۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » گفتار های حجت الاسلام ناصری
  • 28 جولای 2016 - 9:24
  • 386 بازدید
تشرف خدمت امام زمان علیه السلام (۴۳)
تشرف خدمت امام زمان علیه السلام (۴۳)

تشرف خدمت امام زمان علیه السلام (۴۳)

کد مطلب  :  ۴۳/ ۸۵/ ۹۵ چند نفر از سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی می‌کنند که همگی عالم و روضه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوان حضرت سيدالشهداء علیه‌السلام هستند. براى پدر آن‌ها حدود هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام زمان علیه‌السلام اتفاق افتاده بود. پدر آن‌ها دهه اول محرم برای روضه‌خوانی به یکی از روستاهای اطراف اصفهان می‌رود. در […]

کد مطلب  :  ۴۳/ ۸۵/ ۹۵

چند نفر از سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی می‌کنند که همگی عالم و روضه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوان حضرت سيدالشهداء علیه‌السلام هستند. براى پدر آن‌ها حدود هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام زمان علیه‌السلام اتفاق افتاده بود. پدر آن‌ها دهه اول محرم برای روضه‌خوانی به یکی از روستاهای اطراف اصفهان می‌رود. در آن زمان، برف سنگينى آمده بود. بعد از اتمام روضه، بايد به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت می‌رفت. وقتی سوار مرکب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، يكى از اهالى روستا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: «آقا سيد! در مسیر، حيوانات درنده هست. اگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستيم». ايشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: «تنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم. مشكلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگينی بر زمين نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی می‌کند، احساس می‌کند يك نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت می‌کند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نكرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم كسى را همراه من نفرستند» بعد از لحظاتی آن آقا كه پشت سر ایشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد فرمود: «آقا سيد مصطفى سلامٌ عليكم». ایشان گفت: «سلام عليكم». فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرماييد». ایشان فكر می‌كرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آيا دشمن، در روز عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت سيدالشهداء علیه‌السلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاريخ، این‌چنین خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام». آن آقا فرمودند: «اسب‌ها بر بدن مطهر حضرت علیه‌السلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسب‌ها بر بدن مطهر رفتند». بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سيد مصطفى، آيا متوكّل قصد داشت قبر حضرت سيدالشهداء علیه‌السلام را منهدم كند؟» گفت: «بله؛ سعى كرد كه از بين ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند كه شخم بزنند و قبر را مساوى كنند؟» گفتم: «در تاريخ خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام كه گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: «اسب كه حيوان نجیبی است و بيش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارك حضرت سيدالشهداء علیه‌السلام  رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بين ببرند». ایشان می‌گوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! اين سؤال از محدوده توانایى اين آبادى بيرون است. همین طور در فكر جواب این سؤال بودم که گويی حسّ كردم از پشت سر، نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «اين قضيه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز عاشورا حضرت سيد الشهداء علیه‌السلام اراده کردند هر چه دارند براى خدا بدهند؛ حتّى استخوان‌های خود را، و خود حضرت علیه‌السلام اجازه دادند كه اسب‌ها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوكّل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست آثار را از بين ببرد. نظر حضرت سيدالشهداء علیه‌السلام  این بود که آثار، محفوظ بماند و مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».

آن آقا كه پشت سر بود فرمود: «درست است».

آقا سید مصطفی می‌گوید نگاه كردم، ديدم هيچ كسى پشت سر من نيست؛ حتّى جاى پایى غير از همين مسيرى كه من آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام نيست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دير شده بود و مردم، بيرون آمده بودند (گویا نزديك ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همين سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. انقلاب عجيبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریه‌های زیادی می‌کردند و بر سر خود می‌زدند.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *