۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » گفتار های حجت الاسلام ناصری
  • 18 آگوست 2016 - 14:41
  • 296 بازدید
رهایی از اسارت قوه خیال، شرط تشرّف  (۴۶)
رهایی از اسارت قوه خیال، شرط تشرّف  (۴۶)

رهایی از اسارت قوه خیال، شرط تشرّف (۴۶)

کد مطلب  : ۴۶/ ۸۵/ ۹۵ مرحوم آیة الله مولوى قدّس‌سرّه مى‌فرمودند: مرد صالحی در نجف اشرف بود که هر خبرى درباره حضرت بقیة الله علیه‌السلام را پيگيرى می‌کرد. اين بزرگوار در بازار نجف، مغازه عطّارى داشت. روزی چند نفر جوان كه خير و صلاح از چهره‌ آنها نمایان بود، به مغازه او آمدند و […]

کد مطلب  : ۴۶/ ۸۵/ ۹۵

مرحوم آیة الله مولوى قدّس‌سرّه مى‌فرمودند:

مرد صالحی در نجف اشرف بود که هر خبرى درباره حضرت بقیة الله علیه‌السلام را پيگيرى می‌کرد. اين بزرگوار در بازار نجف، مغازه عطّارى داشت. روزی چند نفر جوان كه خير و صلاح از چهره‌ آنها نمایان بود، به مغازه او آمدند و گفتند: «مقداری سدر و كافور می‌خواهیم». او همین طور که مشغول تهیه اجناس آن‌ها بود از يك نفر از آن جوان‌ها پرسيد: «تو را به آن كسى كه اين نورانيّت را به چهره‌ات داده است، شما چه کسانی و از كجا هستيد؟ چه كاری انجام مى‌دهيد؟» آن جوان گفت: «چون ما را قسم دادى، می‌گویم. ما در محضر حضرت بقیة الله علیه‌السلام هستيم. يكى از دوستان ما فوت كرده است؛ از این رو مأمور شديم كه سدر و کافور را از مغازه شما تهیه کنیم». فروشنده گفت: «هرگز شما را رها نمى‌كنم». آن‌ها گفتند: «ما اجازه نداريم تو را به دنبال خود ببریم». گفت: «امكان ندارد. باید من را به همراه خود ببريد. من از فراق حضرت علیه‌السلام سوخته‌ام».

آن‌ها قبول کردند و او را با طی الارض بردند، تا این که به دريايى رسیدند. به او گفتند: «ما براى رسيدن به آن منطقه بايد اين دريا را طیّ كنيم. شرط گذر از دریا این است که باید فقط به ياد امام زمان علیه‌السلام باشی، تا بتوانى بر آب، راه بروی. اگر بتوانى خودت را به ياد حضرت بقية اللّه علیه‌السلام  نگاه ‌دارى، از اين آب می‌گذرى؛ ولی اگر افكار تو پريشان و پراكنده باشد، نمی‌توانی از دریا عبور کنی». او گفت: «قبول است». مقداری بر آب دریا راه رفتند تا اینکه هوا ابری شد. آن مرد صالح به این فکر افتاد که صابون‌هایی را که پخته‌ام، بر پشت بام مغازه است. اگر باران ببارد، صابون‌ها را خمير مى‌كند. وقتی اين فكر به سراغ او آمد، در آب فرو رفت. آن جوان‌ها او را نجات دادند. دوباره چند قدم که بر آب رفت، فكر ديگری کرد كه صابون‌هاي من چه مى‌شود؟ برای بار دوم در آب فرو رفت و آن جوان‌ها او را نجات دادند. همین طور سه بار، فرورفتن او در آب تکرار شد، تا این که به جزيره‌اى رسیدند که چادرى در آن جا بود. يكى از آن جوان‌ها گفت: «باید بروم و برای شما اجازه ورود بگیرم». او به داخل چادر رفت و برگشت و گفت: «حضرت علیه‌السلام فرمودند: «ردّوه فإنه رجلٌ صابونى؛ او را برگردانید. او مردی است که به فکر صابون‌های خویش است». آن جوان‌ها او را برگرداندند.

كلاس اول در مسیر تهذیب، اين است كه انسان از اسارت قواى تخيّلى و قوه خيال، نجات پيدا كند. نجات از این اسارت، چند راه دارد: یکی این که اعمال عبادى، رياضت‌گونه باشد تا نفس، تقويت شود؛ و یکی هم ذكر گفتن که البته طبق قاعده و مرحله‌به‌مرحله باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

جواب سئوال زیر را وارد نمایید *