بررسی تاثیر متقابل عمل و نفس آدمی برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری حفظه الله اشاره یکی از مباحث کلیدی در اخلاق و تربیت، بررسی تأثیرات متقابل نفس بر عمل و عمل بر نفس در وجود انسان است که شناخت این تأثیرات و چگونگی آنها کمک شایانی به اصلاح نگرش […]
بررسی تاثیر متقابل عمل و نفس آدمی
برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری حفظه الله
اشاره
یکی از مباحث کلیدی در اخلاق و تربیت، بررسی تأثیرات متقابل نفس بر عمل و عمل بر نفس در وجود انسان است که شناخت این تأثیرات و چگونگی آنها کمک شایانی به اصلاح نگرش ما به مقوله تهذیب و تزکیه میکند. برای بررسی این موضوع از دقت نظرهای استاد گرامی، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری -حفظه الله- بهره بردهایم که طی مقاله زیر در اختیار خوانندگان نشریه قرار میدهیم؛ به امید آنکه مورد استفاده عزیزان قرار گیرد.
بررسی تأثیرات متقابل نفس و عمل
ورودی و خروجی روح
بر اساس ترکیبی که در خلقت انسان بهکار رفته، میان روح و جسم وی ارتباطاتی تعریف شده است. وجود انسان یک سری ورودی و خروجیهایی دارد؛ برای مثال، گوش یا چشم یا حس چشایی و … از ورودیهای نفس است. همچنین رفتارهای انسان، از جمله حرف زدن، برخی نگاهها و سکوتهای انسان، از خروجیهای اوست. چشم از حیثی، ورودی و از حیثی، خروجی دارد.
پشت این حواس خمسه، یک نفس و روحی هست که آن نفس و روح، هم محل ورود و ذخیرهسازی این ورودیها و هم محل صدور خروجیها میباشد. وقتی من صحبت کسی را میشنوم، گوش من به دلم، وارداتی دارد؛ یعنی صحبت او را به دل من منتقل میکند. از طرفی هر صحبتی هم که از حنجره من خارج میشود، خروجی روح من است و نفس و روح من متکلم، بر کمیت و کیفیت کلام، تأثیر مستقیم دارد.
حرف، وقتی از حنجره بیرون میآید، دقیقاً نشان میدهد که این روح و نفسی که پشت این کلام و محل صدور این کلام است در چه وضعیتی قرار دارد. از حضرت امیر علیهالسلام نقل شده که فرمودند:
تَكَلّموا تُعرَفوا؛ فإنّ المَرءَ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ؛ ۱
سخن بگوييد، تا شناخته شويد؛ زيرا آدمى در زير زبان خود، پنهان است.
کلام و همه خروجیهای انسان نشان میدهد که پشتوانه دارد یا ندارد؟ پشتوانهاش وصل به نور یا وصل به ظلمت است؟ خصوصیات نفسانی این متکلم چگونه است؟ آیا محاسبهگر است؟ اهل دقت است؟ اهل ایمان است؟ اهل مراعات است؟ اهل شهوت است؟ همه اینها با همین منفذ خروجی نفس میتواند مشخص و درجهبندی شود. البته ممکن است این نگاه برای امثال ما حاصل نشود.
نفس انسان حتی بر ورودیهایش هم اثرگذار است. هرچه انسان اسیر نفس میشود، روی وارداتش هم تأثیر میگذارد. اگر من خودم اسیر اوهام باشم، اسیر نفس و خیالات و شیطنت باشم، پردهای به گوشم میخورد. در نتیجه، گویندهای دارد از منبع نور حرف میزند، اما من تشخيص نمیدهم. دیگری دارد از منبع ظلمت حرف میزند، و من تشخیص نمیدهم. چرا؟ بهسبب اینکه این قیدی که خودم از شهوات در روح و نفسم زدم، روی همه ورودیها و همه خروجیها اثر میگذارد.
حواس، فیلتری هستند که وارداتی برای ما به سوغات میآورند و صادراتی هم دارند. عبد مؤمن، با یک سکوت یا با یک کلام، مشخص میشود كه چه کاره است. اهل نفس است؟ بازی میکند؟ دنیاطلب است؟ دورنگی دارد؟ خودش را آلوده میکند؟ فضا را آلوده میکند و سرش را زیر برف میکند یا نه؟ صدق و صفا و خلوص هم خودش را نشان میدهد. از کلامش پیداست، از سکوتش هم پیداست. هم برای خود انسان پیداست هم برای اهلش. سکوت مؤمن با مؤمن دیگر خیلی متفاوت است. گردن كج کردن و حالتهای معنوی به خود گرفتن، فایده ندارد. بعضیها هستند درونشان پر از شلوغی است؛ اما ظاهرشان را آرام و ساکت نشان میدهند. این فایدهای ندارد. خداوند این را نمیخواهد. نفس باید در مقاطع حساس، از آلودگی پاک باشد. خشوع، حالتی است که در دل مستولی میشود، نه به گردنکجکردن. سکوتی که خدای متعال نصیب کند، با واردات صحیح و پر از فکر و حکمت است.
روایات در این باره قابل توجه است. از حضرت امیر المؤمنین۷ نقل شده که فرمودند:
العَينُ بَريدُ القَلبِ؛۲
نگاه، قاصد دل است.
یعنی چشمها به دنبال همان چیزهایی میروند که دلها میخواهند. این همان تأثیر نفس و دل بر واردات را میرساند. همچنین در روایت دیگری دارد که:
القَلبُ مُصحَفُ البَصَرِ؛۳
دل، كتابِ ديده است.
ابن روایت، تأثیرپذیری نفس و روح از ورودیها را میرساند.
نمونهای از تأثیر نفس بر ورودیها
اگر صفاتی را که در نگاه مؤمن هست، جمعآوری کنیم، به یک مرکز ختم میشود؛ یعنی ممکن است برای نگاه مؤمن صدگونه سفارش شده باشد؛ ولی همه بر این پایه استوار است که نگاه، یک خروجی دارد که نوع نگاه و نوع نگرش است. یک نفر به برگ درخت نگاه میکند (که این، خروجی چشم او است)و میگوید:
هر گیاهی که از زمین روید وحده لاشریک له گويد
اين يك نگاه توحیدی است. نفس و روح نورانی بر این نگاه تأثیر گذاشته و آن را به نگاه توحیدی تبدیل کرده است. یک نفر دیگر به همین برگ نگاه میکند و فقط باد و حرکت برگ را میبیند. همین نگاه برای اولی، توحید را به همراه دارد و برای دومی، یک حرکت فیزیکی را تداعی میکند. تأثیرات نفس بر ورودیها، مراتب مختلف دارد.
چه ورودیهای انسان به باطن و چه خروجیهای او از باطن، باید از قیود نفسانی درآید، تا جواب بدهد و منشا برکت شود. وقتی انسان از قیود نفسانی در آمد، به جایی میرسد که حتی اگر خروجی نداشته و ساکت و آرام نشسته باشد، برای دیگران خیر و برکت به دنبال دارد. دل آدمی حتی در حین سکوت هم میتواند مؤثر باشد. برخی خوبان که منبع حیات هستند، حتی سکوتشان عدم تکلم نیست؛ بلکه سکوتشان هم مثل تکلمشان، پرخیر و برکت است.
آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه متقین، سکوت متقین را هم با سکوت بقیه، متفاوت میدانند.۴ سکوت بقیه، همان عدم تکلم است؛ اما سکوت اینها، پشتوانهای از حیات دارد؛ لذا وقتی سکوت میکنند، وارد خودشان میشوند. خودشان را پیدا میکنند؛ در حالی که دارای حیات و سیلان هستند.
نتیجه سیال شدن نفس
یکی از مراحل طریق هم همین است که نفس از انجماد درآید. وقتی نفس از انجماد درآمد و سیال و لطیف شد، بر ورودیها و خروجیهای خود، تأثیر مثبت میگذارد و تأثیر و تأثراتی را که نفس بر عمل و عمل بر نفس میگذارد احساس میکند و میتواند مراقبه بیشتری داشته باشد. ما باید نفس خود را گرم و سیال و روان کنیم. وقتی حالت گرمی و سیالی برای نفس حاصل شد، حالت فکر به انسان دست میدهد. در این موقع است که وقتی انسان سکوت میکند، تازه درهای فکر بر روح، باز میشود. در این حالت است که انسان همسایه الهامات میشود؛ منتها با ابزار علمی دقیق. الهام، یک اتفاق بیضابطه و به اصطلاح، فلهای نیست؛ بلکه بر قواعدی مشخص و معین استوار است.
علت انجماد نفس
یکی از چیزهایی که نفس را سخت کرده، به سمت حجریت و انجماد میبرد، کثرات خیالی است. کثرات خیالی هر چه بیشتر میشوند، نفس انسان را سختتر میکنند. چرا؟ بهسبب اینکه ما آنچه در اجتماع میبینیم تبدیل به خیالات نفسانی شده، در ما متراکم و زیاد میگردند و واردات قلبی میشوند. این واردات، تأثیرات منفی دارند. این کثرات موهومه، انسان را به سمت سختی و انجماد میبرند و این انجماد، به سمت حجریت میرود. این همه نهیهایی که در کتاب و سنت در مورد کنترل نگاه و همه ورودیهای به نفس شده است، مبتنی بر حساب و کتابهای دقیقی بوده، تا انسان نصیبی پیدا کند.
این مسأله بسیار مهمی است که ما از کانالهای حسهای خدادادی که باید استفاده میکردهایم، واردات مسموم مادی دنیاپرستانه را به قلبمان سرایت دادیم؛ یعنی چشم من که قرار داده شده تا مُدرَکات صحیح معنوی معرفتی داشته باشد، چیزهای نامیزان و ناجور به قلبم وارد کرده است. تصاویر اذیتکننده و پرضرر، وارد قلب من نموده است. این تصاویر، به دل رفته، انباشته میشوند و بعد، اینها به تولید میرسند. آنوقت دل را سخت میکنند. وقتی دل را سخت کردند، کار بسیار سخت میشود. با دل سخت، دیگر نمیتوان واردات زیبا و لطیف و نگاه توحیدی داشت. افعال و صادراتی هم که از دل و نفس منجمد صادر میشوند، صادرات مطلوبی نیستند و معیوب و فاسد خواهند بود.
راه رسیدن به سیالیِ نفس
یکی از راههای بسیار مؤثر برای رسیدن به سیالی و لطافت نفس، متذکر بودن و استفاده از اذکار است. اصل برکت ذکر و شروع ذکر، برای همین است که نفس از انجماد خارج شود. نفسهای ما، جامد و سخت است. وقتی انسان به ذکر مشغول میشود، خاصیتش این است که از کثرات خیالی به یک سمت واحد حرکت میکند. حالا غیر از آثار و برکات خاصی که هر ذکر احیاناً داشته، یکی از خاصیتهای اصل ذکر گفتن این بوده که بر اثر توجه و اشتغال به ذکری خاص، نفس از کثرات خیالیه، متوجه به زاویه واحدی میشود. وقتی نفس متوجه یک زاویه شود، برکات بسیاری نصیبش میشود.
راههای ایجاد و تقویت خشوع
منظور از جِبِلیّت و حَجَریّت نفس، همان حالت غلظت و سختی و سنگینی نفس است که برخی از ارباب لغت نیز به آن اشاره کردهاند.۵ چند چیز است که این حجریت انسان را لطیف میکند و نقطه مقابل آن را که خشوع است به ارمغان میآورد.
۱٫ارتباط با قرآن
یکی از راههای رسیدن به خشوع، ارتباط با قرآن، درک مفاهیم معنوی و معرفتی قرآنی و فهمیدن لطائف آن است. خود قرآن میفرماید:
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ الله وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛۶
اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مىكرديم، مىديدى كه در برابر آن خاشع مىشود و از خوف خدا مىشكافد! اينها مثالهايى است كه براى مردم مىزنيم، شايد در آن بينديشيد!
یعنی اگر این حجریت نفسانیمان را در معرض نزول بركات قرآنی یا فهم و درک آیات قرآنی بگذاریم، آنوقت نفس، خاشع میشود.
همه آنچه که در سرزمین ظاهری هست، در سرزمین دل انسان هم هست. همه اینها در روایات و حتی در آیات هست. اگر ما کتابی معرفتی میخواستیم که ریز قضایا را گفته باشد و غیر از قرآن کتابی نداشتیم، برای ما کافی بود؛ به شرطی که بتوانیم بفهمیم و بگیریم. همین طوری که اراضی، بخشی نرم و بخشی سخت هستند، سرزمین دل انسان هم همینطور است. بخشهایی از سرزمین دل انسان گاهی سخت و منجمد میشوند. در افراد مختلف، کمیت این قسمتها متفاوت است. به آن بخشی از اراضی دنیا که سختترند، اصطلاحاً جبل گفته میشود. در ارض دل انسان هم از این جبال سخت و نفوذناپذیر وجود دارد. در سرزمینهای ظاهری، به این اراضی سخت، جبال گفته میشود. در ارض دل، جبلیات اطلاق میشود.
ممکن است بر اثر برخی مسائل مانند آثار اعمال یا وراثت، بخشهایی از دل انسان، سخت شوند. درمان و خاشع کردن این سختیها به این است که قرآن به آن نازل شود. منظور از نزول قرآن بر دل، نه این است که -نستجیر بالله- انسان بخواهد چیزی خلاف قاعده و شرع بگوید. منظور از نازل شدن قرآن بر دل، همان است که خود شما همه تجربه کردهاید که احیاناً یک آیه را صد بار خواندهاید و خواندنش برای شما تأثیر خاصی نداشته است؛ ولی یکبار میخوانید و یکدفعه به دل مینشیند و معنایش برایتان باز میشود. این، نزول خاص است. این گونه، یکآیه، یکآیه نصیب انسان میشود. البته همه قرآن را با این نحو از نزول، فقط پیغمبر خدا۶ و اهل بیت: میگرفتند. ماها به حسب توان و استعدادمان، ممکن است آیاتی از آن را دریافت کنیم. تازه درباره قرآن داریم که:
إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَى سَبْعَةِ أَبْطُن؛۷
همانا برای قرآن، ظاهری و باطنی است و برای باطن آن هم، باز باطنی هست تا هفت بطن.
آن وقتی هم که آیهای بر دلی نازل میشود، یک بخشی از یک بطن قرآن است که یکدفعه یک معنا را به دل مینشاند. تازه این هم باید از خیال دور باشد؛ یعنی شخص باید بر دریچه دلش نشسته باشد و مواظب باشد آشغالهای خیال به عنوان معنای آیات به دل، هجوم نیاورند.
یکی از مراحل سختی که سر راه انسان است، همین تفکیک صحیح واردات قلبیه است که انسان بتواند تشخیص دهد اموری که بر دل او میگذرد، کدام صحیح و قابل قبول و کدام نتیجه خیالات و اوهام و وساوس شیطانی است. هرچه انسان اختیاراً خودش را از وارد شدن خیالهای فاسد دور کرد، از آن طرف، واردات قلبیهای که نصیبش میشود، زلالتر است. این دو به هم ربط دارند. وارداتی که بر دل از حقایق و معارف میآید، با عدم ورود کثرات موهوم ربط دارد. هر چه شخص در کنترل ورود کثرات موهوم موفقتر بود، در جذب واردات صحیح معارف قلبیه مسلطتر است؛ یعنی واردات صحیحتر را خواهد گرفت.
برخی از ماها هنگامی که میخواهیم با قرآن ارتباط پیدا کنیم، نگاههایمان نگاههای مادی است که میخواهیم به قرآن تزریق کنیم و حاضر نیستیم خودمان را با قرآن همرنگ کنیم. آیات قرآنی، خشوع میآورند. خشوع، نقطه مقابل انجماد و خشونت نفس است. در سوره مبارک اسراء درباره تأثیر ارتباط با قرآن بر تحصیل خضوع و خشوع میفرماید:
وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعا؛۸
آنها [بىاختيار] به زمين مىافتند و گريه مىكنند و [تلاوت آيات، همواره] بر خشوعشان مىافزايد.۹
انسان باید مدتی به تلاوت قرآن مشغول باشد. گاهی میبینی یک ختم میخوانی؛ اما چیز خاصی حاصل نمیشود. مدتها باید بخوانی و بخوانی و بخوانی؛ بعد از مدتی، وقتی قرآن میخوانی، میبینی یک آیه به دلت مینشنید. گاهی یک ختم که میخوانی، از یک آیه لذتی میبری و جوری درک میکنی که گویی قبلاً این آیه را ندیده بودی.
در روایت است که ابوحنیفه با امام صادق علیهالسلام سر سفره بود. حضرت غذایشان را خوردند و فرمودند: « اللَّهُمَ إِنَ هَذَا مِنْكَ وَ مِنْ رَسُولِك»؛ یعنی خدایا! این غذا از ناحیه تو و رسول تو است. ابوحنیفه گفت: «أَ جَعَلْتَ مَعَ اللهِ شَرِيكا؟» یعنی آیا برای خدا شریک قرار دادی؟ حضرت فرمودند: «وای بر تو! آیا این آیه را نخواندی که فرمود:
وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِه…؛۱۰
آنها فقط از اين رو انتقام مىگيرند كه خداوند و رسولش، آنان را به فضل [و كرم] خود، بىنياز ساختند.
و در آیه دیگر میفرماید:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ سَيُؤْتِينَا اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُه؛۱۱
[در حالى كه] اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان داده، راضى باشند و بگويند: «خداوند براى ما كافى است. و بهزودى خدا و رسولش، از فضل خود به ما مىبخشند. ما تنها رضاى او را مىطلبيم، [براى آنها بهتر است]».
(منظور حضرت این بود که خدای متعال هم در بعضی آیات قرآن، نعمت را به خدا و رسول نسبت داده و این شرک نیست.) آنوقت ابوحنیفه گفت: «نه؛ گویی من تا به حال، این آیه را نشنیده بودم».۱۲
واقعاً همینطور است. وقتی آیات بر دل انسان ننشسته باشد نتیجهاش این میشود که گویی انسان این آیه را در قرآن ندیده است.
۲٫نظر و نَفَس اولیای خدا
اگر با توسلات و توجهات به درگاه اهل بیت: نظر لطف ایشان و اولیای الهی حاصل گردد، یک نظر ایشان میتواند سنگ نفس را تکه تکه و سیال نماید. يك موسی لازم است تا به حکم «فاضرب بعصاک الحجر» عصایش را بزند تا یک باره نفس، بشکافد و نرم شود.
جریان تحوّل عجیب زهیر بن قین پس از یک نشست و برخاست با حضرت سید الشهداعلیهالسلام از این قرار است.
مثال دیگر، جریان مرحوم آیت الله ملاحسینقلی همدانی است که در کوچههای نجف به «عبد فرّار» برمیخورند که به شقاوت و شرارت معروف بوده و همراه نوچههایش حرکت میکرده است. مرحوم ملاحسینقلی همدانی به او نزدیک میشوند و در گوش او جملهای میگویند. اطرافیان نقل میکنند که «عبد فرار» پس از مکثی، به حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام میرود و چند بار فریاد میکشد و بر زمین میافتد و میمیرد. جناب ملاحسینقلی به شاگردان میگویند: «اگر میخواهید در تشییع جنازه یکی از اولیای خدا شرکت کنید، به تشییع این مرد بروید».
این نمونهای است از تأثیر نفس یک ولیّ خدا که شاگردی است از شاگردان مکتب اهلبیت:. البته واضح است که انسان نباید فقط دل به نظر اولیا ببندد و تلاش شخصی را رها کند. اصل، همان قابلیت شخصی است. همة اینگونه موارد، حکمت و مصلحتی داشته و دارد و قابلیتی در فرد وجود داشته است، نه اینکه موکول به اتفاق و تصادفی باشد.
۳٫برپایی نماز
یکی از راههای دیگر تحصیل خشوع، اقامه نماز است که در آیات قرآن سفارش شده است. اگر انسان مروری در آیات انجام دهد، نماز و خشوع، مرتبط با هم مطرح شدهاند. قرآن، در صفات مؤمنان رستگار میفرماید:
الَّذینَ هُم فی صَلاتِهِم خاشِعون؛۱۳
کسانی که در نمازشان خشوع دارند.
نماز، شامل افعالی همچون رکوع، سجود و قنوت است که همگی اگر با شرایط خاص خود انجام شوند، خضوع و خشوع را به همراه دارند.
از طرفی، کسی قادر به اقامه صلاة حقیقی نیست؛ مگر اینکه خاشع باشد. هر چه انسان، خشوع بیشتر پیدا کند، بهتر میتواند اقامه صلاة کند.
۴٫گریه
راه دیگری که جمود و حجریت نفس را خیلی سریع به نرمی و لطافت تبدیل میکند، گریه است؛ چه گریه بر مصائب اهلبیت: بهویژه گریه بر حضرت سید الشهداعلیهالسلام و چه گریه در درگاه الهی. بکاء بیشتر از همه راههای قبل، جوهره انسان را به سمت خشوع میبرد. بکاء، عجیب آدم را میتکاند و متحول میکند. منتها بکاء هم مراتب دارد. اصل بکاء را هم همین جوری به کسی نمیدهند و درجات آن هم متفاوت است. گاهی بکائی نصیب میشود که در آن، تمام وجود انسان میلرزد. این بکاء، متصل به عرش الرحمان میشود. این بکاء استجابت دعا به همراه دارد و بسیار ارزشمند است. انسان باید بسیار تلاش کند تا این نعمت بزرگ، نصیبش شود.
سوغاتی که اهلبیت: برای شیعه آورده اند، بکاء است. انسان، جمعیت میلیونی را در حج میبیند که دقیقاً از نشست و برخاست و شخصیتشان پیداست که نبود گریه، چه جمودی برای اینها آورده است. اینکه امام صادق علیهالسلام از کنار گروهی از شیعه رد میشدند و فرمودند: «وَ اللهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُم»؛۱۴ یعنی به خدا قسم من بوی شما و ارواح شما را دوست دارم، به این دلیل است که شیعه چون اهل بکاء است، یک نمکی دارد و از دور پیداست. حتی وقتی که کنار هم قرار بگیرند، از قیافههایشان پیداست که شيعه چیز دیگری است و از بكاء، چقدر نصیب داشته است.
امیدواریم فضل و رحمت الهی بیش از پیش شامل حال ما بشود و به برکت انس با قرآن، نماز و گریه بر اهل بیت: نفس ما از انجماد و سختی، خارج شود، و روز به روز، بر معرفت و تقرب ما به ساحت قدس ربوبی بیفزاید؛
ان شاء الله.
پینوشتها
این مطلب بدون برچسب می باشد.