۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 30 سپتامبر 2016 - 5:32
  • 483 بازدید
حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب (۱) (خُلُق  ۴۳)
حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب (۱) (خُلُق  ۴۳)

حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب (۱) (خُلُق ۴۳)

حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب (۱) السَّلامُ عَلَيْکَ يا اَباالفَضْلِ العبّاسِ روحِي لَکَ الفِداء آن‌قدر ادب دارد که حتي اجازه نداده است تاريخ، حرف زيادي از او براي گفتن داشته باشد؛ هرچند که اگر کسي بخواهد از فضل او بنويسد، کتاب فضل او را آب بحر کافي نيست که تر کنم سر انگشت […]

حواريون اهل بيت: علمدار عشق و ادب (۱)

السَّلامُ عَلَيْکَ يا اَباالفَضْلِ العبّاسِ روحِي لَکَ الفِداء

آن‌قدر ادب دارد که حتي اجازه نداده است تاريخ، حرف زيادي از او براي گفتن داشته باشد؛ هرچند که اگر کسي بخواهد از فضل او بنويسد، کتاب فضل او را آب بحر کافي نيست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم.
تاريخ هم مي‌داند که قمر بني هاشم  ع پرده نشين ادب بي‌نظيرش است و آن‌طور که بايد و شايد، نتوانسته است او را بيابد و براي تشنگانش معرفي کند. ادب قمر بني هاشم، محصور در کربلا و عاشورا نيست؛ بلکه از بدو تولد با او بود. وقتي که هم‌عصر پنج امام معصوم است، به خودش اجازه نداده که چندان حرفي از او نقل شود.
جايي که کنار خود، دو امام معصوم را به عنوان برادر مي‌ديده است، حتي به خودش اجازه نداده راوي کلام پدر باشد.
و همين ادب است که حسرت به دل تاريخ گذاشته است که ابوالفضل را بشناسد. اما در فضل پدرِ فضيلت، همين بس که امام معصوم درباره او فرمود: «بِنَفْسي أنْت». شايد اگر لقب باب الحوائجي عباس  ع نبود، عباس را همين قدر هم مردم نمي‌شناختند. او خودش دوست دارد که ناشناخته بماند.
به هر حال اين نوشتار هم در پي معرفي قمر بني هاشم نيست. فقط مي‌خواهيم گوشه‌هايي از زندگاني اين الگوي جاودانه را به شهادت و روايت تاريخ براي خوانندگان عزيز، در چند نوبت، بيان کنيم. ان‌شاءالله که حضرتش توفيق چنين کاري را به ما بدهد.
زندگي‌نامه والدين عباس  ع
ابوالفضل العباس بخشي از سجاياي اخلاقي خود را مرهون ارث از پدري معصوم و مادري بافضيلت و والامقام است. پدر بزرگوار او، اميرالمؤمنين  ع مي‌باشد که مقام و فضل او بر همه روشن و مبرهن است. مادر ايشان هم بانوي فضل و کرامت، جناب ام البنين۳ است.
نام مادر قمر بني هاشم، فاطمه است. وي، دختر حزام بن خالد از قبيله‏ کلاب است که به «اُمُّ ‏الْبَنين» مشهور شد. البته مؤلف قاموس الرجال مي‌گويد:
ظاهر از روايات دانشمندان آن است که «ام ‏البنين» اسم آن بانوي محترمه بوده، نه کنيه‌‏اش؛ و الله اعلم.
در کتاب عمدة الطالب روايت شده که اميرالمؤمنين  ع به برادرش عقيل که عالم به انساب عرب بود فرمودند:
اُنظُر إلَي امرَأَةٍ قَد وَلَدَتهَا الفُحولَةُ مِنَ العَرَبِ، لِأَتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لى غُلاماً فارِساً؛
بانويي را جست‌وجو کن که پدران شجاعي داشته باشد، تا من او را به همسري خود درآورم و براي من پسر دلير و شجاعي بياورد.
عقيل بدان حضرت عرض کرد: «با ام‏ البنين کِلابِيه ازدواج کن که ميان عرب، شجاع‌تر از پدران او کسي را سراغ ندارم».۱
داستان خواستگاري حضرت امير  ع از بـــانـــــو ام البنين و خواب بانو ام البنين دربار? اين خواستگاري بسيار شنيدني و جالب است که به دليل پرهيز از اطال? کلام از ذکر آن خودداري مي‌کنيم.
به هر حال، ادب و شجاعت قمر بني هاشم  ع، از يک سو ريشه در عصمت دارد و از سرچشمه زلال عصمت سيراب است و از سوي ديگر هم از مادري فاضله و مؤدب و شجاع به او رسيده است. مادري که بنا به گفته بعضي، عالمه بوده است.۲
طلوع ماه
در مورد تاريخ ميلاد ماه بني هاشم  ع بسياري از صاحب‌نظران فرموده‌اند که آن جناب در چهارم شعبان سال ۲۶ق به دنيا آمده است. او اولين فرزند جناب ام البنين است. بنابراين سن شريف آن بزرگوار در هنگام شهادت ۳۴ سال است.۳
آن حضرت در مدينه متولد شد.۴ وقتي مادرش قنداقه اين نوزاد را به اميرالمؤمنين  ع سپرد، گويي حضرت، فرزند خود را به سينه چسباند و سپس نام «عباس» را بر او نهاد.۵ مؤلف خصائص عباسيه، ولادت آن حضرت را به نقل از کتاب انوار نعمانيه و کتاب قمر بني هاشم اين‌گونه نقل مي‌کند:
ام البنين قنداقه او را آورد و به دست اميرالمؤمنين  ع داد که نام بگذارد. زبان مبارک به ديده و گوش و دهان او گردانيد، تا حق بگويد و حق ببيند و حق بشنود. پس در گوش راست، اذان و در گوش چپ، اقامه گفت. اميرالمؤمنين فرمودند: «چه اسم گذاشتيد اين طفل را؟» عرض کرد: «من در هيچ امري به شما سبقت نگرفته‌ام. هرچه خودتان ميل داريد، اسم بگذاريد». فرمودند: «من او را به اسم عمويم عباس، عباس ناميدم». پس دست‌هاي او را بوسيدند و اشک به صورت نازنينشان جاري شد. [مادرش] گريه کرد و [اميرالمؤمنين  ع] فرمودند: «گويا مي‌بينم اين دست‌ها يوم الطف در کنار شريعه فرات در ياري برادرش حسين از بدن جدا خواهد شد».۶
کنيه‌هاي آن حضرت
اسم، لقب و کنيه، واژه‏هايي است که عرب در مخاطب قرار دادن افراد، از آنان استفاده مي‏کند. «اب» و «ابن» همراه کنيه پسران و مردان و «بنت» و «ام» پيشوند کنيه دختران و زنان است. ابعاد شخصيتي افراد، زمينه‌ساز اين لفظ است؛ هر چند داشتن فرزندان، به ويژه نخستين فرزند، در انتخاب اين واژه، نقش بسيار خواهد داشت.  ع
ديباچه صفات اخلاقي افراد و فهرست فضايل معنوي انسان‌ها در کنيه آن‌ها نمايان است. عباس  ع انساني آسماني بود که بلنداي عظمتش، کنيه‌هاي بسياري براي او پديد آورد.
«ابوالفضل» مشهورترين کنيه اوست که برخي صاحب‌نظران را بر آن داشته تا شعاع چشم‌گير شخصيت عباس را بستر اين واژه بدانند. ويژگي‌هاي دوران کودکي و شکوهمندي روح‌افزاي نوجواني او، نشان از بزرگي مقام وي داشت. فرهيختگان و شعراي بسياري بهره‌مندي از فضايل بسيار را علت اين لقب دانسته‌اند.۸
آري؛ او ابوالفضل يعني پدر فضل است. آن قدر صاحب فضل است که او را پدر فضل گفته‌اند و اگر هيچ لقب و کنيه‌اي به‌جز اين نداشت، همين لقب و کنيه، گوياي بزرگي او بود. در کتاب مقاتل الطالبين،۹ اين لقب براي اباالفضل العباس برشمرده شده است.
از سوي ديگر، پاره‌اي از محققان و انديشمندان، بهره‌مندي از نعمت وجود فرزندي به نام «فضل» را دليل اين کنيه شمرده‌اند.
«ابوالقاسم» کنيه‌اي ديگر است. مورخان با ژرف‌نگري در واژه‌هاي معرفت‏‌آفرين زيارت اربعين، آن را کنيه آن حضرت دانسته‌اند. آنجا که جابر انصاري خطاب به اين رادمرد الهي عرض مي‌کند:
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اباالقاسِم، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا عَبّاسِ بْنِ عَلي؛
سلام بر تو اي پدر قاسم، سلام بر تو اي عباس، پسر علي.
مورخان و و نسب‌شناسان، فرزندي به نام «قاسم» براي آن حضرت بيان نکرده‌اند؛ اما شناخت اين صحابي بزرگ‌مرتبه که ساليان بسياري با خاندان رسول الله۶ رفت و آمد داشته و از معرفتي بيش از ديگران بهره‏مند بوده است، مي‌تواند دليلي باشد بر درستي اين کنيه.۱۰
القاب آن حضرت
۱٫عباس
يکي از القاب، اسم معروف و با مسماي ايشان، يعني عباس است. در برخي منابع چنين آمده است:
عباس، صيغه مبالغه از ماده عبس است و آن به معناي درهم شدن بشره [پوست] و قبض وجه [گرفتگي چهره] است … چون آن جناب به مفاد «أشِدّاءُ عَلَي الکفّار» (آيه آخر سوره مبارک فتح) بر دشمنان حق، عبوس و در جنگ، غيور و مهيب بوده، به اين اسم ناميده شده؛ يا آنکه از صولت و شجاعت و غيرت او در قبال دشمن و قتال قوم، کراهت و عبوست [گرفتگي] از خوف و بيم، در وجوه [=چهره‌هاي] کريهه و خبيثه آن قوم کافر لئيم، ظاهر مي‌شد.۱۱
۲٫قمر بني هاشم
در برخي کتب ديگر۱۲ اين‌چنين نقل کرده‌اند:
وَ کانَ العَبّاسُ رَجُلاً وَسِيماً جَميلاً، يَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَهِّمُ وَ رِجْلاهُ تَخُطّانِ فِي الأرضِ، وکان يُقالُ لَه: «قَمَرُ بَني هاشِم»، و کانَ لواءِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلي۸ مَعَهُ يَوْمَ قُتِلَ؛
و عباس، مردي بلندقد و زيبا بود؛ به‌گونه‌اي که هرگاه سوار اسب مي‌شد، پاهايش بر زمين کشيده مي‌شد و چنان زيبا بود که به او «قمر بني هاشم» (ماه بني هاشم) مي‌گفتند و عَلَم حسين بن علي، روزي که به شهادت رسيد، در دست او بود.
آري؛ زيبايي صورت، نعمتي بود که خداوند در کنار زيبايي از حد فزون سيرت به ابوالفضل العباس  ع داده بود. اين زيبايي، آن‌چنان در ميان فرزندان هاشم، ممتاز بود که او را قمر بني هاشم مي‌ناميدند. نيز در مورد ايشان آمده است که در شب تاريک، چهر? مبارکش چنان مي‌درخشيد که نيازي به چراغ نبود.۱۳
۳٫سقا و ابوالقِرْبه
ويژگي آب‏رساني (سقا) و صاحب مشک آب بودن (ابوقِربه) از آنجا به آن حضرت اختصاص يافت که قبل از پيکار روز عاشورا، دشمن آب را بر امام حسين  ع و ياران او بست. عطش، امام و يارانش را آزار داد. امام، برادر خود عباس  ع را صدا زد و او را همراه با سي سوار و بيست پياده، شبانه به سوي آب فرستاد. آن‌ها از دشمن گذشتند و تا نزديکي آب رسيدند. نافع، پرچم به دست و پيشاپيش حرکت مي‏کرد. ناگهان «عمرو بن حجاج زبيدي» جلوي آن‌ها را گرفت. ياران امام مشغول آب برداشتن شدند؛ در حالي که عباس بن علي و نافع، از آن‌ها دفاع و به دشمن حمله مي‌کردند. تا اينکه از نهر، آب برداشتند و به حضرت امام حسين  ع ملحق شدند. بنابراين، عباس  ع سقا و ابوالقربه لقب گرفت.۱۴
در برخي منابع، چنين آمده است:
لفظ «سقّا» صيغ? مبالغه است و افاده مبالغه و تکثير مي‌کند و معلوم مي‌شود آن حضرت، بسيار در مقام سقايت و آب دادن بوده و منحصر به اين مرتبه اخير نبوده است و چون آن جناب، هميشه ساعي در امر سقايت بود، سيد الشهدا فرمودند:
اِذا غَدَوْتَ إلي الجِهادِ فَاَطْلُبْ لِهؤلاءِ الأطْفالِ قَليلاً مِنَ الماءِ؛۱۵
حال که مي‌خواهي وارد ميدان جهاد شوي، پس اندک آبي براي اين کودکان به‌دست آور.
پس مشک را برداشت و روانه ميدان شد.۱۶
در مورد ابوقربه نيز صاحب کتاب سپهسالار عشق مي‌نويسد:
کنيه‏اي که با هاله‌اي از عظمت و شجاعت همراه بوده و يادآور کربلاست «ابوقربه» است. واژه‌اي که بارش برکات وجودي عباس  ع وجود آن را رقم زد؛ آنجا که تمامي راه‌ها براي دستيابي به آب بسته شد و سپاه سيه‌سيرت دشمن، امکان رسيدن حتي قطره‌اي آب به خيمه اهل بيت: را غير ممکن ساخته بود، همت والاي «ابوقربه»، شهامت و شجاعت وي را به نمايش گذارد و حضرتش، پيروز و سربلند، کام اطفال و زنان حرم حسيني را حلاوت آب بخشيد. آن مردانگي و دلاوري، اين کنيه زيبا را براي او به ارمغان آورد و از آن روز، عباس به «ابوقربه» معروف شد.۱  ع
آري؛ او سقا بود. او پدر مشک بود. امّا اي کاش سقا مي‌ماند! اي کاش بار آخري هم که قصد آب کرد، تا لب‌هاي تشنگان حرم را سيراب کند، باز هم سقايت مي‌کرد و حرم را سيراب مي‌نمود! او سقاي آب نماند؛ ولي خداوند به جاي سقايت آب، او را سقاي ادب و بندگي کرد؛ آن هم تا روز قيامت. عباس، دست و مشک و علم داد؛ اما باب الحوائج شد. سقايت عباس در بار آخر، ناتمام ماند؛ اما مقام بندگي را تمام کرد و به درجه اعلاي بندگي رسيد؛ به‌گونه‌اي که شهداي ديگر به مقام شامخ او غبطه مي‌خورند.
۴٫طَيّار
از القاب حضرت ابوالفضل العباس  ع، طيار است، به معناي پروازکننده در فضاي عالم قدس و درجات و مقامات عالي‏ بهشت.۱۸
آن حضرت، دو دست خويش را در راه قيام امام حسين  ع فدا کرد که به جاي آن دو دست، دو بال در بهشت به ايشان داده مي‏شود. مؤلف کتاب خصائص اين مطلب را بر اساس روايتي از امام زين العابدين  ع آورده است. به گفته اين کتاب، اين حديث شريف در کتب بحار الانوار علامه مجلسي، خصال و امالي شيخ صدوق و عوالم شيخ عبدالله بحريني از قول جناب ابوحمزه ثمالي نقل شده است. خلاصه روايت چنين است:
روزي حضرت به عبيدالله بن عباس، فرزند عموي خويش، نگريست؛ اشک از ديدگان مبارکش جاري شد و فرمود:
هيچ روزي بر رسول خدا۶ سخت‏تر و طاقت‌فرساتر از روز شهادت عمويش حمزه و بعد از آن، روز شهادت پسرعمويش جعفر بن ابي طالب نبود. و هيچ روزي مانند روزي که بر حسين  ع گذشت، دشوار نبود؛ زماني که سي‏هزار نفر از امت، با ريختن خون فرزند فاطمه به خداي خود تقرب جستند و سخنان آن حضرت در وجود آن‌ها اثر نکرد.
لحظاتي چند گذشت، آن‌گاه امام ادامه داد:
خداوند، عمويم عباس را رحمت فرمايد که جان خويش را در راه برادرش تقديم کرد؛ تا اينکه دست‌هايش از پيکر جدا شد. خداوند به جاي آن‌ها، دو بال در بهشت به وي عطا فرمود، تا با آن‌ها در سراي فردوس همراه فرشتگان به پرواز درآيد؛ چنانکه به جعفر بن ابي طالب بال عطا فرمود….۱۹
۵٫باب الحوائج
شايد اين لقب، تأثير بسزايي در پي بردن دوستداران و ارادتمندان قمر بني هاشم به ايشان داشت. شايد بتوان ادعا کرد تا قبل از اينکه اين لقب به ايشان اختصاص يابد، قمر بني هاشم پشت پرده ادب و متانت خود در برابر اهل بيت: مخفي بود. جايي که مولاي او حسين هست، عباس اصلاً نمي‌خواهد حرفي از او به ميان بيايد؛
اما خداوند مزد اخلاص قمر بني هاشم را داد و با دادن منصب باب الحوائجي به قمر بني هاشم، او را به عاشقان اهل بيت:، بيشتر شناساند.
۶٫عبد صالح
در زيارتنامه قمر بني هاشم   ع مي‌خوانيم:
السَّلامُ عَليْکَ اَيُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ المُطيعُ للهِ وَ لِرَسولِهِ….
سلام بر تو اي عبد صالحِ [خدا]، اي مطيع خدا و رسول خدا…
عبد صالح، لقبي است که امام صادق  ع در زيارتنامه ابوالفضل العباس به عموي خود داده است.
«حضرت با اين توصيف دلنشين، حلقه‏اي طلايي ميان عباس  ع و خداوند متعال [برقرار نموده]، تا بدين طريق، اتصال او را با مبدأ لايزال الهي ترسيم کرده، مقام والاي وي را گوشزد کند.
امام  ع با عبد خواندن عمويش، راه صلاح و رستگاري انسان را معرفي مي‌کند و سپس با «صالح» شمردن اعمال و کردار وي، قدمگاه نگاه آدمي را به آن انسان آسماني روشن مي‏فرمايد.
عبوديت، مقامي است که خداوند، حضرت محمد۶ و ديگر انبياي بزرگ را بدان متصف دانسته است.»۲۰
عبد بودن، آخرين مقامي است که هر کس در آرزوي رسيدن به آن است. او نه تنها در عبوديت به اوج رسيد؛ بلکه عبد صالح خدا بود. چه سعادت و چه افتخاري بالاتر از اينکه اين لقب را معصوم به او داده است. هر کس تا قيامت نماز مي‌خواند، در پايان نماز خود به عباس  ع سلام مي‌دهد؛ چرا که او نيز مخاطب اين سلام است: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين».
اما قمر بني‌هاشم چه کرد که به اينجا رسيد؟ شايد بتوان گفت که راز رسيدن ابوالفضل العباس به اين مقام، در ادامه زيارت‌نامه آن حضرت آمده است:
السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا العَبدُ الصّالِحُ ، المُطيعُ للّه ِِ ولِرَسولِهِ ولِأَميرِالمُؤمِنينَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام؛
سلام بر تو اي عبد صالح[خدا]، اي مطيع خداوند و رسولش، و اميرالمؤمنين و حسن و حسين:.
او عبد صالح خدا شد؛ چون مطيع محض خداوند و رسول الله و اهل بيت: بود. به سبب اطاعت خود از خدا و رسولش و هر کس که خدا و رسول دستور به فرمان‌برداري از او داده‌اند، به مقام عبوديت رسيد. آري؛ راه رسيدن به بندگي خداوند، اطاعت محض است.
  ع.ديگر القاب
همچنين از ديگر القاب آن حضرت، مي‌توان به بطل العلقمي (قهرمان علقمي)، الشهيد، حامِي الظَعِينَة(حامي بانوان)، سپهسالار، حامِلُ اللِّواء (پرچمدار) اشاره کرد.
به خواست خداوند، در شماره‌هاي بعد، به ديگر زواياي زندگاني، و همچنين برخي ابعاد شخصيتي و فضائل آن بزرگوار خواهيم پرداخت. و من الله التوفيق.

———–
پي‌نوشت‌ها
۱٫ زندگاني امام حسين، سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص۴۹۳٫ نقل در نرم افزار سفينة النجاة، مرکز تحقيقات رايانه‌اي حوزه علميه اصفهان.
۲٫خصائص العباسيه، محمدابراهيم کلباسي نجفي، تهران، صيام، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش، ص۶۵٫
۳٫مع الرکب الحسيني، عزت الله مولائي‌نيا و محمد جعفر طبسي، تحسين، ص۱۱۰؛ مستدرکات علم رجال الحديث[منبع الکترونيکي]، آيت الله علي نمازي شاهرودي، مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل بيت:، ج۴ ص۳۵۰، دسترسي در کتابخانه ديجيتال مؤسسه:
http://lib.ahlolbait.com/parvan/resource/38  ع۲۳/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D8%AF%D8%B1%D9%83%D8%A  ع%D8%AA_%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%B1%D8%AC%D8%A  ع%D9%84_%D8%A  ع%D9%84%D8%AD%D8%AF%D9%8A%D8%AB/&flowLastAction=view
تاريخ دسترسي: ۲۹/  ع/۹۳)
۴٫ سپهسالار عشق، احمد لقماني، مرکز تحقيقات اسلامي جانبازان، ص۱  ع.
۵ . همان، ص۱۸٫
۶ . خصائص عباسيه، ص ۹۵ و ۹۶٫
۷ . المنجد، ذيل ماده کني، ص   ع۰۴٫
۸ . سپهسالار عشق، ص۳۱ و ۳۲٫
۹٫ ترجمه مقاتل الطالبين[منبع الکترونيکي]، ابوالفرج اصفهاني، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامي، ص۴۸، دسترسي در:
http://islamicdoc.org/dl/details/2/2  ع۱۲٫html
تاريخ دسترسي:۲۹/  ع/۹۳)
۱۰ . سپهسالار عشق، ص۳۲٫
۱۱٫ همان، ص۹۵٫
۱۲ .کتاب مع الرکب الحسيني من المدينة الي المدينة، ج۴، ص۱۱۳ و در موسوعه امام حسين  ع [نسخه موجود در نرم افزار سفينة النجاة]، ج۹، ص۱۱۳ و در چند کتاب ديگر به نقل از کتاب مقاتل الطالبين، ص۵۶ .
۱۳٫ياران شيداي حسين بن علي، مرتضي آقا تهراني، صادق آل محمد۶، ص۲۸۰٫
۱۴ . همان، ص۲۸۰ و ۲۸۱٫
۱۵ . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱۹٫
۱۶ . امالي، شيخ صدوق، تهران، کتابچي، چاپ ششم، ۱۳  ع۶ش،ص۴۶۳٫
۱  ع . سپهسالار عشق، ص۴۱ و ۴۲٫
۱۸ . خصائص عباسيه، ص۱۰۴٫
۱۹ . همان.
۲۰ . سپهسالار عشق، ص۳  ع-۳۸٫

مهدي تديني*
tdmahdi@yahoo.com*

مقاله مرتبط  :  حواریون اهل بیت: علمدار عشق و ادب (۲) (خُلُق ۴۴)

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *