۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 30 سپتامبر 2016 - 5:34
  • 783 بازدید
حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب  (۲) (خُلُق ۴۴)
حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب  (۲) (خُلُق ۴۴)

حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب (۲) (خُلُق ۴۴)

حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب(۲) مروري بر زندگاني و فضايل حضرت عباس بن علي علیهما السلام  مهدي تديني* tdmahdi@yahoo.com* اشاره نوشتن از عباس  ع براي شناختن او نيست؛ که شناختن او، از عهده بشر خارج است. فقط خداوند متعال، مربيان عباس، يعني اميرمؤمنان و دو برادر بزرگوار عباس و ديگر معصومان: مي‌دانند که […]

حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب(۲)
مروري بر زندگاني و فضايل حضرت عباس بن علي علیهما السلام 

مهدي تديني*
tdmahdi@yahoo.com*
اشاره
نوشتن از عباس  ع براي شناختن او نيست؛ که شناختن او، از عهده بشر خارج است. فقط خداوند متعال، مربيان عباس، يعني اميرمؤمنان و دو برادر بزرگوار عباس و ديگر معصومان: مي‌دانند که عباس کيست. نوشتن از عباس براي لذّت بردن از ابعاد وجودي «پدر فضل» است و شايد و البته آن هم تا حدودي براي پي‌بردن به راز دلدادگي هزار و چهارصد سال? شيعه، به آن وجود نازنين. نوشتن از عباس براي به نظاره نشستن توانايي بشر براي رسيدن به قله عبوديت و بندگي و اوج انسانيت و آزادگي است.
در شماره قبل، به بخش‌هايي از زندگي‌نامه و نيز برخي القاب و فضايل آن وجود نازنين اشاره شد. در اين شماره، به ابعاد ديگري از زندگي و شخصيت علمدار عشق و ادب مي‌پردازيم.
مراحل زندگي
کودکي
همان‌طور که در نوشتار قبل اشاره شد، تاريخ، مطلب زيادي از زندگاني پيش از کربلاي قمر بني‌هاشم  ع براي ما به يادگار نگذاشته است؛ اما از نقل‌هاي اندک تاريخ به خوبي مي‌توان دريافت که عباس در دوران کودکي، از خرمن معرفت پدر بزرگوار خود و ادب مادر کم‌‌نظيرش چه خوشه‌ها برچيده است.
«عباس در کودکي، زورق نشين درياي بي‌کران معرفت بود و به سان ماه تابان از خورشيد وجود پدر نور مي‌گرفت. با فراستي چشم‌گير و دقتي فراوان، خوشه‌چين خرمن حقايق ولايت بود و از بلنداي بينش امام بهره‌هاي بسيار مي‌برد. اميرمؤمنان علي  ع، پرورش و تکامل فرزندش را چنين توصيف مي‌کند:
اِنَّ وَلَدِي الْعَبّاسَ زَقَّ الْعِلْمَ زَقّاً؛۱
همانا فرزندم عباس در کودکي، علم آموخت و همچون نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا مي‌گيرد [از من] معارف را فرا‏گرفت.
امام  ع که تسلطي چشم‌گير بر الفاظ دارد و در بيان حقايق بي‌نظير است، با عباراتي کوتاه، بلنداي عظمت فرزند عزيز خود را توضيح مي‌دهد که عباس از هنگام طفوليت از قابليتي عظيم برخوردار بوده است.۲
به هر حال از روايتي کوتاه در مستدرک وسائل الشيعه مي‌توان به عمق علم و معرفت قمر بني‌هاشم  ع و بينش توحيدي او در دوران کودکي به عنوان کسي که در خانواده‌اي توحيدي بزرگ شده، پي برد:
لَمَّا كَانَ الْعَبَّاسُ… قَالَ عَلِيٌّ  ع لِلْعَبَّاسِ: قُلْ‏ وَاحِدٌ، فَقَالَ: وَاحِدٌ، فَقَالَ: قُلِ اثْنَانِ، قَالَ: أَسْتَحِي أَنْ أَقُولَ بِاللِّسَانِ الَّذِي قُلْتُ وَاحِدٌ اثْنَانِ فَقَبَّلَ عَلِيٌّ  ع عَيْنَيْه …؛ ۳
هنگامي که عباس  ع کودک بود، حضرت علي  ع به فرزندشان عباس  ع فرمودند: «بگو يک». او گفت: «يک». بعد فرمود: «بگو دو». عباس گفت: «شرم مي‌کنم به زباني که با آن، يک گفته‌ام (خدا را به يگانگي ياد کرده‌ام)، دو بگويم». حضرت هم دو چشم، يا بين دو چشم عباس را بوسيدند.جواني و نوجواني
فرزند پاکدل علي  ع در مدت چهارده سال و چهل و هفت روزي که با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن، در کنار او حضور داشت و در ايام دشوار خلافت، لحظه‌اي از او جدا نشد.۴
عباس، تاريخ را در مورد جواني و نوجواني خود نيز تشنه گذاشته است؛ اما همان اندک جرعه‌اي که از دوران جواني خود در کام تاريخ ريخته، بس گواراست. نمي از اين جرعه گوارا تقديم به جان‌هاي پاک و عاشق اهل بيت::
علامه محمد باقر بيرجندي (متوفاي ۱۳۵۲) مي‌گويد:
در بعضي کتب معتبره ديدم که در جنگ صفين، هنگامي که قشون معاويه آب را بر روي اصحاب اميرالمؤمنين  ع بسته بودند، قمر بني‌هاشم  ع در حمله به لشکر معاويه و بيرون آوردن آب از تصرّف ايشان، با برادرش حسين  ع همراه بود.۵
نيز مي‌گويد:
روايت شده که در يکي از روزهاي جنگ صفين، مردم ديدند از لشکر اميرالمؤمنين  ع جواني که نقاب به صورت انداخته، هيبت و صلابت و شجاعت از او ظاهر و هويداست و تقريباً به سنّ شانزده ساله مي‌باشد، بيرون آمد و اسب خود را در ميدان جولاني داد و مبارز طلبيد. معاويه، ابوالشعثاء را به حرب او فرمان داد. ابوالشعثاء گفت: «مردم شام، مرا با هزار سوار مقابل مي‌دانند و تو مي‌خواهي مرا به جنگ کودکي بفرستي؟! من هفت پسر دارم؛ يکي از آنان را به جنگ او مي‌فرستم، تا حساب او را برسد». ابوالشعثاء، پسر اوّلش را به ميدان فرستاد؛ ولي او کشته شد. پيش از وي، به ترتيب يکايک پسران وي گام در ميدان نبرد نهادند و جوان نقابدار، آنان را نيز به جهنم فرستاد.
ابوالشعثاء که اوضاع را اين‌چنين ديد، دنيا در نظرش تاريک شد و خود به ميدان آمد؛ امّا او نيز کشته شد و ديگر کسي جرأت ميدان رفتن را نکرد. آن‌گاه جوان نقابدار، عنان به جانب لشکر اميرالمؤمنين  ع برگردانيد. اصحاب اميرالمؤمنين  ع از شجاعت وي سخت در حيرت بودند و از خود مي‌پرسيدند که اين جوان نقابدار کيست؟ تا آنکه اميرالمؤمنين علي  ع آن جوان را طلبيد و نقاب از صورت مبارک وي برداشت. آن‌گاه بود که ديدند وي قمر بني‌هاشم حضرت ابالفضل العباس  ع است.۶
اين، نمونه‌اي از شجاعت مثال‌زدني شيرمرد عرب است. البته از کسي که از مادري آن‌‌چنان و پدري چون علي  ع، فاتح خيبر زاده شود، اين شجاعت، بسيار پذيرفتي است.
البته سجاياي اخلاقي در کنار معرفت و علم ولايي عباس  ع، از کودکي تا آخرين لحظات او بس زيبا و ديدني‌تر مي‌شود. نمونه‌اي از اين معرفت لدنّي در ايام کودکي عباس  ع، ذکر شد. اکنون نمونه ديگري که نشان‌دهند? سجاياي اخلاقي و معرفت بالاي اين امير عشق و ادب است را ذکر مي‌کنيم:
«[در دوران جواني،] يکي از دشمنان خاندان علي  ع، عباس  ع را تهديد مي‌کند. آن حضرت در پاسخ او چنين فرمود:
من سخن تو را چون سراب مي‌بينم که از دور مي‌درخشد؛ اما چون به سوي آن بروي، هيچ و پوچ مي‌شود. آنچه اميد مي‌بري که تسليم تو شوم، ممکن نمي‌شود و ديرياب است. و من – اي دشمن خدا و پيامبر او- به رويارويي با قهرمانان و بردباري در نبرد و هماوردي با نام آوران عادت کرده‌ام و از خداوند، اميد ياري مي‌رود. آن‌کس که چنين صفاتي را در خود به کمال داشته باشد، از مبارزه با کسي نمي‌هراسد.
واي بر تو! آيا من به پيامبر خدا۶ منسوب نيستم؟ من شاخ? متصل به درخت وجود او و شکوفه‌اي از روشناي ميوه اويم. آن کس که از اين درخت باشد، به ذلت نمي‌افتد و از شمشير نمي‌ترسد. من، پسر علي‌ام و از نبرد با هماوردان تن نمي‌زنم. به قدر پلک زدني، شرک نورزيده‌ام و با پيامبر خدا۶ مخالفت نکرده‌ام. من از اويم؛ همان‌گونه که برگ از درخت مي‌رويد و شاخه‌ها از تن? اصلي؛ پس، از ما دور دار آنچه را طمع کرده‌اي که من نه آنم که از زندگي دست بشويم يا از مرگ بنالم. تو کار خود کن و مرا با تو کاري نيست.
سپس آن حضرت، اشعاري را خواند:
بر ستم زمان? بدانديش صبر بايد کرد و بر مرگ که از آن گريزي نيست
آه و فغان نکن؛ زيرا همه چيز نابود مي‌شود. هيهات که کسي همانند من آه و ناله کند
پس اگر روزگار، ما را آماج تيرهاي خود کند و پس از گرد آمدن، پراکنده سازد، نصيب شما در آن نبردي که خردسالان از ترس آن پير مي‌شوند، تنها ضربت‌هاي کوبنده است.   ع
عباس  ع در اين کلام حماسي، خويشتن را شاخه‌اي از درخت تنومند رسالت مي‌خواند و خود را شکوفه‌اي از شاخسار ولايت مي‌نامد؛ از اين بيان او مي‌توان دريافت عباس  ع از صفات برتر خاندان رسالت، بهره‌ها داشته است. او علم، شجاعت، فصاحت و ديگر خصائل والاي ولايي را از آنان کسب کرده است.۸
بعد از جواني تا شهادت
حضرت ابوالفضل  ع در جواني، با بانويي به نام «لبابه» بنت عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، ازدواج کرد؛ بانويي مکرّمه از بني‌هاشم. قمر بني‌هاشم از جناب لبابه صاحب دو فرزند به نام‌هاي «فضل» و «عبيدالله» شد. نسل آن حضرت، فقط از طريق عبيدالله ادامه يافته است. آنچه گفتيم، قول مشهور بود؛ ولي در برخي کتاب‌ها آمده است که قمر بني‌هاشم، پنج اولاد، بلکه شش اولاد داشته است به نام‌هاي: فضل، عبيدالله(که از لبابه بودند)، حسن(مادرش امّ ولد بوده)، قاسم، دختري که نام او ذکر نشده و نيز محمد که ابن شهرآشوب او را از شهداي طَف شمرده است.۹
عباس همواره در کنار برادر و امام خود بود، تا اينکه اباعبدالله الحسين  ع عزم رفتن به کوفه کردند و عباس هم در رکاب برادر و به همراه ايشان، بدون هيچ درنگي، راهي شد. از اين‌جا به بعد، تاريخ در مقابل عظمت فوق تصور اباالفضل العباس  ع سر تعظيم فرود آورده و گفته‌هاي زيادي از او برايمان دارد.
فصل آخر
بيشترين گزارش تاريخ از زندگاني حضرت عباس  ع، مربوط به فصل آخر زندگي آن بزرگوار است؛ آن‌هم برگ‌هاي آخر آن فصل يعني حضور علمدار رشيد و سقاي دلير در کربلا و دلاوري‌ها و فداکاري‌هاي آن حضرت. امّا در همين گزارش کوتاه، درياي معرفت، ادب، و ديگر سجاياي اخلاقي از قله‌نشين علم و ادب و عمل به منصه ظهور رسيده است.
شايد اگر هيچ مطلبي از عباس نمي‌دانستيم جز گزارش تاريخ از عملکرد آن بزرگوار از عصر تاسوعا تا لحظه شهادت، هيچ ذهن و هيچ قلبي نبود جز اين‌که در برابر عظمت شخصيت اخلاقي، معنوي و الهي آن بزرگوار سر تعظيم فرود آورد. از اين رو پيروان ساير اديان نيز حق دارند که واله و شيداي او باشند.
عباس، در کربلا محيّر العقول و القلوب ظاهر شد. وقتي در عصر عاشورا، امان‌نامه پر زرق و برق شمر را رد کرد، معرفت و فهم عميق و وفاداري خود را نشان داد. برخورد عباس با اين پيشنهاد و جواب محکم و کوبنده او، نشان‌دهنده اوج عظمت روحي اين بزرگوار است. ماجرا از اين قرار است که شمر بن ذى الجوشن -لعنة الله عليه- پيش تاخت و ندا در داد: «خواهرزاده‏هاى من [‌‌کنايه از اينکه با ام البنين ۳از يک قبيله بوده است] كجاييد؟ اي عبد الله و جعفر و عبّاس و عثمان». امام حسين  ع به فرزندان امّ البنين۳ فرمودند: «اگر چه فاسق است، پاسخ او را بدهيد». فرزندان امّ البنين۳ فرمودند: «چه كار دارى؟» گفت: «اى خواهرزاده‌هايم! شما در امانيد. خود را با برادرتان به كشتن ندهيد، و ملازم خدمت يزيد بن معاويه، امير المؤمنين باشيد». عبّاس بن على  ع ندا در داد و فرمود:
دست‌هايت بريده و امان‌نامه‏ات ملعون باد! اى دشمن خدا! ما را مي‌خوانى كه برادر و سرورمان حسين بن فاطمه۸ را رها كرده در خط فرمان مطرودان و ملعونان معلون‌زادگان درآييم؟
شمر با حالت خشم به لشكرش برگشت.۱۰
همچنين بعد از سخنان برادر در شب عاشورا مبني بر اينکه مي‌توانيد برگرديد و برويد، اولين کسي که اعلام وفاداري کرد، حضرت عباس  ع بود که عمق بينش ديني و سياسي و نيز سلحشوري و فداکاري خود را نشان داد. اصلاً او بود که به بقيه اصحاب، وفاداري را آموخت و همه اصحاب چه بني‌هاشم و چه ديگران، همه از او آموختند که در جواب حسين  ع چگونه سخن بگويند. تاريخ، اين ماجرا را چنين نقل مي‌کند:
بعد از سخنان اباعبدالله الحسين  ع و درخواست حضرت از اصحاب مبني بر ترک کردن کربلا، برادران و فرزندان و فرزندان برادرش و نيز فرزندان عبدالله بن جعفر خطاب به حضرت گفتند: «ما اين کار را نمي‌کنيم (= تو را تنها نمي‌گذاريم) تا اينکه بعد از تو زنده بمانيم. خداوند ما را ابداً در اين وضعيت نبيند». مقدم بر همه در اين اظهار وفاداري، عباس بن علي۸ بود و پس از او، ديگران از وى پيروى كرده، مانند او همين عرايض را ابراز نمودند.۱۱
علمدار فضائل، آن‌جا که به نظاره نشست و غم همه شاگردان رزمي خودش و داغ سه برادر را ديد و خم به ابرو نياورد و تا امر مولايش نبود، براي جنگ پيش‌قدم نشد، صبر و اطاعت از ولي خود را نشان داد.
همچنين آنجا که بعد آن همه بلا و از دست دادن دو دست و چشم، فقط به فکر مشک خود بود و حتي بعد از تير خوردن به مشک، زبان به شکوه نگشود، مقام رضا و توکل خود را آشکار کرد.
اصلاً «پدر فضل» در همه لحظات حضورش در کربلا، مجموع? فضائل را به نمايش مي‌گذاشت. عباس، در آخرين برگ‌هاي زرين حيات خود، جلوه صفات الهي شده بود و اين شکوه و زيبايي معنوي و روحاني اوست که تا ابد، دل دوست‌داران حقيقت و انسانيت را در جذبه خود نگه مي‌دارد.
ان‌شاءالله در شمارگان بعد، در باب اين فضائل و نيز ابعادي از مقامات دنيايي و آخرتي آن بزرگوار سخن خواهيم گفت. و من الله التوفيق.
پي‌نوشت‌ها
۱٫ «وَ هُوَ مِنْ فُقَهاءِ اَهْلِ الْبَيْتِ وَ كَفاهُ شَهادَةُ أبيهِ لَهُ بِقَوْلِهِ: اِنَّ وَلَدي الْعَبّاسَ زَقَّ الْعِلْمَ زَقّاً.» ادب الطف‏، جواد شبّر، بيروت، دار المرتضى، ۱۴۰۹ ق، ج ۱، ص۲۲۴٫
اين تشبيه امام  ع استعاره‌اي بسيار بديع است؛ زيرا «زق» به معناي تغذية جوجة پرنده از سوي مادرش است؛ آن هنگام که خود به تنهاي قادر به غذا خوردن نيست. از استعمال اين استعاره، در کلام امام  ع – که خود آگاه به دقايق کلام عرب است- متوجه مي‌شويم که ساقي کربلا از کودکي، و حتي از شير خوارگي، قابليت گرفتن علوم و معارف را داشته است و اين، مطلبي بحق مي‌باشد که خلاف در آن راه ندارد. موسوعة الامام الحسين  ع، سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي، پاورقي ص ۵۸۵٫ (نقل در نرم افزار سفينة النجاة، مرکز تحقيقات رايانه‌اي حوزه علميه اصفهان).
۲٫ سپهسالار عشق، احمد لقماني، مرکز تحقيقات اسلامي جانبازان، ص۲۲٫
۳٫ مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، قم، مؤسسة آل البيت:، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج ۱۵، ص ۲۱۵٫
۴٫ سپهسالار عشق، ص۲۴-۲۵٫
۵ . کبريت احمر، ج ۳، ص ۲۴٫
۶ . چهره درخشان قمر بني هاشم، ابوالفضل العباس  ع، علي ربّاني خلخالي، مکتب الحسين  ع، ۱۳  ع۶ ش، قم، چاپ پنجم، ج۱، ص۱۶  ع و ۱۶۸٫
  ع. صبراً على جور الزمان القاطع
ومنيّة ما إن لـها من دافــع
لا تجزعنّ فكل شيء هالك
حاشى لمثلي أن يكون بجازع
فلئن رمانا الدهر منه بأسهم
وتفرّق من بعد شمل جامع
فلكم لنا من وقعة شابت لها
قمم الأصغر من ضراب قاطع
۸٫ ابوالفضل العباس  ع، جواد خرميان، انتشارات راه سبز، چاپ اول، ۱۳۸۶ش، ص۳۰-۳۲٫
۹ . برگرفته از: چهره? درخشان قمر بني‌هاشم ابوالفضل العباس  ع، ج۱، ص۱۲۲٫
۱۰ . لهوف، سيد بن طاووس، تهران، جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش، ص ۸۸ و ۸۹٫
۱۱ . ارشاد، شيخ مفيد، قم، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۹۱‏.

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *