بسم الله الرحمن الرحیم کد مطلب:۹۶/۸۵/۱۳۹ شناخت ارواح در انسان، ارتباط روح حيواني با ارواح ديگر، ساماندهي روح حيواني و بهرهبري از امتيازات آن، و … از علومي است كه اگر نصیب انسان شود، زندگي مادي و غير مادي خود را بهتر ميتواند پيش ببرد. شرافت انسان به استعدادي است كه ميتواند فراتر از محدوده […]
بسم الله الرحمن الرحیم
کد مطلب:۹۶/۸۵/۱۳۹
شناخت ارواح در انسان، ارتباط روح حيواني با ارواح ديگر، ساماندهي روح حيواني و بهرهبري از امتيازات آن، و … از علومي است كه اگر نصیب انسان شود، زندگي مادي و غير مادي خود را بهتر ميتواند پيش ببرد.
شرافت انسان به استعدادي است كه ميتواند فراتر از محدوده روح حيواني حركت كند. حیوان و حیوانیت علاوه بر مشكلاتي كه دارد، امتيازاتش هم محدود است. وقتي كه طبقه ملكوت و انسانيّت به بشر اضافه شد و روح الهي در او ديده شد، درك و فهم او به گونهاي ديگر ميشود.
يك بشري داريم كه الآن زندگي ميكند و از توان و استعداد خود در راستاي سامانبخشيدن به ماديات استفاده ميكند. اين يك بخش است. يك مرتبه بالاترش اين است كه در مسير ايمان صحيح و رشد، از اين توان و استعداد استفاده ميكند؛ ولي اين زاويه روح ملكوتي تا بينهايت قابل رشد است. بايد سفر كرد؛ و سفر نميتوان كرد، مگر بعد از تولدي دوباره.[۱] بايد دوباره در عالم ملکوت زاييده شد. روحي لطيف از انسان، در آن عالم به وجود خواهد آمد و آن است كه حركت و رشد خواهد كرد و مسيرش به طرف قرب حقتعالي خواهد بود. آن وقت براي همين مراحل، لطائف قرآني حكايت عجيبي ميكند.
من فردي هستم گرفتار نفس، گرفتار ماديّات، گرفتار دنيا. در هر باب که مشكل داشته باشم اگر به سراغ مصاديق قرآني بروم و بتوانم آنها را پيدا كنم و استنطاق كنم، هم دردم را بیان میکند و هم درمانم را.
همين بخش را كه من به دنيا آمده باشم، آن روح ملكوتي من تولد يافته باشد در قرآن هست؛ برای ابتدای زندگی تا طفوليت و به حد استوا رسيدن، لطائف قرآنی وجود دارد. مرحله به مرحله در قرآن هست. بالأخره قرآن، كتاب هدايت است.
قرآن اگر يكجا داستان حضرت موسي علیهالسلام را ميآورد، يكجا داستان حضرت عيسي علیهالسلام را و یکجا حضرت یحیی علیهالسلام را، تمام اینها روي حساب و كتاب است.
حضرت مریم یک قدّيسه است که يك روحالقدس به صورت بشري مستوي الخلقه ميآيد و در او ميدمد،[۲] عيسي علیهالسلام در چند ساعت به سرعت رشد ميكند.[۳] همين كه به دنيا ميآيد، ميتواند صحبت كند.[۴]
در همين مقطع جريان حضرت يحيي علیهالسلام را اضافه ميكند:
يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا؛[۵]
اى يحيى تورات را محكم بگير و به او در كودكى معرفت معارف دينى عطا كرديم.
حال كه در مرحله صباوت به شما كتاب عنايت شد، آن را با قوت بگیر.
از اينجا به بعد خيلي جاده باريك است، اگر انسان وارد مصاديق شود، ديگران برداشت غلط میکنند كه تفسير به رأي شد؛ در حالي كه پناه به خدا ميبريم از تفسير به رأي. اينها لطائف قرآني است كه بسیار زياد است. كيست كه بتواند از هر لطيفهاي براي خودش استفاده كند و جايگاه خود را در بطن قرآن بشناسد؟
دنياطلبي، افراد دنیاطلب و پايان كار دنیاطلبی را میتوان در قرآن جستجو کرد. خلاصه قرآن درياي بيپايان است و اگر ما نميتوانيم از اين درياي بيپايان بهره ببريم و خط و ربط قضايا را حس نمیكنيم، به این دلیل است که ابواب علوم، به كليد نیاز دارد.
اگر دل انسان به دنيا وابسته شد و دنيا را بزرگ ديد، در باطن، آلوده و مسموم ميشود و درختهايش ميخشكد. باطن و برزخ دل بايد بهشتي باشد تا حكمت در آن رویش کند.
ممكن است دو نفر مثل هم كار كنند و زندگيشان مثل هم باشد؛ ولي باطن امور دست خداوند است؛ ما نميدانيم. ممکن است يكي از آن دو نفر اگر دلبسته به دنیا نباشد، دنيا به او لطمهاي نزند؛ ولی دیگری را دنيا به او لطمه بزند، به سبب دلبستگي که به آن دارد.
امتياز انبياء علیهمالسلام اين بوده كه هم دلبسته به دنیا نبودند و هم از دنیا چیزی نداشتند. آنها نداشتن از دنیا را به دلیل نبوتشان و به دلیل اينكه براي ديگران سرمشق باشند، انتخاب ميكردند.
اميرالمؤمنين علیهالسلام مثلهايي را براي دنيا در نهج البلاغه فرمودهاند که حاکی از همین مطلب است.
آن حضرت میفرمایند: به خدا قسم اگر همه اقاليم هفتگانه را با آنچه در آنها است به من دهند تا در مقابل آن، پوست دانه جوى را از دهان مورچهاى بگيرم، نمىگيرم.[۶]
خود آن حضرت طوری زندگی میکردند که حتی كفش آن حضرت وصلههای زیادی داشت[۷] و بسیاری از موارد دیگر.
در شرح حال فضّه نقل شده است: او دختر بعضي از سلاطين هند بود و خودش آمد يا اسير شد. بالآخره در منزل آقا اميرالمؤمنين علیهالسلام خدمت میکرد. مدتي كه در آن خانه بود، ديد اين خانواده با اینکه خيلي كريم و بزرگوار هستند؛ ولی زندگيشان را به سختی اداره ميكنند. یک چیزی را اقوامش به او داده بودند که آن را ذخیره کرده بود. آن را به تكه آهن داغشدهای زد که تبدیل به طلا شد. آن را خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام آورد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين این طلا را ميخواهم بدهم تا در زندگيتان هزينه كنيد. آن حضرت نگاه كردند و فرمودند: اگر آهنش را بيشتر داغ كرده بودي، طلايش خالصتر ميشد. او خيلي تعجب كرد و گفت: مگر شما هم از اين علم سررشتهاي داريد؟ حضرت اشاره به امام حسین علیهالسلام کردند و فرمودند: به او نشان بده. به تو خبر میدهد. فضه، آن طلا را خدمت امام حسین علیهالسلام برد. آن حضرت نیز همان جملهای را که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند به فضه گفتند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: ما به اختیار خودمان اين زندگي را انتخاب كرديم. خداوند، اينگونه ميخواهد و ما راضي به رضای حقتعالی هستيم.[۸]
در مقابل اين زهد، دنياي زوري را هم ميشود از خدا گرفت؛ اما ببينید فاصله چه كار ميكند؟! از يك طرف، بعضی اینطور هستند که دنيا ميخواهد خودش را به آنها بچسباند؛ ولی فرار کرده و آن را طرد ميكنند. بعضیها هم دنبال دنیا میروند و دنیا هم در حال فرار است؛ اما باز هم به دنبال آن میدوند. طبق روایتی امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به دنیا میفرمایند: من تو را سهطلاقه کردم.[۹]
درباره امام زينالعابدين علیهالسلام نقل شده است که يكي از شيعيان هر سال برای حج به مکه میرفت و هدايايي نیز برای آن حضرت به مدینه میبرد. يكبار که هدايا را جمع كرده بود تا راه بيفتد، همسرش به او گفت: اين آقایی که هر سال برايش هديه ميبري، تا به حال چيزي به ما هديه نداده است. هر سال چقدر هديه ميبري؟! مرد گفت: این مردی که ما هدایا برای او میبریم، مالک دنیا و آخرت و همه اموال مردم است؛ زیرا خلیفه خداوند در زمین و حجت خدا بر بندگانش است. او فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امام ما است.
خلاصه آن مرد به حج رفت و بعد از حج به منزل امام سجاد علیهالسلام شرفیاب شد. بعد از سلام و عرض ارادت، دید حضرت مشغول خوردن غذا هستند. حضرت به او امر کردند غذا بخورد. بعد از غذا آن مرد آب بر دست آن حضرت ریخت تا اینکه یک سوم طشت را آب گرفت. حضرت به آن مرد فرمودند: این چیست؟ گفت: آب. حضرت فرمودند: یاقوت احمر است. ناگهان آن مرد دید که آبها تبدیل به یاقوت احمر شده است. آن مرد، باز هم آب ریخت تا اینکه دو سوم طشت را آب فرا گرفت و حضرت آنرا تبدیل به زمرد سبز کردند و در مرتبه سوم آب را به دُرّ سفید تبدیل کردند و طشت، از سه نوع جواهر پر شد. مرد تعجّب کرد و بر دستان حضرت افتاد و آنها را بوسید. حضرت فرمودند: نزد ما چیزی نبود که در مقابل هدایا به تو بدهیم. این جواهر را در عوض آن هدایا بگیر و به همسرت بده. آن مرد بر سر خود زد و شرمنده شد.[۱۰]
این گونه قضایا معجزات اهل بيت علیهمالسلام است. اما كيفيت ارتباط ولايت با تغييراتي كه به صورت قهری در اشياء ایجاد ميشود، مثل آب که به زمرّد يا جواهرات ديگر تبديل ميشود و اینکه چگونه اين اتفاق ميافتد، چون اطلاع نداريم ميگویيم معجزه است و معجزه را يك اتفاق قهري و بیقاعده معنا ميكنيم؛ ولي اگر وارد آن شويم و وليّ را بشناسيم، مراكز تأثير را خواهيم شناخت و میفهمیم که طبق چه حسابی اين اتفاق ميافتد؛ يعني قواعد علمي ـ معنوي آن را هم خداي متعال به ما تعلیم خواهد كرد.
*************************************************************************************************
[۱]. اشارهای به آیه ۹۷، سوره نحل است.
[۲]. سوره مریم، آیه ۱۷٫
[۳]. مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۸۹٫
[۴]. سوره مریم، آیه ۳۰٫
[۵]. سوره مریم،آیه ۱۲٫
[۶]. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
[۷]. نهج البلاغه، خطبه ۳۳٫
[۸]. مشارق انوار الیقین، ص ۱۲۶٫
[۹]. فَأَشْهَدُ (ضرار بن ضمرة الضبابي) لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ يَقُولُ يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكَ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ لِي تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِينُكَ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرُ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الْمَجَازِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِد. (خصائص الأئمة عليهم السلام، ص۷۱)
[۱۰]. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۴۷٫