۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 05 جولای 2016 - 2:40
  • 502 بازدید
کلام راهبر : راز ماندگاری عاشورا  (خُلُق  ۴۹)
کلام راهبر : راز ماندگاری عاشورا  (خُلُق  ۴۹)

کلام راهبر : راز ماندگاری عاشورا (خُلُق ۴۹)

کلام راهبر : راز ماندگاری عاشورا سخنرانی مقام معظم رهبری مدظله‌العالی اندکی در ماجرای حسین ‌بن‌علی ع باید ژرف‌نگری کنیم و دقّت نظر به خرج دهیم. خیلی‌ها در دنیا قیام کردند، رهبری داشتند، کشته هم شدند. در بین این‌ها، از اولاد پیغمبران و از ائمّه: هم کم نبودند؛ اما سید الشهدا۷، یک فرد خاص است. […]

کلام راهبر : راز ماندگاری عاشورا
سخنرانی مقام معظم رهبری مدظله‌العالی

اندکی در ماجرای حسین ‌بن‌علی ع باید ژرف‌نگری کنیم و دقّت نظر به خرج دهیم. خیلی‌ها در دنیا قیام کردند، رهبری داشتند، کشته هم شدند. در بین این‌ها، از اولاد پیغمبران و از ائمّه: هم کم نبودند؛ اما سید الشهدا۷، یک فرد خاص است. حادثه کربلا، یک حادثه منحصر به فرد است. شهدای کربلا، یک جایگاه منحصر به خودشان دارند. چرا؟ پاسخ این «چرا» در طبیعت حادثه باید جست‌وجو شود. همان است که به همه ما درس می‌دهد.
[اخلاص]
…یک خصوصیت، این است که حرکت حسین‌ بن‌علی[۸]، حرکتی خالصاً، مخلصاً و بدون هیچ شائبه، برای خدا و دین و اصلاح جامعه مسلمین بود. این، خصوصیت اوّل که خیلی مهم است. اینکه حسین‌بن‌علی۸ فرمودند:
أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً؛ ۱
[من از سر شادى و سرمستى و تباهكارى و ستم‌گرى قيام نكردم‏]
خودنمایی نیست؛ خود نشان دادن نیست؛ برای خود، چیزی طلبیدن نیست؛ نمایش نیست. ذرّه‌ای ستم و ذرّه‌ای فساد، در این حرکت نیست.
وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّی؛۲‏
[فقط براى خواستار شدن اصلاح در امت جدم به پا خاستم‏]
این، نکته بسیار مهمّی است. «انّما؛ فقط!»؛ یعنی هیچ قصد و غرض دیگری، آن نیّت پاک و آن ذهن خورشیدگون را مکدّر نمی‌کند. قرآن کریم، وقتی که در صدر اسلام با مسلمانان سخن می‌گوید، می‌فرماید:
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاس؛۳‏
[و مانند كسانى نباشيد كه از روى هوى پرستى و غرور و خودنمايى در برابر مردم، از سرزمين خود [به سوى ميدان بدر] بيرون آمدند.]
و اینجا امام حسین۷ می‌گوید:
 أنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً.
دو خطّ است؛ دو جریان است. در آنجا قرآن می‌گوید:
مثل آن‌ها نباشید که از روی غرور و خودخواهی و نفس‌پرستی حرکت کردند.
یعنی چیزی که در آن نوعِ حرکت نیست، اخلاص است؛ یعنی از حرکتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من» مطرح است.
«ورئاءالنّاس»؛ خودش را آرایش کرده، بر اسب قیمتی سوار شده، جواهرات به خودش آویزان کرده، رجزهایی خوانده است و خارج می‌شود. به کجا؟ به میدان جنگ. اتّفاقاً میدان جنگ هم میدانی است که همین آدم و ده‌ها مثل او در آن به خاک هلاک خواهند غلتید. خارج شدن چنین آدمی، این‌گونه است. فقط در او، نفْس وجود دارد.
این، یک طرف. بهترین نمونه در نقطه مقابلش هم حسین‌ بن‌علی۸ است که در او، خودخواهی و خود و من و منافع شخصی و قومی و گروهی وجود ندارد. این، اوّلین خصوصیت نهضت حسین‌ بن‌علی۸ است.
 در کاری که انجام می‌دهیم، هرچه مایه اخلاص در من و شما بیشتر باشد، آن کار، ارزش بیشتری پیدا می‌کند. هرچه از قطب اخلاص دور شویم، به سمت قطب خودپرستی و خودخواهی و برای خودکارکردن و به فکر خود بودن و منافع شخصی و قومی و نظایر آن نزدیک شده‌ایم که یک طیف دیگر است. میان آن اخلاص مطلق و خودخواهی مطلق، یک میدان وسیع است. هر چه از آنجا به این طرف نزدیک‌تر شویم، ارزش کار ما کمتر می‌شود، برکتش کمتر می‌شود، ماندگاری‌اش هم کمتر می‌شود. این، خاصیت این قضیه است. هر چه ناخالصی در این جنس باشد، زودتر فاسد می‌شود. اگر ناب باشد، هرگز فاسد نمی‌شود. حالا اگر بخواهیم به محسوسات مثال بزنیم، این آلیاژ، اگر صد درصد طلا باشد، فاسدشدنی نیست، زنگ‌خوردنی نیست؛ امّا به هر اندازه که مس و آهن و بقیۀ مواد کم‌قیمت داخل این آلیاژ باشد، فساد آن و ازبین‌رفتنش بیشتر است. این یک قاعده کلّی است.
این، در محسوسات است؛ اما در معنویّات، این موازنه‌ها بسیار دقیق‌تر است. ما به حسب دید مادّی و معمولی، نمی‌فهمیم؛ اما اهل معنا و بصیرت می‌فهمند. نقّاد این قضیه، صرّاف و زرگر این ماجرا، خدای متعال است. « فَإِنَّ‏ النَّاقِدَ بَصِيرٌ»۴ اگر یک سر سوزن ناخالصی در کار ما باشد، به همان اندازه، آن کار، کم‌ارزش می‌شود و خدا، از ماندگاری آن می‌کاهد.
خدای متعال، ناقد بصیری است. کار امام حسین۷ از کارهایی است که یک سر سوزن ناخالصی در آن نیست؛ لذا شما می‌ببینید این جنس ناب، تا کنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. چه کسی باور می‌کرد بعد از اینکه این عدّه، غریبانه در آن بیابان کشته شدند، بدن‌هایشان را همان جا به خاک سپردند، آن همه تبلیغات بر ضد‌شان کردند، آن‌طور تار و مارشان کردند و بعد از شهادتشان مدینه را به آتش کشیدند – داستان حَرّه که سال بعد اتّفاق افتاد – و این گلستان را زیر و رو و گل‌هایش را پرپر کردند، دیگر کسی بوی گلاب از این گلستان بشنود؟! با کدام قاعده مادّی جور در می‌آید که برگ گلی از آن گلستان در این عالم طبیعت بماند؟! اما شما می‌بینید که هر چه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنیا را بیشتر برداشته است. کسانی هستند که قبول ندارند پیغمبر، جدّ او، و حسین ‌بن‌علی دنباله‌رو راه اوست؛ اما حسین را قبول دارند. پدرش علی را قبول ندارند؛ امّا او را قبول دارند. خدا را قبول ندارند -خدای حسین‌بن علی را قبول ندارند – اما در مقابلِ حسین‌بن‌علی، سر تعظیم فرود می‌آورند. این، نتیجه همان خلوص است. در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص، مایه ماندگاری آن شده است؛ همان فلز نابی که امام بزرگوار، مظهرش بود… .
[غربت بی‌مانند]
یک نکته دیگر – که آن هم در مجموعه نهضت حسین‌بن‌علی۸، خیلی مهمّ است و با توجّه به وضع امروز ما، به یک معنا به قوّت نیروی اخلاص برمی‌گردد – این است که در هیچ حادثه‌ای از حوادث خون‌بار صدر اسلام، به اندازه حادثه کربلا، غربت و بی‌کسی و تنهایی وجود نداشته است. این، تاریخ اسلام است. هر کس می‌خواهد نگاه کند. بنده دقّت کردم، هیچ حادثه‌ای مثل حادثه کربلا نیست؛ چه در جنگ‌های صدر اسلام و جنگ‌های پیغمبر، و چه در جنگ‌های امیرالمؤمنین. در آن موارد، بالاخره حکومتی بود، دولتی بود، مردم حضور داشتند، سربازانی هم از میان این جمعیت به میدان جنگ می‌رفتند و پشت سرشان هم دعای مادران، آرزوی خواهران، تحسین بینندگان، تشویق رهبر عظیم‌القدری مثل پیغمبر یا امیرالمؤمنین بود. می‌رفتند در مقابل پیغمبر، جانشان را فدا می‌کردند. این، کار سختی نیست. چقدر از جوانان ما حاضر بودند برای یک پیام امام، جانشان را قربان کنند؟ چقدر از ما، الان آرزو داریم اشاره لطفی از طرف ولىّ غایبمان بشود و جانمان را قربان کنیم؟
وقتی انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببیند و آن همه تشویق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد که می‌جنگد تا پیروز شود و دشمن را شکست دهد، با امیدِ پیروزی می‌جنگد. چنین جنگی، در مقابل آنچه که در حادثه عاشورا می‌بینیم، جنگ سختی نیست. البته بعضی دیگر از حوادث هم بود که آن‌ها هم حادثه‌های نسبتاً غریبانه‌ای است؛ مثل حوادث امام‌زاده‌ها؛ مثل حسنیّون در زمان ائمّه:؛ اما آن‌ها هم مثل همه‌شان می‌دانستند که پشت سرشان امامانی مثل امام صادق۷، مثل امام موسی بن جعفر و مثل امام رضا: وجود دارند که رهبر و آقای ایشانند و ناظر و حاضرند؛ هوای آن‌ها را دارند و اهل و عیال آن‌ها را رسیدگی می‌کنند.
امام صادق۷ – طبق روایت – فرمودند: بروند با این حکّام فاسد بجنگند و مبارزه کنند:
وَ عَلَيَّ‏ نَفَقَةُ عِيَالِهِ؛۵
 من، عهده‌دار نفقه عیال آن‌ها می‌شوم.
جامعه بزرگ شیعه بود، تحسینشان می‌کردند، تمجیدشان می‌کردند. بالاخره یک دلگرمی به بیرون از میدان جنگ داشتند؛ اما در حادثه کربلا، اصل قضایا و لبّ لباب اسلام – که همه آن را قبول داشتند – یعنی خود حسین ‌بن‌علی، درون حادثه است و بناست شهید شود. این را خود او هم می‌داند، اصحاب نزدیک او هم می‌دانند. هیچ امیدی به هیچ جا – در سطح این دنیای بزرگ و این کشور اسلامی عریض و طویل – ندارند، غریب محضند.
بزرگان دنیای اسلام در آن روز، کسانی بودند که بعضی، از کشته شدن حسین ‌بن‌علی، غمشان نبود؛ چون او را برای دنیای خودشان مضرّ می‌دانستند. عده‌ای هم که غمشان بود، آن قدر اهتمام به این قضیه نمی‌کردند؛ مثل عبدالله جعفر و عبدالله عباس؛ یعنی هیچ امیدی از بیرونِ این میدان مبارزه غم‌آلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. هر چه بود، در همین میدان کربلا بود و بس! همه امیدها خلاصه شده بود در همین جمع و این جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از کشته شدن هم – برحسب موازین ظاهری – کسی برای آن‌ها یک فاتحه نمی‌گرفت. یزید، بر همه جا مسلّط بود. حتی زنان آن‌ها را به اسارت می‌بردند و به بچه‌هایشان هم رحم نمی‌کردند. فداکاری در این میدان، بسیار سخت است: «لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ الله»‏.۶
اگر آن ایمان و آن اخلاص و آن نورخدایی در وجود حسین ‌بن‌علی نمی‌درخشید که آن عده معدود مؤمنین را گرم کند، اصلاً چنین حادثه‌ای، امکان تحقّق نداشت. ببینید این حادثه، چقدر باعظمت است.
بنابراین، یکی دیگر از خصوصیات این حادثه، غریبانه بودن آن است؛ لذاست که من مکرّر عرض کرده‌ام شهدای زمان ما، با شهدای بدر، با شهدای حنین، با شهدای احد، با شهدای صفّین، با شهدای جمل قابل مقایسه هستند و از بسیاری از آن‌ها بالاترند؛ اما با شهدای کربلا نه. هیچ کس با شهدای کربلا، قابل مقایسه نیست. نه امروز، نه دیروز، نه از اوّل اسلام و نه تا آن زمانی که خدای متعال بداند و بخواهد. آن شهدا ممتازند و نظیری دیگر برای علی اکبر و حبیب‌بن مظاهر نمی‌شود پیدا کرد.۷

پی‌نوشت‌ها
۱٫ بحارالأنوار، علامه مجلسى، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۴۴، ص۳۲۹٫
۲٫ همان.
۳٫ سوره انفال: ۴۷٫
۴٫ بحارالأنوار، ج‏۱۳، ص۴۳۲٫
۵٫ و عَنْ رَجُلٍ قَالَ: ذُكِرَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللهِ۷ مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ۶ فَقَالَ لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِيعَتِي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ- وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَ‏ نَفَقَةُ عِيَالِهِ‏؛ (وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، قم، آل البيت:، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج۱۵، ص۵۴).
۶٫ أمالی، شیخ صدوق، تهران، كتابچى، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش، ص۱۱۶٫
۷٫ بیانات در دیدار جمعی از پاسداران، ۲۶/۱۰/۱۳۷۲٫

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *