بسمه تعالی کد مطلب: ۲۱۸/ ۸۷/ ۹۶ خداوند در قرآن کریم میفرماید: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين؛[۱] و ذوالنون را ياد كن آن دم كه خشمناك برفت و گمان كرد بر او سخت نمى گيريم، پس در […]
بسمه تعالی
کد مطلب: ۲۱۸/ ۸۷/ ۹۶
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين؛[۱]
و ذوالنون را ياد كن آن دم كه خشمناك برفت و گمان كرد بر او سخت نمى گيريم، پس در ظلمات ندا داد كه: پروردگارا! خدايى جز تو نيست، تسبيح تو گويم كه من از ستمگران بودم.
در جای دیگر، خداوند خطاب به پيغمبرش صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید:
وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ؛[۲]
مانند صاحب حوت نباش.
«النُّونِ» همان «الْحُوتِ» است، منتها انتخاب این کلمه، حساب شده است و قرآن، اسامي را طبق قواعدی جدا ميکند.
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغَاضِبًا»: حس و حال غضب، کار دست بشر ميدهد. این حس و حال در همه نيست. يک زاويه خيلي حساسي است که نيمي از سالکين را ميگيرد، مغاضب ميشوند و عجيب شيطان از اين کانال بر بنيآدم وارد میشود. شبههها از همين كانال ميآيد؛ وقتي مغاضب ميشود، ديگر حساب کار از دست او بیرون ميآيد، با افراد، برخورد ميکند، با اين مغاضب بودن شبهه ميکند، البته این بستگي به افراد نیز دارد.
خيلي هم عجيب است که وقتی انسان مغاضب شد، ناراحت ميشود که پيوند خود را با خدا ضعيف ببيند؛ لذا آن پیوند را محكم سر جاي خود نگه میدارد، خود را با مردم، حق به جانب ميگيرد و با مردم، مشکل پيدا ميکند، و از اين جهت مغاضب ميشود؛ ولي «فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ»؛ یعنی ظن قوي داشت که جايگاه ارتباط او با حقتعالی سر جاي خود هست و مورد نوازش حقتعالي است.
به جاي اينکه اول از اين بترسد که خداوند بر او تنگ بگیرد، ارتباطش با خدا را محکم ميداند. اين حالات در سالکين زياد پيدا ميشود، به جاي اينكه اول از مكر الهي، عقوبت و از فاصله بترسد، اين حالت در او شکل ميگيرد که خيلي راحت جايگاه خود را محکم ميداند. اين است که مشکل دارد.
اما رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم اين گونه بودند که در همان ابتدا دلشکسته ميشدند، اول ميترسيدند [و جایگاه محکمی برای خود تصور نمیکردند]. در مواردِ خيلي رقیقتر از جریان یونس نبی، خداوند جلوي پیغمبر اکرم را ميگرفت:
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ؛[۳]
و هرگز مگو: من اين كار را فردا انجام خواهم داد مگر اين كه بگويى: اگر خدا بخواهد.
به دلیل يک امر جزیي، چهل روز وحي را قطع ميکردند، حتي جزئي به حسب خود همان مراتب و مسائل.
خدا آیت الله کشميري قدسسره را رحمت کند، هميشه اين روايت را ميخواندند که پيغمبر فرمودند:
لَا تُفَضِّلُونِي عَلَى يُونُسَ بْنِ مَتَّى[۴] أي بسبب أن معراجي كان إلى السماء و كان معراجه في البحر؛[۵]
مرا بر یونس بن متی فضیلت ندهید؛ به سبب این که معراج من به آسمان بود و معراج او در آب.
اين سير براي او پيش آمد و ما هم نبايد به گونهاي صحبت کنيم که ملاحظه جایگاه ایشان را نکنیم. جايگاه انبياء محفوظ است، آنها معصومند؛ منتها از باب تشابهي که بين سلوکها هست و مخصوصاً در بين انبيا، مردم ما وقتي حرکت ميکنند مشکلات آنها به گونهاي از اين باب، مشابه جريان حضرت يونس عليهالسلام است. اگر کسي جايگاه خود را در بطن قرآن بيابد، ميبيند که به نوعي گاهي سلوک انسان، زندگي انسان، جايگاه انسان، شبيه به يکي از الگوهاي قرآني است. اگر کسي اين تشابه و درصد آن را بداند، درمان آن را خوب ميفهمد که چه کار کند؟
قرآن بلافاصله بعد از نقل داستان حضرت یونس علیهالسلام ميفرمايد:
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين؛[۶]
پس اجابتش كرديم و از تنگنا نجاتش داديم و مؤمنان را نيز چنين نجات مى دهيم.
ولي اين حس ممکن است در طول زندگي براي انسان حاصل شود. بايد به خدا پناه برد.
اين نوع مشكل براي کسي است که سيطره سلوکياش را نگه داشته است، و فقط يک مشکلي برای او پیدا شده البته در تعبيراتمان بايد مواظب باشيم که به نبي مرسل الهي جسارتی نشود. به يک عبارت، چنین مشکلی براي اهل سلوک است نه برای عموم. مشکل امثال ما يک مقدار قبل از اين مرحله است:
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلا؛[۷]
آيا كسى را كه هوس خويش را خداى خويش گرفته نديدى؟ مگر تو كارگزار او هستى؟
يکی از مشکلات مهم ما سکون به دنيا و در نتیجه دچار شدن به عوارضي است که بيرون آمدن از آن مشکل است. ما بايد شناختي درست و کامل از مشکلاتی که گرفتارش هستيم و گاهي متعدد است پیدا کنیم و يک جا ترمزِ این رویه را محکم بکشیم. انسان باید راه خدا را یک بار محکم انتخاب کند و بعد هم سرش را پايين بيندازد و بدون توجه به یمین و شمال، راه خودش را در پیش بگیرد؛ مثل بچهاي نباشد که در بازار همراه مادرش دارد ميرود و آن قدر حرف ميزند و چيز ميخواهد که مادرش را ناراحت میکند.
——————————————————————————
[۱]. سوره انبیاء، آیه ۸۷٫
[۲]. سوره قلم، آیه ۴۸٫
[۳]. سوره کهف، آیه ۲۳ و ۲۴٫
[۴]. بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۵۰۵٫
[۵]. روضة المتقين، ج۶، ص ۲۱۶٫
[۶]. سوره انبیاء، آیه ۸۸٫
[۷]. سوره فرقان، آیه ۴۳٫