بسمه تعالی کد مطلب: ۲۰۲/ ۸۷/ ۹۶ به نظر ميآيد يکي از گامهاي بسیار حساس، گام طلب و جستجوي حقيقت است. انسان به گونهاي با «أنا» در خودش گره خورده که فریب ميخورد و نميتواند حقایق امور را درک و پس از آن طلب كند؛ چرا که دچار چينشهاي خيالي است. در قرآن هم که نگاه […]
بسمه تعالی
کد مطلب: ۲۰۲/ ۸۷/ ۹۶
به نظر ميآيد يکي از گامهاي بسیار حساس، گام طلب و جستجوي حقيقت است. انسان به گونهاي با «أنا» در خودش گره خورده که فریب ميخورد و نميتواند حقایق امور را درک و پس از آن طلب كند؛ چرا که دچار چينشهاي خيالي است.
در قرآن هم که نگاه کنيم، ميبينيم که خداي متعال یك نفر از انبیا را سلطانالموحدين قرار ميدهد و بعد او راجع به موضوعي مثل احيای موتی[زنده کردن مردگان]، خواستهاي دارد. ابراهیمِ سلطانالموحدين که خودش هم چه بسا، اين کار [احیای موتی] از او بيايد، در مقام عمل ميگويد:
رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ؛[۱]
پروردگارا! به من نشان ده كه مردگان را چگونه زنده مىكنى؟ [خدا] فرمود: آيا [به قدرتم نسبت به زنده كردن مردگان] ايمان نياوردهاى؟! گفت: چرا، ولى [مشاهده اين حقيقت را خواستم] تا قلبم آرامش يابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگير و آن ها را [براى دقت در آفرينش هر يك] به خود نزديك كن، و [بعد از كشتن، ريزريز كردن و مخلوط كردنشان به هم] بر هر كوهى [در اين منطقه] بخشى از آن ها را قرار ده، سپس آن ها را بخوان كه شتابان به سوي تو مىآيند؛ و بدان كه يقيناً خدا تواناى شكستناپذير و حكيم است.
بين خواست بشر و لطف حق تعالي اين مسافت طولاني هست؛ لذا ديگر تکليف بقيه معلوم است؛ مثلا خيلي اتفاق ميافتد که به شخص ميگويند: در اين راه معنوی چه ميخواهي؟ ميگويد: مکاشفه نميخواهم، طي الأرض نميخواهم و… . گویی يک نفر ايستاده که به این آقا مثلاً اينها را عطا کند. ميگويد: نه اينها را نميخواهم؛ توحيد را ميخواهم. کدام توحيد؟ اصلاً نميداند. فقط لفظ آن را میگوید. بايد در مقام عمل خواست نه در الفاظ. لفظ خيلي کارايي ندارد. تازه همان لفظ را هم از صحبتهاي ديگران جمع کرده که چه ميخواهد؟ در حالي که خداي متعال كاري به زبان و گفتار افراد ندارد. در روایتی نقل شده است:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ لَا إِلَى أَمْوَالِكُمْ وَ لَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ؛[۲]
همانا خداوند تبارک و تعالی به صورتها و اموال شما نگاه نمیکند؛ بلکه به قلوب و اعمال شما نگاه میکند.
آن چیزی را که در قلب است، طلب ميگويند، نه آنچه از حنجره انسان بیرون ميآيد. ما فاصله زیادی با حقيقت داريم و طلب، حق، حقيقت و صدق را نميشناسيم. در مقام جستجو هم خيالات را با مقدمات تخيلي جستجو ميکنيم؛ لذا جواب نميدهد. به دلیل عدم هماهنگيای که بين ما و بين طلب ما وجود دارد؛ لذا ده ـ بيست سال، پشت در ميمانيم.
در مورد امام زمان عليه السلام هم همينگونه هستیم؛ يک نفري را در خیال خود درست کردهايم، با يک لباس مخصوص و با يک شکل و شمايل مخصوص. نسبت به مقام ولایت، با خيالات خودمان زندگي ميکنيم؛ لذا در محضر که قرار بگيريم، اصلا نمي توانيم همراهي کنيم. آن محضر از ما مي خواهد که حتي درون قلب ما آرام و پاک باشد؛ يعني سر سوزني سياهي معصيت نباشد؛ ولي ما طرف مقابل را تخیل ميکنيم که اصلاً ربطي به حقيقت آن ندارد و فقط در حدّ تخيل است.
خود عالم انسانيت و طي طريق معارف، انسان را عالم به عالم پيش ميبرد و در يک بعد و يک زاويه از راهي که در پيش دارد، او را با صور مثالي و صور نوراني و ملکوتي اهل بيت علیهم السلام آشنا ميکند. این عالم، عالم بسیار پيچ در پيچي است و مراحل و مراتب متفاوتی نسبت به چهارده معصوم علیهم السلام دارد.
درک صور نوراني ممکن است در مراحل مختلف و مراتب مختلف نصيب افراد زحمت کشيده شود. وقتي انسان از خيال بيرون آمد، قدم به قدم مراحل بعد را طی میکند.
اين عالمي است که در پايان آن عالمي است شبيه خواب و مشاهدات. يک مقدار که انسان اين ها را ديد و توانست برود، پي ميبرد که اهل بيت علیهم السلام چگونه زندگي ميکردند و قضايا براي او روشن ميشود که آن بزرگواران چگونه بين آن مراتب توحيدي با اين زندگي روزمره با افراد مختلف، جمع میکردند.
خلاصه ما در يک محدوده تنگ خيالي قرار گرفتهايم؛ خيالات ما، توحيد، نبوت و امامت ما را به شدت تغذيه ميکند. بايد از اين دايره تنگ بيرون آمد. از تشرّفات هم آن مقداری را برميداريم که دقيقاً در عالم ما با همين خيالات اتفاق افتاده باشد و اسم اين ها را صدق ميگذاريم. آن ها که با خيالات ما هم رنگ باشد، بیشتر به دل ما مینشیند.
—————————————————————–
[۱]. سوره بقره، آیه ۲۶۰٫
[۲]. أمالي شیخ طوسي، ص۵۳۶٫