۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 29 سپتامبر 2016 - 19:41
  • 549 بازدید
سفينه اشک : حکاياتي خواندني از هدايت اهل سنت در روضه اباعبدالله ع (خُلُق ۴۳)
سفينه اشک : حکاياتي خواندني از هدايت اهل سنت در روضه اباعبدالله ع (خُلُق ۴۳)

سفينه اشک : حکاياتي خواندني از هدايت اهل سنت در روضه اباعبدالله ع (خُلُق ۴۳)

سفينه اشک حکاياتي خواندني از هدايت اهل سنت در روضه اباعبدالله ع اشاره شايد شما هم برخي ايرادات شـبــهه ‌روشــنفکرانه را در مورد عزاداري سيّد و سالار شهيدان اباعبدالله الحسين ع و اشک براي آن حضرت را شنيده باشيد. راجع به فوايد اخلاقي، فردي و اجتماعي، سياسي و ديگر فوائد و نتايج گريه بر مصائب […]

سفينه اشک

حکاياتي خواندني از هدايت اهل سنت در روضه اباعبدالله ع

اشاره

شايد شما هم برخي ايرادات شـبــهه ‌روشــنفکرانه را در مورد عزاداري سيّد و سالار شهيدان اباعبدالله الحسين ع و اشک براي آن حضرت را شنيده باشيد. راجع به فوايد اخلاقي، فردي و اجتماعي، سياسي و ديگر فوائد و نتايج گريه بر مصائب اهل بيت: به ويژه اباعبدالله الحسين ع مطلب فراوان گفته شده است. در اين مقدمه کوتاه به دنبال بيان فوائد نيستيم؛ ولي در جواب کساني که شبهه مي‌افکنند، بهتر است به برخي از فوائد اشاره شود.

اساساً کدام اشک است که بر اساس روايت، يک قطره‌اش، باعث آمرزش همه گناهان مي‌شود؟ امام صادق ع مي‌فرمايند:

هر کس مصائب ما را ياد کند، يا کسي مصائب ما اهل بيت رسالت را نزد او ذکر نمايد، و به سبب آن، از ديده‌اش به اندازه بال مگسي اشک بيرون بيايد، خداوند عالميان، همه گناهان او را بيامرزد؛ هرچند که گناهانش مانند کف درياها باشد.۱

چرا اين‌قدر پيوند عاطفي با اباعبدالله الحسين ع و اقامه عزاي آن حضرت، مورد تأکيد روايات قرار گرفته است؟ شايد بتوان گفت همان‌طور که قيام اباعبدالله الحسين ع براي حفظ دين اصيل بود -آن‌چنانکه خود حضرت به آن اشاره کردند- ادامه حفظ دين و بقاي اسلام ناب هم با اقامه عزاي حضرتش امکان‌پذير است. حضرت امام۱ در اين باره مي‌فرمايد:

آن روضه است که اين محراب و اين منبر را حفظ کرده است. حرف مي‌زنيد، خطبه مي‌خوانيد، نوحه مي‌خوانيد، مردم را به گريه وادار مي‌کنيد، مردم هم که گريه مي‌کنند، همه روي اين مقصد باشد که اين اسلام را ما مي‌‌خواهيم با همين هياهو حفظش کنيم؛ با اين هياهو، با اين گريه، با اين نوحه‌خواني، با اين شعر خواني، با اين نثرخواني ما مي‌خواهيم اين مکتب را حفظ کنيم؛ چنانکه تا حالا هم حفظ شده است.۲

يکي ديگر از فوائد ذکر مصائب، القاي حقايق در بستري است که دل انسان، آماده دريافت آن‌ها است. همه مي‌دانند که وقتي عاطفه انسان به جوش مي‌آيد، به دليل صافي دل و آمادگي ضمير، راه براي دريافت حقايق بسيار هموار مي‌شود. رهبر معظم انقلاب -مدظله‌العالي- در اين‌باره مي‌فرمايد:

قدرت عاطفه، قدرت عظيمي است؛ لذا ما را امر مي‌کنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح کردن. زينب کبري۳ در کوفه و شام، منطقي حرف مي‌زند؛ اما مرثيه مي‌خواند، امام سجاد ع  روي منبر شام، با آن عزت و صلابت، بر فرق حکومت اموي مي‌کوبد؛ اما مرثيه مي‌خواند. اين مرثيه‌خواني، تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاي عاطفي و در فضاي عشق و محبت است که مي‌توان خيلي از حقايق را فهميد که در خارج از اين فضاها نمي‌توان فهميد.۳

نتيجه اين دريافت حقايق، هم هدايت بيشتر و بهتر شيعيان و محبان اهل بيت: است و هم هدايت ديگران؛ چرا که «اِنَّ الْحُسَيْنَ مِصْباحُ الْهُدي و سَفينَةُ النَّجاةِ؛ حسين چراغ هدايت و کشتي نجات است»۴٫ هدايت به وسيله اشک بر اباعبدالله الحسين ع اتفاقي است که بارها در طول تاريخ تکرار شده است. در اين زمينه دو مورد قابل توجه و شنيدني وجود دارد که طي آن‌ها دو نفر دورافتاده از خورشيد ولايت، به چشم? نورِ تشيّع راه مي‌يابند.

حکايت اول

شيعه شدن يک طلبه اهل سنت با روضه امام حسين ع

حجت الاسلام والمسلمين شريف زاهدي طلبه نوشيعه زاهداني که بيش از ده سال است به تشيع گرويده، در دانشکده علوم قرآني قم جريان شيعه شدن خود را براي دانشجويان اين‌گونه بيان کرد:

بنده محمد شريف زاهدي اهل نيک‏شهر استان سيستان و بلوچستان هستم. بعد از يازده سال تحصيل در مدارس علميه اهل سنت، با شنيدن روضه امام حسين ع بارقه هدايت در دلم پديد آمد و پس از تحقيقات مفصل در سال  ….. به مکتب نوراني اهل‏ بيت: مشرف شدم.

يکي از اساتيدم «مولوي عيسي ملازهي» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ص بود. گاهي که برايش مشکلي ايجاد مي‌شد و نمي‌توانست به مسجد برود، بنده را به جاي خود مي‌فرستاد، تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشوراي سال ???? بود و من به جاي استادم به مسجد رفتم و نماز عشا را خواندم. من آخرين نفري بودم که از مسجد بيرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. مي‌خواستم به مدرسه برگردم که صداي سخنراني از حسينيه شيعيان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متري مسجد بود، توجهم را جلب کرد.

کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه مي‌گويد؛ زيرا به ما گفته بودند که هر چه روحانيون شيعه مي‌گويند، دروغ است. به اين نيت رفتم که ببينم چه دروغ‌هايي مي‌گويد. مي‌خواستم وارد حسينيه شوم؛ ولي خجالت کشيدم؛ چون لباس مولوي‌ها بر تن من بود.

آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبت‌هاي روحاني شيعه‌ گوش دادم. سخنراني او درباره شخصيت امام حسين۷ بود. مي‌گفت: «در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذي و چند کتاب ديگر، اين روايت آمده است که پيامبر۶ فرموده‌اند: «إنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ؛ امام حسن و امام حسين، سرور جوانان بهشتي هستند»» و همين طور از کتاب‌هاي اهل سنت مطالبي به همراه آدرس‌هايشان بيان مي‌کرد.

اين سؤال به ذهنم آمد که اين روحاني شيعه، چگونه کتاب‌هاي اهل سنت را مطالعه کرده است؟ زيرا به ما گفته بودند کتاب‌هاي شيعه را نخوانيد که گمراه‏‌کننده است. چرا آن‌ها (شيعيان) نمي‌گويند کتاب‌هاي اهل سنت را نخوانيد که گمراه مي‌شويد؟

وقتي روحاني شيعه سخنراني‌اش تمام شد روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسين۷ را خواند که روضه جان‌سوزي بود؛ به طوري که اشک‌هاي من ملاي سني که تا آن لحظه، حتي يک قطره اشک هم براي مظلوميت امام حسين۷ نريخته بودم، سرازير شد و بسيار گريه کردم.

بعد از اين بود که تحقيق درباره‌ تشيع را آغاز کردم و اولين بار با مطالعه‌ کتاب شب‌هاي پيشاور۵ نوشته مرحوم سلطان الواعظين شيرازي۶ بسياري از حقايق برايم روشن شد و مي‌ديدم بسياري از مطالبي که از منابع اهل سنت در اين کتاب ذکر شده، مورد تأييد همه‌ فرق اهل سنت است و اين برايم خيلي جالب بود.

سپس تحقيقات خود را ادامه دادم و کتاب‌هاي بيشتري مطالعه کردم تا به اين نتيجه رسيدم که تشيع حق است. از سال ?? به صورت تقيه و پنهاني شيعه شدم و در سال ?? تصميم گرفتم اين مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم. ع

حکايت دوم

شيعه شدن يك وهابي با شنيدن روضه امام حسين ع

«وقتي صداي مقتل‌خواني روز عاشورا را شنيدم، دلم لرزيد. تا قبل از آن، به قدري تفکرات وهابيت در ذهنم رخنه کرده بود که با اينکه حق بودن حرف‌هاي همسرم ‌در مورد تشيع را قبول داشتم؛ اما نمي‌‌توانستم آن‌ها را بپذيرم تا اينکه آن نواي آسماني به گوشم رسيد و انگار خدا درهاي معرفتش را به روي دلم باز کرد».

اين حرف‌هاي «‌سيتي‌ورده الجنه» اندونزيايي است… شايد زماني که «‌سيتي‌ورده الجنه» زني اندونزيايي که به‌عنوان مربي، وهابيت را تبليغ مي‌کرد، هيچ‌وقت تصور نمي‌نمود که روزي جزو شيعيان شود؛ اما ابتدا همسرش شيعه شد‌ و از او نيز خواست مذهب تشيع را انتخاب کند. او ابتدا نمي‌پذيرفت؛ ولي در نهايت شيعه شد. حالا بعد از گذشت چند سال از شيعه شدنش، معتقد است آرامشي نصيبش شده که حاضر نيست آن را با چيزي عوض کند و خودش را مديون امام حسين ع مي‌داند.

شوهرش (احمد مرزوقي) هم که اين روزها مشغول تحصيل در سطح چهار حوزه است، خدا را شکر مي‌کند که شيعه است. هر دو لهجه شيريني دارند و نکته‌هاي شيرين‌تري را روايت مي‌کنند. گفت‌وگوي خبرنگاران را با اين خانواده مسلمان بخوانيد:

* آقاي مرزوقي! چه شد که سر از ايران و شهر قم و حوزه در‌آورديد؟

من در دانشگاه «ابن سعود» شهر جاکارتاي اندونزي تحصيل مي‌کردم‌. ورود به اين دانشگاه خيلي سخت بود و من در رشته تخصصي زبان عربي درس مي‌خواندم. آن زمان، مذهب من تسنن شافعي بود؛ اما علاقه زيادي به خواندن کتاب‌هاي مختلف در مورد تشيع داشتم و هميشه کنجکاو بودم بدانم اين مذهب چه حرفي براي گفتن دارد. همان زمان بود که با امام خميني۱ و کتاب‌هايشان آشنا شدم. مطالعه کتاب‌هاي ايشان در ذهنم جرقه‌اي زد تا بيشتر در مورد مذهب تشيع بدانم. از همان زمان شروع به تحقيق در مورد تفاوت شيعه و سني کردم‌.

* آن زمان هنوز ازدواج نکرده بوديد؟

خير؛ وقتي ازدواج کردم هم هنوز شيعه نشده بودم؛ اما تمايل زيادي به اين مذهب پيدا کرده بودم و در اين زمينه خيلي مطالعه مي‌کردم.

* چطور با همسرتان آشنا شديد؟

يکي از آشنايان ما را به هم معرفي کرد.

* خانم الجنه! شما زماني که با همسرتان ازدواج کرديد مي‌دانستيد که ايشان مي‌خواهند شيعه شوند؟

نه؛ اصلاً نمي‌‌دانستم. من حتي قبل از ازدواج اصلاً يک‌بار هم احمد را نديده بودم‌؛ چون يکي از اين قوانين اين بود که زن و مرد، قبل از آنکه خطبه عقد بينشان جاري شود، حق ندارند همديگر را ببينند.

آن زمان که شوهرم در دانشگاه درس مي‌خواند و مطالعات خود را در مورد مذهب تشيع آغاز کرده بود من در دبيرستاني تحصيل مي‌کردم که وهابي‌ها در آن نفوذ زيادي داشتند و هر روز کلاس‌هاي مختلفي را برايمان مي‌‌گذاشتند که يکي از آن‌ها «حلقه‌هاي معرفت» بود. من توسط معلمينم، جذب اين حلقه‌ها شدم. چند ماهي گذشت و تأثير اين آموزش‌ها در من آن قدر زياد شده بود که به يک وهابي تمام‌عيار تبديل شدم.

* پس با اين حساب حتماً بعد از ازدواج، اتفاقات جالبي در زندگي‌تان افتاد؟ شما با دو عقيده کاملاً متفاوت چطور با هم کنار آمديد؟

کمي که از ازدواجمان گذشت، تازه فهميدم که احمد به مذهب تشيع علاقه دارد و در حال مطالعات گسترده است. او هم متوجه شده بود که من به تسنن افراطي يعني همان وهابيت گرايش پيدا کرده‌ام. خانواده من از اين موضوع، يعني گرايشم به وهابيت احساس خطر مي‌کردند. پسرخاله‌ام که از دوستان احمد بود از او خواست فکري به حال من بکند. چون وهابي‌ها همه چيز را حرام مي‌دانند؛ وجود تلويزيون در خانه، کار کردن در مناصب دولتي و خيلي چيزهاي ديگر. طبيعي بود که ميان ما اختلافات زيادي به‌وجود بيايد. کمي که از ازدواجمان گذشت، شوهرم گفت مي‌خواهد شيعه شود. حالا خودتان تصور کنيد منِ وهابي افراطي با يک شوهر شيعه آن هم با تبليغات منفي‌اي که وهابيت در مورد شيعه انجام مي‌دادند واقعاً نمي‌‌دانستم چه کار کنم.

* تبليغات منفي وهابيت بر ضد شيعيان چطور انجام مي‌شد؟

به هر روشي که فکرش را بکنيد. با دروغ، تهمت و افترا. مثلاً در جلساتشان که مردم اهل تسنن اندونزي حضور داشتند، مي‌گفتند: شيعيان قرآنشان با مسلمانان ديگر فرق دارد. يادم هست يک‌بار در يک سخنراني کتاب «مفاتيح‌الجنان» را نشان ‌دادند و گفتند: اين، قرآن شيعيان است.

* خانم الجنه! بالاخره تکليف وهابيت شما و تشيع همسرتان چه شد و به چه نتيجه‌اي رسيديد؟ آن طور که شما از جو خانه‌تان گفتيد حتماً بحث و مشاجره ميانتان زياد اتفاق مي‌افتاد. درست است؟

بله؛ قهر و دعوا و مشاجره، بيشتر از جانب من بود. همسرم من را دعوت به مطالعه مي‌کرد و با استناد به منابع در مورد عقلانيت تشيع، ساعت‌ها برايم حرف مي‌زد و با مهرباني از من مي‌خواست با دلم به اين حرف‌ها گوش دهم؛ اما من نمي‌‌توانستم بپذيرم. حر‌ف‌هاي همسرم آن‌قدر منطقي و قابل قبول بود که من هيچ بهانه‌اي براي رد کردنشان نداشتم؛ اما انگار در گوش‌هايم پنبه کرده بودند.

* اين داستان تا چه زماني ادامه داشت؟

اين مسئله همين‌طور ادامه داشت، تا اينکه يک روز همسرم يک سي‌دي به من داد و از من خواست به آن گوش دهم. به او گفتم: محتواي سي‌دي چيست؟ گفت: آن را گوش کن.

هيچ‌وقت آن روز را از ياد نمي‌‌برم. سي‌دي را در دستگاه گذاشتم و به آن گوش دادم. صداي مقتل‌خواني روز عاشورا بود. نمي‌‌دانم آن روز چه اتفاقي افتاد و در دلم چه گذشت؛ اما انگار خدا درهاي دلم را باز کرد.

من همان زمان بود که بدون هيچ مقاومتي مذهب تشيع را با جان و دل پذيرفتم و از آن روز امام حسين ع و زيارت عاشورا، به يکي از دلبستگي‌هايم تبديل شد. معتقدم اگر امام حسين ع و کربلا نبود، مذهب تشيع اين ‌طور پا‌برجا باقي نمي‌‌ماند. به‌نظر من امام حسين ع تنها کليد بيدار کردن دل‌هاي خفته است. آن همه حرف و دليل نتوانست مثل مقتل‌خواني روز عاشورا اين ‌طور بر دلم تأثير بگذارد و ترديدم را به يقين تبديل کند. همسرم نيز مي‌گويد: معارف حسيني، نقش زيادي در هدايتش داشته‌اند.

وهابي‌ها امروز متوجه تأثير عجيب واقعه کربلا روي مسلمانان شده‌اند، تا جايي که در عاشوراي سال گذشته با نفوذي که در حکومت دارند، توانستند برگزاري هر نوع مراسم عزاداري امام حسين ع توسط شيعيان را ممنوع کنند. وهابي‌ها با چاقو، شمشير و اسلحه به محافل شيعيان اندونزي حمله مي‌کنند و مانع فعاليت آن‌ها مي‌شوند. اين در حالي است که اندونزي، کشور آرامي است و مردمش بسيار مهربانند.

* آن زمان که شيعه شديد هنوز در اندونزي زندگي مي‌کرديد؟

بله.

* واکنش خانواده‌تان نسبت به تغيير مذهب شما چه بود؟

خانواده‌ام از تشرف من به مذهب تشيع استقبال کردند؛ به‌طوري که همه اعضاي خانواده‌ام تحت تأثير اين اتفاق معنوي در زندگي من قرار گرفتند و با حرف‌هاي منطقي‌اي که همسرم در مورد تشيع مي‌گفت، آن‌ها هم شيعه شدند.

* حتماً دوستان وهابي‌تان از اين تصميم شما شگفت‌زده شدند. درست است؟

دقيقاً بايد گفت شگفت‌زده شدند. آن‌ها برخوردهاي تند و زننده و غيرانساني‌اي با من داشتند؛ چون باور اين مسئله برايشان سخت بود. آخر من يکي از عزيزان آن‌ها بودم و به‌عنوان مربي وهابيت در برنامه‌هايي که براي کودکان و نوجوانان برگزار مي‌کردند، فعاليت مي‌کردم. وقتي متوجه شيعه شدنم شدند جلوي پايم آب دهان مي‌انداختند و به من ناسزا مي‌گفتند و جواب سلامم را نمي‌‌دادند.

هزاران بار خدا را شکر مي‌کنم که به‌وسيله امام حسين ع ما را هدايت کرد.۸

——————–

پي‌نوشت‌ها

  1. محن الابرار، آيت الله هشترودي تبريزي، تهران، آرام دل، چاپ پنجم، ۱۳۹۱ش، ص۳۵۶٫

  2. صحيفه نور، ج۱۳، ص۷۱٫

  3. بيانات در ديدار روحانيون و مبلغان در آستانه ماه محرم ۵/۱۱/۸۴٫

  4. مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ، سيد هاشم بحرانى، قم، مؤسسة المعارف الإسلامية، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ج ‏۴، ص۵۲٫

  5. کتاب شب‌هاي پيشاور حاوي مناظرات دو نفر از روحانيان اهل سنت به نام‌هاي «حافظ محمد رشيد» و «شيخ عبدالسلام» به مدت ده شب با سلطان‌الواعظين است. اين جلسات که در منزل شخصي به نام «‌ميرزا يعقوب علي» برگزار مي‌شد، با حضور چهار خبرنگار و حدود دويست مستمع شيعه و سني، اهميتي ويژه يافت و گزارش آن هر روز صبح در جرايد پاکستان منتشر مي‌شد. حتي در يکي از جلسات، گاندي، رهبر فقيد هندوستان نيز حضور داشته است. بعدها خود سلطان الواعظين از روي گزارش‌هاي چاپ شده در جرايد، اين مناظرات را در کتابي به نام «شب‌هاي پيشاور» منتشر کرد. منبع: خبرگزاري کتاب ايران.

  6. مرحوم سيد علي‌اکبر، مشهور به سلطان الواعظين شيرازي در تهران متولد شد و مقدمات فقه و سيره را در همين شهر فرا گرفت. وي سپس براي تکميل علم و کمال خود راهي کشورهاي عراق، فلسطين، سوريه، اردن، مصر، هند و پاکستان شد و با گروه‌هاي بسياري از يهوديان، مسيحيان و مسلمانان اهل سنت، مناظرات ديني و مذهبي را برگزار مي‌کرد. علاوه بر آثار مکتوب، تعداد صد مقاله به قلم وي به يادگار مانده است. مرحوم سلطان الواعظين شيرازي سرانجام هجدهم مهر ۱۳۵۰ش برابر با بيستم شعبان ۱۳۱۹ق در ع۵ سالگي، در تهران وفات يافت و در مقبره ابوحسين به خاک سپرده شد. منبع: خبرگزاري کتاب ايران.

 ع. منبع : عقيق؛ نقل در فرهنگ نيوز با تصرف و تلخيص آدرس:

http://www.farhangnews.ir/content/17419

۸٫منبع : فرهنگ نيوز با تصرف و تلخيص. آدرس:

http://www.farhangnews.ir/content/84521

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *