بسم الله الرحمن الرحیم کد مطلب:۹۵/۸۷/۹۹ امّ کلثوم دختر امیرالمؤمنین عليهالسلام نقل میکند: شب نوزدهم ماه مبارک رمضان برای پدرم دو قرص نان جو، مقداري نمك و مقداري شير آوردم. حضرت، زمانی که به این طعام نگاه کردند، گريه كردند و فرمودند: «گمان نميكنم دختري باشد كه برای پدرش بدی و گرفتاری بخواهد». عرض كردم: […]
بسم الله الرحمن الرحیم
کد مطلب:۹۵/۸۷/۹۹
امّ کلثوم دختر امیرالمؤمنین عليهالسلام نقل میکند:
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان برای پدرم دو قرص نان جو، مقداري نمك و مقداري شير آوردم. حضرت، زمانی که به این طعام نگاه کردند، گريه كردند و فرمودند: «گمان نميكنم دختري باشد كه برای پدرش بدی و گرفتاری بخواهد». عرض كردم: «من كاري نكردم». حضرت فرمودند: «دو نوع خورشت آوردي. آیا طول وقوف مرا در قيامت، نزد خدا ميخواهي؟! دخترم! بدان اگر خوراك و لباس، طبق مشتهيات نفساني شد، روز قیامت نزد خدا طول وقوف دارد».[۱]
وقتي حضرت خواستند از خانه بیرون بروند، مرغابيها اطراف حضرت آمدند و بالبال ميزدند. حضرت فرمودند: «اينها به شهادت من خبر ميدهند». ام كلثوم عرض كرد: «آقا چرا تطيّر [فال بد] ميزنيد؟» فرمودند: «نه دخترم. ما اهل بيتي هستيم كه نه تطيّر ميزنيم و نه كسي ميتواند به ما تطيّر بزند». بعد از آن، كمربندشان به درِ خانه اصابت كرد و باز شد. حضرت، كمربندشان را محكم بستند و اين شعر را خواندند:
اشدد حیازیمک للموت فانّ الموت لاقیکا و لا تجزع من الموت اذا حلّ بنادیکا
و لا تغترّ بالدهر و ان کان یؤاتیکا کما اضحکک الدهر کذاک الدهر یبکیکا
یعنی کمربندت را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات میکند و در برابر مرگ هنگامی که میآید جزع و ناله مکن و به دنیا مغرور نشو، هرچند با تو همراهی کند؛ [زیرا] روزگار همچنان که تو را به خنده میآورد، همینطور میگریاند.[۲]
در همین روایت نقل شده است که آن حضرت به ام كلثوم فرمودند:
دخترم من شجاعان عرب را به هلاکت رساندم و از هيچكدام، خوفی در دل من راه پيدا نكرد؛ اما امشب در دلم خوف و رعب، وجود دارد. بعد حضرت فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون.[۳]
انسان باید به این نکته توجه داشته باشد که او را به كجا ميبرند؟ وقتي سرنوشت، ما را به سمت مرگ ميبرد، چرا براي بهترشدن، براي معرفت و براي ارتباط با خدا، سعي نكنیم؟
—————————————————————————————
[۱]. بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۲۷۶٫
[۲]. همان، ص ۲۷۸٫
[۳]. همان، ص۲۷۷٫