۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » گفتار های حجت الاسلام ناصری
  • 06 سپتامبر 2016 - 12:54
  • 323 بازدید
حضرت زینب علیها السلام (۵۹)
حضرت زینب علیها السلام (۵۹)

حضرت زینب علیها السلام (۵۹)

کد مطلب :  ۵۹/ ۹۳/ ۹۵ شخصی به من می‌گفت: یک جمله در زیارت ناحیه مقدسه است که نزدیک است من را دیوانه کند؛ آن جمله این است: «همسران ربوده شده». به او گفتم: «چنین جمله‌ای نداریم». گفت: «خودم در این زیارت دیده‌ام». او رفت و زیارت ناحیه مقدسه را آورد؛ جمله این بود: السَّلَامُ […]

کد مطلب :  ۵۹/ ۹۳/ ۹۵

شخصی به من می‌گفت: یک جمله در زیارت ناحیه مقدسه است که نزدیک است من را دیوانه کند؛ آن جمله این است: «همسران ربوده شده». به او گفتم: «چنین جمله‌ای نداریم». گفت: «خودم در این زیارت دیده‌ام». او رفت و زیارت ناحیه مقدسه را آورد؛ جمله این بود:

السَّلَامُ عَلَى الْأَرْوَاحِ الْمُخْتَلَسَات‌‌‌؛[۱]

سلام بر آن ارواح ربوده شده.

مترجم، کلمه «الارواح» را «الازواج» خوانده بود و اشتباه ترجمه کرده بود. گفتم: این کلمه «الارواح» است نه «الازواج»؛ حفظ نوامیس الهی را خود حضرت سید الشهدا علیه‌السلام تضمین کرده‌اند. در مجلس یزید، نگاه یکی از مهمان‌های او به فاطمه دختر حضرت سید الشهداء علیه‌السلام افتاد و به یزید گفت: «یا امیرالمؤمنین! این کنیز را به من ببخش». فاطمه ترسید و فکر کرد آن شخص می‌تواند چنین کاری را انجام دهد. حضرت زينب كبري علیهاالسلام به او تسلّي دادند و فرمودند: «خاطر خود را آسوده دار كه چنين امري برای این فاسق، ميسر نيست».[۲]

سخن حضرت زینب علیهاالسلام حقّ است. آن حضرت علم به قضایا دارند. اسباب ولایت، دست آن حضرت بود؛ نه اینکه همین‌طور بدون پشتوانه صحبت کنند. کسی نمی‌تواند بدون اینکه این چنین جایگاهی [ولایت] داشته باشد، این‌طور محکم صحبت کند؛ با اینکه ایشان را به عنوان اسیر وارد مجلس کرده‌اند.

جملات حضرت زینب علیهاالسلام نیز با عبیدالله بسیار عجیب است. عبیدالله خیلی شقیّ بود. خدا آیت الله بهاء الدینی قدّس‌سرّه را رحمت کند؛ ایشان می‌فرمودند: «نمی‌دانید رضا شاه چقدر شقیّ بود! همان زمان را باید درک کنید، تا ببینید چقدر آدم عجیب و غریبی بوده است». فرمودند: «وقتی به قم می‌آمد، مردم صف می‌کشیدند تا از جلوی آن‌ها ردّ شود. اگر عقرب، پای کسی را نیش می‌زد، جرأت نداشت پابه‌پا شود». عبیدالله هم همین‌طور بود. خیلی شقی بوده است.

عبیدالله رو به امام سجاد علیه‌السلام کرد و گفت: «اسم تو چیست؟» حضرت فرمودند: «علی بن الحسین». او گفت: «مگر خداوند، علی را نکشت؟» حضرت فرمودند: «برادری داشتم به نام علی‌بن‌حسین که مردم او را کشتند». ابن زیاد گفت: «بلکه خداوند او را کشت». حضرت فرمودند:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‌‌‌ لَمْ تَمُتْ في‌‌‌ مَنامِها؛[۳]

خداست كه در هنگام مرگ، جانها را مى‌‌‌گيرد و آن كسى كه در هنگام خواب مرگش فرا نرسيده نيز روحش را مى‌‌‌گيرد.

عبیدالله ناراحت شد و گفت: «هنوز شما بنی‌هاشم جرأت دارید با من حرف بزنید؟» بعد دستور داد: «او را ببرید و سرش را بزنید». حضرت زینب علیهاالسلام وقتی این جمله را از عبیدالله شنیدند، فرمودند: «ای ابن زیاد! اگر تصمیم به قتل او داری، مرا نیز به قتل برسان». [۴]

حضرت زینب علیهاالسلام اسباب ولایت را داشتند که این‌طور صحبت می‌فرمودند و اثر می‌گذاشت.

[۱] . المزار الکبیر، ص ۴۹۸٫

[۲] . فَنَظَرَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ إِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَةَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ لِعَمَّتِهَا يَا عَمَّتَاهْ أُوتِمْتُ وَ أُسْتَخْدَمُ فَقَالَتْ زَيْنَبُ لَا وَ لَا كَرَامَةَ لِهَذَا الْفَاسِقِ‌‌‌. (اللهوف، ص ۱۸۷).

[۳] . سوره زمر، آیه ۴۲٫

[۴] . ثُمَّ الْتَفَتَ ابْنُ زِيَادٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ـ علیه السلام ـ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقِيلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ عَلِيٌّ ـ علیه السلام ـ قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُقَالُ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَتَلَهُ النَّاسُ فَقَالَ بَلِ اللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ ـ علیه السلام ـ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ أَ لَكَ جُرْأَةٌ عَلَى جَوَابِي اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَسَمِعَتْ بِهِ عَمَّتُهُ زَيْنَبُ فَقَالَتْ يَا ابْنَ زِيَادٍ إِنَّكَ لَمْ تُبْقِ مِنَّا أَحَداً فَإِنْ كُنْتَ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ ـ علیه السلام ـ لِعَمَّتِهِ اسْكُتِي يَا عَمَّةِ حَتَّى أُكَلِّمَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ ـ علیه السلام ـ فَقَالَ أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي يَا ابْنَ زِيَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا الشَّهَادَةُ. ثُمَ‌‌‌ أَمَرَ ابْنُ‌‌‌ زِيَادٍ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ الْمَسْجِدِ الْأَعْظَم‌‌‌. (اللهوف، ص ۱۶۲).

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*