بسمه تعالی کد مطلب:۲۳۷/ ۸۶/ ۹۶ حضرت والد[آیت الله ناصری حفظهالله] مي فرمودند: مدرسه آخوند در نجف يك متولّی داشت که به طلبه ها بسیار سخت مي گرفت. آن زمان، برق خیلی کم بود. روزی یکی از طلبهها چراغ اتاقش را روشن مي گذارد و مي رود. متولّي خيلي ناراحت مي شود و شروع به […]
بسمه تعالی
کد مطلب:۲۳۷/ ۸۶/ ۹۶
حضرت والد[آیت الله ناصری حفظهالله] مي فرمودند: مدرسه آخوند در نجف يك متولّی داشت که به طلبه ها بسیار سخت مي گرفت. آن زمان، برق خیلی کم بود. روزی یکی از طلبهها چراغ اتاقش را روشن مي گذارد و مي رود. متولّي خيلي ناراحت مي شود و شروع به داد و بيداد مي كند و به آن طلبه مي گوید: چرا چراغ اتاق را روشن گذاشتي و رفتي؟ آن طلبه هم جرأت نمي كند حرفي بزند؛ امّا به اتاق میرود و چراغ را روشن مي گذارد و مي خوابد تا متولّي را مثلاً اذيت كند.
او در خواب، امام زمان علیهالسلام را مي بيند و حضرت مي فرمايند: چراغ را چرا روشن گذاشتي؟ مي گويد: آقا من چهل هفته مسجد سهله آمدم و شما را نديدم! مي فرمايند: چراغ را چرا روشن گذاشتي؟ مي گويد: آقا چقدر من سهله آمدم، گريه كردم، نماز خواندم؛ امّا شما را نديدم. حضرت دوباره فرمودند: ما شما را آنجا نديديم، چراغ را چرا روشن گذاشتي؟
عالم باطن، غير از جسم و ظاهر است. حضور و محضر لازم است. گویا غير از حضور جسمي، محضر مي خواهد؛ يعني درك و توجه لازم است. بعید است که حتی يكي از جمكران رفتنها بي جواب بماند؛ ولي باید حضور و محضر باشد.
اينكه فرمودند: شما يك قدم بياييد ما ده قدم مي آييم،[۱] صدق است. اگر انسان، در تشرفات نگاه كند، می بیند که اکثر تشرفات برای افرادِ ساده و باگذشت است.
گاهي هم يك زاويه اي از اين سادگي يك نوع بُلهي هست از نظر مردم كه در روایت آمده است: اكثر اهل بهشت را بُلَها تشكيل مي دهند.[۲]
یکی از دوستان مي گفت: يك پیرمرد سیدی از اطراف نائين بود که ما مزرعه مان را به او داده بوديم. زمانی که تقسيم اراضي شد، او خم به ابرويش نيامد. آن زمان کشاورزها فقري را که تحمل کرده بودند، در تقسيم اراضي جبران می كردند و زمين ارباب خود را می گرفتند. دوست ما می گفت: اين سيد که بسیار پاك و زلال بود، يك سفر با چند نفر به مکه مي رود. همراهان او شبی او را با ماشین به حرم می برند و آن شب در حرم، گم مي شود. گويی منزلشان هم دور بوده است.
آن سید همیشه می گفته: اگر امام زمان علیهالسلام را ببینم دو سؤال از آن حضرت می پرسم؛ يكي اين كه آیا من سيد هستم يا نه؟ و دیگر اينكه حج امسال من قبول شده يا نه؟
آن شب، او گم مي شود. آن زمان، هنوز برق نبوده است؛ لذا کم کم چراغهاي مسجدالحرام را خاموش می کنند. او گوشها ي از مسجدالحرام با حالت تحیّر نشسته بوده که مي بيند آقايي جلويش ايستاده است. آقا در همان ملاقات اول فرمودند: حاج سيد حسن! سلام عليكم. او بي سواد بوده؛ ولي مي گويد: به نظرم آمد كه هر دو سؤالم در اين خطاب جواب داده شد.[۳] بعد فرمودند: چرا نشسته اي؟ گفتم: گم شده ام. فرمودند: بلند شو تا تو را به خانهات ببرم.
این یک نمونه از انسانهای ساده و بی آلایش است.
———————————————————————————————–
[۱]. وَ مِنْ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ: «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ شِبْراً تَقَرَّبَ إِلَيْهِ ذِرَاعاً، وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ ذِرَاعاً تَقَرَّبَ إِلَيْهِ بَاعاً، وَ مَنْ أَقْبَلَ إِلَى اللَّهِ مَاشِياً أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مُهَرْوِلًا» (المجازات النبوية ؛ ص۳۳۷)
[۲]. أكثر أهل الجنة البله؛ بدرستى كه بيشترين أهل بهشت ابلهان باشند. (أمالي المرتضى ؛ ج۲ ؛ ص۴۵۳) توضیح: قيل: هم الذين غلبت عليهم سلامة الصدور و حسن الظنّ بالناس؛ لأنّهم أغفلوا أمر دنياهم فجهلوا حِذْق التصرّف فيها و أقبلوا على آخرتهم فشغلوا أنفسهم بها، فاستحقّوا أن يكونوا أكثر أهل الجنّة، فأمّا الأبله- و هو الذي لا عقل له- فغير مراد في الحديث»؛ گفته شده ابله در روایت به معنای کسانی هستند که سلامت صدور و حسن ظن به مردم در آن ها غالب باشد؛ زیرا آنها در امر دنیایشان غافل شدند و به آخرت رو آوردند، پس مستحق این شدند که اکثر اهل بهشت از این ها باشند و اما ابله به معنای بی عقل، در این روایت مراد نیست. (النهاية، ج ۱، ص ۱۵۵ (بله))
[۳]. حضرت به او فرمودند: «حاج سید حسن»؛ یعنی هم حج تو قبول شده است و هم تو سید هستی!