۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 15 می 2016 - 22:18
  • 373 بازدید
نامه‌هاي ره‌نما : ماية‌ آرامش
نامه‌هاي ره‌نما : ماية‌ آرامش

نامه‌هاي ره‌نما : ماية‌ آرامش

نامه‌هاي ره‌نما : ماية‌ آرامش نامه عرفاني امام خميني قدس سره به حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني رحمه الله اشاره کسب فيض و طلب راهنمايي از محضر استادان راه‌رفته آگاه و دل‌سوز همواره روش حقيقت‌جويان و سالکان طريق قرب الي الله بوده و هست. در اين ميان، بخش عظيمي از ارشادات و نصايح […]

نامه‌هاي ره‌نما : ماية‌ آرامش

نامه عرفاني امام خميني قدس سره به حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني رحمه الله
اشاره
کسب فيض و طلب راهنمايي از محضر استادان راه‌رفته آگاه و دل‌سوز همواره روش حقيقت‌جويان و سالکان طريق قرب الي الله بوده و هست.
در اين ميان، بخش عظيمي از ارشادات و نصايح و دستورالعمل‌هاي بزرگان اهل معرفت، در قالب نامه‌هايي ارائه شده است که خطاب به شاگردان خود يا دوستان و همراهان خويش نگاشته‌اند. شمار اين‌گونه نامه‌ها بدان اندازه است که گنجينة گران‌سنگي از معارف ناب و لطايف و اشارات را در دسترس تشنگان حقايق الهي قرار داده است.
شايان ذکر است که اين نامه‌ها، گاه دربردارندة دستورالعمل‌ها و سفارش‌هاي خصوصي و ويژه براي مخاطب خاص نامه است و گاه، حاوي مطالب عام و نافع براي ديگران است.
آنچه در پي مي‌آيد، نمونه‌اي از نامه‌هاي فقيه و عارف وارسته، بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني قدس سره خطاب به فرزند گرامي خود، حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خميني رحمه الله است که حاوي نکات اخلاقي و اندرزهاي حکيمانه ايشان به فرزند خود مي‌باشد. ۱اميد که توشه راه مخاطبان عزيز قرار گيرد.
بسم الله الرحمن الرحيم‏
نامه‏ اى است از پدرى پير فرسوده كه عمر خود را به مشتى الفاظ و مفاهيم به پايان رسانده و زندگى خويش را در لاك خويشتن تباه نموده و اكنون نفس‏هاى آخرين را با تأسف از گذشته خود مى‏كشد، به فرزند جوانى كه فرصت دارد تا چون عباد الله صالحين در فكر رهانيدن خود از تعلق به دنيا كه دام ابليس پليد است، باشد.
فرزندم! كرّ و فرّ دنيا و نشيب و فراز آن به سرعت مى‏گذرد و همه زير چرخ‌هاى زمان خرد مى‏شويم. من آنچه ملاحظه كردم و مطالعه در حال قشرهاى مختلف[نمودم]، به اين نتيجه رسيده‌ام كه قشرهاى قدرتمند و ثروتمند، رنج‌هاى درونى و روانى و روحى‏شان از ساير اقشار، بيشتر، و آمال و آرزوهاى زيادى كه به آن نرسيده‏اند، بسيار رنج‏آورتر و جگرخراش‌تر است… .
و اين رنج، در همه اقشار هست؛ از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات ديگر؛ لكن هر چه بالا برود، به همان اندازه، درد و رنج رقابت بالا مى‏رود. و آنچه مايه نجات انسان‏ها و آرامش قلوب است، وارستگى‏ و گسستگى از دنيا و تعلقات آن است كه با ذكر و ياد دائمى خداى تعالى حاصل شود.
پسرم! از من گذشته است:

يَشِيبُ ابْنُ آدم وَ يَشُبُّ فِيهِ خَصْلَتان: الحِرْصُ وَ طُولُ الْأَمَلِ؛۲
لكن تو نعمت جوانى دارى و قدرت اراده. اميد است بتوانى راهىِ طريق صالحان باشى.

آنچه گفتم بدان معنى نيست كه خود را از خدمت به جامعه كنار كشى و گوشه گير و كَلِّ بر خلق الله باشى كه اين، از صفات جاهلان مُتنسِّك است يا درويشان دكان‏دار. سيره انبياى عظام-صلّى الله على نبيّنا و عليهم اجمعين- و ائمه اطهار عليهم السلام كه سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قيد و بند و وابستگان به ساحت الهى در قيام به همه قُوا‏ عليه حكومت‏هاى طاغوتى و فرعون‏هاى زمان بوده و در اجراى عدالت در جهان رنج‏ها برده و كوشش‏ها كرده‏اند -به ما درس‏ها مى‏دهد و اگر چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم، راه گشايمان خواهد بود:

مَنْ أصْبَحَ لَمْ يَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ.۳

پسرم! نه گوشه ‏گيرى صوفيانه، دليل پيوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق. ميزان در اعمال، انگيزه‏ هاى آن‌ها است. چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است و آن دام ‏گستر، با آنچه مناسب او است -چون خودبينى و خودخواهى و غرور و عُجْب و بزرگ‏بينى و تحقير خلق الله و شرك خفىّ و امثال آن‌ها- او را از حق دور و به شرك مى‏كشاند و چه بسا متصدى امور حكومت كه با انگيزه الهى به معدن قرب حق نائل مى‏شود؛ چون داوود نبى و سليمان پيامبر عليهم السلام و بالاتر و والاتر چون نبى اكرم صلي الله عليه و آله وسلم و خليفه بر حقّش على بن ابي طالب عليه السلام و چون حضرت مهدى- ارواحنا لِمَقْدَمِه الفداء- در عصر حكومت جهانى‏اش؛ پس ميزان عرفان و حرمان، انگيزه است.
پسرم! از زير بار مسئوليت انسانى -كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است- شانه خالى مكن كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست‏اندركاران نيست. دست و پا براى به دست آوردن مقام هر چه باشد- چه مقام معنوى و چه مادى- مزن، به عذر آنكه مى‏خواهم به معارف الهى نزديك شوم يا خدمت به عباد الله نمايم؛ كه توجه به آن، از شيطان است، چه رسد كه كوشش براى به دست آوردن آن.
يكتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذير و در آن خط سير نما:

قُلْ انَّما أعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لله مَثْنى‏ وَ فُرادى‏.۴
ميزان در اول سير، قيام لله است؛ هم در كارهاى شخصى و انفرادى و هم در فعاليت‏هاى اجتماعى.

سعى كن در اين قدم اول، موفق شوى كه در روزگار جوانى، آسان‌تر و موفقيّت‏آميزتر است. مگذار مثل پدرت پير شوى كه يا درجا زنى و يا به عقب برگردى، و اين محتاج به مراقبه و محاسبه است. اگر با انگيزه الهى، مُلك جنّ و انس كسى را باشد، بلكه اگر به دست آورد، عارف بالله و زاهد در دنيا است. و اگر انگيزه نفسانى و شيطانى باشد، هر چه به دست آورد -اگر چه يك تسبيح باشد- به همان اندازه از خداوند تعالى دور است و فاصله گرفته.
پسرم! سوره مباركه حشر را مطالعه كن كه گنجينه‏هايى از معارف و تربيت در آن است و ارزش دارد كه انسان يك عمر در آن‌ها تفكر كند و از آن‌ها به مدد الهى توشه‏ها بردارد؛ خصوصاً آيات اواخر آن از آنجا كه فرمايد:

يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللهَ إنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ…۵

تا آخر سوره. در همين آيه كوچك لفظاً، و بسيار بزرگ معناً، احتمالاتى است سازنده و هوشيار دهنده. … ۶

پسرم! گاهى مى‏بينم از تهمت‏هاى ناروا و شايعه‏پراكنى‏هاى دروغين، اظهار ناراحتى و نگرانى مى‏كنى. اولاً بايد بگويم تا زنده هستى و حركت مى‏كنى و تو را منشأ تأثيرى بدانند، انتقاد و تهمت و شايعه‏سازى عليه تو، اجتناب ناپذير است. عقده‏ها زياد و توقعات روزافزون و حسادت‏ها فراوان است. آن كس كه فعاليت دارد -گرچه صد در صد براى خدا باشد- از گزند بدخواهان نمى‏تواند به دور باشد. من خود يك عالم بزرگوار متقى را[ديدم] كه تا به رياست جزئى نرسيده بود، براى او جز خير به حسب نوع نمى‏گفتند و تقريباً مورد تسالم اهل علم و ديگران بود. به مجرد آنكه توجه نفوس به او شد و شاخصيتى دنيوى- و لو ناچيز- نسبت به مقامش پيدا كرد، مورد تهمت و اذيت شد و حسادت‏ها و عقده‏ها به جوش آمد و تا در قيد حيات بود، اين مسائل نيز بود.
و ثانياً بايد بدانى كه ايمان به وحدت اله و وحدت معبود و وحدت مؤثر، آن چنان كه بايد و شايد به قلبت نرسيده است. كوشش كن كلمه توحيد را- كه بزرگ‌ترين كلمه و والاترين جمله است- از عقلت به قلبت برسانى؛ كه …اگر با مجاهدت و تلقينْ به قلب نرسد، فايده و اثرش ناچيز است. چه بسا بعض از همين اصحاب برهان عقلى و استدلال فلسفى، بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث مى‏باشند: «پاى استدلاليان چوبين بود».۷
آن گاه اين قدم برهانى و عقلى تبديل به قدم روحانى و ايمانى مى‏شود كه از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب‏ باور كند آنچه را استدلال اثبات عقلى كرده است.
پسرم! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپارى و مؤثرى را جز او ندانى. مگر نه عامّه مسلمانان متعبّد، شبانه روزى چندين مرتبه نماز مى‏خوانند و نماز سرشار از توحيد و معارف الهى است، و شبانه روزى چندين مرتبه «إيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مى‏گويند و عبادت و اعانت را خاص خدا در بيان مى‏كنند؛ ولى جز مؤمنان به حق و خاصّان خدا، ديگران براى هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند كُرنش مى‏كنند و گاهى بالاتر از آنچه براى معبود مى‏كنند، و از هر كس استمداد مى‏نمايند و استعانت مى‏جويند و به هر حشيش براى رسيدن به آمال شيطانى تشبث ۸مى‏نمايند و غفلت از قدرت حق دارند.
پسرم! براى ماها كه از قافله ابرار عقب هستيم، يك نكته دلپذير است و آن، چيزى است كه به نظر من شايد در ساختن انسان كه درصدد خود ساختن است دخيل است. بايد توجه كنيم كه منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شايعه افكنى‏ها، حبّ نفس است كه بزرگ‌ترين دام ابليس لعين است. ماها ميل داريم كه ديگران ثناگوى ما باشند؛ گرچه براى ما افعال شايسته و خوبى‏هاى خيالى را صدچندان جلوه دهند و درهاى انتقاد- گرچه به حق- براى ما بسته باشد، يا به صورت ثناگويى درآيد. از عيب‌جويى‏ها- نه براى آن كه به ناحق است- افسرده مى‏شويم و از مدحت و ثناها- نه براى آن كه به حق است- فرحناك مى‏گرديم؛ بلكه براى آنكه عيب من است و مدح من نيست، [من‏] است كه در اينجا و آنجا و همه جا بر ما حاكم است.
پسرم! چه خوب است به خود تلقين كنى و به باور خود بياورى يك واقعيت را كه مدح مداحان و ثناى ثناجويان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند و از تهذيب، دور و دورتر سازد. تأثير سوء ثناى جميل در نفس آلوده ما، مايه بدبختى‏ها و دورافتادگى‏ها از پيشگاه مقدس حق- جلّ و علا- براى ما ضعفاء النفوس خواهد بود.
و شايد عيب‌جويى‏ها و شايعه‏پراكنى‏ها، براى علاج معايب نفسانى ما سودمند باشد، كه هست؛ همچون عمل جراحى دردناكى كه موجب سلامت مريض مى‏شود. آنان كه با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى‏كنند، دوستانى هستند كه با دوستى خود به ما دشمنى مى‏كنند، و آنان كه پندارند با عيب گويى و فحاشى و شايعه‏سازى به ما دشمنى مى‏كنند دشمنانى هستند كه با عمل خود ما را اگر -لايق باشيم- اصلاح مى‏كنند و در صورت دشمنى به ما دوستى مى‏نمايند.
من و تو اگر اين حقيقت را باور كنيم و حيله‏هاى شيطانى و نفسانى بگذارند واقعيات را آن طور كه هستند ببينيم، آن گاه از مدح مداحان و ثناى ثناجويان آن طور پريشان مى‏شويم كه امروز از عيب‌جويى دشمنان و شايعه‏سازى بدخواهان، و عيبجويى را آن گونه استقبال مى‏كنيم كه امروز از مداحى‏ها و ياوه گويى‏هاى ثناخوانان.
اگر از آنچه ذكر شد به قلبت برسد، از ناملايمات و دروغ‏پردازي‌ها ناراحت نمى‏شوى و آرامش قلب پيدا مى‏كنى؛ كه ناراحتى‏ها اكثراً از خودخواهى است. خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرمايد!
پسرم! گناهان را -هر چند كوچك به نظرت باشند- «سبك مشمار انْظُرْ إلى‏ مَنْ عَصَيْتَ»۹ و با اين نظر، همه گناهان، بزرگ و كبيره است. به هيچ چيز مغرور مشو و خداى تبارك و تعالى را كه همه چيز از او است و اگر عنايت رحمانى‏اش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه‏اى منقطع شود، اثرى حتى از انبياى مرسلين و ملائكه مقربين باقى نخواهد ماند …
در هر حال، حضور او را فراموش مكن و مغرور به رحمت او مباش، چنانکه مأيوس نبايد باشى. مغرور به شفاعت شافعان مباش كه همه آن‌ها موازين الهى دارد و ما از آن‌ها بى‏خبريم. مطالعه در ادعيه معصومين و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او، سرلوحه افكار و رفتارت باشد. هواهاى نفسانى و شيطان نفس امّاره، ما را به غرور وا مى‏دارد و از اين راه به هلاكت مى‏كشاند.
پسرم! هيچ گاه دنبال تحصيل دنيا -اگر چه حلال او باشد- مباش، كه حبّ دنيا- گرچه حلالش باشد- رأس همه خطايا است؛۱۰ چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مى‏كشد. تو جوانى و با قدرت جوانى كه حق داده است مى‏توانى اولين قدم انحراف را قطع كنى و نگذارى به قدم‏هاى ديگر كشيده شوى كه هر قدمى، قدم‏هايى در پى دارد و هر گناهى- گرچه كوچك- به گناهان بزرگ و بزرگ‌تر، انسان را مى‏كشد؛ به طورى كه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسان ناچيز آيد؛ بلكه گاهى اشخاص به ارتكاب‏ بعض كبائر به يكديگر فخر مى‏كنند و گاهى به واسطه شدت ظلمات و حجاب‏هاى دنيوى، مُنْكَرْ به نظر، معروف، و معروف، مُنْكَر مى‏گردد.
من از خداوند متعال- جلّ اسمه- مسألت مى‏كنم كه چشم دل تو را به جمال جميل خود روشن فرمايد و حجاب‏ها را از پيش چشمت بردارد و از قيود شيطانى و انسانى نجاتت دهد، تا همچون پدرت پس از گذشت ايام جوانى و فرا رسيدن كهولت بر گذشته خويش تأسف نخورى و دل را به حق پيوند دهى كه از هيچ پيشامد، وحشتناك نشوى و از ديگران دل، وارسته كنى، تا از شرك خفىّ و اخفى خود را برهانى… .
و آخر وصيت من آن است كه در خدمت به ارحام، خصوصاً مادرت كه به ما حق‏ها دارد كوشش كن و رضاى آنان را به دست‏آور.
و الحمد لله اوّلاً و آخراً، و الصلاة على رسول الله و آله الأطهار و اللعنُ على أعدائهم.
به تاريخ ۱۷ شوال ۱۴۰۴مطابق با ۲۶ تير ۶۳
روح الله الموسوي الخمينى‏

پي‌نوشت‌ها:

۱٫ اين نامه اخلاقي عرفاني، در تاريخ ۲۶ تير ۱۳۶۳ مطابق با ۱۷ شوال ۱۴۰۴ در جماران نگارش يافته است که با اندکي تلخيص آورده ايم. ر.ک: صحيفه نور، ج۱۸،ص۵۱۰-۵۲۱٫
۲٫ بحار الانوار،ج۷۰،ص۲۲،ح۱۱٫ «آدميزاد پير مي شود و[در عين حال،] دو خصلت در او جوان مي‌شود؛ حرص و آرزوپروري».
۳٫ کافي،ج۲، ص۱۶۳،ح۱٫«کسي که صبح کند و به امور مسلمين اهتمام نورزد، مسلمان نيست».
۴٫ سوره سبأ: ۴۶٫« بگو به يک سخن پندتان دهم [و آن] اينکه دو تن و تک تک براي خدا قيام کنيد».
۵٫ سوره حشر: ۱۸٫«اي آنان که ايمان آورديد! از خدا پروا کنيد و هر کس بايد بنگرد براي فرداي قيامت چه پيش فرستاده. و تقواي خدا پيشه سازيد. خدا بدان چه انجام مي دهيد، آگاه است».
۶٫ در اصل نامه به بيان برخي از احتمالات پرداخته شده است.
۷٫ مثنوي معنوي دفتر اول،ص۱۰۵/۲۱۲۸:
«پاي استدلاليان چوبين بود# پاي چوبين سخت بي تمکين بود»
۸٫ اشاره است به مثل معروف عربي که: «الغريق يتشبث بکلّ حشيش»؛ يعني انساني که در حال غرق شدن يا سقوط در چاه است، براي نجات خود به هر خار و خاشاکي چنگ مي‌زند.
۹٫بحار الانوار، ج۷۴، ص۷۷، ح۳ . «بنگر چه کسي را نافرماني کرده اي».
۱۰٫ مضمون روايتي است از امام سجاد عليه السلام: «حبُّ الدُّنيا رأسُ کلُّ خطيئةٍ» و روايتي از امام صادق عليه السلام:«رأسُ کلُّ خطيئةٍ حبُّ الدُّنيا»( کافي،ج۲،ص۳۱۵،ح۱).
۱۱٫ سنن النبي، ص ۷۲، ح ۷۷ .

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *