بسم الله الرحمن الرحیم کد مطلب:۱۳۵/ ۸۵/ ۹۶ فکر انسان باید به انسجام و قوّت برسد. زمانی هست كه انسان در طول روز، كاری را انجام میدهد؛ ولی وقتی به سراغ کار دیگری میخواهد برود، فکر، او را رها نمیکند؛ مثلا یک فیلم تماشا کرده است، اما زمانی که میخواهد کار دیگری انجام دهد فکر، […]
بسم الله الرحمن الرحیم
کد مطلب:۱۳۵/ ۸۵/ ۹۶
فکر انسان باید به انسجام و قوّت برسد. زمانی هست كه انسان در طول روز، كاری را انجام میدهد؛ ولی وقتی به سراغ کار دیگری میخواهد برود، فکر، او را رها نمیکند؛ مثلا یک فیلم تماشا کرده است، اما زمانی که میخواهد کار دیگری انجام دهد فکر، او را رها نمیکند. اما یک وقت است که فکر، انسجام و قوّت دارد و اینگونه نیست.
يكي از شرایط استخاره همين است كه اگر انسان میخواهد چند استخاره انجام دهد، باید تمام ذهن، آماده گرفتن مطلب برای اولین استخاره باشد. برای استخاره دوم باید ذهن از فضای استخاره اول به صورت صددرصد بیرون آید و در فضای استخاره دوم وارد شود. اگر اینطور نباشد، استخاره متقن نیست.
ذهن، از شاخههايی است که شبيه الهام است. اگر ذهن پراکنده باشد، استخاره جواب نميدهد. فرقی نمیکند استخارهکننده چه کسی باشد و همچنین فرقی نمیکند با قرآن استخاره کند یا با غیر قرآن. خلاصه اینکه اقتضا ميخواهد؛ يعني اگر ميخواهد جواب سؤالی را بگيرد، بايد اين سؤال در نفس كامن و كامل باشد. بعد از آن، حيث ارتباطي برای جواب گرفتن است. وقتي كه انسان پراكنده است چه جوابي برای او بیاید؟! از کجا بیاید؟!
بالأخره عالم غيب هم، عالم اسباب است و اسباب خودش را دارد. کسی که به خاطر پراکندگی اصلاً زبانش نميتواند ترجمان دلش باشد، او چه جوابي بگيرد؟ او در حالتی است که اگر به خودش بگويند حرفت چيست، بعضي وقتها آنقدر پراکندگی دارد كه نميتواند بگويد چه مشكل و سؤالي دارم؛ لذا كارها به هم ميپيچد. انسان اگر ميخواهد سؤالي داشته باشد، نفس بايد خالي و آرام باشد و با تمام وجود، آن سؤال مطرح شود.
اين بخش خودش يك شاخه مفصّلي است، حتي علمش. عاليترين مرتبه و قلّه این علم، وحي خداوند بر انبياء علیهمالسلام است. انبياء و وحی آنها را بايد شناخت. یکی از امتیازات پيغمبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم اين است كه تمام حواس ظاهري و باطني آن حضرت، متوجه درك مفاهيمي است كه بايد به ایشان ارائه شود. پایينترين مرتبه آن علم هم خوابهايي است كه مؤمنين و غيرمؤمنين ميبينند و واردات قلبيهاي است كه بعضی از افراد دارند. برای ارتباط با عالم غیب، از مرتبه ابتدایی آن تا مرتبه انتهایی آن، مراتب خيلي عظيمي وجود دارد.
حضرت موسي علیهالسلام به کوه طور میرود و صحبت ميكند؛ سؤال ميكند و جواب ميگيرد.[۱] او كليم الله است و آنقدر توجّهاتش عمق دارد كه مكالماتش «فوق احساس الكروبين»[۲] است.
کسی که شياطين – شياطين به معنای اعم – را نمیتواند از خودش دور كند و آنها دست او را خواندهاند، چه جوابی به صورت الهام به دل آن شخص بیاید؟ به همین دلیل است که جوابهای بعضی از افراد که به صورت الهام میآید، پراکنده است؛ اما مکالمه حضرت موسي علیهالسلام با خداوند طبق دعای سمات «فوق احساس الكروبين» صورت ميگرفت و اين، ميانبُر عظيم است.
این مرتبه، مرتبهای غیر از عبادات، بلکه حاصل عبادات است. عبادات باید یک حالی در انسان ایجاد کند که ارتباط حسهاي ظاهري با بيرون قطع شود. خداوند متعال در جريان اصحاب كهف، میفرماید:
فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنينَ عَدَدا؛[۳]
ما پردهاى بر گوششان نهاديم تا سالهایى چند در غار به خواب فرو رفتند.
مشکل ما همین است که گوش ما در نماز نیز صداها را میشنود و از ناحيه حسهای ظاهری ما اشتغال وجود دارد؛ مثل حس سامعه و حس باصره. بنا نيست كسي اينگونه عبادت كند؛ بلکه هنگام عبادت باید در خود فرو رود و ارتباط حسهاي ظاهري خودش را با عالم خارج قطع كند، تا براي ارتباط با خداوند متعال وارد شود.
چگونه خواب بر ما غالب میشود؟ اگر ما کیفیّت خوابرفتن را میدانستیم، خیلی از علوم برای ما باز میشد. در خواب، ارتباط حسهاي ما با عالم خارج قطع ميشود و به تدریج وارد خواب ميشويم. اگر ما بر خودمان مسلط ميشديم – به اينگونه كه ابزاري داشته باشيم تا ارتباط حسهاي خود را در بيداري با خارج قطع كنيم – آن وقت قضیه خيلي فرق ميكرد و به حالت غيبوبيّت و خلسه ميرسيديم.[۴]حداقل از عالم دنیا، جدا ميشديم. جداشدن خيلي مهم است و گاهي ما خيلي معطّل آن ميشويم.
بعضی از علل و عوامل، ما را متوقف میکند و حسهاي ما را به دنيا مشغول ميكند. آن عوامل، بعضی از صفات یا مسائل خارجی مانند کار، اشتغالات فکری، مشکلات خارجی و امثال آن است. تحت هر شرایطي نبايد این امور، ارتباط ما را با خداوند ضعيف كند. بايد طوری بر خود مسلط باشيم تا اينكه بتوانیم نمازمان را بخوانيم؛ بلكه نمازمان را به پا داريم؛ نه اينكه فقط زبانمان حركت كند.
اينكه خداوند در قرآن همواره ميفرمايد نماز را به پا بداريد، به این سبب است كه این عملی كه ما انجام ميدهيم خواندن نماز است، نه اقامه آن. قرآن نميگويد: يقرءون الصلوة (مؤمن نماز ميخواند)؛ بلکه ميفرمايد:
يُقيمُونَ الصَّلاة؛[۵]
نماز را برپا مىدارند.
اگر بخواهيم نماز را به پا داريم، با ورود در عالم معنا ميتوانيم آن را به پا بداريم. با قرائتِ صرف، معلوم نيست كه بشود نماز را به پا داشت؛ بلکه هم قرائت ميخواهد و هم ورود به فضايي كه جنسش جنس نماز باشد. حداقل قضیه این است که با ذهن متشتت نميشود نماز را به پا داشت و حدود را اجرا كرد.
هر چیزی حدّي دارد. نماز يك حدود ظاهري دارد که آن حدود ظاهری از ابتدای وضو تا انتهاي نماز است و يك حدود باطني دارد كه اگر آنها را اجرا كنيم، نماز به پا داشته ميشود. اینجا است که اسرار بعضی از روایات برای انسان آشکار میشود. اينكه در روایت میفرماید: «الصلاة معراج المؤمن»[۶]، يعني شما با گفتن «الله اكبر» به قول امام خمینی قدسسره وقتي دستهايت را بالا ميبري به این معناست که همه چيز را پشت سر انداختم.[۷] در این صورت، انسان به فضای جدید معنوی وارد شده است. این طور است که انسان میبیند سبک شده است و معنای آن روایت معلوم میشود. در این صورت است که نماز انسان بالا میرود[۸] و انسان به راحتی میتواند همراه آن نماز بالا برود.
در این حركت الهي چند چيز است كه خيلي اهميت دارد؛ يكي جايگاه خود انسان است، يكي نيّت انسان است و دیگری عمل صالح است. وقتي نيّت، خالص باشد و انسان آماده باشد، عمل صالح صورت ميگيرد. عمل انسان مانند نماز یا صدقه، وقتی در اين مثلث به صورت كامل انجام شد، يك چيز ديگري حاكم بر اين سه زاويه است كه آن عبارت است از باطن انسان؛ به این معنا که چه کسی مشغول انجام این عمل است؟ اين مثلث و عمل را پيغمبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم اجرا ميكنند یا من اجرا ميكنم؟ چرا من بهره نميبرم، اما شخصی مانند پیغمبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم این قدر بهره میبرد؟ به سبب پشتوانه عمل و به سبب روح و باطن است. وقتی عبادت در اين مثلث انجام شود، اگر پشتوانه قوياي داشته باشد، عمل بلافاصله به جنس برزخی تبديل ميشود؛ مثلا دو ركعت نماز با شرایطش خوانده یا حمد و سورهای برای میت خوانده است، دسته گلي یا غذای خوشطعمی به عنوان هديه به ميّت میشود.[۹]
میت نیازمند به یک هدیه درست و مفید است؛ لذا اگر انسان میخواهد یک حمد و سوره براي ميتي بخواند، درست بخواند، يك زيارت اگر ميخواهد بخواند درست بخواند. «درست بخواند» يعني فكرش پراكنده نباشد، اين مربوط به اعمالی که هدیه به اموات میشود.
اما نمازی را كه من ميخوانم و آن نماز ميخواهد به عالم غيب برود، شرایط سنگينتري دارد. گاهي انسان اذکاری را میگوید؛ ولی به خاطر پراکندگی زیاد، تبدیل نمیشود. مثلا در بخش اموات يك كانال هوشمندي بین نیت انسان با آن میت ایجاد میشود که آن عمل هدیه شده به میت را تبدیل به مایحتاج او میکند.
خلاصه؛ همه كارها مربوط به خود انسان است. بشر خيلي بزرگ است. هر كاري بخواهد انجام دهد، امكانپذير است. اگر ما اعمالمان را ميديديم، يقين و سبك عملکرد ما فرق ميكرد. فقط عبادات خالص است که جواب میدهد و نمره دارد.
اگر انسان نیت انجام کار خیری را دارد، باید قصدش فقط خدا باشد. اگر کسی را مدّنظر بگيرد، خودش را فریب داده و خود را عقب مياندازد. این کارها در این مسیر جواب نميدهد. خداوند متعال اعمال خالص و خوب را ميخواهد. خودش فرموده است: من بهترین شریک هستم؛ اگر کسی غیر مرا در عمل شریک کند از او قبول نمیکنم؛ بلکه فقط اعمال خالص او را قبول میکنم.[۱۰]
در این وقت است که اعمال خالص انسان رشد ميكند. آن اعمال در عالم غیب به صورت بذر است که تا دامنه قیامت توسعه پیدا میکند و روز به روز اضافه میشود؛ البته به شرطي كه كاري نشود تا آنها را خراب کند.
—————————————————————————————————-
[۱]. توحید شیخ صدوق، ص ۱۲۱٫
[۲]. مفاتیح الجنان، دعای سمات.
[۳]. سوره کهف، آیه ۱۱٫
[۴]. چون نفس ناطقه انسانى به نفوس فلكى و عقول مجرّده اتّصال يافت، پرتو نقوش در وى مرتسم مى گردد و به حوادث آينده علم پيدا مى كند؛ و اين معنا، هم در عالم خواب دست مى دهد و هم در عالم بيدارى. آنچه در خواب باشد، رؤياى صادقه گويند و آنچه در بيدارى دست دهد، مكاشفه نامند و آنچه ما بين نوم و يقظه و به اصطلاح در حالت غيبت واقع شود، خلسه گويند. (مصباح الهداية و مفتاح الكفاية، مقدمه، ص۹۲)
[۵]. سوره بقره، آیه ۳٫
[۶]. سفینة البحار، ج ۲، ص ۲۶۸٫
[۷]. سرّ الصلاة، ص ۷۷٫
[۸]. وَ أَرْوِي عَنِ الْعَالِمِ علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ رُبَّمَا لَمْ يُرْفَعْ مِنَ الصَّلَاةِ إِلَّا النِّصْفُ أَوِ الثُّلُثُ أَوِ السُّدُسُ عَلَى قَدْرِ إِقْبَالِ الْعَبْدِ عَلَى صَلَاتِهِ وَ رُبَّمَا لَا يُرْفَعُ مِنْهَا شَيْءٌ تُرَدُّ فِي وَجْهِهِ كَمَا يُرَدُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ وَ تُنَادِي ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَكَ اللَّهُ كَمَا ضَيَّعْتَنِي وَ لَا يُعْطِي اللَّهُ الْقَلْبَ الْغَافِلَ شَيْئاً(الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ؛ ص۱۰۳)
[۹]. روایت شبیه به این مضمون از اسحاق بن عمار از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللَّه عليه كه گفت: از آن حضرت سؤال كردم در مورد شخصى كه حج كند و حج خود را يا عمره خود را يا بعضى از طوافش را به آن كه نصف يا ثلث مراد باشد يا طواف عمره يا طواف حج را از براى بعضى از اهل خود قرار دهد و آن شخص در شهرى ديگر باشد، خوب است؟ حضرت فرمودند: بلى. گفتم: از اجر او چيزى كم مى شود؟ حضرت فرمودند: نه؛ هم براى او خواهد بود و هم براى آن شخصى كه عمل را براى او قرار داده است و ثوابى ديگر دارد كه احسان به برادر مؤمن كرده است. گفتم: اگر شخصى كه از براى او عمل مى كند مرده باشد، آيا اين ثواب به او مى رسد؟ حضرت فرمودند: بلى؛ تا آنكه گاه باشد كه مستوجب عذاب الهى شده باشد و او را بيامرزند يا در تنگى باشد و بر او واسع گردانند. گفتم: ميت مىداند كه اين عمل را چه کسی برای او انجام داده است؟ حضرت فرمودند: بلى. گفتم: اگر چه ناصبى باشد، نفع به او مىرسد؟ حضرت فرمودند: عذابش سبك مى شود. (لوامع صاحبقرانى، ج۲، ص۴۸۶)
[۱۰]. عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ مَنْ أَشْرَكَ مَعِي غَيْرِي فِي عَمَلٍ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا كَانَ لِي خَالِصا. (المحاسن، ج۱، ص۲۵۲)