  ع:
وَ أَدْخِلْني‏ بِرَحْمَتِكَ في‏ عِبادِكَ الصَّالِحين‏؛۹
و به رحمتت، مرا در زمرة بندگان صالحت درآور.
۶٫ صالحان، مشمول رحمت خاص الهي‌اند:
وَ أَدْخَلْناهُمْ في‏ رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحين‏؛۱۰
و آنان را در رحمتِ [ويژة] خود درآوريم؛ چرا که آنان از صالحان بودند.
  ع. خداوند متعال، بسياري از پيامبران را با وصف «صالح بودن» مي‌ستايد؛ همچون حضرات اسحاق (انبيا:  ع۲ و صافات:۱۱۲)، يعقوب (انبيا:  ع۲)، يحيي (آل‌عمران:۳۹ و انعام:۸۵)، عيسي (آل‌عمران:۴۶ و انعام:۸۵)، زکريا (انعام:۸۵)، الياس (انعام:۸۵)، لوط (انبيا :  ع۵ و عنکبوت:۲  ع)، اسماعيل، ادريس(انبيا:۸۵) و يونس(حاقه:۵۰).
موارد هفت‌گانة فوق که نمونه‌هايي از امتيازات صالحان و نه همة آن امتيازات است، براي درک عظمت جايگاه صالحان از ديدگاه قرآن کريم کافي است.
يک ويژگي مهم
ميزان مهارت کسي که شغل رانندگي دارد در رانندگي‌هاي روزمره و معمول، مشخص نمي‌شود؛ بلکه صحنه‌هايي حساس و خطرناک که هر از چندگاهي پيش مي‌آيد و عکس‌العمل مناسب و فوري مي‌طلبد، مي‌تواند ميزان و محک تبحّر شخص در رانندگي باشد.
براي انسان دين‌مدار نيز محک و ملاک ايمان و تقواي او عملکرد وي در شرايط ويژه‌اي است که فرصت تأني و تفکر به او نمي‌دهد و نيازمند درست‌ترين تصميم در کوتاه‌ترين زمان است. انسان دين‌مدار، ممکن است در شرايط معمول و عاديِ زندگي، صالحانه عمل کند؛ اما مهم آن است که هرگاه زمينه خطا و گناهي پيش مي‌آيد که به او فرصت تفکر و درنگ نمي‌دهد، مانند رانندة ماهر و با تجربه بلافاصله بهترين تصميم را بگيرد و فوراً عمل کند. چنين عملکرد فوري و بجايي، يکي از برکات مهم صالح بودن است.
بي‌ترديد براي همة ما مواردي پيش آمده که در موقعيتي فوري بايد براي ديدن يا نديدن، گفتن يا نگفتن، خوردن يا نخوردن و… تصميم بگيريم. تفاوت بندة صالح و غير آن در همين جا معلوم مي‌شود که صالح چون سراپا صلاح شده است، جز صلاح و خير از او سر نمي‌زند و لذا در چنين موقعيت‌هايي درست‌ترين تصميم را در کوتاه‌ترين زمان عملي کند؛ اما آن کس که هنوز به مقام صالحان نرسيده است در کشاکش جنگ بين نفس و عقل و نيز موانعي همچون خجالت و ملاحظة ديگران و… ناگهان به خود مي‌آيد و مي‌بيند گناه يا گناهاني را مرتکب شده است.
ماجراي يک عبد صالح
مرحوم آيت‌الله ميرزا علي آقا شيرازي عالمي وارسته و صالح بود که بزرگاني همچون مرحوم شهيد آيت‌الله مطهري، شيفتة منش صالحانه آنان بوده‌اند. نگارنده، خود از يکي از شاگردان مرحوم آيت‌الله شيرازي ماجرايي شنيده است که نقل آن با بحث ما بي‌تناسب نيست.
روزي آيت‌الله ميرزا علي شيرازي در مدرسة صدر اصفهان با عده‌‌اي از طلاب نشسته بودند که طلبه‌اي به جمع وارد مي‌شود. مرحوم ميرزا علي‌آقا از آن طلبه‌مي‌پرسد: «در مجلسي که امروز در مدرسه داير بود، چه کسي سخنراني مي‌کرد؟» آن طلبه در جواب، کمي اخم‌ها را در هم مي‌کشد و چهرة او حالتي مي‌يابد که مرحوم ميرزا علي‌ آقا شيرازي مي‌فهمد آن طلبه، سخنران را نپسنديده است و مي‌خواهد بگويد که فرد باسواد و عالمي نبوده است؛ لذا مرحوم ميرزا بلافاصله از جا برمي‌خيزد و به آن طلبه نهيب مي‌زند و اجازه نمي‌دهد کلامي بر زبان بياورد.چنين برخورد فوري و بجايي که باعث جلوگيري از گناه کبيرة غيبت مي‌شود، نتيجه صالح بودن مرحوم آيت‌الله شيرازي است. او ساليان دراز چنان با نفس مبارزه کرده و از غيبت و ساير گناهان دوري گزيده است که به محض احساس زمينة گناه، بلافاصله نسبت به تغيير شرايط اقدام مي‌کند؛ مانند رانندة ماهري که پيش‌تر گفتيم با مهارت خود، بلافاصله صحنة خطرناک حادثه را به سلامت طي مي‌کند.
نگارنده چنين برخورد حکيمانه با گناه غيبت را با عملکرد خود مقايسه مي‌کند که در چنين شرايطي تا به خود مي‌آيم و در فکر فرو مي‌روم که آيا با غيبت‌کننده برخورد کنم يا نه؟ چگونه برخورد کنم؟ چه بگويم؟ و… در اين اثنا آن شخص غيبت خود را انجام داده و من نيز شنوندة آن و شريک در آن هستم. در زندگي همة ما مواردي کوچک و بزرگ و گاه سرنوشت‌سازي پيش آمده و مي‌آيد که در صورت صالح بودن مي‌توانيم به سرعت از مهلکة آن، سالم بيرون آييم.
عبدصالح کربلا
از نوشته‌هاي گذشته، روشن مي‌گردد که صالح بودن، نقشي اساسي در سعادت انسان دارد و نيز با توجه به مقام صالحان در قرآن، در مي‌يابيم که اگر از سوي اهل‌بيت: لقب «عبدصالح» به کسي داده شد، درجه‌اي بسيار بزرگ و ارزشمند به او عطا شده است.
در اين‌باره زيارت حضرت ابوالفضل، عباس‌بن علي  ع که از سوي امام صادق  ع صادر شده، بسيار قابل توجه و تأمل است. اين زيارت شريف با اين عبارت آغاز مي‌شود:
السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِح‏؛
سلام بر تو اي بندة صالح.
به نظر مي‌رسد اين توصيف، بالاترين توصيف براي حضرت قمر بني‌هاشم  ع است که از سوي امام معصوم به ايشان نسبت داده شده و در ابتداي زيارت آمده است و اوصاف بعدي، نتيجه و زاييدة صالح بودن ايشان است.
نمونه‌هايي از صلاحِ «عبدصالح»
در زندگي مبارک حضرت ابوالفضل العباس  ع که در اوج صلاح و بزرگوراي و پس از چهارده معصوم  ع در بالاترين مقام صالحان قرار دارند، نمونه‌هايي حيرت‌آور از صلاح و درست‌کاري وجود دارد که به دو نمونه اشاره مي‌کنيم.
۱٫ کنترل نيازها
مطمئناً هيچ يک از ما، عطش طاقت‌فرسايي را که در روز عاشورا براي حضرت عباس  ع پيش آمد، نه تجربه کرده‌ايم و نه مي‌توانيم به درستي تصور نماييم؛ اما هر يک در حد بسيار ضعيف‌تر، تشنگي را چشيده‌ايم. تشنگي وقتي شدت يابد، تمام فکر و حواس انسان را متوجه خود و مشغول يافتن آبي براي فرونشاندن عطش مي‌کند. بسياري اوقات تشنگي زياد، ما را از انجام وظايف اوليه باز مي‌دارد؛ اما سقاي تشنه‌کام کربلا، عبدصالح خدا است و لذا پس از آنکه با جنگ و زحمت فراوان، خود را به فرات رساند، قطره‌اي از آب را نياشاميد. در آن لحظه که آب گوارا تا شکم اسب بالا آمده و صاحب جگرِ تفتيده را از خود بي‌خود مي‌کند، عباس  ع برخود مسلط است و امام زمان خود و لب‌هاي خشکيده آن حضرت را از ياد نمي‌برد؛ لذا درباره آن لحظات چنين ذکر شده است:
فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَينِ  ع فَصَبَ المَاءَ مِن يَدِهِ وَ لَم يَشرِب؛۱۱
پس عطشِ [امام] حسين  ع را ياد کرد؛ پس آب را از دستش ريخت و آن را ننوشيد.
آن بزرگوار نه تنها آب ننوشيد، بلکه با ذکر قسم، نوشيدن آب را برخود حرام کرد:
وَ اللهِ لَا ذقتُ المَاءَ وَ سَيِّدِي الحُسَين  ع عَطشَانَاً؛۱۲
به خدا سوگند! آب نمي‌چشم در حالي که سرورم حسين  ع عطشان است.
فداي وفايت اي عبدصالح خدا و اي علمدار صدق و وفا که با سوز عطشت، قرن‌ها است قلوب دلباختگانت را آتش زده‌اي.
۲٫ کنترل تألمات جسماني
هم? ما اين گونه‌ايم که با ايجاد خراش و زخم يا هر نوع صدمه‌اي در بدن خود، توجه خويش را معطوف به آن مي‌کنيم و اگر آن صدمه، بزرگ و قابل توجه باشد، از هر چيز مهم ديگري غافل مي‌شويم؛ اما بندگان صالح خدا و در رأس آن‌ها صالح کربلا اين‌گونه نيست. او که مشک آب را براي رفع تشنگي سرورش و اهل‌بيت او پرآب کرده، تيرهاي بسيار مي‌خورد؛ اما هيچ توجهي به زخم‌هاي طاقت‌فرساي آن تيرها نمي‌کند. نه تنها به زخم شمشيرها توجهي نمي‌کند، بلکه در هنگام قطع دست باکفايتش، بدون توجه به آن و در آنِ واحد، مشک را به دست ديگر مي‌سپارد. با افتادن دست چپ نيز مشک را به دندان مي‌گيرد، تا بلکه بتواند آن را به خيمه‌ها برساند.
زير اين آسمان، کدام عبد صالحي است که در لحظه و ثاني? قطع دستش وظيفه را بلافاصله تشخيص دهد و بي‌درنگ به آن عمل کند؟ چنين عملکردي از سرور عباد صالح و سرآمد نيکان، حضرت عباس  ع برمي‌آيد. در آن بحبوحه، تنها لحظه‌اي ترديد و تحير، کافي بود تا مشک بر زمين بيفتد و در پي آن، عظمت عباس‌بن علي  ع را در ديدگان بکاهد؛ اما صلاح بي‌نظير عباس  ع، لحظه‌اي از کار نمي‌ايستد و او را در آن لحظات حساس ياري مي‌کند.
اي ماه بني‌هاشم، با دستان باکفايتت که پيش از چشمانت فدايي حسين  ع شدند، دستِ ما درماندگان و تشنه‌کامان را بگير و به جايگاه والاي «صالحان» رهنمون باش.

افتاد تا که از تن آن جان‌نثار دست
بگشود خصم او ز يمين و يسار دست
ناچار شد دچار اجل تن به مرگ داد
بي‌دست چون جدال کند با هزار دست؟
آن مير نامدار به دندان گرفت مشک
دندان دهد مدد چو بيفتد ز کار، دست
چشم شريف او هدف تير و نيزه شد
باد سموم يافت بر آن لاله‌زار دست
افتاد روي خاک و ندا زد که يا اخا
درياب از وفا و به ياري بدار دست
جانا بيا که جان کنم ايثار مقدمت
آن سان که در ره تو نمودم نثار دست
(مشکاة کاشمري)

پي‌نوشت‌ها
۱٫ ر.ک: رساله‌هاي عمليه مراجع، بحث شرايط امام جماعت، عدالت.
۲٫ سوره عنکبوت:۹٫
۳٫ سوره تحريم:۴
۴٫ سوره انبيا:۱۰۵
۵٫ سوره نساء: ۶۹٫
۶٫ سوره اعراف:۱۹۶٫
۷٫ سوره يوسف:۱۰۱٫
۸٫ سوره شعراء: ۸۳٫
۹٫ سوره نمل:۱۹٫
۱۰٫ سوره انبيا:۸۶٫
۱۱٫ شرح الاخبار، قاضي نعمان، نشر اسلامي، قم، اول، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۹۲٫
۱۲ .موسوعة الامام الحسين  ع، گروهي از نويسندگان، تهران، دفتر انتشارات کمک آموزشي، تهران، اول، ۱۳  ع۸ ش، ج۲، ص  ع  ع۹٫

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *