بسمه تعالی کد مطلب:۹۶/۸۷/۱۸۸ خداوند درمورد قرآن فرموده است: لا يَأْتيهِ الْباطِل؛[۱] هيچ باطلى به سويش نمى آيد. باطل، از هيچ جهتي به قرآن سرايت نميكند. اگر ما اينها را توجه نكنيم و فكر كنيم كه باطل، تحريف در زياده یا نقيصه – به حسب بعضي اقوال – راه به قرآن پيدا كرده است، توهين […]
بسمه تعالی
کد مطلب:۹۶/۸۷/۱۸۸
خداوند درمورد قرآن فرموده است:
لا يَأْتيهِ الْباطِل؛[۱]
هيچ باطلى به سويش نمى آيد.
باطل، از هيچ جهتي به قرآن سرايت نميكند. اگر ما اينها را توجه نكنيم و فكر كنيم كه باطل، تحريف در زياده یا نقيصه – به حسب بعضي اقوال – راه به قرآن پيدا كرده است، توهين به ساحت قرآن نيست؟!
الحمدلله كمتر كسي قائل به تحريف است؛ ولو به تحريف به نقيصه را كمتر كسي قائل است و در شيعه نيست؛ ولي جايگاه قرآن به عنوان ثقل اكبر آمده است.[۲]
نيمه شعبان بود و آیت الله بهجت رحمةاللهعلیه از مسجدشان به خانه برگشته بودند. ما بعد از نماز ظهر خدمتشان رفتيم. تا نشستند فرمودند: «مسجد بودم؛ مداح خيلي اظهار عشق و علاقه به ديدن حضرت ميكرد و شعر ميخواند. من به نظرم آمد قرآن كه عِدل امام زمان عليهالسلام است، در اختيار ما است؛ نسبت به او چه كار كرديم و از آن چه بهرهاي برديم؟! از در اختیاربودنِ قرآن، چه گُلي به سر خودمان زديم كه حالا درصدد هستيم حضرت را حتماً ببينيم؟!»
آنقدر فضاي اطراف حضرت عليهالسلام لطيف است كه با اين ثقل و گرفتاريها، ملاقات حاصل نميشود. بايد انسان از اين فضاها كنده شود.
براي ما اگر نصيبي بخواهد باشد طهارت لازم است، تهذيب لازم است. اگر روح لطیف شود، مستعدّ میشود. بعد هم هر چه روح لطيفتر ميشود، استعدادش و رغبتش به مركز بيشتر ميشود؛ استحقاق پيدا ميكند و حكمت اقتضا مينماید كه نصيب پيدا كند؛ ولي الآن ما زبانمان چيزی ميگويد و دلمان يك چيز دیگری. و اين خلاف حكمت است كه كسي كه فقط صدا از حنجرهاش بيرون ميآيد، نصيبهاي معنوي و بالاترين نصيبهاي لطيف عالم غيب نصيبش بشود. مگر اینکه طبق حکمت، مصلحتي غير از اين باشد و این خيلي نادر است.
بعضی اينقدر از عشق به امام زمان علیهالسلام ميسوختهاند؛ مثل علی بن مهزیار، نوزده سفر از اهواز به عراق، از عراق به مدينه، از مدينه به مكه، ايام حج، مني، مشعر، عرفات، نجف، كربلا، كوفه، سهله. بعد از مدتي ميگويد: آمدم عراق، نجف، كربلا، سهله، كوفه، با چشمان گريان، با خود ميگفتم: الآن ميشود، ولي نشد. مدينه به مسجدالنبي رفتيم، نشد. مكه رفتيم، ايام حج نشد. عرفات، نشد. مشعر نشد، مني نشد، به مسجد الحرام برگشتيم، طوافمان را انجام داديم، كارهاي حجمان را تمام كرديم، نشد.
مدتي بعد از اعمال حج يك شب در مسجدالحرام مشغول طواف بوده كه ميبيند شخصي ايستاده است. علی بن مهزیار ميگويد: نگاه آن شخص كه به من افتاد، ترسيدم، دلهره پيدا كردم. بعد از طواف، آرامآرام آمد باب صحبت را با من باز كرد و …
تازه بعد از همه اين مقدمات، وقتی بر حضرت وارد می شود، حضرت ميفرمايند:
وَ لَكِنَّكُمْ كَثَّرْتُمُ الْأَمْوَالَ، وَ تَجَبَّرْتُمْ عَلَى ضُعَفَاءِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ قَطَعْتُمُ الرَّحِمَ الَّذِي بَيْنَكُم؛[۳]
ولی شما در صدد زیاد کردن اموال هستید و نسبت به مؤمنان ضعیف، تکبّر کردید و قطع رحم کردید.
چرا حضرت میفرمایند: «قَطَعْتُمُ الرَّحِمَ»؟ اگر من به پدر، مادر و اقوامم احترام كنم، چه نصيبي ظاهري به حضرت ميرسد، غير از این که خودسازي خود من است؟! در آن لحظه حساس چه داعيای براي گفتن اين حرف هست جز قواعد تقرب الي الله، ساخته شدن خود بشر، از بین نرفتن زواياي عاطفي و ادب؟ همين اعجاز كافي است براي فضيلت و افضليت اهل بيت علیهمالسلام.
همين يك مورد در ابعاد مختلف در روايات متعدد قابل جست و جو است كه: اصلاً چه ميفرمودهاند؟! فرمایشات آن بزرگواران جز سوقدادن به ارتقا، به ادب، به ايمان و رضاي خدا نبوده است.
————————————————————-
[۱]. سوره فصلت، آیه ۴۲٫
[۲]. (تفسیر قمی، ج۱، ص ۳؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص ۴۱۴؛ اقبال الاعمال، ج۱، ص ۴۵۵).
[۳]. دلائل الامامة، ص ۵۴۲٫