بسم الله الرحمن الرحیم کد مطلب:۹۶/۸۷/۱۱۶ مردم، شاكلههايي دارند كه طبق شاكلههاي خودشان برداشت ميكنند، تصميم ميگيرند و عمل ميكنند. اينكه نگرش انسان، توحيدي باشد، كار آساني نيست. كسي كه ساختار فكري او مادّي است، بالأخره برداشت او هم مادی است و فقط همان برداشت را دوست دارد و آنرا صحیح میداند؛ ولي خبر از […]
بسم الله الرحمن الرحیم
کد مطلب:۹۶/۸۷/۱۱۶
مردم، شاكلههايي دارند كه طبق شاكلههاي خودشان برداشت ميكنند، تصميم ميگيرند و عمل ميكنند. اينكه نگرش انسان، توحيدي باشد، كار آساني نيست. كسي كه ساختار فكري او مادّي است، بالأخره برداشت او هم مادی است و فقط همان برداشت را دوست دارد و آنرا صحیح میداند؛ ولي خبر از اُفق بالاتر ندارد. اينكه ميگويند: کسانی كه در بهشت، درجه پایينتری دارند، لحظهای به درجه بالاتر نميتوانند بروند،[۱] نكتهاش همين است. وقتي که حدّ معنوي انسان، كوتاه است، همه شرایط نیز براي كوتاهي او موافق است. يعني برداشت ميكند، عمل ميكند، آنرا صحيح ميداند و جواني خود را بر آن میگذارد. زمانی هم که پير ميشود، از آن برداشت خود، دستبردار نیست. خداوند در قرآن ميفرماید:
إِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُون؛[۲]
و كسانى كه درباره آنها از جانب ما قلم به نيكى رفته از جهنم دور میشوند.
يعني يك گروهي هستند كه حُسناي الهي از عمل آنها سبقت ميگيرد. «حُسني» از فكر، شاكله، ساختار و عمل آنها سبقت ميگيرد. وقتی که «حسني» سبقت گرفت، يك داشتههايي خدادادي هست. به همین خاطر است که اهل بيت علیهمالسلام خبر از شقاوت کسی میدادند که هنوز به دنیا هم نیامده بود. زمانی که ابن سعد، کودکی خود را در شهر کوفه به سر میبرد و مشغول بازی کردن بود، اميرالمؤمنين علیهالسلام او را لعن ميكردند.[۳] همچنین حضرت سید الشهداء علیهالسلام با ابن سعد در کربلا جلسات متعددی داشتند تا حدّی كه جاسوسها خبر به عبيدالله دادند كه ابن سعد ممکن است متمایل به حسین علیهالسلام شود.[۴]
عبيدالله براي ابن سعد نامه نوشت كه من تو را نفرستادهام تا اینکه نزد من شافع حسین باشی و بخواهي ريشسفيدي كني. اگر ميتواني كار را یکسره كن و گرنه شمر، گردن تو را ميزند و امير لشگر ميشود.[۵]
——————————————————————–
[۱] . نوادر الأخبار، ص۳۷۹٫
[۲] . سوره انبیاء، آیه ۱۰۱٫
[۳] . بحار الأنوار، ج۱۰، ص ۱۲۵٫
[۴] . ر.ک ارشاد شیخ مفيد ،ج۲، ص۱۳۲؛ أعيان الشيعة، ج۱، ص۵۹۹٫
[۵]. ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۸٫